تفکر مثبت

ارائه ی آموزش های رایگان روزانه در حوزه تفکر مثبت نگر و پیشرفت شخصی

تفکر مثبت

ارائه ی آموزش های رایگان روزانه در حوزه تفکر مثبت نگر و پیشرفت شخصی

راز موفقیت چیست؟

موفقیت چیست؟

این یک پرسش کلی است؛ که می توان پاسخ های متعددی به آن داد. چرا که تعریف دقیقی برای موفقیت وجود ندارد. موفقیت برای هر کس بسته و نوع هدف و نگرش او در زندگی تعریف می شود. و هر فردی برابر این سوال پاسخ شخصی خود را را دارد. آن چه باید درباره موفقیت بدانید این است؛ که راز رسیدن موفقیت در درون شما نهفته است. در توانایی های شما، در استعداد هایتان و در دیدگاه تان. درست است؛ که برای رسیدن به موفقیت مراحلی تعریف شده  است. اما دانستن و آگاهی از این مراحل و راه ها کافی نیست بلکه عمل کردن به آن ها، انسجام داشتن شما و تلاش هایتان است؛ که شما را به موفقیت می‌رساند. نه صرفاً آشنایی با راز ها و شیوه های مختلف کسب موفقیت.

    موفقیت، مجموعه تلاش های کوچکی است؛ که هر روز به طور مداوم تکرار می شوند.
    رابرت کلییر

راز موفقیت در پیشرفت مداوم

بعضی از افراد پیشرفت و موفقیت را یکی می‌دانند. شاید از منظری این دیدگاه درست باشد. چون پیشرفت در هر کاری و موقعیتی خود به معنای یک موفقیت کوچک است؛ که ما را به هدف اصلی و رسیدن به آن نزدیک تر می کند. پیشرفت مانند سوختی است که ما را با انگیزه تر امیدوار تر برای رسیدن به هدف پایانی در نهایت کسب موفقیت می کند. در ادامه مطلب به مهم ترین نکات کلیدی کسب موفقیت اشاره می کنیم.
شناخت اهداف

هر فردی در هر مقطعی از زندگی اهدافی دارد . شما باید در قدم اول اهداف تان را بشناسید و آن ها را شناسایی کنید. و مشخص کنید؛ از رسیدن به آن ها چه نتیجه ای می خواهید کسب کنید. به چه چیزی دوست دارید برسید.شما می توانید اهدافتان را بر اساس توانمندی ها، استعداد ها روحیات و علایق خود بشناسید. هدف های خود را همیشه در دفتری یادداشت کنید. افرادی هدفی ندارند: برنامه ای مشخص هم برای زندگی ندارند. و مدام در یک نقطه در جا می زنند. پس یکی از رازها موفقیت تعیین هدف است.
خود باوری

خود باوری یعنی اعتماد و ایمان به خود و توانایی هایمان خودباوری به شما کمک می کند؛ تا پستی و بلندی های مسیر را طی کنید. باور شما به خودتان نیرو ای است؛ که از اعماق قلب تان سرچشمه می گیرد. سعی کنید نقاط قوت و ضعف خود پیدا کنید. با تکیه بر نقاط قوت خود حتی می توانید نقاط ضعف خود را رفع کنید و آن را در راستای مثبت بهبود ببخشید. خود باوری به شما امید می دهد؛ که هر چقدر هم مسیر موففیت دشوار باشد شما از پس آن بر می آیید. پس به خودت باور داشته بش این قدرت توست.
برنامه ریزی بر اساس اهداف

بعد از مشخص کردن هدف قدم بعدی برنامه ریزی برای رسیدن به موفقیت است. زمانی که برای رسیدن هدف تان برنامه ریزی می کنید اولویت بندی و دسته بندی برای انجام کارها در راستای هدفتان داشته باشید. جزئیات را در برنامه خود نظر بگیرید. برنامه خود را کنار هدفتان در دفترچه ای یادداشت کنید. اگر زمان خاصی برای رسیدن به هدفتان دارید حتما آن را بنویسید؛ چون در برنامه ریزی شما تاثیر خواهد داشت. و بر اساس برنامه ریزی خود زمان تان را مدیریت کنید؛ نسبت به برنامه خود متعهد باشید. اما در عین برخی اوقات منعطف عمل کنید. ممکن است؛ شرایطی پیش آید و یا اتفاقی رخ دهد که مجبور شوید خارج از برنامه خود عمل کنید. همچنین برای نظم دادن به برنامه خود هر روز یک لیستی از کارهایی که باید انجام دهید؛ را یاد داشت کنید. و سعی کنید؛ برنامه روزانه را طوری تنظیم کنید انجام همه کارها برسید. و در آخر هم بعد اتمام
آن ها می توانید کنار هر کدام یه تیک یا ضربدری بزنید.
واقع بین باشید

برای رسیدن به موفقیت در زندگی باید دیدی واقع بینانه نسبت به شرایط و موقعیت ها داشته باشید. گاهی اوقات افراد در سنجش واقع بینانه و ارزیابی منطقی برای رسیدن به موفقیت مشکل پیدا می کنند. و دیدی کاملا رویایی و خیالی از موقعیت ها برای خود ترسیم می کنند. همه ما رویاها، آرزوها و خواسته هایی داریم که همین آرزوها ریشه هدف گذاری ما هستند؛ برای کسب موفقیت . این موضوع خیلی مهم است؛ ولی ما باید از فضای و مرحله خیال به سمت واقعیت و عمل کردن برای رسیدن موفقیت پیش بریم و عمل کنیم.
مقایسه نکردن خودتان با دیگران

هیچ زمان سعی نکنید وقتی می خواهید در راستای هدفی به موفقیت برسید خودتان را با دیگران مقایسه کنید. در این صورت توانمندی ها خود را دست کم گرفته اید. همیشه سعی داشته باشید؛ فقط از افرادی که موفق هستند الگو بگیرید. و به آن ها به عنوان منبعی از الهام نگاه کنید. زندگی افراد موفق را مطالعه کنید. ببنید آن ها چطور موفق شده اند به هدفشان برسند. شما هم می توانید مسیر خود را فقط با خودتان مقایسه کنید. نه دیگران این طور می توانید به توانمندی های خودتان اعتماد کنید و در راه درست به سمت موفقیت حرکت کنید.
موفقیت خود را تصور کنید

هنگامی که می خواهید: در کاری موفق شوید و به هدفی دست یابد مسیر موفقیت را و تصویر را که از موفقیت خود  دارید را تجسم کنید. ذهن انسان مدام در حال تصویر سازی است. روی یک کاغد تصوری را که موفقیت را دارید با جزئیات بنوسید؛ و خود را مسجم کنید که در زمان موفقیت و رسیدن به هدفتان چه احساسی خواهید داشت. و هر از کاهی، این احساسات و تصورات را با جزئیات در ذهن خود مرور کنید. این را به یاد داشته باشید؛ انسان به همان چیزی می رسد؛ که مدام در ذهن خود تکرار و تجسم می کند.
منعطف باشد و منعطف عمل کنید

نسبت به موانع و چالش هایی کهدر مسیر موفقیت سر راهتان قرار می گیرد؛ منعطف باشید و عمل کنید. تا بتوانید؛ بهترین راه حال برای پشت سر گذاشتن آن ها بیابید. فکر و دیدگاه تان را طوری تربیت کنید؛ که جنبه های مختلف هر موضوعی را ببیند و بسنجد. علاوه بر این از شکست واهمه نداشته باشید. افراد موفق این دو خصوصیات رو در خود تقویت کرده‌اند؛ انعطاف پذیری و عدم ترس از شکست خوردن. در همه شرایط سعی کنید؛ بهترین خود را ارائه بدهید مهم تر از آن اگر در مسیر رسیدن به موفقیت هم  با شکست مواجه شدید؛ با ویژگی انعطاف پذیری می توانید شکست را بپذیرید و آن را به موفقیت تبدیل کنید.

    افراد موفق همیشه در حال یادگیری هستند؛ در حالی که افراد معمولی، بر این باور هستند که هکه چیز را می دانند.
    تی هاروکر


برقراری ارتباط با افراد موفق

افرادی موفق همان مسیری که شما تصمیم دارید طی کنید؛ و یا در آن هستید را قبلا رفته اند. و درس ها و تجربیات مفیدی پیدا کرده اند. این افراد اعتماد به نفس خوبی دارند؛ و توانستند آن را در خود تقویت کنند. پس ارتباط سازنده با این افراد نه تنها به شما برای دست یابی به موفقیت کمک می کند. بلکه، خصلت مهم و عالی اعتماد به نفس را هم در شما تقویت می کند. و در آخر هم شما مانند آن ها به فردی موفق تبدیل می شوید.
تغییر عادات

برای کسب موفقیت ما باید یاد بگیریم که عادات مخرب و غلط خود را که مانع رسیدن ما به موفقیت می شود؛ را ترک کنیم. و عادت های سالم و متناسب با هدف خود جایگزین آن ها کنیم. این عادات  هم می تواند؛ فیزیکی باشد و ذهنی. برای مثال: سعی کنیم زخواب مناسب و کافی داشته باشیم. در طول هفته فعالیت فیزیکی متعادل داشته باشیم؛ مانند یک ورزش ساده. صبح ها کمی زود تر از خواب بلند شویم. محیط خانه و محل کار خود را تمیز و مرتب نگه داریم. تغذیه خود را کمی تغییر دهم و سالم تر غذا بخوریم. زمان کمتری را در شبکه های اجتماعی بگذرانیم؛ و به جای آن یک مطلب متناسب و مرتبط با هدفمان مطالعه کنیم. مثبت اندیشی متعادل رو در خود تقویت کنیم و به خودمان در شرایط سخت روحیه بدهیم. زمان استراحت مناسب داشته باشم.؛ و از افراد منفی گرا و بی عزت نفس و به اصطلاح سمی دوری کنیم.



منبع: جعبه ابزار ذهنی

اضطراب زمانی چیست؟

در دنیای مدرن امروز که همه ما انسان ها به بهره وری وسواس پیدا کرده ایم، این امری عادی است که هر از گاهی در برنامه ها ی روزانه و حجم کاری خود غرق شویم و یا  کنترل کردن ان را از دست بدهیم. اما اضطراب زمانی چیزی بیش از احساس لحظه ای استرس روز کاری در یک زمان و یا یک روز مشخص است. این اضطراب، مانند یک توهم احساسی است که ممکن است؛ روزهای مفید و وقت شما را تحت الشعاع قرار  دهد، باعث شود؛ کارهای مهم را به تعویق بیندازید و حتی می تواند منجر به فرسودگی شغلی در ما شود. هر چه بیشتر سعی کنید؛ اضطراب زمانی را متوقف کنید، احتمال نگرانی بیشتری در مورد آن  هم خواهید داشت.

      هر چه بیشتر بر زمان محدودی که در اختیار داریم تمرکز کنیم، زمان ما محدود تر می شود.

اضطراب زمانی چیست؟

اضطراب زمان احساس وحشتناکی است که شما احساس می کنید، هرگز زمان کافی ندارید؛ و یا زمانی را که در اختیار دارید و برای به سرانجام و اتمام آن ها کافی نیست . اما برای درک بهتر این که چرا چنین احساسی دارید، ابتدا باید رابطه خود را با زمان درک کنید و بشناسید. در دوران کودکی، زمان معمولاً برای ما اهمیت چندانی ندارد. در این دوران ما با توجه سن و تجربه ای که به عنوان یک کودک از زمان و دنیا اطراف داریم از برنامه و با محدودیت خاصی پیش نمی رویم. ما در این دوران در بیشتر موارد، باید روزهای طولانی و بدون ساختار را با بازی و یادگیری پر کنیم و بگذرانیم. با این حال، همانطور که ما نوجوان می شویم، زمان شروع به اهمیت می کند. ما مدرسه و ورزش و سرگرمی ها و دوستان داریم که وقت مان را با آن ها را پر کنیم. نه تنها این، بلکه اغلب به ما از اهمیت زمان می گویند، و این که زمان و برنامه ریزی داشتن چقدر می تواتند در موفقیت تحصیلی و شغلی ما تاثیر گذار باشد. سپس، ناگهان، زمان به مهم ترین و کمیاب ترین منبع برای ما تبدیل می شود. ما به عنوان بزرگسالان، دانشگاه، کار، خانواده و انواع دیگر مسئولیت های جدی داریم خود را در میان آن ها می یابیم و این جا است، که زمان و توجه ما را می طلبد و نیازمند این است که برای هر کدام از این کار ها برنامه ریزی داشته باشیم. با افزایش سن، زمان به چیزی تبدیل می شود که نه تنها باید آن را در تمام شرایط در نظر بگیریم ، بلکه باید یاد بگیریم .و سعی کنیم آن را نیز کنترل کنیم.
سه نوع اضطراب زمانی که حال، آینده و شادی کلی شما را تحت تاثیر قرار می دهد

به جای نادیده گرفتن اضطراب زمانی، باید درک کنید که این موضوع می تواند؛ چگونه بر افکار، رفتارها و حتی عادات شما تاثیر بگذارد. همه ما می دانیم که اضطراب به طور کلی احساسی منفی است؛ که نادیده گرفتن آن در طولانی مدت می تواند ما را در باتلاق فکری و ذهنی فرو ببرد. پس درک کردن آن می تواند در شناسایی و پیدا کردن راه حلی مناسب برای کنترل  آن به ما کمک کند. در واقع اضطراب زمانی، خود را به طرق مختلف نشان می دهد. که ما به سه نوع اصلی آن که می تواند زمان حال، آینده، ما را تحت تاثیر قرار دهد اشاره کنیم.
اضطراب زمانی روزانه

این اضطراب در ما این احساس را به وجود می آورد؛ وقتی که صبح از خواب بیدار می شویم حس می کنیم زمان و وقت کافی در روز برای انجام کار ها نداریم، و به جای این که  کارها را به اتمام برسانیم بیشتر دچار سردرگمی می شویم، و خود را غرق در اضطراب می یابیم. و در نهایت در انتهای روز به دلیل تمرکز زیاد به کمبود زمان و اضطراب ناشی از آن کاری را هم به پایان نمی رسانیم و این چرخه را فردا هم تکرار می کنیم.
اضطراب زمان آینده

این اضطراب با پرسشی مانند “اگر چه می شد؟” که مغز شما را خراب می کند با فکر کردن به همه چیزهایی که ممکن است؛ در آینده اتفاق بیفتد یا نیفتد.با فکر کردن زیاد به زمان آینده ما تمرکز بر زمان حال را از دست می دهیم.
اضطراب زمانی وجودی

این اضطراب کلی است، که در ذهن ما خود را به این شکل بروز می دهد که همه ما فقط زمان محدودی برای زندگی کردن دارید. مهم نیست چقدر جلوتر می‌روید و در کجای زندگی و در چه موقعیتی قرار دارید، فقط یک خط پایان وجود دارد.تکیه و تکرار مداوم  این تعریف ذهنی ما را بیشتر مفعل می کند و زندگی را بیشتر برای ما پوچ جلوه می دهد. و حتی گاهی اوقات هم باعث می شود، افراد از کوتاه بودن زمان در جهتی منفی استفاده کنند؛ و دست به کار های خطرناکی بزنند که به سلامتی جسمی و روحی آن ها آسیب بزند.


    زمان چیزی است که ما بیشتر از همه می خواهیم، ​​اما چیزی است که بدترین استفاده را از آن می کنیم.

    ویلیام پن

چگونه با اضطراب زمان مقابله کنیم

غلبه بر اضطراب زمانی به آگاهی ما، درک و در نهایت عمل کردن به آن ختم می شود. نکته ای که باید در مورد اضطراب به صورت کلی به آن اشاره کرد و توجه داشت، این است که این موضوع را به عنوان یک وسواس فکری برای خود بزرگ نکنید و فقط تصمیم بگرید که این تفکر ذهنی و تعریف از زمان را برای خود تغییر دهید. و به درک درستی از آن برسید و در تثبت مفهوم درست از زمان برای ذهن خود منسجم عمل کنید. اگر می‌خواهید؛ اضطراب زمانی را از بین ببرید و احساس بهتری نسبت به روزهایتان داشته باشید، در این جا چند مورد وجود دارد که می توانید از آن ها استفاده کنید.

  •     رابطه خود را با مفهوم زمان مشخص کنید.
  •      از خود بپرسید «زمان به خوبی سپری شده» برای شما چه معنایی دارد.
  •     برنامه ریزی مفید و واقع بینانه داشته باشید.
  •     اولویت بندی کنید و برای کار های مهم تر زمان بگذارید.


منبع: جعبه ابزار ذهنی

7 روش فرزند پروری و تربیت فرزندان شاد

پدر و مادر بودن پاداش های خود را دارد، اما گاهی اوقات می تواند سخت باشد. پدر و مادر شدن علاوه بر اینکه مسولیت سنگینی دارد، یک سفر همه جانبه است.  همانطور که فرزند شما بزرگ می شود، به احتمال زیاد مجبور خواهید بود مهارت های جدید والدین را تنظیم کنید یا یاد بگیرید. این می تواند طاقت فرسا باشد و هیچ دستورالعملی وجود ندارد که به شما نشان دهد چگونه والدین خوبی باشید. خبر خوب این است که مهارت های فرزندپروری خوبی وجود دارد که می تواند به ایجاد یک ارتباط اساسی بین شما و انسان کوچکتان کمک کند. در اینجا مطالبی است که باید در مورد آن بدانید:
مهارت های فرزندپروری چیست؟

شما به عنوان والدین، نقشی اساسی در زندگی فرزندتان بازی می کنید. و مهارت‌های فرزندپروری شما، توانایی انجام کاری به خوبی با استفاده از دانش و شایستگی‌هایتان می‌تواند بر نوع فردی که ظاهر می‌شوند تأثیر بگذارد. برای برخی، این مهارت ها ذاتی هستند. برای دیگران، آن ها نیاز به توسعه دارند. صرف نظر از اینکه کدام یک برای شما مناسب است، مهم است که به یاد داشته باشید که هیچ کس در همه چیز مهارت بالایی ندارد. این مثل همان ضرب المثل قدیمی است که «شما نمی توانید در همه چیز خوب باشید» که وقتی به آن فکر می کنید درست است. برقراری ارتباط موثر با کودک به شما کمک می کند که بدانید چگونه به طور مؤثر احساسات خود را بیان کند یا افکار خود را با فرزندان خود به اشتراک بگذارید. دانستن نحوه برقراری ارتباط با آن ها به شما کمک می کند تا ارتباط قوی با آن ها ایجاد کنید. ایجاد ساختار و قوانین. این به این معنی نیست که سرگرمی را از زندگی فرزندتان بیرون بکشید. بلکه در مورد ایجاد روال ها و قوانین ثابت برای کمک به آن ها در حفظ نظم و ساختار در زندگی روزمره است. استفاده از نظم و عواقب نحوه رفتار یا واکنش شما نسبت به رفتار خوب یا بد فرزندتان تفاوت ایجاد می کند. یادگیری نحوه استفاده ایمن و آگاهانه از این شیوه ها می تواند به شما کمک کند روزهای خوبی را با آن ها داشته باشید.
مشاوره فرزندپروری در چه مواردی ضرورت دارد؟

بیماری ها و حوادث دوران کودکی
بارداری نوجوانان و سوء مصرف مواد
فرار از مدرسه، اختلال در مدرسه و عدم موفقیت
کودک آزاری
بیکاری
جنایت نوجوانان
بیماری روانی

نحوه تربیت والدین کودک به طور مستقیم بر رفاه کلی آن ها تأثیر می گذارد. در واقع، مطالعه‌ای در سال ۲۰۱۰ که در مجله روان‌شناسی ژنتیک منتشر شد، نشان می‌دهد که سبک فرزندپروری که کمترین مشکلات رفتاری را در کودکان به همراه دارد، سبک فرزندپروری مقتدرانه است. کیفیت رابطه والدین و فرزند نیز نقش مهمی ایفا می کند. بر اساس این مطالعه در سال 2008 که در مجله تحقیقات نوجوانی منتشر شد، هر چه رابطه والدین-کودک مثبت‌تر باشد، بهزیستی روان‌شناختی نوجوان بهتر و میزان بزهکاری کمتر می‌شود. والدین فقط فرزندان خود را بزرگ نمی کنند. آن ها به معنای واقعی کلمه، آینده را شکل می دهند. و اینکه آینده فرزندان چگونه شکل می‌گیرد به مهارت‌های والدین آن ها بستگی دارد.
 سبک های فرزندپروری

دیانا بامریند(روانشناس) سبک های فرزندپروری را به 4 دسته تقسیم کرد:
1. فرزندپروری مقتدرانه

در خانواده هایی با سبک فرزند پروری مقتدرانه ، والدین قوانین مشخصی را برای خانه و اعضای خانواده تعیین می کنند . اما والدین دارای سبک فرزندپروری مقتدرانه درباره ی قوانین خانه به فرزندان توضیح می دهند و برایشان دلیل می آورند ، خود پدر و مادر به ان قوانین احترام می گذارند و آن ها را رعایت می کنند و از فرزند خود هم همین توقع را دارند . والدین مقتدر حتما در مورد اینکه اگر قوانین رعایت نشود چه پیامدی خواهد داشت برای فرزندشان توضیح می دهند . در سبک فرزند پروری مقتدرانه والدین در اجرای قوانین (در موقعیت های خاص ) انعطاف پذیری دارند و به فرزندان اجازه می دهند که در این موارد نظر خودشان را بگویند و صحبت کنند و پدر و مادر حرفشان را می شنوند و بر اساس منطق پاسخ می دهند . محدودیت ها و کنترل هایی که گذاشته می شود واضح و روشن است و برای فرزندان عادلانه ، منصفانه و قابل پذیرش است و سخت گیری بیش از اندازه در آن دیده نمی شود و مهم تر از همه اینکه این محدودیت ها و کنترل ها برای فرزندان توهین آمیز نیست . والدین این سبک بسیار پاسخگو هستند اما انتظارات بالایی نیز دارند. آن ها قوانین سختگیرانه ای دارند اما خونگرم و دوست داشتنی هستند.
2. فرزندپروری مستبدانه

در طرف مقابل سبک مقتدرانه، والدین مستبد کمتر پاسخگو هستند اما همچنان انتظارات بالایی دارند. آن ها خواستار اطاعت هستند و به فرزندان . خود اجازه نمی دهند که تصمیمات زیادی بگیرند. والدین دارای سبک فرزند پروری مستبدانه پافشاری زیادی بر انضباط دارند، قوانین سخت گیرانه ای وضع می کنند، کنترل زیادی بر فرزندان اعمال می کنند، اهمیتی به احساسات فرزندان نمی دهند و صمیمیت کمتری با فرزند خود دارند. این پدر و مادرها فکر می کنند که فرزندان باید از همه قوانین خانه بی چون و چرا اطاعت کنند و این در حالیه که درباره علت اینکه چرا فرزندان باید این کارها رو انجام بدهند یا خیر، توضیح منطقی به اون ها نمی دهند.
3. فرزندپروری سهل گیرانه

والدینی که از این سبک پیروی می کنند بسیار پاسخگو هستند اما چیز زیادی از فرزندان خود نمی خواهند. آن ها قوانین زیادی وضع نمی کنند، اما به طور باورنکردنی از نیازهای فرزندانشان حمایت می کنند. این گروه از والدین بیشتر اجازه می‌دهند کودک هر کاری دوست دارد انجام دهد و هدایت و جهت دهی کمتری نشان می‌دهند. آن‌ ها با کودک خود بیشتر شبیه دوست هستند تا والد. این والدین معمولا خیلی ملایم و بامدارا هستند. آن‌ ها عموما دخالت کمتری دارند و تنها وقتی وارد می‌شوند که مشکل جدی پیش آمده است.این والدین معمولا خیلی بخشنده‌اند، از هر چیز زود می‌گذرند. برای مثال در برخورد با اشتباهات کودک از اصطلاحی مثل «بچه است دیگر» استفاده می‌کنند. این والدین معمولا به دلیل دلسوزی پیامدهای رفتاری را خیلی جدی اجرا نمی‌کنند و برای مثال با اصرار یا خواهش کودک سریع امتیاز را به کودک بر می‌گردانند یا محدودیت را برمی دارند. والدین سهل گیر معمولا بیشتر نقش دوست را برای کودک خود می‌گیرند. آن‌ها به حرف‌های کودک در مورد مشکلاتش گوش می‌دهند اما تلاشی برای اصـلاح رفتار کودکان نمی‌کنند.
4. فرزندپروری طرد کننده

سبک طردگرایانه به الگوی تربیتی والدینی گفته می‌شود که معمولا درگیری چندانی با فعالیت‌های فرزندشان ندارند. برای مثال آن‌ها اغلب نمی‌پرسند که کودک در مدرسه چه وضعیتی دارد، در مورد اینکه کجا می‌رود یا چه دوستانی دارد پرس و جوی چندانی نمی‌کنند و به طور کل وقت زیادی را با فرزند خود نمی‌گذرانند. والدین با سبک تربیتی طردگرایانه حتی اهمیت چندانی به وضع قوانین در خانه نمی‌دهند و همین مسئله باعث می‌شود فرزندان آن‌ها از راهنمایی و توجه والدین خود تا حد زیادی بی بهره باشند.
مهارت های فرزندپروری برای تربیت فرزندان شاد و آگاه
1. با فرزندان خود به عنوان موجودات فردی رفتار کنید

فرزندان شما با سرنوشت خود به دنیا می آیند. این در مورد شکل دادن آن ها در تصویر شما نیست. یا مجبور کردن آن ها به پیروی از عادات شما. این در مورد هدایت آن ها است تا به بهترین شکل ممکن وارد عمل شوند. این بدان معناست که شما باید یاد بگیرید که فرزندان خود را همان طور که هستند بپذیرید حتی از مدال ها، موفقیت ها، نمرات، اشتباهات و شکست ها محروم شده اند. آن ها را به خاطر آنچه هستند تحسین کنید، نه برای کارهایی که انجام داده اند.
2. فرزند خود را به عنوان معلم خود بشناسید

وقتی فرزندتان را معلم می بینید، منیت شما از بین می رود. شما اینجا نیستید که خواسته ها و نیازهای برآورده نشده خود را به آن ها تحمیل کنید. در عوض، شما اینجا هستید تا از آن ها یاد بگیرید. کودکان همیشه چیزی را به شما نشان می دهند. هر لحظه فرصتی برای رشد است، برای یادگیری در مورد خود و فرزندتان. یکی از راه‌های عملی کردن این موضوع این است که در لحظه‌ای که در آستانه انفجار هستید، مکث کنید. از خود بپرسید چه چیزی می توانم از آنها و این وضعیت یاد بگیرم؟ امروزه کودکان در حال یادگیری موضوعات هوش اجتماعی و عاطفی در مدرسه هستند و به والدین خود کمک می کنند تا در مدیریت هیجانات خود بهتر عمل کنند. اما اگر والدین نتوانند منیت های خود را کنار بگذارند و از فرزندان خود بیاموزند، فرصت های ارتباط عمیق با آن ها را از دست می دهند.
3. وسواس شادی و موفقیت را کنار بگذارید

این وسواس شادی و موفقیت است که باعث ایجاد ناراحتی می شود. چرا؟ زیرا کودکان به طور مداوم بر امواج احساسات خود سوار می شوند مثل درد، ناامیدی، ناامیدی، غم، شادی، تعجب، انتظار و غیره. اما وقتی والدین انتظار دارند فرزندانشان کاری جز موفقیت انجام ندهند، چیزی که به شما گفته می شود این است که اجازه ندارید غمگین شوید. شما باید خوشحال باشید این فشار “من باید شاد و موفق باشم” ناشی از ترس والدین است و فرزندان را به زندگی در آینده بدون آزادی تجربه حال سوق می دهد. بنابراین، وقتی فرزندتان احساس غمگینی، عصبانیت، ناامیدی یا ناامیدی می کند، به جایی که هستند احترام بگذارید و بپذیرید که این حق آنهاست که چه چیزی را احساس کنند.
4. نیازهای فرزندان  را برطرف کنید

رفتارهای کودکان علاوه بر برانگیختن ترس والدین، یکی از این سه نیاز اساسی را نیز پنهان می کند: آیا من برای آنچه هستم دیده و پذیرفته شده ام؟
آیا من به خاطر شخصیتی که هستم شایسته توجه و ستایش شما هستم؟ آیا من در زندگی شما اهمیتی دارم؟
هنگامی که پاسخ های خود را برای برآورده کردن این نیازها تغییر دهید، می توانید شروع به ایجاد ارتباطات عمیق تر با فرزند خود کنید بنابراین، آخرین باری که احساس کردید واقعاً با فرزندتان ارتباط برقرار کردید، چه زمانی بود؟ این لحظات ارتباط عمیق و عمیق نشان می دهد که یک یا چند مورد از این سه نیاز در حال برآورده شدن هستند.
5. یاد بگیرید که کنترل را کنار بگذارید

وقتی فرزندانمان کاری خارج از خط انجام می‌دهند، ما کاری را که لازم است برای اصلاح و اصلاح رفتارشان انجام می‌دهیم. رفتار های سنتی والدین نشان می دهد که کودکان از طریق تحمیل درد، چه از نظر احساسی، چه ذهنی یا جسمی، یاد می گیرند. بنابراین، به عنوان والدین، ضروری است که مراقب گفتار و افکار خود باشید. توجه کنید که چگونه با فرزندتان درگیر می شوید.
6. مرزهای آگاهانه قرار دهید

مرزها معمولاً با دادن محدودیت‌هایی به افراد دیگر مرتبط هستند، مانند «شما نمی‌توانید در شب مدرسه تلویزیون تماشا کنید» یا «وقتی دارم شام می‌پزم مزاحمم نشوید». با این حال، برای ایجاد ارتباط قوی‌تر و عمیق‌تر بین شما و فرزندتان، درک مرزهای درونی خود واقعاً مهم است. این در مورد این است که دیگران بدانند نیازها، ارزش ها و شخصیت شما چیست. جایی است که شما در آن پایان می‌دهید و فرزندتان شروع می‌کند، و اینکه چگونه هر دو می‌توانید به‌عنوان یک خانواده به سمت یک هدف حرکت کنید. به عنوان مثال، اگر برای زمان ارتباط با فرزندتان ارزش قائل هستید، ساعت خاصی در روز را برای آن تعیین کنید. اطمینان حاصل کنید که این کار را به طور مداوم انجام می دهید تا آن ها بدانند که این زمان خاصی است که شما دو نفر بدون حواس پرتی روی یکدیگر تمرکز می کنید.
7. موقعیت های برد ایجاد کنید

مذاکره یک مهارت قدرتمند است که کودکان باید آن را بیاموزند. از آنجا که زندگی یک طرفه نیست، آن ها ناگزیر باید به اجتماع بروند و مذاکره کنند. بنابراین آن ها همچنین ممکن است یاد بگیرند که چگونه در خانه. نکته مهم در مورد مذاکرات این است که مسیر کمترین مقاومت است. این به هر دوی شما این امکان را می دهد که احساس کنید مالک این فرآیند هستید و در نهایت به شما و آن ها احساس ادعایی بر زندگی خود می دهد.
نکته نهایی در رسیدن به یک فرزندپروری مناسب رسیدگی به سلامت و نیازهای خودتان است . والدین باید به نیازها و سلامت جسمی و روانی خود نیز توجه داشته باشند . مدیریت رفتارهای کودکان فرآیندی طولانی بوده که به صبر ، تحمل ، خوش خلقی ، اشتیاق و خلاقیت نیاز دارد و این ها زمانی ممکن می شود که والدین به خودشان رسیدگی کرده و به نیازهای خود توجه کنند . از سوی دیگر ، کودکانی که رابطه مثبتی با والدین خود ندراند ، در مراحل بعدی زندگی نسبت به حوادث و اتفاقات زندگی به شدت آسیب پذیر بوده و تاب آوری پایینی خواهند داشت . برای مثال تغییرات زندگی مثل طلاق و ازدواج مجدد والدین تاثیرات به مراتب منفی تری بر این کودکان خواهد گذاشت . اگر کودکان توانایی مواجهه با چالش های زندگی را نداشته باشند احتمال ابتلای آن ها به مشکلات عاطفی در بزرگسالی بیشتر می شود.



منبع: جعبه  ابزار ذهنی

مزایای عذرخواهی

حتما شما هم در موقعیتی گیر کرده اید که از شما انتظار عذرخواهی می رفته است. شاید با خود فکر کرده اید، اتفاق مهمی نیافتاده و فراموش می شود. در ادامه با مزایای عذرخواهی آشنا می شویم.

 
شاید دو جمله زیر بتواند باب خوبی برای صحبت درباره مزایای عذرخواهی باشد:

  •     عذرخواهی می تواند تاثیری مثبتی داشته باشد که از سکوت برنمی آید.
  •     هیچ چیز بزرگ و کوچکی برای عذرخواهی کردن وجود ندارد.

با پذیرش مسئولیت اشتباه خود، بدون آوردن عذر و بهانه و پیشنهاد راهی برای جبران می توانید گام بلندی را در عذرخواهی صحیح طی کنید.

عذرخواهی برای بسیاری از ما دشوار است، زیرا از این هراس داریم که باعث ناراحتی، آزار و وارد شدن آسیب به دیگران شویم. هیچ کس دوست ندارد به عنوان فرد بدی دیده شود و معمولا فرار کردن از این تصویر راحت تر از پذیرش آن ست.
اما احساس شرم و گناه می تواند برای ما خوب باشد.

عموما انسان ها از احساس گناه دوری می کنند. اما بدون آن، ممکن است مجددا اشتباه کنیم و فرصت رسیدن به یک مصالحه مثبت را از دست بدهیم. گاهی انجام یک عذرخواهی به علاوه روشی برای جبران و پیشگیری از تکرار اشتباه راهی تضمینی برای ترمیم و تعمیق رابطه و ایجاد حس اعتماد و امنیت در فرد است.
مزایای عذرخواهی:

ترمیم رابطه و پیشگیری از آسیب بیشتر از مزایای عذرخواهی است. به عنوان درمانگر، ما کمتر شاهد افرادی هستیم که به خوبی عذرخواهی می کنند. از سوی دیگر، تعداد افراد سیاست مدار، متخصص و مسئول کمی در جامعه وجود دارند که مدل خوبی برای آموزش عذرخواهی هستند.

انجام یک عذرخواهی صحیح می تواند هر رابطه ای را ترمیم کند، در حالی که انجام ندادن آن باعث بروز خشم در فرد است. خبر خوب این است که هر چه بیشتر عذرخواهی کنید، انجام دادن آن برای شما راحت تر می شود و می توانید این کار را به فرد مقابل خود نیز آموزش دهید.



منبع: سیمیاروم

روانشناسی شبکه های اجتماعی: چرا لایک می‌کنیم و پست می‌گذاریم؟

لایک‌ها، نظرات و پست‌هایی که در شبکه‌های اجتماعی به اشتراک می‌گذاریم، ممکن است بی‌اهمیت به نظر برسند، اما مهم هستند. آنها عناصری را تحریک می‌کنند که از ما انسان می‌سازند، یعنی اعتیادها، خواسته‌ها، اضطراب‌ها و شادی‌های ما. در این مطلب می‌خواهیم روانشناسی شبکه های اجتماعی را بررسی کنیم. رسانه‌های اجتماعی با سلامت روان ما در ارتباط هستند.
بیولوژی شبکه‌های اجتماعی: دوپامین و اکسی‌توسین

شبکه اعتیاد به شبکه‌های اجتماعی یک چیز خیالی نیست، بلکه به لطف دو ماده شیمیایی که مغز ما تولید می‌کند، کاملاً واقعی هستند: دوپامین و اکسی‌توسین.
دوپامین

دانشمندان قبلاً فکر می‌کردند دوپامین یک ماده شیمیایی لذت‌بخش در مغز است، اما اکنون می‌دانیم که آنچه در واقع ایجاد می‌کند، نیاز است. دوپامین باعث می‌شود که بخواهیم، طلب کنیم و در جستجو آن چیز برآییم. ترشح این ماده با غیرقابل پیش‌بینی بودن، با تکه‌های کوچک اطلاعات و نشانه‌های پاداش تحریک می‌شود، که اینها همه از ویژگی‌های اصلی شبکه‌های اجتماعی هستند. شبکه دوپامین به قدری قوی است که مطالعات نشان داده‌اند مقاومت در برابر پست گذاشتن برای افراد سخت‌تر از ترک سیگار و الکل است.
اکسی‌توسین

۱۰ دقیقه پس از پست گذاشتن یا فعالیت در شبکه‌های اجتماعی، سطح اکسی‌توسین تا ۱۳ درصد افزایش می‌یابد. این مقدار هورمون در خون افراد در روز عروسی آنها یافت می‌شود. تمام مزایای اکسی‌توسین، یعنی کاهش سطح استرس، احساس عشق، اعتماد، همدلی، سخاوت، با شبکه‌های اجتماعی نیز همراه است.
بنابراین، به خاطر دوپامین و اکسی‌توسین، فعالیت در شبکه‌های اجتماعی نه تنها با احساسات بسیار خوبی همراه است، بلکه ترک آن نیز واقعاً سخت می‌شود.
فعالیت در شبکه‌های اجتماعی: چرا پست می‌گذاریم، به اشتراک می‌گذاریم، لایک می‌کنیم و نظر می‌دهیم؟

در این قسمت از بررسی روانشناسی شبکه های اجتماعی می‌خواهیم علل روانشناختی فعالیت‌های رایج در شبکه‌های اجتماعی را مرور می‌کنیم.
چرا در شبکه‌های اجتماعی پست می‌گذاریم؟

این که دوست داریم درباره خودمان صحبت کنیم، امر جدیدی نیست. انسان‌ها حدود ۳۰ تا ۴۰ درصد از کل گفتار را به صحبت در مورد خودشان اختصاص می‌دهند. اما در فضای آنلاین این رقم به حدود ۸۰ درصد از پست‌های به اشتراک گذاشته شده می‌رسد که جهش بزرگی است!
چرا؟ صحبت کردن چهره به چهره به توان عاطفی و روانی بیشتری نیاز دارد. زمانی برای فکر کردن به آنچه می‌گوییم، سرنخ‌های صورت و زبان بدن نداریم. در حالی که در فضای آنلاین وقت فکر کردن و اصلاح نوشته را داریم. این همه چیزی است که روانشناسان آن را خودبیانگری می‌خوانند: نمایش خویشتن به شکلی که می‌خواهیم دیگران ما را ببینند. احساس خودبیانگری در شبکه‌های اجتماعی به حدی است که تحقیقات روی روانشناسی شبکه های اجتماعی نشان می‌دهد افراد از مشاهده پروفایل خود احساس عزت نفس بالایی می‌کنند.
چرا در شبکه‌های اجتماعی پست به اشتراک می‌گذاریم؟

اگر ما اینقدر دوست داریم در مورد خودمان صحبت کنیم، چه چیزی باعث می‌شود چیزی از دیگران را نیز به اشتراک بگذاریم؟ انتقال اطلاعات انگیزه مهمی است که در انسان نهفته است. فقط فکر به اشتراک‌گذاری، حتی قبل از اجرای فکر، مراکز پاداش مغز ما را فعال می‌کند.
خودنمایی، تقویت روابط

اولین علت به اشتراک‌گذاری مطالب، به تصویر خودمان برمی گردد: ۶۸ درصد از مردم می‌گویند که مطالب مختلف را به اشتراک می‌گذارند تا دیگران درک بهتری از این داشته باشند که آنها چه کسی هستند و به چه چیزی اهمیت می‌دهند.
اما بزرگترین دلیلی که ما به اشتراک می‌گذاریم مربوط به افراد دیگر است: ۷۸ درصد از مردم می‌گویند که محتواهای مختلف را به اشتراک می‌گذارند زیرا به آنها کمک می‌کند تا با مردم ارتباط برقرار کنند.
آزمایش‌ها روی روانشناسی شبکه های اجتماعی نشان داده‌اند که بهترین پیش‌بینی‌کننده‌های ایده‌های مسری در مغز با بخش‌هایی مرتبط است که بر افکار ما در مورد دیگران تمرکز می‌کنند. این بدان معناست که محتوای طراحی شده برای شبکه‌های اجتماعی لازم نیست برای یک گروه بزرگ جذاب باشد، فقط باید برای یک شخص خاص جذاب باشد.
اعتبار اجتماعی

و هنگامی که نوع مناسبی از محتوا را به اشتراک می‌گذاریم، اعتبار اجتماعی به دست می‌آوریم، به عبارتی سهام ما افزایش می‌یابد. ۶۲ درصد از مردم می‌گویند وقتی دیگران نسبت به آنچه در شبکه‌های اجتماعی پست می‌کنند واکنش مثبت نشان می‌دهند، احساس بهتری نسبت به خود دارند.
چرا در شبکه‌های اجتماعی لایک می‌کنیم؟

فیس بوک، با بیش از ۲ میلیارد کاربر فعال ماهانه، نمونه‌ای عالی از پلتفرمی است که مردم در آن علاقه به لایک کردن دارند. در واقع، از زمانی که فیس بوک دکمه «لایک» را طراحی کرد، بیش از ۱.۱۳ تریلیون بار از آن استفاده شده است که این تعداد روز به روز در حال افزایش است. دلیل لایک کردن تمایل به حفظ کردن روابط است. وقتی پست‌های یکدیگر را دوست می‌داریم و لایک می‌کنیم، به رابطه ارزش می‌بخشیم و این صمیمیت را تقویت می‌کنیم.
همچنین، تحقیق روی روانشناسی شبکه های اجتماعی نشان می‌دهد لایک کردن یک اثر متقابل ایجاد می‌کند، به عبارتی خود را موظف می‌دانیم افرادی را لایک کنیم که قبلا ما را لایک کرده‌اند. در اینستاگرام نیز شاهد رفتار متقابل هستیم. تگ شدن یا دریافت دایرکت باعث می‌شود فرد احساس کند که باید پاسخ دهد یا رفتار متقابلی انجام دهد.
چرا کامنت می‌گذاریم؟

اکثر بازاریابان معتقدند گفتگو با مشتریان بسیار مهم است و این تعامل باعث حمایت طولانی مدت می‌شود. اما عجیب است که مشتریان این طور حس نمی‌کنند. یک نظرسنجی از بیش از ۷۰۰۰ مصرف کننده نشان داد که تنها ۲۳٪ گفتند که با یک برند رابطه دارند. از بین افرادی که این کار را انجام دادند، تنها ۱۳ درصد افراد از تعاملات مکرر با برند به عنوان دلیلی برای داشتن رابطه نام بردند. مصرف کنندگان می‌گویند ارزش‌های مشترک محرک بسیار بزرگ‌تری برای کامنت گذاشتن و برقراری رابطه با یک برند است.
کامنت گذاشتن بسیار قدرتمند است. ۸۵ درصد از افراد معتقدند که خواندن پاسخ‌های دیگران در مورد یک موضوع به درک و پردازش اطلاعات و رویدادها کمک می‌کند. این بدان معناست که کامنت‌ها در واقع این قدرت را دارند که نظر ما را تغییر دهند.
پدیده‌های شبکه‌های اجتماعی: سلفی، ایموجی و نوستالژی
تا اینجا ما فقط به چیزهای جالب و منحصر به فرد سطحی را در مورد شبکه‌های اجتماعی بررسی کرده‌ایم. حالا می‌خواهیم مسئله را کمی عمیق‌تر بررسی کنیم.

جنون سلفی


از لحاظ تاریخی، پرتره به منظور ثبت وضعیت و کنترل نحوه درک دیگران از تصویر ما خلق شدند. اما سلفی امروزه به ما کمک می‌کند که خودمان را درک کنیم. «خود شیشه‌ای» یک مفهوم روان‌شناختی است که می‌گوید ما هرگز نمی‌توانیم خودمان را به‌طور واقعی ببینیم، بلکه به بازتاب خود از دیگران نیاز داریم تا بفهمیم چه کسی هستیم.
روانشناسی شبکه های اجتماعی عنوان می‌کند عکس‌های سلفی از این نظر اهمیت دارند که توجه را بیشتر از هر چیزی به صورت جلب می‌کنند. عکس پروفایل اولین جایی است که توجهات در فیس بوک و سایر شبکه‌های اجتماعی به آن جلب می‌شود.
در اینستاگرام، احتمال دریافت لایک برای تصاویر حاوی چهره انسان ۳۸ درصد بیشتر است و ۳۲ درصد بیشتر احتمال دارد که کامنت دریافت کند. مشاهده چهره‌ها می‌تواند احساس همدلی در ما ایجاد کند. در یک آزمایش مشخص شد که وجود تصویر بیمار در پرونده پزشکی او باعث می‌شود پزشک تعهد بیشتری نسبت به درمان او داشته باشد.
قدرت ایموجی در شبکه‌های اجتماعی

بسیاری از ما از آن آگاه نیستیم، اما در مکالمه چهره به چهره از حالت‌های صورت یکدیگر تقلید می‌کنیم. این حالت سرایت عاطفی خوانده می‌شود و بخش بزرگی از نحوه ایجاد ارتباط بین انسان هاست. به صورت آنلاین، این عنصر حیاتی همدلی را با استفاده از شکلک‌ها و ایموجی‌ها بازسازی می‌کنیم، به طوری که روزانه ۱۰ میلیارد ایموجی در سراسر جهان ارسال می‌شود.
نوستالژی شبکه‌های اجتماعی

گاهی اوقات شبکه‌های اجتماعی، و زندگی، آنقدر سریع پیش می‌روند که می‌خواهیم سرعت همه چیز کم شود. اینجاست که نوستالژی وارد می‌شود و این اشتیاق به گذشته می‌تواند یک استراتژی شگفت‌انگیز برای بازاریابی در شبکه‌های اجتماعی مدرن باشد. نوستالژی در همه فرهنگ‌ها جهانی است و به ما احساس پیوند اجتماعی، احساس دوست داشته شدن و محافظت می‌دهد. این احساس باعث می‌شود در مورد پول متفاوت فکر کنیم. روانشناسی شبکه های اجتماعی نشان می‌دهد وقتی از مردم خواسته می‌شود به گذشته فکر کنند، به احتمال بیشتری به دیگران پول می‌دهند و حاضرند برای محصولات پول بیشتری بپردازند.
این روزها نوستالژی سرعت بیشتری پیدا کرده و اشتهای بیشتری برای آن وجود دارد. بنابراین، برای ایجاد نوستالژی در بازاریابی لازم نیست به تاریخ صد ساله رجوع کنیم. همه آنچه نیاز داریم یک دوره زمانی است که بازار هدف نسبت به آن احساس نوستالژی کند. مثلا برای جلب مشارکت بازار هدف کافی است اشاره‌ای به یک مقطع زمانی محبوب (مثلا کتاب‌ها و محصولات دوره دبستان آنان) یا یک آیتم پرفروش قدیمی در دوره کودکی افراد داشته باشیم.
ایموجی شبکه‌های اجتماعی: جنبه‌های تاریک و روشن

اگر بخواهیم در مورد روانشناسی شبکه های اجتماعی صحبت کنیم، نمی‌توانیم مطالعات مربوط به اثرات منفی آن را نادیده بگیریم. برخی می‌گویند که شبکه‌های اجتماعی ما را تنهاتر، منزوی‌تر و افسرده‌تر می‌کنند. و علم این مسئله را تایید می‌کند. مثلا در مورد مسئله مقایسه اجتماعی، همه ما تمایل داریم ارزش خود را در مقایسه خودمان با دیگران ارزیابی کنیم. این مسئله می‌تواند منجر به احساس ناامنی شود، چراکه دائماً خودمان را با جریان زندگی دیگران مانند تولد نوزادان جدید، نامزدی ها، کسب مشاغل جدید مقایسه می‌کنیم. حسادت در اینستاگرام بیداد می‌کند و فشار روانی زیادی به فرد وارد می‌کند.
از سوی دیگر، شبکه‌های اجتماعی می‌توانند ما را متحد کنند. اگر تا به حال در مورد یک فقدان در زندگی یا یک چالش شخصی چیزی در شبکه‌های اجتماعی به اشتراک گذاشته باشید، احتمالاً با حمایتی از سوی دوستان و اطرافیان روبه رو شده‌اید که انتظار آن را نداشته‌اید.
گذراندن وقت در شبکه‌های اجتماعی با همدلی مجازی مرتبط است که این احساس به دنیای واقعی نیز منتقل می‌شود. پس شبکه‌های اجتماعی می‌توانند ناامنی‌های ما را در خود جذب کنند و مزایایی داشته باشد: دیدن آن در خود، تشخیص آن در دیگران، انتقال آن. به ما این امکان را می‌دهد که کمی صمیمی‌تر، کمی همدل‌تر، و به کسی که واقعاً می‌خواهیم باشیم نزدیک‌تر باشیم.



منبع: سیمیاروم

اهمیت پول در سلامت روان و شادی بیشتر

مردم عاشق پول هستند. ما به طور میانگین چیزی در حدود ۹۰ هزار ساعت از عمر خود را صرف پول در آوردن و بقیه عمر خود را صرف خرج کردن آن می کنیم. تقریبا هر چیزی به پول نیاز دارد، از اجاره خانه، غذا، سفر و خرید کفش هایی که چشمتان را گرفته است. شکی در مورد اهمیت پول در سلامت روان وجود ندارد. این یکی از موضوعاتی است که زوجین بر سر آن دعوا می کنند و یکی از فاکتورهای اصلی طلاق است. رایج ترین دلیل عوض کردن شغل است و مهمترین فاکتوری است که در انتخاب شغل نهایی تاثیر دارد.

با وجود همه این گفته ها جالب است که بیشتر افراد عنوان می کنند که به این گفته باور دارند که «پول خوشبختی نمی آورد»، یا حداقل برای تحقیقات آماری این طور بیان می کنند.

خب پس آخر کدام درست است، آیا پول در سلامت روان ما نقش دارد یا خیر؟ بر اساس تحقیقات هر دو، درست است.


آیا هر چه پول بیشتری داشته باشیم، خوشحال تر خواهیم بود؟


تحقیقات زیادی نشان می دهد که پول در واقع می تواند خوشبختی را بخرد. برای مثال در تحقیق منتشر شده در ژورنال nature، محققان داده های مربوط به درآمد و رفاه را از 1.7 میلیون نفر در سراسر جهان بررسی کرده اند. محققان به این نتیجه رسیدند که هر چه سطح درآمد بیشتر باشد، فرد خوشحال تر بوده است.

اما این امر تا حدی درست است. در همان تحقیق، سطح سلامت عاطفی فرد در میزان درآمد خاصی ثابت می ماند و دیگر رشد نمی کند. در واقع زمانی که درآمد به سطح مشخصی می رسد افراد به نهایت رضایت خود رسیده و پول بیشتر دیگر مایه خوشحالی آنها نیست. هر چند این سطح درآمد در هر کشور متفاوت است، اما همیشه سطحی وجود دارد که بالاتر از آن دیگر موجب خوشحالی نیست.

نتیجه این تحقیق نباید به معنی عدم اهمیت پول در سلامت روان تفسیر شود. افراد زیادی در جهان وجود دارند که پول کافی برای زندگی روزمره ندارند. پول به ما امکان فراهم کردن سقفی بالای سر، دسترسی به آموزش، تامین امنیت خانواده، مراقبت های بهداشتی و لذت بردن از اوقات فراغت را می دهد.

اما هیچ یک از اینها نیاز به حرص برای رسیدن به چند میلیون دلار پول ندارد. به شرط آنکه آنقدر خوشبخت باشیم که پول کافی برای غذا، سلامت، امنیت و تفریح را داشته باشیم، تلاش برای رسیدن به پول بیشتر با کاهش سطح سلامت روان و رضایت از زندگی همراه است، به ویژه اگر حرص برای پول بیشتر به معنی استرس شغلی و ساعت کار زیاد باشد.

البته این قانون استثنائاتی هم دارد. مواردی وجود دارد که درآوردن پول بیشتر باعث شادی بیشتر می شود، یعنی زمانی که از پول برای خرید یک تجربه تازه یا سود رساندن به دیگران استفاده شود. استفاده از پول بدین صورت باعث خرید خاطرات ماندگار می شود. همه ما موافق هستیم که شادترین خاطرات ما در کنار خانواده و دوستان، در حال سفر یا غذا خوردن گذشته است. این شادی از خود پول نشات نمی گیرد، بلکه از تجربه ای ناشی می شود که دسترسی به آن را برای ما ممکن ساخته است. خوشبختانه، بسیاری از تجارب مثبت به پول زیادی نیاز ندارند و آنها هم ما را شاد می کنند.

بنابراین، جمع کردن کوهی از پول کلید رسیدن خوشحالی نیست و اهمیت پول در سلامت روان به مقدار آن محدود نمی شود.

شاید مهمترین نتیجه این تحقیقات آن باشد که به وضوح اهمیت پول در سلامت روان ما ثابت شده است، اما همه چیز حول محور آن نمی گردد.

تا زمانی که پول کافی برای زنده ماندن و احساس راحتی داشته باشیم، شادی با کسب تجارب معنی دار و ارتباط با دیگر انسان ها به دست می آید نه با پر کردن حساب بانکی خود. اگر به جمع کردن پول علاقه ای وسواس گونه دارید، و پول زیادی را صرف خرید وسایل منزل یا چیزهای لوکس می کنید، لزوما به شادی نخواهید رسید. این خرج کردن پول در زندگی برای اموری مانند سفر یا تماشای تئاتر یا خرج کردن پول برای دیگران است که به شادی واقعی ختم می شود.
به علاوه، این سخن معروف را فراموش نکنید، که هر چقدر هم پول داشته باشید نمی توانید آن را با خود به گور ببرید.


اهمیت پول در سلامت روان چقدر است و آیا بی پولی سلامت روان ما را به خطر می اندازد؟


نتیجه تحقیقات مشابه نشان می دهد که پیوند آشکاری بین تراز مالی و سلامت روان وجود دارد. آمارها نشان می دهد که مشکلات مالی و بدهی می توانند باعث ابتلا به مشکلات سلامت روان می شود. افسردگی، اختلالات اضطرابی و اختلالات روانپریشی از شایع ترین مشکلاتی است که بیماران به آن دچار می شوند.

احتمال خودکشی یا حداقل داشتن افکار خودکشی در افرادی که دچار مشکلات مالی هستند بیشتر است.

اینکه کدامیک از آنها به دیگری ختم می شود مشخص نیست. در برخی از افراد نگرانی در مورد مشکلات مالی به افزایش استرس و دیگر مشکلات روانی ختم می شود. و مواردی نیز وجود دارد که ابتلا به مشکلات سلامت روان باعث ناتوانی در مدیریت امور مالی می گردد.

در وضعیت اقتصادی فعلی کشور، مراقبت از سلامت روان برای حفظ و مدیریت وضعیت مالی اهمیت زیادی دارد. اگر دچار مشکل مالی باشید، سلامت روان شما تحت تاثیر قرار می گیرد و در عین حال، اگر دچار مشکل روانی باشید نمی توانید راهی برای حل مشکلات مالی خود پیدا کنید.

در این شرایط، توصیه می کنیم هر دو مشکل را به طور همزمان حل کنید. با مراجعه به یک مشاور یا روانشناس تلاش کنید کنترل روان خود را به دست بگیرید و از اضطراب خود بکاهید و در عین حال با مدیریت مالی بهتر و زیر نظر داشتن حساب بانکی، درآمد و مخارج، از مشکلات مالی خود بکاهید.


اهمیت پول در سلامت روان و ازدواج:


دعواهای زیادی در بین زوجین بر سر پول شروع می شود. در واقع یکی از مهمترین فاکتورهای داشتن یک زندگی خوب، رفاه و امنیت مالی زوج است. با این حال، داشتن پول هم تضمین کننده دوام ازدواج نیست. نحوه کسب این پول و خرج کردن آن در زندگی نیز نقش زیادی در زندگی مشترک شما دارد. اگر برای کار کردن و کسب درآمد بیشتر به جملاتی مانند «سرم شلوغه، وقت ندارم، خودت انجام بده، من برای شما این همه کار می کنم» رو بیاورید، در همسر و فرزندان خود احساس تحقیر و تقصیر به وجود می آورید. این نوع جملات و طرز برخورد باعث می شود که رابطه عاطفی بین شما و همسرتان سرد شود و شاید حتی باعث از هم پاشیدگی خانواده شود.
به یاد داشته باشید که دلیل تمام تلاش های شما خانواده و ایجاد رفاه برای آنهاست. پس اگر برای آنها وقتی نگذارید یا با حرف های خود در مورد کار و پول خرج کردن آنها را آزرده کنید، خانواده ای هم نخواهد بود که برای آنها کار کنید. خانواده شما علاوه بر مسائل مالی به حضور و محبت شما نیز نیاز دارند. سردی روابط خانوادگی، سرخوردگی کودکان، احساس غم و دلزدگی در خانواده باعث می شود که پس از مدتی شما هم احساس تنهایی و افسردگی کنید. تمامی این مسائل می توانند در عین پولدار بودن به سلامت روان شما آسیب بزنند.

اگر برعکس پولدار نیستید، صبور باشید و به تلاش خود ادامه دهید. اجازه ندهید که اهمیت پول در سلامت روان بیش از اندازه برایتان بزرگ شود و نگرانی برای مسائل مالی رابطه شما و همسرتان را تحت تاثیر قرار دهد. برای رسیدن به پول بیشتر باید هر دو یک برنامه مالی داشته باشید و به آن پایبند باشید. شاید لازم باشد هر دو با هم برای رفع مشکلات مالی تلاش کنید. پول بزرگترین مشکل شما نیست. شما هنوز هم می توانید چیزهای خوب زیادی در زندگی خود داشته باشید که به پول چندانی نیاز ندارند. لبخند زدن و محبت کردن خرجی ندارد. اگر قرار باشد برای رفع مشکلات مالی خود به سلامت روان خود آسیب بزنید، شاید بهتر باشد به همین زندگی فقیرانه قناعت کنید. بهتر است تلاش کنید پول کافی و آرامش و سلامت روان را هر دو در کنار هم داشته باشید.



منبع: سیمیاروم

آموزش مدیریت احساسات و تنظیم هیجانی

همه نوزادان گریه می‌کنند و کودکان نوپا عصبانی می‌شوند، اما از سنی به بعد والدین انتظار دارند فرزندشان بتواند بدون اغراق‌های حماسی احساساتش را کنترل و مدیریت کند. برای کسب مهارت تنظیم هیجانی، آموزش مدیریت احساسات به کودکان ضروری است.

یادگیری تنظیم احساسات فرآیند پیچیده‌ای است. پاملا کول، دکترا، روانشناس دانشگاه ایالتی پن و متخصص در تنظیم هیجان دوران کودکی، می‌گوید: «تنظیم احساسات به مهارت‌های بسیاری از جمله توجه، برنامه ریزی، رشد شناختی و زبان نیاز دارد.»

روانشناسان بر این باورند که کودکان این مهارت‌ها را در در زمان‌های متفاوتی کسب می‌کنند. توانایی آنها در مدیریت احساسات منفی به ژنتیک، خلق و خوی طبیعی آنها، محیطی که در آن رشد می‌کنند و عوامل بیرونی مانند میزان خستگی یا گرسنگی بستگی دارد. اما والدین، معلمان و سایر مراقبان نیز نقش مهمی در آموزش مدیریت احساسات به کودکان دارند.

کودکانی که می‌توانند احساساتشان را به خوبی مدیریت کنند، به موفقیت بیشتری در مدرسه دست می‌یابند و بهتر با دیگران کنار می‌آیند. در ادامه راهبردهای آزمایش شده علمی را معرفی می‌کنیم تا با کمک آنها بتوانید این مهارت مهم را به فرزندتان بیاموزید.


راهکارهای آموزش مدیریت احساسات:


شروع زودهنگام

جان لاچمن، روانشناس دانشگاه آلاباما که در مورد جلوگیری از پرخاشگری در کودکان مطالعه می‌کند، اظهار داشت: نوزادانی که سریع واکنش نشان می‌دهند و به سختی آرام می‌شوند، زمانی که بزرگتر می‌شوند، بیشتر از سایرین در مدیریت احساساتشان دچار مشکل می‌شوند. اما آموزش مدیریت احساسات به کودکان باید در همه خانواده‌ها صورت بگیرد. والدین می‌توانند در زمان نوزادی فرزندشان درباره هیجانات مختلف صحبت کنند یا وقتی کاراکترهای یک کتاب یا فیلم احساس ناراحتی، خوشحالی، خشم، یا نگرانی دارند، برای کودک توضیح دهند.
برقراری ارتباط

مطالعات نشان می‌دهد که کودکانی که رابطه‌ای امن و قابل اعتماد با والدین یا مراقبان خود دارند، نسبت به کودکانی که نیازهایشان برآورده نمی‌شود، تنظیم هیجانی بهتری دارند. وجود ثبات و آرامش باعث ایجاد دلبستگی ایمن با کودک می‌شوند.
صحبت کردن و آموزش

به فرزندانتان بیاموزید که احساساتشان را بشناسند و آنها را نام ببرند. با این حال، نیازی نیست وقتی ناراحت هستند، با آنها در این مورد حرف بزنید. بهتر است مکالمه در مورد هیجانات زمانی انجام گیرد که اوضاع آرام است و فرصتی برای حرف زدن در مورد احساسات و استراتژی مدیریت آنها وجود دارد. مسلماً کودک نمی‌تواند همه چیز را در مورد تنظیم هیجانی در یک مکالمه یاد بگیرد، اما این فرصت خوبی برای زمینه چینی است.
الگوی رفتار خوب

آلن کازدین، دکترای روانشناسی دانشگاه ییل و مدیر مرکز والدین ییل که بر روی استراتژی‌های فرزندپروری برای کاهش مشکلات رفتاری مطالعه می‌کند، می‌گوید: «تحقیقات نشان می‌دهد که کودکان با الگوبرداری از کاری که والدینشان انجام می‌دهند، نه حرف‌های آنان، رفتار می‌کنند.
آرام بودن

به ویژه وقتی کودک بدقلق می‌شود، الگو بودن برای رفتار خوب و آموزش مدیریت احساسات به کودکان دشوارتر از چیزی است که به نظر می‌رسد. اگر نزدیک است که خونسردی خود را از دست بدهید، قبل از رسیدگی به وضعیت، یک دقیقه نفس عمیق بکشید و آرام شوید. به اتاق دیگری بروید و زمانی که آرام‌تر شدید برگردید. با این کار از موقعیت اجتناب نمی‌کنید، اما می‌توانید مانع بروز یک واکنش تکانشی شوید.
برنامه ریزی برای گزینه‌ها

هنگامی که کودک آرام است، در مورد روش‌های مدیریت موقعیت‌های دشوار با او صحبت کنید. تصور کنید همکلاسی‌اش را به خاطر برداشتن اسباب بازی که می‌خواست با آن بازی کند، هل داده است. وقتی اوضاع آرام است، در مورد انتخاب‌های مختلفی که دفعه بعد می‌تواند انجام دهد با او صحبت کنید: می‌تواند به معلم بگوید، از همکلاسی اش بخواهد که نوبتی بازی کنند، یا چیز دیگری برای بازی کردن پیدا کند. این فرآیند می‌تواند به فرزندتان کمک کند که مهارت‌های حل مسئله را در خودش توسعه دهد.
بازی عملی برای تنظیم هیجانی

وقتی در مورد گزینه‌های احتمالی صحبت کردید، زمان تمرین فرا رسیده است. کودکان نقش بازی کردن را دوست دارند. به نوبت وانمود کنید که فرزندتان و همکلاسی او هستید. با تمرین، بچه‌ها می‌توانند از این مهارت‌های جدید در دنیای واقعی استفاده کنند.
تنبیه کمتر، تحسین بیشتر

موارد زیادی وجود دارد که والدین وسوسه می‌شوند از تنبیه برای جلوگیری از تکرار رفتار بد استفاده کنند. اما تنبیه باعث تشدید رفتار بد می‌شود. جان لاچمن معتقد است: «وقتی سبک فرزندپروری خشن است، کودکانی که در مدیریت احساسات خود مشکل دارند، معمولاً با پرخاشگری بیشتری واکنش نشان می‌دهند.» تحقیق نشان می‌دهد که به ازای هر مرتبه سرزنش و توبیخ کودک، باید چهار یا پنج تعامل مثبت داشته باشید. به عبارت دیگر، مراقبان باید زمان زیادی را صرف تمرکز بر توجه مثبت، تمجید و پاداش برای رفتار خوب کنند. کازدین به والدین توصیه می‌کند برای آموزش مدیریت احساسات به کودکان و تغییر رفتارهایی که می‌خواهند اصلاح کنند، به «تضادهای مثبت» فکر کنند. اگر کودک همیشه هنگام ترک زمین بازی گریه می‌کند، او را به خاطر قشقرق‌هایش تنبیه نکنید. در عوض، وقتی بدون عصبانیت و گریه از پارک بیرون می‌رود، او را تمجید کنید و حتی جایزه کوچکی به او بدهید. این روانشناس می‌گوید «به جای تنبیه کودک به خاطر رفتار بد، رفتاری را تشویق کنید که دوست دارید شاهد آن باشید.
تیم بودن

برای آموزش مدیریت احساسات به کودکان نیاز به ثبات است. لاچمن در این باره می‌گوید: «برای والدین، پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها، معلمان و سایر مراقبان بسیار مهم است که با یکدیگر برای رسیدگی به مشکلات خودتنظیمی کودک همکاری کنند. به گفتگو بنشینید و رویکردی هماهنگ برای مدیریت رفتارهای کودک داشته باشند.»
بررسی انتظارات

به خصوص زمانی که فرزندتان واقعاً ترسیده است یا استرس دارد، انتظار نداشته باشید کاملاً عالی رفتار کند. در چنین موقعیت‌هایی (برای مثال، واکسیناسیون یا رفتن به مدرسه برای اولین بار) کودک ممکن است نتواند مانند سایر موقعیت‌های ساده تر از مهارت‌های خودتنظیمی استفاده کند. لاچمن معتقد است: «در موقعیت بسیار استرس‌زا، کودکان به حمایت بیشتری از سوی بزرگسالان نیاز دارند.»
داشتن دیدگاه بلندمدت

بیشتر کودکان تا زمانی که به سطح مدرسه ابتدایی برسند، می‌توانند احساسات شدیدشان را مدیریت کنند. اما این بدان معنا نیست که رشد عاطفی آنها به پایان رسیده است. کارکردهای اجرایی یعنی مهارت‌هایی مانند برنامه ریزی، سازماندهی، حل مسئله و کنترل انگیزه‌ها تا بزرگسالی کماکان رشد می‌کنند. وقتی از رفتار فرزندتان احساس ناامیدی می‌کنید، به یاد داشته باشید که تنظیم هیجانی و آموزش احساسات به کودکان زمان می‌برد.



منبع: سیمیاروم