تفکر مثبت

ارائه ی آموزش های رایگان روزانه در حوزه تفکر مثبت نگر و پیشرفت شخصی

تفکر مثبت

ارائه ی آموزش های رایگان روزانه در حوزه تفکر مثبت نگر و پیشرفت شخصی

دروغ مصلحتی چیست؟ چطور بفهمیم دروغمان مصلحتی است یا نه؟

آیا دروغ‌گفتن مطلقا ناپسند است؟ احتمالا نام دروغ مصلحتی یا به‌قول فرنگی‌ها «دروغ سفید» به گوشتان آشنا باشد. این دروغ برخلاف دروغ واقعی، ضرر و خطری برای کسی به‌دنبال ندارد و در بیشتر موارد هم برای مراعات احوال و احساسات دیگران گفته می‌شود.
پیشینه دروغ مصلحتی

هرچند دروغ مصلحتی در فرهنگ عامه مردمان خاورمیانه عمری به‌درازای تاریخ دارد، ردپای «دروغ سفید» در فرهنگ غرب را باید در قرن چهاردهم جست‌وجو کرد. در آن سده، عده‌ای با الهام از رنگ سفید و وجه نمادگونه آن برای درستکاری و خیرخواهی دست به ابداع اصطلاح «دروغ سفید» زدند. دروغ سفید در مقایسه با دروغ مصلحتی مشتمل بر طیفی گسترده‌تر از دروغ‌های غیرواقعی است و بنابراین می‌توان دروغ مصلحتی را یکی از انواع دروغ سفید برشمرد.

تردیدی نیست که دروغ‌گویی صفتی مذموم و دروغ امری ناپسند، مخرب و ناصواب است. اما گاهی اوقات موقعیت‌هایی پیش می‌آید که فردی با نیت خیرخواهانه و برای درامان‌ماندن هم‌نوع خود از گزند آسیب‌ها زبان به دروغ باز می‌کند که به آن دروغ مصلحتی یا سفید می‌گویند.

مثلا شاید برایتان پیش آمده باشد که در واکنش به پرسش‌های عجیب‌وغریب کودکان پاسخ‌هایی خیالی و غیرواقعی‌ داده‌ باشید؛ آیا دادن این جواب‌ها کاری زشت و نکوهیده است؟

این دست پاسخ‌ها را می‌توان در دسته دروغ‌های مصلحتی جای داد و به‌بیان خودمانی‌تر، تومنی هفت‌صنار با دروغ‌های واقعی متفاوت‌اند. دروغ‌های واقعی نه از سر خیرخواهی که با هدف فریب طرف مقابل بیان می‌شوند و نیتی شوم در پس آنها نهفته است. دروغ سفید یا مصلحتی اما از سر خیرخواهی و برای درامان‌ماندن از گزند آسیب‌های احتمالی بیان می‌شوند و گرچه با حقیقت متفاوت‌اند، پیامد ناخوشایند یا آسیب‌زایی هم ندارند.
مقایسه دروغ مصلحتی با دروغ واقعی

دروغ‌های مصلحتی برخلاف دروغ‌های واقعی، آسیب و خطری به‌دنبال ندارند. بسیاری از این دروغ‌ها گاه برای ساختن دنیایی رؤیایی برای کودکان و گاه برای پایبندی به آداب‌ورسوم اجتماعی بیان می‌شوند.

مثلا این دست درو‌غ‌ها در گروه دروغ‌های مصلحتی یا سفید قرار می‌گیرند:

  •     به کسی بگویید که حسابی خوش‌تیپ شده است.
  •     به کسی بگویید که برای گپ‌وگفت با او وقت ندارید و قرار است با فرد دیگری جلسه داشته باشید.
  •     خندیدن به لطیفه‌ای که واقعا بامزه و خنده‌دار نیست.
  •     به کسی بگویید که بعدا با او تماس می‌گیرید.
  •     به کسی بگویید که متن پیامک ارسالی او را نخوانده‌اید.


در کل دروغ مصلحت‌آمیز یا سفید از سر خیرخواهی بیان می‌شود، زیرا رک‌گویی و صراحت کلام گاهی اوقات جز با زیرپاگذاشتن آداب‌ورسوم میسر نمی‌شود و این ممکن است به‌بهای رنجش دیگران تمام شود. از این رو برخی از جامعه‌شناسان دروغ سفید را نشانه‌ای از رشد و تربیت فردی و حتی مدنیت قلمداد می‌کنند.

دروغ‌های واقعی اما برخلاف دروغ‌های سفید، هیچ نسبتی با خیرخواهی ندارند. این دست دروغ‌ها هم برای فرد دروغگو و هم اطرافیانش پیامدهای زیان‌باری دارند.
مشخصه‌های دروغ‌های مصلحتی و واقعی
دروغ‌های مصلحتی

  •     با نیت محافظت از دیگران بیان می‌شوند.
  •     ماهیتی خیرخواهانه دارند.
  •     برای پایبندی به آداب‌ورسوم و جلوگیری از رنجش دیگران بیان می‌شوند.


دروغ‌های واقعی

  •     با هدف پیشبرد مطامع شخصی بیان می‌شوند.
  •     ماهیتی خودمدارانه و آسیب‌زننده دارند.
  •     نتیجه‌ای جز فریب و رنج برای دیگران به همراه ندارند.


فواید دروغ مصلحتی
شاید بتوان گفت که مهم‌ترین فایده دروغ مصلحتی جلوگیری از رنجش دیگران است. مثلا دانشجویی که به‌تازگی وارد دانشگاه در شهری دور از محل زندگی والدینش شده گرچه با سختی‌های بسیاری دست‌به‌گریبان است،‌ وقتی تماس مادرش را پاسخ می‌دهد، به او می‌گوید که حالش خوب و اوضاع روبه‌راه است.

بنابراین دروغ وقتی رنگ مصلحت می‌گیرد و دیگر کاری ناپسند نیست که قرار باشد مصلحت دیگران را در اولویت بگذارد. به بیان دیگر، هدف از بیان دروغ سفید یا مصلحتی نخست مراعات احوال دیگران و دورنگه‌داشتن آنها از گزند است.

جامعه‌شناسان از این دروغ‌ها با عنوان «دروغ‌های همسو با منافع اجتماعی» یاد می‌کنند. حال آنکه دروغ‌های واقعی همه را قربانی مطامع شخصی فرد دروغگو می‌کنند و از این رو جامعه‌شناسان عنوان «دروغ‌های ضداجتماعی» را برای این دروغ‌ها به کار می‌برند.
چرا مردم دروغ می‌گویند؟

انگیزه‌های بسیاری در پس دروغ‌گویی پنهان است که در ادامه، برخی از مهم‌ترین آنها را مطرح می‌کنیم.
۱. هواخواهی

گاهی اوقات آنچه فرد را به دروغ‌گفتن وامی‌دارد، هواخواهی یا تلاش برای حفظ حرمت دوستان و نزدیکانش است. این دروغ‌ها در دسته دروغ‌های مصلحتی یا سفید جای می‌گیرند و فرد را در حفظ و تقویت پیوندهای دوستی یا عاطفی با اعضای خانواده، دوستان و همسایگانش یاری می‌کنند.

مثلا وقتی فرزند دلبندتان به‌تازگی نواختن ویولن را آغاز کرده و در حال یادگیری است و به‌جای نغمه‌های گوش‌نواز اصواتی گوش‌خراش تولید می‌کند، شما به هواخواهی او زبان به دروغ مصلحتی باز کنید و بگویید که چقدر خوب و فوق‌العاده‌ ساز می‌زنی.
۲. محافظت از تصویر ذهنی خود نزد دیگران

گاهی اوقات آنچه فرد را به دروغ‌گفتن وامی‌دارد ناشی از پدیده‌ای موسوم به «جبران روان‌شناختی» است. بر اساس این پدیده، انسان همواره در پی محافظت از تصویری است که دیگران از او نزد خود ساخته‌اند. مثلا ممکن است شما از محل کار خود اخراج شوید، اما برای آنکه تصویر ذهنی‌تان نزد اطرافیانتان مخدوش نشود، به آنها بگویید که خودتان استعفا کرده‌اید.
۳. کرنش در برابر قدرت مسلط

گاهی اوقات هم فرد از سر ناچاری زبان به دروغ می‌گشاید. مثلا به‌جای انتقاد از طرح جدید اما سراسر نقص رئیستان، تصمیم می‌گیرید که از آن تعریف و تمجید کنید. هدف شما از گفتن این دروغ سفید این است که در گیرودار معضلات ریز و درشت زندگی، گرفتار تعدیل و اخراج نشوید.
آسیب‌های ناشی از دروغ‌های واقعی

دروغ‌های واقعی برخلاف دروغ‌های مصلحت‌آمیز یا سفید، نسبتی با خیرخواهی ندارند. این دروغ‌ها با هدف ارضای منافع شخصی دروغگو و فریب دیگران بیان می‌شوند.

مثلا فرض کنید همسر یا شریک عاطفی‌تان با ذوق و شوق از خرید لباسی تازه برایتان بگوید و آن را پیش چشمان شما بپوشد تا جویای نظرتان شود. شما در همان نگاه اول می‌بینید که لباس در تنش چنگی به دل نمی‌زند و کمی هم بدقواره است، اما برای آنکه ذوقش را کور نکنید، زبان به تحسین او می‌گشایید و به‌دروغ می‌گویید که خیلی هم زیباست.

این دروغ را می‌توان دروغی مصلحتی دانست. از قدیم هم گفته‌اند که «دروغ مصلحت آمیز به‌ از راست فتنه انگیز» و شما با بیان دروغی سفید، خود را مهلکه جنگ و دعوایی اساسی با همسرتان نجات می‌دهید.

حال اگر قرار باشد همسرتان با این لباس در میهمانی شرکت کند، دروغ شما شاید به‌بهای انگشت‌نماشدن او تمام شود. بنابراین در این حالت که دروغتان خلاف مصلحت همسرتان است، دیگر دروغی سفید به حساب نمی‌آید.
چطور بفهمیم دروغی که می‌خواهیم بگوییم مصلحتی است یا واقعی؟

گاهی اوقات نمی‌دانیم حرفی که قرار است بزنیم دروغی سفید محسوب می‌شود یا دروغی واقعی. برای رفع این ابهام، ۲ مرحله زیر را دنبال کنید
۱. نیت خود را بسنجید

آن‌چنان که پیش‌تر گفتیم، دروغ وقتی رنگ مصلحت به خود می‌گیرد که از سر نوع‌دوستی و خیرخواهی و برای کاهش دردها و رنج‌های دیگران بیان شود. این دست دروغ‌ها معمولا به‌نفع شنونده مستقیم آنهاست.

مثلا فرض کنید همسایه شما به‌علت ابتلا به سرطانی کشنده در آستانه مرگ قرار دارد. حال شما برای آنکه فرزند خردسال خود را نرنجانید، می‌توانید به دروغ به او بگویید که حال همسایه خوب نیست و امیدواریم که سلامتی‌اش را دوباره به دست آورد.
۲. پیامدهای درازمدت را ارزیابی کنید

دروغ‌های مصلحتی پیامدهایی بسیار کوچک و کوتاه‌مدت دارند، حال آنکه دروغ‌های واقعی آثار زیان‌باری دارند که در درازمدت به دیگران آسیب می‌رسانند. بنابراین اگر دیدید که دروغ قرار است پیامدهای اجتناب‌ناپذیر مخرب بلندمدت داشته باشد، بدانید که واقعی است نه مصلحت‌آمیز.
چه زمانی باید دروغ بگوییم؟

گاهی اوقات میزان آسیب احتمالی به اندازه‌ای است که چاره‌ای جز توسل به دروغ باقی نمی‌ماند. در این دست موقعیت‌ها، دروغ‌گفتن با هدف محافظت از جان خود یا دیگران نه‌تنها پذیرفتنی که الزامی است. از جمله این دروغ‌ها می‌توان به این موارد اشاره کرد:

  •     دروغ‌گفتن به فرد آزارگر برای فرار از چنگ او.
  •     دروغ‌گفتن به فرد آزارگر برای محافظت از کودکانی که در معرض آسیب او قرار دارند.
  •     دروغ‌گفتن به کسی که در حال بازی با اسلحه‌ای واقعی است.
  •     دروغ‌گفتن به فردی که به‌علت مصرف مشروبات الکلی یا مواد مخدر حالت عادی ندارد.
  •     دروغ‌گفتن به کسی که دچار اختلالات روانی حاد است.


سخن پایانی

گرچه صداقت‌پیشه‌کردن و راستگویی بیشتر مواقع بهترین انتخاب است، هر قاعده‌ای استثنا هم دارد. بنابراین وقتی راستگویی با مخاطرات جانی برای ما و اطرافیانمان همراه باشد، بهتر است سراغ دروغ مصلحتی برویم. البته از یاد نبرید که مرز میان دروغ مصلحتی و دروغ واقعی گاه از مو هم باریک‌تر است، بنابراین با خودفریبی دروغ سفید را دستمایه اصرار بر دروغ‌گویی نکنید.



منبع: چطور

فواید کسلی و بی‌حوصلگی؛ ۶ گام که برای بهره‌گیری بهتر از این احساس

کسلی و بی‌حوصلگی در محیط کار اغلب حسی منفی محسوب می‌شود. بر اساس تحقیقات نیز کسالت با مسائلی مانند کاهش کیفیت عملکرد همراه است. بااین‌حال برخی از پژوهش‌ها حاکی از این بوده‌اند که شکل‌هایی از کسلی ممکن است مفید هم باشند.


آیا کسلی و بی‌حوصلگی واقعا مفید است؟


چطور ممکن است که کسلی و بی‌حوصلگی برای ما مفید باشد؟ گرچه کسلی در ذهن ما همیشه حسی منفی به حساب می‌آید، در واقع ممکن است عاملی انگیزه‌بخش شود. این حس گاهی ما را متوجه می‌کند که چه کارهایی باید انجام دهیم تا از یکنواختی و بی‌حوصلگی خلاص شویم.

جیمز دانکرت و جان ایستوود، نویسندگان کتاب «روان‌شناسی کسلی»، درباره چگونگی استفاده از این حس برای تحریک انگیزه و به‌کارانداختن خلاقیت توضیح می‌دهند. آنها در کتاب خود، بی‌حوصلگی را فرصتی برای واکاوی درون می‌دانند. از طریق این تأمل درونی است که می‌توانیم بفهمیم چه کارها و چه چیزهایی بیشتر ما را به وجد می‌آورند و خلاقیت ما را به کار می‌اندازند. به‌اعتقاد آنها، بی‌حوصلگی مانند فشاردادن دکمه توقف زندگی است که به ما امکان بازبینی روزمرگی‌ها و پیداکردن روزنه‌های جدید برای پرکردن خلاء زندگی را می‌دهد.

آنها مثال‌هایی از برخی نویسندگان و و هنرمندان مشهور می‌زنند که چگونه در همین حال ایده‌ها و بینش‌هایی جدید یافته‌اند. مثلا نیل گیمن، نویسنده انگلیسی، ۴ ماه از شبکه‌های اجتماعی فاصله گرفت تا آن‌طور که خودش توصیف کرده است، زمان مرده به دست آورد. او می‌گوید: «می‌خواستم مانند کسی که در تاکسی نشسته و به پنجره خیره شده است، ساعت‌های آزادی داشته باشم تا فقط درباره چیزهای مختلف فکر کنم. ذهنی فارغ که با بی‌حوصلگی پر شده باشد، مانند لوح سفید آماده نقاشی است.»


فواید کسلی و بی‌حوصلگی

۱. افزایش ظرفیت حافظه کاری

مغز نیز مانند بدن به استراحت نیاز دارد. بی‌حوصلگی و کسالت، یعنی حالتی که مغز کاری برای انجام‌دادن ندارد، شکلی از استراحت‌دادن به مغز است که هم جلوی خستگی ذهن را می‌گیرد و هم حافظه کاری (حافظه کوتاه‌مدت) ما را تقویت می‌کند.

در دانشگاه ویسکانسین آمریکا، محققان رابطه حافظه کوتاه‌مدت با زمان‌هایی را بررسی کردند که به مغز اجازه می‌دهیم آزادانه خیال‌پردازی کند. آنها از یک گروه دانشجو خواستند تا کارهایی ساده را انجام دهند. سپس از آنها خواستند حروف و عبارت‌های ساده ریاضی را که به آنها نشان داده می‌شد، به خاطر بسپارند. آن دسته از دانشجویان که گاه هنگام کار به ذهن خود اجازه استراحت و خیال‌پردازی می‌دانند، نمرات بهتری در این آزمون حافظه کسب کردند.

اگر هنگام کارکردن وقفه‌های کوتاه داشته باشیم و به ذهن خود اجازه دهیم آزادانه خیال‌پردازی کند، حافظه کوتاه‌مدت ما بهتر عمل خواهد کرد.
۲. تقویت بخش‌های خودکار مغز

بخش‌های خودکار مغز مناطقی هستند که وقتی کاری انجام نمی‌دهیم، مثلا خوابیم یا بی‌حوصله‌ایم، فعال‌اند. طبق تحقیقات، این بخش‌ها هنگام تعامل با دیگران نیز فعال‌اند. بنابراین اگر گاهی اجازه کسل‌شدن به خود بدهیم، به تقویت این بخش‌ و درنتیجه افزایش قدرت تعامل خود با دیگران کمک می‌کنیم.
۳. فواید اجتماعی

در پژوهشی، محققان دانشگاه کینگز کالج لندن و دانشگاه لیمِریک متوجه شدند کسانی که احساس بی‌‌حوصلگی و کسالت می‌کنند احتمالا بیشتر در فعالیت‌های خیریه مشارکت می‌کنند، زیرا افراد هنگام کسالت اغلب به دنبال کاری معنادارند تا از این حالت خارج شوند. درنتیجه دست‌ودلبازتر می‌شوند.
۴. تقویت خلاقیت
مثالی که درباره نویسنده انگلیسی، نیل گیمن، زدیم یک استثنا نیست. بسیاری از هنرمندان برای آنکه خلاقیت خود را تحریک کنند مدتی دست از کار می‌کشند و چه بسا اجازه دهند زمان به بطالت بگذرد.

سندی مان و ربکا کَدمن دو پژوهشگری بودند که درباره رابطه کسالت و خلاقیت تحقیق کردند. آنها از یک گروه شرکت‌کنندگان خواستند کارهایی روتین و کسالت‌بار انجام دهند، سپس درگیر فعالیتی شوند که به خلاقیت نیاز دارد. گروه دیگر اما مستقیم وارد این فعالیت شدند. آنهایی که ابتدا فعالیت‌های کسل‌کننده انجام داده بودند، خلاقیت بیشتری در فعالیت بعدی بروز دادند.
۵. انجام بهتر کارها

طبق یکی از پژوهش‌ها، وقتی حوصله ما سر رفته ممکن است بتوانیم با برخی تکنیک‌ها کارها را بهتر انجام دهیم. سمی پرون، استادیار دانشگاه ایالتی واشنگتن، از گروهی از شرکت‌کنندگان خواست تا تصویر تعدادی میخ را روی رایانه وارونه کنند، کاری که کاملا کسالت‌بار و بی‌هدف است. پرون متوجه شد که یکی از شرکت‌کنندگان هنگام انجام این کار، ترانه‌ای را زیر لب زمزمه می‌کرد. فکرکردن به چیزی دیگر و خیال‌پردازی هنگام کسالت، ممکن است کار کسالت‌بار را کمتر کسالت‌بار کند و ذهن ما را از خستگی ناشی از انجام کاری روتین رهایی دهد.

بسیاری از مشاغل روندی روتین دارند. به‌جای آنکه پس از مدتی دچار روزمرگی و کسالت ناشی از انجام کارهای تکراری شویم، با کارهایی مشابه آنچه پرون دیده بود، می‌توانیم زمان کسالت را به فعالیتی مفرح تبدیل کنیم.


۶ گام برای استفاده بهتر از کسلی و بی‌حوصلگی


هر کسالتی با هر شدتی مفید نیست. کسالتی که مدام تکرار شود نشانه خوبی نیست. در این بخش، درباره آن نوعی از کسالت و بی‌حوصلگی صحبت می‌کنیم که گاهی رخ می‌دهد یا حتی خودمان اجازه می‌دهیم که رخ دهد.
۱. کسالت خود را بپذیرید

وقتی احساس کسلی و بی‌حوصلگی به سراغتان آمد،‌ آن را فورا سرکوب نکنید یا در آن غرق نشوید. این واقعیت که متوجه کسالت خود شده‌اید، باید آغاز شناسایی و به‌رسمیت‌شناختن این حس باشد. شناخت و نام‌گذاری درست کسالت، قدم اول برای استفاده بهتر از آن است. مهم این است که وقتی متوجه شدید حوصله‌تان سر رفته، تصمیمات فوری برای رفع یا فرار از آن نگیرید.
۲. دلیل کسالت خود را دریابید

کسلی و بی‌حوصلگی ممکن است به دلایل گوناگون و به شکل‌های متفاوتی بروز کند. آیا کسالت شما صرفا به‌خاطر زیاد کارکردن است؟ خب استراحتی کوتاه آن را رفع می‌کند. اما اگر در کل از کاری که می‌‌کنید دل‌زده شده‌اید و این دل‌زدگی خود را به‌شکل کسالت نشان می‌دهد چطور؟ واضح است که در این حالت نمی‌توانید با استراحتی کوتاه از این حس عبور کنید؛ لازم است تصمیمی مهم‌تر بگیرید. محققان ۵ نوع کسالت و دل‌زدگی را شناسایی کرده‌اند که شناختشان برای ارزیابی وضعتان مفید است. در ادامه، این ۵ نوع رو معرفی کرده‌ایم.
۱. کسلی ناشی از خستگی

شایع‌ترین و ساده‌ترین شکل کسالت است که وقتی زیاد کار می‌کنید به سراغتان می‌آید. با استراحت کوتاه یا مرخصی چندروزه می‌توانید حال‌وهوای خود را عوض کنید.
۲. کسلی ناشی از نداشتن تمرکز

در این حالت که باز بسیار شایع است، دل به کار نمی‌دهید و ذهن شما مرتب از کاری که قرار است انجام دهید، فرار می‌کند. هنگام انجام کار مدام حواستان پرت می‌شود و خیال‌پردازی می‌کنید.
۳. کسلی محرک شادی

این شکل از کسالت و بی‌حوصلگی شما را به‌سمت فعالیت‌های مفرح و سرگرم‌کننده سوق می‌دهد. شما در خود کمبودی احساس می‌کنید و این کسالت به شما نشان می‌دهد که وقت آن شده است تا به سراغ فعالیتی بروید که دوستش دارید.
۴. کسالت واکنشی

این شکل ناخوشایند از کسالت هنگامی رخ می‌دهد که گرفتار فعالیتی به‌شدت کسالت‌بار شده باشیم و راه فراری هم از‌ آن نباشد. مثلا مجبور شویم ساعت‌ها در یک جلسه کاری شرکت کنیم یا کاری تکراری را به اجبار انجام دهیم. در این حالت، ذهن ما مدام رهایی و آزادی ما از این موقعیت را خیال‌بافی می‌کند. ممکن است در این وضعیت پرخاشگر نیز یشویم.
۵. کسلی ناشی از بی‌تفاوتی

به‌سبب این شکل از کسالت، فرد احساس می‌کند که زندگی و کارش بی‌معناست و روزها را بی‌هدف به شب می‌رساند. این حالت بی‌تفاوتی ناشی از افسردگی است و نیاز به مداخله روان‌درمانگر دارد.
۳. زمانی برای استراحت ذهن فراهم کنید
کسالتی که گاهی رخ دهد، برای سلامت روان و ذهن ما خوب است. به ذهن فرصت می‌دهد تا کمی خیال‌پردازی کند و از کار و دغدغه فاصله بگیرد. استراحت مغز به ما کمک می‌کند دوباره توان خود را بازیابی کنیم و فعالیت خود را از سر گیریم.
۴. بین کار و استراحت تعادل برقرار کنید

اگر بیش از حد کار کنیم، دچار فرسودگی شغلی می‌شویم. علاوه بر روان، ممکن است آسیب جسمانی هم ببینیم. بنابراین باید از کسلی و بی‌حوصلگی همچون فرصتی برای استراحت‌دادن به ذهن و جسم خود بهره ببریم. در این زمان‌ها می‌توانیم به ذهن اجازه خیال‌پردازی بدهیم یا مشغول فعالیت‌هایی سرگرم‌کننده شویم.
۵. هنگام کسالت از شبکه‌های اجتماعی پرهیز کنید

یکی از کارهایی که بسیاری از ما عادت به انجام آن داریم، گشت‌وگذار در شبکه‌های اجتماعی هنگام کسلی و بی‌حوصلگی است. این کار نه‌تنها فایده‌ای برای خلاصی از کسلی ندارد، بلکه ذهن و حافظه کوتاه‌مدت ما را درگیر فعالیتی فرساینده می‌کند. درنهایت ممکن است در این فضا غرق شویم و زمان را از دست بدهیم. پس هنگام کسلی سراغ تلفن همراه خود و شبکه‌های اجتماعی نروید.
۶. از کسلی همچون فرصتی برای ایده‌پردازی استفاده کنید

وقتی کسلی را بپذیریم و به‌جای مبارزه با آن اجازه بدهیم سراغ ما بیاید، فرصتی پیدا می‌کنیم تا پنجره‌های جدیدی از فکر و خیال به روی خود باز کنیم. بی‌حوصلگی مانند تسهیلگران به ما کمک می‌کند تا نگاهی جدید به فعالیت‌هایی که پیش‌تر انجام داده‌ایم بیندازیم و به دنبال روش‌هایی تازه بگردیم.
نکته پایانی

بی‌حوصلگی و کسلی گاهی خوب است. اما اگر مدام دچار این حس می‌شوید، یعنی مشکلی وجود دارد. اگر به اشکال عمیق کسالت مانند بی‌تفاوتی به کل زندگی دچار شده‌اید، وقت آن رسیده است که با روان‌درمانگر صحبت کنید و تغییراتی در زندگی شغلی و شخصی خود ایجاد کنید.



منبع: چطور


تاثیر بخشش بر سلامت روان و جسم؛ ۸ توصیه برای تسهیل بخشیدن

مسائل حل‌نشده چه ناشی از مشاجره‌ای ساده با همسر باشند، چه رنجشی طولانی‌مدت از یکی از اعضای خانواده یا دوستان، بیش از آنچه فکر کنید بر سلامت روانی و جسمی شما اثر منفی می‌گذارد. خوشبختانه محققان به‌تازگی دریافته‌اند که بخشش سلامت شما را بهبود می‌دهد.
معنای واقعی بخشش چیست؟

همه ما از سخنان یا کارهای کسی صدمه دیده‌ایم. بااین‌حال، عبور از این مسائل یا نادیده‌گرفتن اتفاقات رخ‌داده یه این معنا نیست که ما آنها را بخشیده‌ایم. معنای واقعی بخشش این است که آگاهانه تصمیم بگیریم خشم و عصبانیت را کنار بگذاریم و با کسی که به ما صدمه زده است با مهربانی و همدلی برخورد کنیم.

ممکن است که سوءاستفاده یا رفتار ناشایست طرف مقابل همچنان برای شما نپذیرفتنی و نابخشودنی باشد، اما اگر بتوانید رنج یا موقعیتی را درک کنید که او دچارش بوده است، رنجش و عذابتان کاهش می‌یابد و درنهایت کمتر رنج می‌کشید.

بسیاری از مردم به‌اشتباه تصور می‌کنند که بخشش لزوما با آشتی همراه است. مثلا احتمال دارد که فرد با والدین خود به‌دلیل سابقه کودک‌آزاری یا بی‌توجهی، قطع‌ رابطه کرده باشد. در این شرایط، بخشش به این معنا نیست که دوباره با آنها رابطه برقرار کنید. می‌توانید آنها را فقط در ذهن خود ببخشید.


 انواع بخشش

۱. بخشش دیگری

بیشتر مواقع منظور از بخشش این است که دیگران را ببخشیم. ممکن است دیگری به دلایل مختلفی به ما صدمه زده باشد که برخی از آنها عبارت‌اند از:

  •     خیانت‌؛
  •     سخنان نسنجیده؛
  •     رفتار خشونت‌آمیز؛
  •     درگیری فیزیکی.


ارزش و نوع رابطه، احتمال وقوع دوباره آسیب و شدت توهین یا اشتباهی که از دیگری سر زده است، از عوامل تأثیرگذار بر بخشش دیگری هستند.


۲. بخشش خود

گاهی بخشیدن خودمان بابت اشتباهی که مرتکب شده‌ایم، به تلاش بسیاری نیاز دارد چون ممکن است به‌خاطر چیزی که گفته‌ایم یا کاری که انجام داده یا نداده‌ایم ناراحت باشیم. اگر نتوانیم خودمان را ببخشیم، احساس شرم و گناه و خودتخریبی به سراغمان می‌آید که ممکن است برای سلامتمان پیامدهای منفی از قبیل افسردگی و خودکشی داشته باشد.
۳. بخشش موقعیت غیرقابل‌کنترل

گاهی اوقات باید شرایط و موقعیت بد و غیرقابل‌کنترلی را ببخشیم که در آن گرفتار شده‌ایم. ممکن است شرایطی مانند وقوع یک بیماری همه‌گیر، بلایای طبیعی مثل زلزله و سیل و طوفان، مرگ یکی از عزیزان یا شنیدن خبر ابتلا به یک بیماری لاعلاج باعث عصبانیت ما شود. ممکن است به‌خاطر این اتفاق خدا را سرزنش کنیم و احساس ناتوانی، استیصال و نومیدی داشته باشیم. اگر نتوانیم این شرایط را ببخشیم، ممکن است به جهان دید منفی پیدا کنیم.


تاثیر بخشش بر زندگی

ممکن است از خود بپرسید که بخشش دیگران چه اثری بر ما دارد؟ چرا باید خودمان، دیگری یا حتی موقعیتی را ببخشیم که در آن گرفتار شده‌ایم؟ پژوهشگران برای این سؤالات ۵ پاسخ مهم دارند.
۱. تاثیر بخشش بر سلامت روان

بخشش سبب کاهش افسردگی، اضطراب و اختلالات مهم روانی می‌شود. در سال ۲۰۲۰، محققان آمریکایی درباره پرستاران زن پژوهشی انجام دادند تا تأثیر بخشش دیگران بر سلامت و رفاه روانی افراد در میان‌سالی را بسنجند. بر اساس نتایج این پژوهش، بخشش ارتباط معناداری با پیامدهای روانی‌اجتماعی مثبت مانند شکل‌گیری عواطف مثبت و همبستگی اجتماعی و کاهش پیامدهای منفی روانی مانند افسردگی دارد. بنابراین پژوهشگران به این نتیجه رسیدند که بخشش به بهبود سلامت روانی مردم کمک می‌کند.

بخششِ خود نیز همین تأثیر را دارد. در سال ۲۰۱۶، دانشمندان کره‌ای درباره تأثیر بخشش خود بر کاهش افسردگی پژوهشی انجام دادند. در این پژوهش، ۳۱۱ شرکت‌کننده به پرسش‌هایی درباره بخشش، دلسوزی برای خود و نشانه‌های افسردگی پاسخ دادند. نتایج به‌دست‌آمده حاکی از آن بود که بخشش خود نشانه‌های افسردگی را کمتر می‌کند. در واقع بخشش خود به فرد کمک می‌کند تا احساسات مثبتی داشته باشد و احساسات ناخوشایند و دردناک خود را از طریق درک‌کردن و مهربانی فراموش کند.
۲. مهار استرس

طبق تحقیقات، ناتوانی در بخشش باعث ایجاد احساساتی نظیر خشم، دشمنی و استرس می‌شود که ممکن است سلامت جسمی و روانی ما را به خطر بیندازند.

پژوهشگران هلندی با بررسی بیش از ۳۳۰ فرد ۱۶ تا ۷۰ساله به این نتیجه رسیدند که افراد در هر سنی اگر بتوانند دیگران را ببخشند، کمتر دچار استرس خواهند شد. کاهش استرس نیز سبب کمترشدن مشکلات سلامت روان می‌شود. این محققان معتقدند که گرچه بخشش تنها راه مقابله با ناملایمات نیست، یکی از واکنش‌های مؤثر برای کاهش میزان استرس و بهبود سلامتی محسوب می‌شود.

در مقابل، استرس و ترشح هورمون کورتیزول بر سیستم‌های بدن اثرات منفی متعددی می‌گذارد. ترشح مداوم این هورمون بخش‌هایی از مغز از جمله هیپوکامپ که مسئول تبدیل تجربیات به خاطرات است را کوچک می‌کند. به همین علت نبخشیدن و رهانکردن برخی استرس‌های مربوط به آن بر حافظه تأثیر منفی بالقوه‌ای خواهد داشت.
۳. مهار خشم

احساس عصبانیتِ گاه‌به‌گاه کاملا طبیعی و سالم است، اما اگر همیشه بابت بی‌عدالتی‌های گذشته خشمگین باشید، ممکن است سلامت جسمی، ذهنی و عاطفی شما به خطر بیفتد. بخشش به ما کمک می‌کند تا کینه‌ها را رها و ذهن خود را آرام کنیم و با خودمان در صلح و آشتی باشیم. در این شرایط، کمتر احساس خطر می‌کنیم و انرژی بیشتری خواهیم داشت.
۴. افزایش عزت نفس

بخشش عزت نفس شما را بیشتر می‌کند. در واقع بخشش همراه با درک متقابل و دلسوزی برای کسی که به شما صدمه زده‌اند، ممکن است دید شما به زندگی را دگرگون کند.
۵. فعال‌شدن سیستم عصبی پاراسمپاتیک

پژوهشگران معتقدند که بخشش بر سیستم عصبی پاراسمپاتیک اثر می‌گذارد. درنتیجه تنفس و ضربان قلب آرام می‌شود و عملکرد سیستم گوارش و هضم نیز بهبود می‌یابد. سیستم عصبی سمپاتیک و پاراسمپاتیک با هم کار می‌کنند. عملکرد این دو سیستم در کنار هم فشار خون و ضربان قلب شما را تنظیم می‌کند. در واقع سیستم عصبی پاراسمپاتیک آرامش‌بخش دستگاه عصبی است. هر کاری که برای آرام‌کردن خود هنگام استرس انجام می‌دهید، از جمله تمرین بخشش، این سیستم عصبی را فعال می‌کند و به تعادل بیشتر میان سیستم‌های عصبی سمپاتیک و پاراسمپاتیک می‌انجامد.


چگونه بخشش را به بخشی از زندگی خود تبدیل کنیم؟


بخشش انتخابی آگاهانه است. ما انتخاب می‌کنیم به کسی که به ما ظلم کرده است مهربانی کنیم. برای اینکه بخشش را به قسمتی از زندگی تبدیل کنیم، باید ۸ مرحله را طی کنیم. طی‌کردن این مراحل به ما کمک می‌کند تا در زندگی نگرشی سخاوتمندانه داشته باشیم و تاثیر بخشش بر سلامت روان و جسم خود را ببینیم و درک کنیم.
۱. از صمیم قلب ببخشید

بخشش دیگران صرفا به این دلیل که تصور می‌کنید راه دیگری ندارید یا فکر می‌کنید این کار مطابق دستورات دینی است سبب بهترشدن حال شما می‌شود، بااین‌حال نتایج پژوهش‌ها حاکی از این است که کسانی می‌توانند روابط عادی با طرف مقابل را از سر بگیرند که معتقد باشند هیچ‌کس کامل نیست. این افراد حتی اگر طرف مقابل از آنها عذرخواهی نکرده باشد نیز می‌توانند او را از صمیم قلب ببخشند. در مقابل اگر این کار را فقط برای نجات رابطه با دیگری انجام بدهید، ممکن است شرایط بدتر شود.
۲. توقعات را کنار بگذارید

عذرخواهی ممکن است رابطه شما با طرف مقابل را تغییر ندهد یا به عذرخواهی متقابل او منجر نشود. در صورتی که انتظار تغییر یا عذرخواهی متقابل نداشته باشید، ناامید نخواهید شد.
۳. درک متقابل را تمرین کنید
سعی کنید خود را جای دیگران بگذارید تا افکار و احساسات آنها را درک کنید. با این کار راحت‌تر متوجه می‌شوید که چرا آنها این‌طور رفتار می‌کنند یا آنچه می‌گویند چه دلیلی دارد.
۴. تصمیم بگیرید که ببخشید

وقتی بخشش را انتخاب می‌کنید، باید با اقدامی سازنده کار را تمام کنید. اگر احساس می‌کنید که نمی‌توانید با شخصی که به شما ظلم کرده است صحبت کنید، احساسات خود را جایی بنویسید. در نامه‌ای که ممکن است هرگز برای او نفرستید، بنویسید که چه احساسی دارید. بیان احساسات در قالب کلمات به شما کمک می‌کند تا افکار منفی را رها کنید و یک‌ بار برای همیشه تکلیف خود با اتفاق رخ‌داده را مشخص کنید.
۵. خودتان را ببخشید

گاهی اوقات خود را بابت ظلمی که به ما شده است و قربانی‌بودن سرزنش می‌کنیم اما اگر با خود مهربان‌تر باشیم، راحت‌تر خود را می‌بخشیم. فراموش نکنید که ما همیشه مقصر اتفاقات رخ‌داده نیستیم. آنچه اتفاق افتاده به‌معنای بی‌ارزش‌بودن ما نیست. مثلا اگر همسرتان به شما خیانت کرده است، شما مقصر نیستید و رابطه نامشروع او نشان‌دهنده بی‌ارزشی شما نیست.
۶. همیشه تاثیر بخشش بر سلامت روان را به خود یادآوری کنید

همان‌ طور که گفتیم بخشیدن دیگران، خودمان یا حتی شرایط دشوار تأثیرات مثبتی دارد. بااین‌حال گاهی اوقات تاثیر بخشش بر سلامت روان را فراموش می‌کنیم. درنتیجه باید گهگاهی به خود یادآوری کنید که بخشش بیش از آنکه به نفع طرف مقابل باشد، باعث بهبود سلامت خودتان می‌شود.
۷. درباره احساسات خود با کسی صحبت کنید

به‌اشتراک‌گذاشتن افکار و احساسات خود با دوستی معتمد یا یکی از اعضای خانواده به شما کمک می‌کند تا بخشش را بهتر تمرین کنید. با صحبت‌کردن با چنین افرادی ممکن است به مسئله دیدگاه متفاوتی پیدا کنید و راحت‌تر با آن کنار بیایید.
۸. از حرفه‌ای‌ها کمک بخواهید

بخشش چیزی نیست که یک‌شبه اتفاق بیفتد. کنارآمدن با تجربیات دردناک به زمان، تلاش و اقدام سازنده نیاز دارد. به‌کمک گفت‌وگو با روان‌درمانگر حرفه‌ای می‌توانید احساسات خود را بهتر مهار کنید، روابط خود را بهبود ببخشید و نگرشی سالم‌تر و شادتر داشته باشید.
شما بگویید

بخشش دیگران، به‌ویژه اگر مسئله‌ رخ‌داده شما را عمیقا آزار داده باشد، کار ساده‌ای نیست. بااین‌حال نباید تاثیر بخشش بر زندگی را دست‌کم بگیرید. به‌کمک ۸ مرحله‌ای که معرفی کردیم، می‌توانید از مزایای بخشش برای سلامت خود بهره‌مند شوید.



منبع: چطور

l

راهنمای جامع و قدم به قدم قوانین موفقیت

همه ی ما در خلوت خود به آینده و سرنوشت فکر میکنیم . شاید تصویری را که دوست داریم به واقعیت بپیوندد موفقیت است.
موفقیت همانند یک فیلم سینمایی ست که وقتی بقیه آن را می بینند بی عیب و نقص است ، اما پشت صحنه ی موفقیت نیز همانند فیلم سینمایی شکست های زیادی دارد.
خطر : در صورتی که نوشته ی زیر را بخوانید و تا آخر آن را ادامه دهید ممکن است ذهن شما شبیه به یک انسان موفق فکر کند . (خطر خوبی است لطفا آن را بپذیرید(

اگر انگیزه ندارید ، ما به شما کمک می کنیم !

دلیل کارهایی که می کنیم چیست؟ چرا برخی از آدم ها موفق تر از دیگران هستند؟ یک دلیل مهم «انگیزه» است.

انگیزه است که انسان ها را در همان سال های آغازین زندگی وا می دارد چیزهای نو را فرا بگیرند و رفتارهای گوناگونی بروز بدهند. انگیزه، نیرو محرکه ی ما برای تلاش و کسب موفقیت است.

با گذر زمان و در طول سال های رشد سعی میکنیم بفهمیم چه چیزهایی به ما انگیزه می دهند.

برای موفقیت نیاز به انگیزه داریم ، پس شناختن انواع انگیزه و شناسایی آنچه دلیل انگیزش ماست، اهمیت دارد. برای آشنایی با انواع انگیزه این مطلب را از دست ندهید.

انگیزه چیست؟

در تعریفی کلی انگیزه نیرویی است که ما را به عمل کردن وا می دارد. انگیزه باعث میشود تلاش کنیم و به سوی موفقیت پیش برویم. انگیزه بر رفتار و توانایی هایمان در جهت رسیدن به هدف تأثیرگذار است .

انگیزه انواع گوناگونی دارد. هریک از انواع انگیزه به شکلی منحصربه فرد بر رفتار انسان تأثیر می گذارد. انسان از انواع گوناگون انگیزه تأثیر می پذیرد و نمی توان نوع خاصی از آن را برای همه تجویز کرد.

به دلیل تفاوت های شخصیتی افراد، بهترین و الهام بخش ترین نوع انگیزه در افراد مختلف متفاوت است.

انواع انگیزه

1 . تشویق

نوعی از انگیزه که با شکل های مختلف پاداش مالی و غیرمالی همراه است انگیزه تشویقی نامیده میشود. پاداش ناشی از انجام کار با دستیابی به هدف، افراد بسیاری را تحریک می کند.

مزایای شغلی و ترفیع کاری نمونهی خوبی از عوامل تشویقی هستند که برای انگیزش افراد به کار گرفته میشوند.

2 . ترس

در انگیزش با ترس ، معمولا بر پیامدها تأکید میشود. این نوع انگیزه وقتی به کار گرفته میشود که با انگیزش تشویقی نتیجه دلخواه حاصل نشود.

عبارت « هویج و چماق» که در دنیای کسب وکار رایج است در واقع اشاره به تشویق (هویج) و ترس (چماق) دارد.

تنبیه با پیامدهای منفی یکی از شکل های انگیزش با ترس است.

این نوع انگیزه معمولا در نظام های آموزشی و در مورد دانشجویان و دانش آموزان، همچنین در موقعیت های حرفه ای برای انگیزش کارکنان به کار گرفته میشود.

به عبارتی اگر قوانین را زیر پا بگذاریم با اهداف تعیین شده را تأمین نکنیم، به روشهای مختلف جریمه می شویم.

3 . موفقیت

انگیزش ناشی از موفقیت و دستاوردهای گوناگون به عنوان محرکی برای افزایش شایستگی استفاده می شود.

ما مشتاقیم چالش های جدید را پشت سر بگذاریم و به اهدافمان برسیم، دوست داریم مهارت هایمان را تقویت کنیم تا اعتبار و شایستگی مان را هم در برابر دیگران و هم در چشم خودمان افزایش بدهیم.

معمولا چنین نیازی برای موفقیت و کامیابی در طبیعت انسان ها وجود دارد. اما در برخی شرایط بهره گیری از این نوع انگیزه نیازمند یک محرک بیرونی است. بیشتر ما از دریافت بازخورد مثبت همکاران و رئیس هایمان الفت میبریم.

این بازخورد ممکن است یک «آفرین» ساده باشد ولی برای ما ارزشمند است.

4 . شکوفایی

نیاز به خودشکوفایی یک عامل انگیزش درونی است. اشتیاق فراوان برای افزایش دانش مان دربارهی خود و دنیای بیرون یکی از قدرتمندترین انواع انگیزه است.

ما تشنهی یادگیری و رشد فردی هستیم. انگیزه ی رشد و شکوفایی ممکن است در میل ما به تغییر نمود پیدا کند.

بسیاری از ما به دلیل ویژگی های شخصیتی و نوع تربیتی مان پیوسته به دنبال ایجاد تغییر در دنیای درونی و بیرونی و همچنین دامنه ی دانش مان هستیم. رکود و ایستایی برای ما ناخوشایند است.

5 . قدرت

انگیزه ی قدرت ممکن است به شکل میل به انحصار یا میل به کنترل کردن دیگران خود را نشان بدهد. ما به دنبال اختیار و انتخاب در زندگیمان هستیم.

ما می خواهیم روش زندگی اکنون و مسیر زندگی آینده مان را خودمان تعیین کنیم ، همچنین میل به کنترل دیگران هم در بسیاری از ما وجود دارد.

میل به کنترل در برخی افراد قوی تر است به اندازه ای که گاهی ممکن است به رفتارهای آسیب زا، غیراخلاقی با خلاف قانون منجر شود.

اما در موقعیت دیگر اشتیاق به قدرت تنها در حد میل به تأثیرگذاری بر رفتار دیگران است. ما می خواهیم دیگران مطابق خواست، زمانبندی و روش موردپسند ما رفتار کنند.

۶. اجتماع

عوامل اجتماعی مایه ی انگیزش افراد بسیاری هستند. این امر ممکن است در میل به تعلق به گروه و پذیرفته شدن توسط دسته ای از افراد با میل به ارتباط با اطرافیان یا افرادی در دنیایی بزرگتر نمود پیدا کند.

حس نیاز به ارتباط به دیگران در طبیعت ما انسان هاست، همچنین نیاز به پذیرفته شدن و همبستگی.

میل و اشتیاق برای کمک به دیگران و تغییر دادن زندگی آنها یکی دیگر از ابعاد انگیزه ی اجتماعی است.

وقتی برای کمک به اطرافیانمان تلاش میکنیم یعنی انگیزه های اجتماعی ما را تحریک می کنند. شناخت انواع انگیزه به ما کمک میکند نوعی از انگیزه را که برایمان مناسب تر است شناسایی کنیم ، نوعی که در تحریک و بروز رفتار دلخواه در خودمان و دیگران مؤثرتر است.

هیچ یک از این سبکهای انگیزش به خودی خود خوب یا بد نیستند و نتایج حاصل از آنها بستگی به چگونگی به کار گرفتن آنها دارد.




منبع: باحال مگ

تعهد و اراده آهنین در موفقیت

تعهد و اراده آهنین در موفقیت : موفقیت مفهومی هست که به اراده و تعهد برمی گردد.

اگر کتاب ثروتمندترین مرد بابل (نویسنده: ساموئل کلاسون) را بخوانید، شخصیت اصلی کتاب موضوعی را درباره تعهد و اراده مطرح می کند، که اگر با خود عهدی کند که هر زمان از روی پل رد می شود دانه شنی در رودخانه بیندازد.

این کار را نباید ترک کند و حتی اگر از پل رد شد و بعدا یادش افتاد باید بازگردد و آن دانه سنگ ریزه یا شن را به رود بیندازد.

مهم نیست این مسئله چقدر کوچک و بی ارزش به نظر بیاید، مهم قدرت اراده و تعهد به کار است که اگر وجود داشته باشد شما را در هر چیزی موفق می کند حتی اگر موفقیت از دید دیگران غیر قابل دستیابی باشد.

وقتی داستان زندگی زاناردی را خواندم متوجه وجود این اراده آهنین شدم، بد نیست که برای دریافت انگیزه و الهام ما هم این داستان را بخوانیم.

اکثر ما زمان گذاشته ایم و اهدافی را نوشته ایم، گاها برنامه ریزی جز به جز هم کرده ایم.

اما اغلب به بهانه های مختلف با انجام نمی دهیم یا ناقص انجام می دهیم.

کمتر کسی عادت های اساسی موفقیت را در خودش پرورش می دهد، یکی از مهمترین عادت های موفقیت، تعهد یا اراده هست که وقتی به انجام کاریتعهد کردید، آنرا در هر شرایطی انجام دهید.

حتی اگر آن کار در لحظات سخت که فشار روی ذهن و جسم زیاد هست هدفتان را رها نکنید.
شاید آن کار به مسخره بودن پرتاب سنگ ریزه ای، هر روز صبح به داخل رودی باشد، با این حال زمانی که تعهد می کنید، باید پایش بایستید.

بخش زیادی از کتاب های موفقیت به همین نکته و عادت مهم اشاره می کنند.

مثال این اراده آهنین و خستگی ناپذیر را می توان الکساندرو زاناردی دانست. الکس زاناردی متولد ۱۹۶۶ در بلونیای ایتالیا هست، زاناردی از ۱۹۹۱ راننده حرفه ای مسابقات فرمول یک شد و با تیم هایی چون جوردن ، میناردی ، لوتوس و ویلیامز همکاری کرد.

در سال ۱۹۹۵ از مسابقات فرمول یک خارج شد و در آمریکا وارد مسابقات کارتینگ شد که در فصل تازه کار موفق به کسب سه مسابقه برنده شد و پنج مقام کسب کرد.

او به سرعت تبدیل به یکی از محبوبترین راننده های مسابقه شد. تا سال ۱۹۹۸ او دوازده برد داشت.

در ۱۵ سپتامبر سال ۲۰۰۱ الکساندرو زاناردی در مسابقات کارتینگ در دور پایانی کنترل ماشینش را از دست داد و تصادف وحشتناکی کرد بطوریکه قسمت جلوی ماشین وی کاملا جدا شد و دو پای او از ماشین بیرون زده بود که باعث قطع هر دو پای وی شد.

زاناردی در این تصادف حدود سه چهارم خون خود را از دست داد اما مداخله سریع پزشکی و ایجاد کمای مصنوعی باعث نجات جان او شد.

پاهای وی نیز پس از عمل جراحی قطع شدند و او برای همیشه معلول شد.

اما این پایان یک قهرمان نبود!

زاناردی به جای ناامیدی و یأس، راه مبارزه و پیشرفت را انتخاب کرد.

او پس از نگراش زندگینامه خود پس از دو سال از آن حادثه به پیست مسابقه برگشت و با خودروی BMW که برای معلولیت او تغییراتی داده شده بود دور نهایی پسیت مسابقه را که نتوانسته بود طی کند را ، راند و به پایان رساند.

زاناردی در مسابقات FIA World Touring Car Championship قهرمانی اتومبیل BMW در سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۹ برای تیم ایتالیا و اسپانیا مسابقه داد.

حتى بدون وجود دو پا، او همچنان قهرمان باقی ماند.

زاناردی توانست تبدیل به قهرمان مسابقات پارالمپیک شود.

زاناردی با دوچرخه (سه چرخه یا ویلچر مسابقات معلولان که با دست، رکاب زده می شود) در مسابقات المپیک ۲۰۱۲ لندن، به مدال طلا دست یافت.

الکساندرو زاناردی می گوید:

“اگر آن تصادف رخ نمی داد، من کجا بودم؟ چه کسی میداند؟ منظورم این است که من می توانستم یک مردی باشم که شاید دارای پا بود اما به اندازه من شاد نبود.“




منبع: باحال مگ


شکست چیست ؟

شکست چیست ؟ اگر به دنبال یک تعریف مشخص برای شکست هستید شاید نتوانید به جواب دقیقی برسید چراکه هرشکستی میتواند یک مسیر با مقدمه ای برای موفقیت باشد و به تنهایی معنی خاصی نداشته باشد.

همه ما در موقعیت های مختلفی در زندگی مواجه شده ایم که باعث شده شکست ها را بیش از حد بزرگ کرده و آن ها را تهدیدی در زندگی به حساب بیاوریم. به خاطر داشته باشید که موفقیت ها پایان ناپذیرند و هیچ شکستی هم به منزله پایان کار نیست.

در ناامیدی بسی امید است به هر موقعیت تاریکی که در زندگی داشته اید فکر کنید می بینید که یک اتفاق در پشت آن موقعیت وجود داشته است.

به عنوان مثال دوست داشتید در دانشگاهی که رویایش را داشتید قبول شوید اما متاسفانه موفق نشده و رتبه لازم را برای ورود به آن دانشگاه نداشتید.

کسانی که به آن دانشگاه راه یافتند این اتفاق را در زندگی شما یک شکست می دانند.

شاید هم اطرافیان و آشنایان کمی از ایمانشان را نسبت به شما از دست بدهند.

اما آیا این اتفاق واقعا یک شکست است یا جاده ای است که شما را به مسیر جدیدی هدایت کرده که هم اکنون در آن بسیار خوشحال بوده و لذت می برید؟

صادقانه بگویم شکست سکوی پرتابی است به سوی مسیر رویاهایمان.

همیشه در ذهن داشته باشید از این اتفاقاتی که در ظاهر شکست نامیده می شوند باید درس گرفت و آن ها را برای آینده به خاطر سپرد.

تنها چیزی که کوچکترین اهمیتی ندارد فکر دیگران نسبت به شماست.

من شکست نخورده ام… فقط ۱۰ هزار روش پیدا کرده ام که درست عمل نمی کند. ” توماس ادیسون”

این جمله معروف ادیسون زمانی است که لامپ را بعد از ۱۰ هزار شکست اختراع کرد. پس نتیجه می گیریم به تنها چیزی که نیاز داریم این است که حتی زمانی که با شکست مواجه شدیم مثبت نگاه کنیم.

شکست به این معنی نیست که نمی توانیم به موفقیت برسیم بلکه به این معنی است بیشتر باید تلاش کنیم.

نویسندگان معروف معمولا توسط ناشران معروف رد می شدند اما آنقدر نوشتند و نوشتند تا این که بالاخره یکی از نسخه های کتاب شان را به انتشار رسانده و به موفقیت رسیدند. پس موفقیت ها همان شکست هایی هستند که هرگز ما را نا امید نکرده اند.

نا امیدی تنها راه شکست است معمولا از انسان های موفق شنیده اید که می گویند تلاش کردن و شکست خوردن بهتر از تلاش نکردن است.


همه آن ها از عمق وجودشان این حرف ها را می زنند. بدون شکست هیچ موفقیتی به دست نخواهد آمد. وقتی برای اولین برای کاری تلاش می کنید در آن موفق نخواهید شد.

به عنوان مثال زمانی که برای اولین اسکیت بازی کردید یا تصمیم گرفتید گیتار یاد بگیرید را به خاطر بیاورید.

اگر در این کارها مداومت داشته باشید به موفقیت می رسید. درست مثل کودکی که می خواهد دوچرخه سواری یاد بگیرد.

آیا با اولین زمین خوردن نا امید می شود؟ گاهی زمین می خورد، گاهی اطرافیانش او رامسخره می کنند، گاهی گریه می کند و گاهی هم با خود می گوید که هرگز دوباره سوار آن دوچرخه نمی شود.


اما با شروع روز جدید او را می بینید که سوار دوچرخه اش شده و آنقدر پدال می زند تا سرانجام یاد بگیرد.

زندگی هم همینطور است. تنها زمانی شکست می خورید که نا امید شوید. تلاش کنید، و باز هم تلاش کنید. اگر باز هم به هدف نرسیدید بیشتر تلاش کنید. چیزی به اسم شکست وجود ندارد.

وقتی به چیزی که می خواهید نمی رسید یعنی چیزهایی را یاد می گیرید و دوباره تلاش می کنید تا سرانجام به آن چه که می خواهید می رسید.




منبع: باحال مگ