گپ زدن به دلیلی وجود دارد.
وقتی برای اولین بار کسی را در یک کنفرانس یا یک مهمانی ملاقات میکنید، مطمئناً نمیتوانید صاف و مستقیم از او بپرسید که «بهترین خاطرهی دوران کودکیات چه بوده؟»
مطمئناً دلتان هم نمیخواهد که مجبور شوید تا آخر درمورد آبوهوا با او اختلاط کنید. یک وقتهایی دلتان میخواهد داستان واقعی زندگی آن فرد را بدانید. مثلاً اینکه بدانید واقعاً چرا وارد این زمینهی کاری شده است یا دوست دارید برایتان از مزیتهای پدر شدن بگوید.
امروز قصد داریم کمکتان کنیم که گفتگوهای پرمعنیتری داشته باشید. این ۱۲ روش کمکتان میکند از کلیشههای گپ زدن دوری کرده و از گفتگوهایتان لذت بیشتری ببرید.
۱. چند موضوع عمیق برای گفتکو دم دست داشته باشید
نباید انتظار داشته باشید موضوعهای درست و حسابی یکدفعه به ذهنتان خطور کند. قبل از وارد شدن به هر نوع گفتگو باید چند موضوع خوب و عمیق برای شروع آماده کنید.
پیشنهاد ما خواندن کتاب درمورد اقتصاد رفتاری و روانشناسی عمومی و حرف زدن درمورد آنهاست. این موضوعات کاملاً درمورد مردم است و از آنجا که همهی آدمها ناگزیر از ارتباط برقرار کردن با دیگران هستند، همیشه نظراتی درمورد رفتار خودشان و دیگران دارند.
تماشای تِدتاکها هم میتواند برایتان مفید باشد. تِدتاکها مجموعه همایشهای جهانی هستند که با شعار «ایدهها ارزش گسترش دارند» برگزار میشوند و پُر از ایدههای عالی درمورد مسائل جهان هستند.
۲. درمورد موضوعات موردعلاقهی طرفمقابلتان سوال بپرسید
یکی از بهترین راههای برای شروع مکالمه این است که موضوع موردعلاقهی طرفمابلتان را پیدا کنید. بعد با سوال کردن باید به او نشان دهید که دوست دارید بیشتر درمورد این موضوع بدانید.
سعی کنید موضوعی را انتخاب کنید که او واقعاً به آن علاقهمند است و با یک گفتگوی عادی شروع کرده و بعد حتی اگر موضوع آنقدرها هم جدی نبود، سوالاتی مفهومیتر بپرسید.
مثلاً اگر طرفتان به اخبار مربوط به ستارهها و هنرپیشهها علاقهمند است، از او سوال کنید که آیا به نظرش فرهنگ ستارهها باعث نمیشود آدمهای عادی از زندگی خودشان احساس رضایت کمتری کنند؟
۳. ویژگی خاص طرفمقابلتان را پیدا کنید
هیچوقت و تحت هیچ شرایطی با این سوال مزخرف «کار شما چیست؟» شروع نکنید. با چنین سوالی طرفتان را در چارچوبی قرار میدهید که باعث میشود فقط درمورد کارش بتواند صحبت کند.
درعوض، از او بپرسید به نظرش بهترین و خاصترین ویژگیاش چیست. این باعث میشود موضوعات زیادی برای حرف زدن پیش بیاید.
ممکن است حتا با پاسخهای جالبی روبهرو شوید. ممکن است بفهمید که طرفتان روزها وکیل است و شبها یک راکاستار.
۴. از حرف زدن درمورد آبوهوا پرهیز کنید
ُاینکه هوا سه درجه نسبت به زمستانهای عادی سردتر شده است واقعاً موضوع جذابی برای حرف زدن نیست. خودتان را از این کلیشه بیرون بکشید چون گفتگوهایی که با آبوهوا شروع شود، نهتنها جذابیتی ندارد به هیچکجا هم ختم نمیشود.
۵. تصور کنید که طرفمقابلتان آدمِ عمیقی است
اگر تصور کنید که طرف مقابلتن آدم سطحیای است و ممکن است درمورد موضوعات احمقانه حرف بزند، مطمئناً هیچوقت سوال درستوحسابی و عمیقی از او نخواهید پرسید و گفتگویتان بخواهید و نخواهید احمقانه خواهد شد.
بنابراین به نفعتان است که تصور کنید طرفمقابل هم به همان اندازهی شما مشتاق است که گفتگویی عمیق داشته باشد.
۶. مردم را مجبور به درک نظرات خودتان نکنید
اگر با هر مکالمه بهعنوان فرصتی برای کشاندن آدمها به سمت ارزشها و اعتقادات شخصیتان برخورد کنید، دیگر بهسختی کسی اطرافتان خواهد ماند. از این گذشته کسی دوست ندارد احساس کند که میخواهند او را به زور متقاعد به پذیرفتن چیزی کنند.
سعی نکنید طوری رفتار کنید که انگار همیشه حق با شماست و همهی آدمها باید نظرات شما را بپذیرند. درعوض، سعی کنید برای شنیدن نظرات و ایدههای دیگران مشتاق به نظر برسید.
۷. یک موضوع تقریباً شخصی از خودتان را درمیان بگذارید
چیزی درمورد خودتان را فاش کنید و درمورد اینکه چه حسی داشته است و چه درسهایی از آن گرفتهاید حرف بزنید. این کارتان باعث میشود طرفمقابل هم موضوعی درمورد خودش را به میان بکشد. البته لازم نیست چیزی که میگویید یکی از رازهای زندگیتان باشد تا موضوع جذاب شود. کافی است فقط یک موضوع شخصی باشد.
روانشناسان اعتقاد دارند وقتی چیزی درمورد خودتان را با کسی درمیان میگذارید، طرفمقابل هم علاقهمند میشود که کاری مشابه آن انجام دهد.
فقط باید حواستان باشد که موضوع موردنظر خیلی شخصی نباشد. مثلاً میتوانید درمورد خوانندهی جدیدی که آن هفته کشف کردید حرف بزنید، نه اینکه با همکارتان رابطهای مخفیانه دارید.
۸. درمورد کار خاصی که مشغول انجامش هستید حرف بزنید
وقتی کسی از شما میپرسد کارتان چیست، خیلی ساده جواب ندهید که مثلاً نویسنده هستید یا دکترید. میتوانید با افزودن کمی جزییات درمورد کاری که مثلاً هفتهی گذشته انجام دادید،کیفیت مکالمه را چند درجه بالاتر ببرید.
همچنین وقتی از شما میپرسند که تفریحتان چیست، درمورد تجربهی جدیدی که بهتازگی در زمان فراغتتان داشتهاید صحبت کنید، چه بافتن یک شال پشمی باشد چه دویدن در پارک.
۹. از داستانهای آدمها بپرسید، دنبال جواب نباشید
ممکن است وسوسه شوید که یخ بینتان را با سوال بیضرری مثل «آخر هفته را چطور گذراندی؟» یا «چه خبر؟» بشکنید. ولی میتوانید با پرسیدن «بهترین اتفاقی که آخر هفته برات افتاد چه بود؟» یا «برای این هفته چه برنامهای داری؟» جزییات بیشتری را وارد بازی کنید.
با این روش طرفتان میتواند داستانی برایتان بگوید که باعث میشود چیزی درمورد او علایقش متوجه شوید.
۱۰. خودخواهیتان را کمتر کنید
اگر همیشه خیلی درگیر این هستید که چطور از پس مکالمه بر خواهید آمد و حس و حالتان چطور خواهد بود، شاید زمانش رسیده که دیدگاهتان را تغییر دهید و درعوض به حسی که طرفمقابلتان از گفتگو خواهد داشت فکر کنید.
ما با یک لنز خودخواهانه به آدمها نگاه میکنم و همیشه به این فکر هستیم که آنها چه کار برای ما میکنند. درحالیکه باید به این فکر کنیم که ما چه کمکی میتوانیم به دیگران بکنیم.
وقتی از این ذهنیت خودخواهانه بیرون بیاییم و به دیگران فکر کنیم، آنوقت موضوعاتی فوقالعاده خودبهخود به ذهنمان خطور خواهند کرد و دیگر نیازی نیست که درگیر این شویم که درمورد چه موضوعی باید حرف بزنیم.
۱۱. با جرقههای مکالمه جلو بروید
هیچ اشکالی ندارد که اخبار را برای پیدا کردن موضوعات جالب زیر و رو کنید ولی به شرط اینکه یک قدم جلوتر باشید.
برای هر موضوع روز یک جرقهی مکالمه ایجاد کنید و به آخر آن اضافه کنید. مثلاً آخر حرفتان بگویید، «شماها در این مورد چی فکر میکنید؟» یا «اگر شما باشید A را انتخاب میکنید یا B را؟» یا «اگر هزار دلار به شما بدهند حاضرید فلان کار را انجام دهید؟»
۱۲. به یک روند خاص نچسبید
یکی از مهمترین موضوعات در شروع مکالمات و داشتن گفتگوهایی باکیفیت این است که طبق جریان لحظه پیش روید.
به عبارت دیگر، اگر گفتگویتان گفتگوی جذابی است، هیچ اشکالی ندارد اگر آنطور که برنامهریزی کرده بودید پیش نرفته باشد.
منبع: مردمان
آیا میتوان افکار ناخواسته را از بین برد؟ جواب کوتاه این است: شاید. ولی آیا اینکه انجام این کار، در درازمدت توصیه میشود یا خیر، موضوع پیچیدهتری است.
بعد از یک جدایی، ممکن است به این فکر کنید که حالتان خوب است تا اینکه از گوشه خاطرهانگیزی از یک خیابان خاص رد شوید یا یک دوست مشترک را تصادفی ببینید یا آهنگ عاشقانه خاصی را در رادیو بشنوید. مهم نیست که چقدر دوست دارید تا به همسر سابقتان فکر نکنید. هر چیزی یادآور رابطه شما خواهد بود. به جز پاککردن تکههایی از حافظه، اتفاقی که در فیلم «درخشش ابدی ذهنی پاک (Eternal sunshine of the spotless mind)» شاهدش بودیم آیا میتوان افکار ناخواسته را از بین برد؟ جواب کوتاه این است: شاید. ولی آیا اینکه انجام این کار، در درازمدت توصیه میشود یا خیر، موضوع پیچیدهتری است.
جاشوا مگی، روانشناس بالینی و بنیانگذار درمان مسیر سلامتی که تحقیقاتی را در مورد افکار، تصاویر و انگیزههای ناخواسته در اختلالات روانی انجام داده، بر این باور است که افکار افراد، بسیار کمتر متمرکز و بسیار کمتر کنترلشدهتر از آنچه اکثر افراد تصور میکنند، هستند. در یک مطالعه معروف در سال ۱۹۹۶ منتشر شده در مجله تداخل شناختی، با نام تئوریها، روشها و یافتهها که توسط اریک کلینگر، استاد بازنشسته روانشناسی در دانشگاه مینهسوتا نوشته شده، شرکتکنندگان در این مطالعه، تمام افکار خود در طول یک روز را رصد کردند و به طور میانگین افراد بیش از ۴۰۰۰ فکر فردی را در طول یک روز گزارش دادند. این افکار زودگذر بودند و به طور میانگین هر یک بیش از پنج ثانیه طول نکشیدند.
مگی در این رابطه گفت: «افکار دائما در حال فروپاشی و در جریان هستند و بسیاری از ما متوجه آن نمیشویم.» در مطالعه سال ۱۹۹۶ به نظر میرسید که یکسوم از افکار، کاملا از جایی از بیرون میآیند. طبق گفته مگی این طبیعی است که افکاری را تجربه کنیم که در ما احساس ناراحتی ایجاد میکنند. در مطالعه دیگری که در سال ۱۹۸۷ تسط کلینگر و همکارانش انجام شد، مردم ۲۲% از افکارشان را عجیب و غریب، غیر قابل قبول یا اشتباه میدانستند. مثلا ممکن است خودتان را در حالی تصور کنید که مشغول آشپزی هستید و انگشتتان را بریدهاید. یا اینکه در حالی که نوزادتان را به سمت گهوارهاش حمل میکنید، ناگهان نوزاد از دستتان به زمین بیفتد.
در برخی شرایط، سرکوب این افکار ناخواسته منطقی است. مثلا در یک امتحان یا مصاحبه کاری نمیخواهید که با فکر به اینکه در این مسیر شکست میخورید، حواستان پرت شود. در یک پرواز احتمالا نمیخواهید تا در مورد سقوط هواپیما فکر کنید و به گفته مگی، شواهدی وجود دارد که نشان میدهد که میتوان این افکار را از بین برد.
در مطالعهای در سال ۲۰۲۲ که در مجله PLOS Computational Biology منتشر شد، یک گروهی از محققان، به ۸۰ داوطلب که در ازای شرکت در این آزمایش پول دریافت میکردند، یک مجموعه اسلاید نشان دادند که در آنها کلمات مختلفی نوشته شده بود. هر نام، روی پنج اسلاید متفاوت تکرار شده بود. شرکتکنندگان در این تحقیق، با تماشای این اسلایدها، کلمهای را که با هر اسم مرتبط بود، یادداشت میکردند. مثلا کلمه جاده را مرتبط با کلمه اتومبیل مینوشتند. محققان به یک گروه گفتند که آنها برای کلمات تکراری پولی دریافت نخواهند کرد. گروه دیگر میتوانستند هر تعداد اسمی را که میخواهند تکرار کنند. با این متد، محققان به دنبال تقلید از اتفاقاتی بودند که وقتی فردی آهنگی عاشقانه را در رادیو میشنود و ناامیدانه سعی میکند تا به هرچیزی غیر از همسر سابق خود فکر کند، اتفاق میافتد.
نتایج حکایت از آن داشت که زمانی که شرکتکنندگان هر نام را برای دومین بار میدیدند، زمان بیشتری را نسبت به گروه کنترل، برای یک تداعی تازه نیاز داشتند؛ مثلا استفاده از کلمه تایر به جای کلمه جاده. این بدان معناست که اول، همان کلمه ابتدایی به ذهنشان خطور کرده و سپس کلمه جدیدی را جایگزین میکنند. پاسخهای افراد بهویژه برای کلماتی که اولین بار آنها را با کلمه «به شدت مرتبط» لیبلگذاری کرده بودند، بیشتر طول کشید. البته شرکتکنندگان هر بار که همان اسلاید تکراری را مشاهده میکردند، سریعتر پاسخ میدادند و این بدان معناست که ارتباط آنها بین کلمه نشانه و اولین پاسخشان (فکری که میخواستند از آن اجتناب کنند)، ضعیف میشد.
ایزاک فرادکین، روانشناس و نویسنده ارشد مقاله این تحقیق، در این رابطه گفت:«ما شواهدی مبنی بر اینکه مردم میتوانند کاملا از افکار ناخواسته اجتناب کنند، نیافتیم.» او که حالا عضو مرکز تحقیقات روانپزشکی محاسباتی و پیری در کالج دانشگاه ماکس پلانک لندن است ادامه داد: «نتایج حکایت از آن دارد که تمرین میتواند به افراد در اجتناب از یک فکر خاص کمک زیادی کند.»
همان طور که در گزارش مدیکالنیوز تودی میخوانیم، همه موافق نیستند که نمایش اسلاید از کلمات تصادفی، راه خوبی برای نشان دادن اینکه چطور مردم افکار مملو از احساساتشان را سرکوب میکنند، نیست. یک تحقیق دیگر حکایت از آن دارد که اجتناب از افکار، میتواند نتیجه معکوس داشته باشد. مگی در این باره گفته: «وقتی فکری را سرکوب میکنیم، پیغامی را برای مغزمان میفرستیم.» این تلاش، این فکر را به عنوان چیزی که باید از آن ترسید، لیبلگذاری میکند. مگی ادامه داد: «در اصل، ما با تلاش برای کنترل این افکار، آنها را قویتر میکنیم.»
تجزیه و تحلیل ۳۱ مطالعه مختلف روی سرکوب افکار که در سال ۲۰۲۰ انجام شده و نتایج آن در مجله Perspective on Psychological Science منتشر شده، حکایت از آن دارد که سرکوب کردن افکار در کوتاهمدت جواب میدهد. در حالی که شرکتکنندگان تمایل داشتند تا در امر سرکوب فکرشان موفق شوند اما فکری که از آن اجتناب میکردند، پس از اتمام کار بیشتر به ذهن آنها میآید.
فرادکین گفت: «در نهایت ممکن است منطقیتر این باشد که رویکردی آگاهانه به افکار ناخواسته داشته باشید و به جای اجتناب از این افکار، منتظر بمانید که این افکار بگذرند؛ درست مثل هزاران فکر دیگری که هر روز در ذهن شما میچرخند. ما میتوانیم به این افکار اجازه دهیم تا فقط در ذهنمان باشند، نه اینجا خیلی محکم به آنها بچسبیم و تلاشی برای مبارزه با آنها نکنیم.»
منبع: آی هوش
اخیرا خیلی باب شده که تا با یه کسی در مورد مشکلت حرف میزنی بهت میگه مثبت فکر کن.خوشبختانه روانشناسی مثبت گرا خوب داره تو جامعه مون جا میفته که ما تو این مقاله مفصل بهش می پردازیم:
روانشناسی مثبت گرا
روانشناسی مثبت گرا شاخه ای از روانشناسی است که بر روی نقاط قوت و رفتارهایی متمرکز شده که باعث می شود یک فرد، زندگی با معناتر، شادتر،سالم تر و هدفدارتری برای خود بسازد.برخلاف سایر گرایش های روانشناسی که روی رفتارهای غیر عادی و اختلال کار می کنند، این روانشناسی کمک می کند تا انسان های شادتری باشیم.
در واقع این رشته بر این باور بنا شده است که همه ی آدم ها دوست دارند زندگی رضایت بخشی داشته باشند، بهترین مهارت ها را در خود پرورش دهند و در زمینه های مختلفی مثل عشق، کار و … تجربیات خوبی داشته باشند.
روانشناسان مثبت گرا روش هایی را برای بهبود رضایت از زندگی و رفاه ارائه کرده اند و همواره در تلاشند تا عناصر یک زندگی خوب را شناسایی کنند.
در این شاخه از روانشناسی ، هدف رسیدن به احساس عمیق رضایت و خوشبختی درونی است نه صرفا شادی های زودگذر و تصنعی.پدر علم مثبت گرایی (سلیگمن)، برای تعریف خوشبختی دیدگاه های مختلفی مثل زندگی دلپذیر، خوب، معنادار و …را بیان کرده است.
سطوح روانشناسی مثبت
روانشناسی مثبت اغلب در ۳ سطح ارائه می شود:
مدل PERMA در روانشناسی مثبتگرا
سلیگمن برای تعریف بهتر هدف روانشناسی مثبت مدل PERMA را ایجاد کرد که مخفف ۵ عنصر برای رفاه است:
کاربرد روانشناسی مثبتگرا
این رشته در زمینه های متعددی از جمله آموزش، درمان، خودیاری، مدیریت استرس و مسائل مربوط به محل کار و … کاربرد دارد.
با استفاده از استراتژی های روانشناسی مثبتگرا، همه ی افراد از معلمان، مربیان، کارفرمایان گرفته تا دوستان و همکاران و … می توانند به یکدیگر انگیزه دهند و نقاط قوت شخصی همدیگر را یادآوری کنند تا هرکسی بتواند آن توانایی ها را در خود درک کرده و پرورش دهد.
در این رشته مباحث مهمی مثل نقاط قوت و فضایل شخصی، خشنودی، قدردانی، لذت و خوشبختی، امید، ذهن آگاهی، خوشبینی،مثبت اندیشی و تاب آوری مورد بررسی قرار می گیرد.
دیدگاه روان شناسی مثبت گرا در مورد پول و خوشبختی
اگرچه تحقیقات زیادی نشان داده است افراد ثروتمندتر، شادتر هستند، اما نحوه خرج کردن پول برای خوشبختی مهم است. مطالعات همبستگی و تجربی نشان داده است که افرادیکه برای دیگران پول خرج می کنند، شادتر هستند.
محققات دریافتند که داشتن پول بیشتر با افزایش رضایت کلی از زندگی رابطه مستقیم دارد.با این حال این رابطه خط مستقیم نیست چراکه زیاد شدن درآمد از یک زمانی به بعد دیگر باعث شادی فرد نمی شود و آنهایی که پول کمی دارند با افزایش درآمدشان احساس خوشبختی می کنند.
دیتون و کانمن خوشبختی را با دو مفهوم بهزیستی عاطفی و ارزیابی زندگی تعریف می کنند که اولی احساسات روزمره مثل غم، شادی، استرس، عصبانیت و … است که فرد روزمره آنرا تجربه می کند و دومی احساسی است که افراد وقتی به زندگی شان فکر می کنند دارند.نتیجه تحقیقات آنها این بود که پول بیشتر رضایت بیشتر می آورد اما نمی توان گفت که این خوشبختی است. و از سوی دیگر درآمد کم باعث پایین آمد رفاه عاطفی و ناراضی بودن از زندگی می شود.
دو رویکردهای درمانی با روانشناسی مثبت گرا
بهزیستی درمانی
همانطور که از نامش پیداست بهزیستی درمانی به فرد کمک می کند تا با تمرکز روی جنبه های مثبت و کاهش توجه به موارد منفی، افسردگی و سایر اختلالات عاطفی خود را بهبود ببخشد.این نوع درمان بر اساس مدل چند بعدی است که کارول رایف تحت عناوین تسلط بر محیط، رشد شخصی، هدف در زندگی، خودمختاری، پذیرش خود و روابط مثبت بیان کرده است.
از نظر عملی این روش، شبیه به CBT است.بیمار موظف است رویدادهای مثبت هرروز خودش را در یک دفتر ثبت کند و سپس افکار و باورهای منفی که باعث می شود از توجه به نکات مثبت منحرف شود را تشخیص دهد.هدف نهایی به چالش کشیدن فرد و تغییر دادن روش های منفی تفکر او است تا از این طریق رویدادهای مثبت تاثیر بیشتری روی زندگی شخص بگذارد.
روانشناسی مثبت
این روش درمانی از ترکیب چندین تمرین که می تواند بصورت فردی یا گروهی انجام شود، تشکیل شده است. مطالعات نشان داده که برخی تمرینات نسبت به بقیه مفیدتر هستند.ما ۳ تمرین را در اینجا ذکر می کنیم:
ویژگی افراد مثبت از دید روانشناسی مثبت گرا
اگر شاد باشید و همیشه حس خوبی داشته باشید اتفاقات خوب در زندگی تان رخ می دهد و باعث موفقیت و گرفتن نتایج خوب برای شما می شود.
در روانشناسی مثبت گرا خوشبینی در کنار واقع بینی باعث می شود که بجای اینکه تصور کنید تلاش های شما بی نتیجه است، از فرصت ها استفاده کرده و برای رسیدن به اهدافتان کوشش کنید.
افرادیکه از قوانین آگاه بوده و مثبت گرا هستند پذیرش دارند. آنها می دانند که همیشه همه چیز آنطور که می خواهند پیش نمی رود و از اشتباهاتشان درس می گیرند.
تاب آوری یکی دیگر از ویژگی های افراد مثبت می باشد.آنها بجای اینکه در برابر مشکلات و شکست ها ناامید شده و تسلیم شوند از جای خود بلند می شوند و به مسیر ادامه می دهند.
بهترین درسی که از روانشناسی مثبت گرا می توان گرفت، روحیه قدردانی و شکرگزاری است.کسانی که مثبت هستند و به موفقیت های بزرگ می رسند بصورت مداوم از تمام نعمت ها و چیزهایی که در زندگی دارند قدردانی می کنند.
هدف روانشناسی مثبت گرا چیست
هدف روانشناسی مثبت گرا بجای تلاش برای اصلاح نقاط منفی و کم و کاستی ها ترغیب فرد برای کشف نقاط قوت و پرورش انهاست.در واقع روانشناسی مثبت گرا به ما می گوید که بجای تمرکز کردن روی نکات منفی تلاش کنیم تا از دل همین چیزهای بد و منفی نکات مثبت را بیرون بکشیم و با دید خوشبینانه تری به مسائل نگاه کنیم.بدین ترتیب کیفیت زندگی ما بالاتر می رود.با توجه به شرایط جامعه تمرکز کردن روی نکات منفی انگار برای همه آسانتر است.
ما در روانشناسی مثبت گرا منکر وجود عیب و نقص در افکار و رفتار نمی شویم بلکه حرف اصلی این است که باید به نقاط قوت و فضایل و خصیصه های خوب توجه داشت نه به چیزهای بد و منفی.
تمریناتی که در روانشناسی مثبت گرا داده می شود موجب افزایش اعتماد به نفس، بهبود روابط و ایجاد نگاه معنادارتر به زندگی می گردد.در مجموع روانشناسی مثبت به مطالعه علمی چیزهایی میپردازد که زندگی را ارزشمندتر می کندمثل شادی، عشق و الهام و …
تحقیقات نشان داده که قدردانی از عزیزان، ارتباط اجتماعی و مهربانی برای داشتن یک زندگی خوب مهم است.
بطور کلی مباحث روانشناسی مثبت حول موضوعات زیر می چرخد:
نقاط قوت و ضعف
رضایت از زندگی
اعتماد به نفس
تندرستی
حق شناسی
رحم و شفقت
امید
خوش بینی
بخشش در روانشناسی مثبت گرا
بخشش در روانشناسی مثبت گرا یعنی فرد از چنان قدرت و فضیلتی برخوردار باشد که بخاطر احساس خوشبختی و ارامش درونی خودش از اشتباهات دیگران بگذرد و انها را ببخشد.
زمانی که یک فرد بخاطر خیانت نزدیکانش عمیقا اسیب می بیند راحت ترین راه انتقام و احساس نفرت نسبت به آن شخص است در حالیکه بخشش واقعی کار بسیار دشواری است.
در واقع بخشش می تواند یک نوع آیکیدو احساسی باشد که در ان ما با صبر، آرامش و سکوت و اعلام صلح بزرگترین شکل انتقام را انجام می دهیم.
در واقع با بخشش به طرف مقابل لطف نمی کنیم بلکه به خودمان لطف می کنیم.کینه و انتقام، بار سنگینی را روی دوش فرد می گذارد و اگر بخواهد سالیان سال با این احساس زندگی کند آسیب های روحی و جسمی زیادی برایش بهمراه خواهد داشت.بنابراین بخشش در روانشناسی مثبت گرا یک هدیه به خودمان و دیگران است. بخشش اغلب همان چیزی است که برای بلند شدن از زمین به آن نیاز دارید.پس برای یک شروع جدید و زیبا این موهبت الهی را دست کم نگیرید.
منبع: روان آگاه