تفکر مثبت

ارائه ی آموزش های رایگان روزانه در حوزه تفکر مثبت نگر و پیشرفت شخصی

تفکر مثبت

ارائه ی آموزش های رایگان روزانه در حوزه تفکر مثبت نگر و پیشرفت شخصی

طرحواره آسیب پذیری در برابر آسیب Vulnerability to Harm

در روانشناسی و علوم شناختی، طرحواره الگوی تفکر یا رفتاری را توصیف می کند که دسته بندی اطلاعات و روابط بین آنها را سازماندهی می کند. در واقع طرحواره ها خوشه ها و ارتباط بین مفاهیم هستند که به مرور زمان در افراد شکل میگیرد و جهان بینی افراد را تعیین می کند و مفاهیم و اطلاعات بعدی در این طرحواره ها جای می گیرند. همچنین می توان آن را به عنوان یک ساختار ذهنی از ایده های از پیش تعیین شده، چارچوبی که برخی از جنبه های جهان را نشان می دهد، یا یک سیستم سازماندهی و درک اطلاعات جدید توصیف کرد. طرحواره ها بر توجه و جذب دانش جدید تأثیر می گذارد: افراد بیشتر به چیزهایی توجه می کنند که با طرح آنها جور است، در حالی که تناقضات طرح را به عنوان استثناء دوباره تفسیر می کنند یا آنها را برازش می دهند. طرحواره ها تمایل دارند بدون تغییر باقی بمانند، حتی در مواجهه با اطلاعات متناقض. طرحواره ها می توانند در درک جهان و محیط در حال تغییر سریع کمک کنند. در واقع این طرحواره ها به طرعت عمل ما در تفسیرهای مختلف کمک می کند و البته که ممکن است گاهی طرحواره های ناسازگاری در ما شکل بگیرند که کارکرد واقعی ما را بگیرند.
تعریف طرحواره از دیدگاه یونگ

جفری یانگ یانگ (1990، 1999) فرض کرد که برخی از طرحواره ها، به ویژه طرحواره هایی که عمدتاً در نتیجه تجربیات بد و ناخوشایند دوران کودکی ایجاد می شوند، ممکن است در مرکز اختلالات شخصیت، مشکلات خفیف تر شخصیتی و بسیاری از اختلالات مزمن محور I باشد. قبل از اینکه به توضیح طرحواره های ناسازگار اولیه بپردازیم، ابتدا به تعریف و چارچوب بندی مفهوم طرحواره می پردازیم.

تعریف بازنگری شده و جامع ما از طرحواره ناسازگار اولیه این است:

    طرحواره یک موضوع یا الگوی گسترده و فراگیر شامل خاطرات، احساسات، شناخت ها و برداشت های جسمانی است، در مورد خود و روابط خود با دیگران که در دوران کودکی یا نوجوانی ایجاد شده است و در طول زندگی فرد ادامه دارد و به میزان قابل توجهی ناکارآمد است.

به طور خلاصه، طرحواره های ناسازگار اولیه از الگوهای شناختی که در اوایل رشد ما شروع می شوند و در طول زندگی تکرار می شوند، ایجاد می شود. توجه داشته باشید که طبق این تعریف، رفتار یک فرد جزء طرحواره ها نیست، بلکه به عنوان پاسخی به طرحواره است و توسط طرحواره ها هدایت می شود.
نکاتی مهم در رابطه با طرحواره ها

  •     طرح واره ها ابعاد مختلف زندگی افراد را تحت تاثیر قرار می دهند. و در طول زمان از کودکی تا نوجوانی و تا بزرگسالی افراد ادامه دارد و در روابط افراد با دیگران و هیجانات و احساسات آنها تاثیر گذار است.
  •     همه طرحواره ها مبتنی بر ضربه یا بدرفتاری دوران کودکی نیستند. در واقع، یک فرد می تواند طرحواره وابستگی / عدم صلاحیت را توسعه دهد. بدون تجربه حتی یک مورد از آسیب های دوران کودکی.
  •     طرحواره های ناسازگار اولیه برای بقا می جنگند. همانطور که قبلاً اشاره کردیم، این نتیجه تلاش انسان برای ثبات است. طرح واره ها رفتار پیش فرض ما هستن. و بسیار برای ما راحت است که طبق طرحواره رفتار کنیم و تغییر آنها در ابتدا دشوار است. افراد به طرحواره ها طرحواره ها به عنوان حقایق پیشینی نگاه می کنند، و بنابراین این طرحواره ها بر پردازش تجربیات بعدی تأثیر می گذارند.
  •     طرحواره ها در اوایل کودکی یا نوجوانی به عنوان نمایشی مبتنی بر واقعیت از محیط کودک آغاز می شوند. تجربه ما این است که طرحواره های افراد به طور دقیق لحن محیط اولیه خود را منعکس می کند. به عنوان مثال، اگر فردی به ما بگوید که خانواده اش سرد بوده و در جوانی بی محبت است، معمولاً درست می گوید.
  •     طرحواره های ناسازگار اولیه و روش های ناسازگارانه ای که در آن افراد یاد می گیرند که چگونه با آنها کنار بیایند، اغلب زمینه ساز علائم مزمن محور I بالینی، مانند اضطراب، افسردگی، سوء مصرف مواد و اختلالات روان تنی هستند.
  •     طرحواره ها یک طیف هستند، به این معنی که شدت و فراگیری آنها متفاوت است. هرچه طرحواره شدیدتر باشد، تعداد موقعیت هایی که آن را فعال می کند بیشتر است. بنابراین، برای مثال، اگر فردی از سمت هر دو والد خود انتقادهای مکرری را تجربه کند، ​​پس تماس آن فرد با هر کسی احتمالا این طرحواره را فعال خواهد کرد.

    طرحواره های هم مثبت هستند و هم منفی، تمرکز ما از نظر بالینی تقریباً بر روی طرحواره های ناسازگار است، بنابراین با طرحواره های مثبت فعلا کاری نداریم.

ریشه طرحواره ها کجاست؟ از کجا شکل می گیرند؟
نیازهای عاطفی اساسی

دیدگاه اصلی این است که طرحواره ها از نیازهای عاطفی اصلی برآورده نشده در دوران کودکی ناشی می شوند. پنج نیاز اساسی عاطفی برای انسان ها در دوران کودکی موارد زیر هستند.

  1.     دلبستگی ایمن به دیگران (شامل ایمنی، ثبات، پرورش، و پذیرش)
  2.      خودمختاری، شایستگی و احساس هویت
  3.     آزادی بیان نیازها و احساسات معتبر
  4.     خودانگیختگی و بازی
  5.     محدودیت های واقع بینانه و کنترل خود


ما معتقدیم که این نیازها جهانی هستند. هرچند همه افراد این نیازها را دارند، اما برخی از افراد نیازهای قوی تری نسبت به دیگران دارند. از لحاظ روانی فرد سالم کسی است که بتواند با این احساسات سازگار باشد. تعامل بین خلق و خوی ذاتی کودک و محیط اولیه منجر به ناامیدی و عدم ارضای این نیازهای اساسی می شود. هدف از طرحواره درمانی کمک به افراد برای یافتن سازگاری است.
تجربیات اولیه زندگی

تجربیات ناخوشایند دوران کودکی منشاء اولیه طرحواره های ناسازگار است. طرحواره هایی که به طور معمول زودتر ایجاد می شوند، قوی ترین هستند و معمولا هم در بستر خانواده شکل می گیرند. خانواده پویایی تمام دنیای اولیه کودک است. وقتی مراجعین، خود را در موقعیت های بالغی می بینند که سازگاری اولیه آنها را فعال می کند، طرحواره ها و رفتار آنها، نمایشی از دوران کودکی آنها است.

با این حال، طرحواره هایی که بعداً توسعه یافته اند عموماً چندان فراگیر و قدرتمند نیستند (مانند انزوای اجتماعی). ما چهار نوع تجربیات اولیه زندگی را مشاهده کرده ایم که به ایجاد طرحواره ها کمک می کند.
خلق و خو و هیجانات

عواملی غیر از محیط اولیه کودکی نیز نقش عمده ای در ایجاد طرحواره های ناسازگار ایفا می کنند. خلق و خوی کودک در توسعه طرحواره ها اهمیت ویژه ای دارد. همانطور که بسیاری از والدین به زودی متوجه می شوند، هر کودک دارای ویژگی های منحصر به فرد است و تفاوت های فردی در این سطح هم خود را نشان می دهد. در واقع این عامل را “شخصیت” یا خلق و خوی می نامیم. برخی از کودکان تحریک پذیر، برخی خجالتی تر و برخی تهاجمی تر هستند.


طرحواره آسیب پذیری در برابر آسیب Vulnerability to Harm


ترس افراطی از اینکه فاجعه نزدیک است و هر لحظه احتمال وقوع آن وجود دارد و این که فرد نمی تواند به هیچ عنوان از وقوع آن جلوگیری کند. این افراد معتقدند که در زندگی آنها هر لحظه، فاجعه ای به وقوع می پیوندد. آنها اعتقاد راسخ دارند که همیشه برایشان وقایع وحشتناک و غیر قابل کنترل رخ میدهد. معتقدند که ناگهان به یک بیماری جسمی مبتلا می‌شوند، یا قربانی یک جنایت خواهند شد، پولشان را گم می کنند یا تصادف وحشتناکی در انتظار آنهاست. به طور کلی معتقدند حوادث ناگواری برایشان رخ می دهد که قادر به جلوگیری از آنها نیستند. این موارد تنها توصیف گوشه‌ای از زندگی یک فرد مبتلا به طرحواره آسیب پذیری نسبت به بیماری است.

هیجان مسلط این بیماران اضطراب است. از پایین‌ترین سطح ترس تا بالاترین سطح آن که یک حمله آسیمگی تمام عیار است. آنها ممکن است به اختلال هراس مبتلا شوند،زندگی محدودی با ارتباطات محدود برای خود انتخاب کنند، از داروهای آرام بخش استفاده کنند و همواره به دنبال چک کردن علائم ایمنی بخش سلامتی خود باشند.
هدف طرحواره درمانی در مقابله با طرحواره

این افراد معمولا فکر می‌کنند که قرار است اتفاق وحشتناکی برایشان بیفتد. ترس مبالغه آمیز مبنی بر این که فاجعه ای قریب الوقوع در هر زمان رخ خواهد داد و نمی توان از آن جلوگیری کرد. این ترس بر یک یا چند مورد از موارد زیر متمرکز است:

(الف) پزشکی: به عنوان مثال حملات قلبی، ایدز

(ب) فجایع هیجانی: به عنوان مثال دیوانه شدن

(ج) فجایع خارجی: به عنوان مثال، سقوط آسانسور، قربانی شدن توسط جنایتکاران، هواپیما
تصادف، زلزله
آسیب پذیری نسبت به بیماری

هدف درمان این است که پس از طی جلسات درمان، اجرای تکنیک های تخصصی و انجام تکالیف مربوطه بیماران احتمال وقوع حوادث فاجعه بار را کمتر برآورد کنند و میزان توانایی خود برای مقابله با این حوادث را بهتر و واقع بینانه تر ارزیابی نمایند. هدف اصلی درمان این است که بیماران بفهمند ترسهای آنها اغراق‌آمیز است و حتی اگر چنین وقایع فاجعه باری رخ دهد آنها می توانند در برخورد با این وقایع به گونه ای موثر و کار آمد کنار بیایند.

با انگیزه نمودن بیماران برای کنار گذاشتن مکانیسم دفاعی انکار و سبک مقابله ای ناکارآمد اجتناب، به منظور توانمند سازی آنان در روبرو شدن با موقعیت هایی که از آنها می ترسند یکی دیگر از هدف های درمانی است.
راهبردهای درمانی

در طول درمان بیمارانی که ازطرحواره آسیب پذیری نسبت به بیماری در عذاب هستند ریشه های تحولی این طرحواره و ردپای آن را در زندگی خود و سال‌های اول کودکی جستجو می کنند.آنها هزینه داشتن چنین طرحواره ناسازگاری را مورد نقد و بررسی قرار می‌دهند و ذهن خود را به این نکته معطوف می کنند اگر چنین طرحواره ای نداشته باشند و ترس های جدیدی را که حاصل از این طرحواره است تجربه نکنند چه تغییراتی ممکن است در زندگی فعلی شان به وجود بیاید. درمانگر به بیمار کمک می‌کند تا توجه خود را بر پیامدهای منفی و درازمدت سبک زندگی ناسالم خویش متمرکز کند مانند از دست دادن فرصت های سرگرمی و تفریح، مزایای مثبت مسافرت های راحت و دستیابی به یک زندگی بی دغدغه. برای مقابله با مقاومت بیمار در برابر تغییر، انجام تغییرات لازم درمانی روی ذهنیت ها بسیار مفید خواهد بود.

زیرا به بیمار کمک می کند تا بزرگسال سالمی را تجسم کند که از یک زندگی راحت و بدون اضطراب همراه با سبک زندگی سالم برخوردار است و خواهان پیشرفت می باشد. او می تواند در طول درمان به عنوان یک والد حمایتگر یا یک بزرگسال سالم کودک وحشت زده را در موقعیت های چالش برانگیز راهنمایی کند.
راهبردهای شناختی و رفتاری حاصل از تکنیک های درمانی برای غلبه بر اضطراب و اجتناب این بیماران از موقعیت های چالش برانگیز از اهمیت بسزایی برخوردار است و مرکز ثقل درمان به شمار می رود .
راهبردهای شناختی در طرحواره درمانی

راهبردهای شناختی به بیمار کمک می کند تا احتمال وقوع حوادث فاجعه بار را به شکل واقع بینانه ای برآورد کنند و در این حالت ظرفیت و توانایی مقابله خود را بیشتر و بهتر ارزیابی نمایند. بیماران با کمک درمانگر سبک های اسنادی افراطی و اغراق آمیز خود از خطر را به چالش میکشند. مقابله با افکار فاجعه بار به بیمار کمک می کند تا حملات وحشت و دیگر علائم اضطراب را کنترل کند.
راهبردهای رفتاری در طرحواره درمانی

راهبردهای رفتاری به بیمار کمک می کند تا بتواند با موقعیت های ترسناک روبرو شود .بیمار میتواند با انجام تکالیف خانگی در بین جلسات درمان با موقعیت های ترسناک روبرو شود و از مکانیسم های دفاعی مثل انکار یا اجتناب استفاده نکند.
راهبردهای تجربی در طرحواره درمانی

راهبردهای تجربی نیز از اهمیت زیادی برخوردار هستند. تکنیک تصویرسازی ذهنی در درمان این طرحواره ناسازگار نقش مهمی دارد .برای انجام تمرین خیالی و کار بر روی ذهنیت بیمار میتوان از تصویر سازی ذهنی با والد درونی که متاسفانه به عنوان یک الگوی ناسالم عمل می کند و یکی از شایع‌ترین ریشه های تحولی این طرح محسوب می شود گفتگو نماید.

یا به عنوان یک بزرگسال سالم وارد تصویر ذهنی مربوط به دوران کودکی در موقعیت‌های فعلی شود و به کودک وحشت‌زده اطمینان خاطر دهد هیچ اتفاق فاجعه‌آمیزی پیشرو نخواهد بود. رابطه درمانی با این بیماران در مقایسه با سایر بیماران از اهمیت کمتری برخوردار است. مسئله مهم این است که درمانگر باید نگرش ثابت نسبت به اعتماد بیمار داشته باشد.

به تدریج به بیمار اطمینان دهد که می‌تواند به شیوه سالم تر با موقعیت های موجود مقابله کند. علاوه بر این، دیدگاه شجاعانه درمانگر و کنار آمدن او با موقعیت‌هایی که سطح قابل پذیرشی از خطر دارند می تواند برای بیمار به عنوان یک الگو عمل کند.
مشکلات ویژه مربوط به این طرحواره در طول درمان نیز حائز اهمیت است. مهم ترین مشکل این است که بیماران به شدت از کنار گذاشتن اجتناب و انکار خود می ترسند و جسارت رویارویی با موقعیت های روزمره را ندارند. مقاومت آنها به این خاطر است که اجتناب و انکار به عنوان دو سبک مقابله ای ناسالم باعث محافظت ناپایدار از آنها در برابر اضطراب ناشی از این طرحواره ناسالم شده است.

نکته مهم توانمندی درمانگر برای کار بر روی ذهنیت های ناسالم این بیماران است تا بتوانند جنبه سالم شخصیت خود را توانمند سازند و برای دستیابی به یک زندگی بهتر که سال‌ها حسرت آن را کشیده اند آماده شوند.

بیمارانی که طرحواره آسیب پذیری نسبت به ضرر، زیان و بیماری دارند در حوزه دوم طرحواره های آسیب زا یعنی حوزه خودگردانی و عملکرد مختل  قرار می گیرد. خودگردانی یعنی توانایی فرد برای جدا شدن از خانواده. عملکرد مستقل این بیماران  همواره با تاخیر و مشکل همراه است.  توانایی خودگردانی و عملکرد مستقل در مقایسه با سایر افراد هم سن و سال سنجیده می‌شود. بیمارانی که  هایشان در این حوزه قرار دارند از خودشان و محیط اطراف شان انتظاراتی دارند که در توانایی آنها برای تفکیک خود از والدین شان و دستیابی به یک عملکرد مستقل و سالم مانع ایجاد می کند.
والدین این افراد برای آنها هر کاری انجام می دهند و به شدت از آن ها حمایت می کنند و گاهی برعکس به ندرت از آنها مراقبت و نگهداری می نمودند. افراط و تفریط در حمایت از کودک منجر به بروز مشکلاتی در حوزه خود گردانی می‌شود. والدین این گروه از بیماران اغلب به اعتماد به نفس کودک خود لطمه می زنند و در تقویت عملکرد ماهرانه او در خارج از خانه موفق نیستند و در نتیجه این بیماران نمی‌توانند هویت مستقلی در مورد خودشان به دست بیاورند و نمی‌توانند زندگیشان را بدون دریافت کمک‌های بی‌شائبه دیگران اداره کنند. آنها نمی توانند برای خودشان اهداف مشخصی در نظر بگیرند و در مهارتهای مورد نیاز تبحر پیدا کنند. لذا از نظر کارایی و کفایت در دوران بزرگسالی مانند کودک کم سن و سال عمل می‌کنند.
مفهوم درماندگی آموخته شده به نوعی که فرد از انجام هرگونه عمل مستقل فاصله می گیرد در افرادی که طرح آسیب پذیری نسبت به ضرر، زیان و بیماری دارند بسیار زیاد دیده می شود‌. این بیماران شدیدا میترسند  مبادا  هر لحظه دچار فاجعه شوند و نتوانند با آن مقابله کنند.
افراد مبتلا به این طرحواره  از وجود چنین فجایعی می‌ترسند:

  •     پزشکی مانند حملات  قلبی یا  ابتلا به بیماریهای مسری هیجانی مانند از دست دادن کنترل
  •     محیطی مانند وقوع تصادف، جنایت
  •      طبیعی مانند انواع بلاهای طبیعی


در واقع این بیماران اغلب در خصوص خودشان و در ارتباط با یک یا چند نفر از افراد مهم زندگی شان بیش از حد اشتغال ذهنی دارند. به همین دلیل فردیت و  رشد اجتماعی این بیماران آسیب میبیند. این افراد سخت معتقدند که حداقل یکی از افراد این رابطه نمی تواند بدون دیگری به زندگی ادامه دهد. این طرحواره  ممکن است احساساتی مثل غرق شدن در شخصیت طرف مقابل فقدان هویت و بی هدف بودن را در بر بگیرد.
در روابط عاطفی و دوستی به صورت زیر هستند (سبک مقابله ای)

تسلیم: از طرف مقابل بسیار سوال می‌پرسد تا مطمئن شود که مشکلی پیش نمی‌آید و همیشه نگران اتفاقات بد هست.

اجتناب: ممکن است از هر گونه موقعیت ناشناخته فرار کند.

جبران افراطی: ممکن است به طور افراط گونه‌ای بخواهد خود را شجاع نشان دهد و رفتارهای خطرناکی بروز دهد.



منبع: جعبه ابزار ذهنی

مثبت اندیشی جعلی سرکوب عواطف واقعی است دردسرهای مثبت‌اندیشی زورکی؛ این سه دلیل را بخوانید

اگر چه نفس مثبت‌اندیشی می‌تواند ابزاری قدرتمند برای پشت سر گذاشتن شکست‌ها و چالش‌های زندگی باشد اما تحمیل کردن و همیشگی بودن آن ممکن است صدماتی به سلامت روان ما وارد کند و به ما اجازه ندهد که ریشه‌ی {حقیقی} مشکلات‌مان را پیدا کنیم.

علی سلیمی: همه‌ی ما در طول زندگی با چالش‌های متفاوت دست و پنجه نرم کردیم و شب های تلخ و دردناکی را پشت سر گذاشتیم که همه‌ی آن اتفاقات باعث شده‌اند که ما احساس افسردگی، استرس، خستگی و ناامیدی کنیم. در چنین مواقعی هنجارهای اجتماعی (Social norms) ما را تشویق می‌کنند که بخش مهمی از عواطف خود را پشت نقاب مثبت‌اندیشی مخفی کنیم. اگر شما فکر می‌کنید که به مثبت اندیشی به هر قیمتی خوب است و به گزاره‌هایی مثل:«بخند تا دنیا به روت بخنده»، «انرژی مثبت بده تا انرژی مثبت بگیری» شدیدا باور دارد بهتر است این یادداشت را بخوانید تا کمی در باورهایتان بازنگری کنید.
مارک تراورز (Mark Travers) روانشناس آمریکایی به ما توضیح می‌دهد که چگونه مثبت اندیشی زورکی و بیش از اندازه می‌تواند به سلامت روان ما آسیب بزند. اگر چه نفس مثبت‌اندیشی می‌تواند ابزاری قدرتمند برای پشت سر گذاشتن شکست‌ها و چالش‌های زندگی باشد اما تحمیل کردن و همیشگی بودن آن ممکن است صدماتی به سلامت روان ما وارد کند و به ما اجازه ندهد که ریشه‌ی {حقیقی} مشکلات‌مان را پیدا کنیم. در اینجا سه دلیل برای اینکه چرا مثبت اندیشی زورکی آسیب زا است، بیان می‌کنیم:
هیجانات واقعی را سرکوب می‌کند

شما نمی توانید از خودتان انتظار داشته باشید که صد درصد در مورد احساسات درونی‌تان صادق و قابل اعتماد باشید. بیشتر زمان و مکان و موقعیتی که در آن هستیم به ما دیکته می کنند که به کدام شیوه باید هیجان و احساس خود را بروز دهیم.

زمان،مکان و موقعیت اغلب مناسب بودن نحوه بروز هیجان و احساس را بر ما دیکته می‌کند. مهار کردن احساسات و نقاب زدن روی آن ها با یک لبخند برای رها شدن از یک موقعیت اجتماعی آزار دهنده می تواند مهارت اجتماعی خوبی باشد؛ اگر چه استفاده‌ همیشگی از یک لبخند و فرار از روبرو شدن با ناراحتی‌تان می تواند نشانه‌ی یک الگوی {رفتاری} مسموم و کهنه باشد.

در پژوهشی که توسط مجله آکادمی مدیریت منتشر شده است؛ کارمندانی که سعی می‌کنند در طول روز احساسات خود را زورکی و تقلبی مثبت نشان بدهند و سرشان تنها به کار خودشان باشد به مرور زمان در وضعیت احساسی بدتری نسبت به دیگران قرار داشتند به طورر کلی لبخند زدن برای حفظ ظاهر، خود فریبی است و تنها مواجه با امر اجتناب ناپذیر{ یعنی رویارو شدن با احساسات واقعی} را به تعویق می اندازد. جدا کردن دائمی خود از احساسات واقعی درونی بیشتر از اینکه مفید باشد آسیب‌زا است.

منجر به باورهای غیر واقعبینانه می‌شود

خِرد قراردادی جامعه گاهی پیشنهاد می‌کند که هرچه افراد بیشتر لبخند بزنند، احساسات مثبت بیشتر و در نتیجه سلامت روانی بیشتری خواهند داشت. در چالش با این باور مرسوم مقاله‌ای در ژورنال روان‌شناسی اجتماعی-تجربه‌ای منتشر شده است که نشان می‌دهد، لبخند زدن مکرر ممکن است در واقع نتیجه معکوس داشته باشد. این خود عملِ لبخند زدن نیست که باعث افزایش شادی و احساسات مثبت می‌شود بلکه لبخند اگر بازتابی از شادی درونی باشد وزن بیشتری در ترازوی سلامت روان ما دارد. به بیان ساده این باور که «من خوشحالم چون لبخند میزنم» در اصل باید این باشد که «من چون خوشحالم، لبخند می‌زنم.»

برخی دیگر از چنین گزاره های غیر مفیدی که باید جای خود را به گزاره‌های بهتری بدهند که سلامت روان ما را به مخاطره نیاندازند:
«من شکست ناپذیرم هیچ چیزی نمی‌تواند من را آزار دهد.» در مقابل «من آنقدر قوی هستم که از پس این مشکل به خصوص بر بیایم.»
«زندگی من عالی و بی نقص است» در مقابل « من در همین جایی که الان هستم رضایت خاطر داریم و به سمت بهتر کردن وضعیت خود حرکت می کنم»
«من زیباترین شخص بین اطرافیانم هستم» در مقابل « من ظاهر خود را دوست دارم و سعی می کنم به آن بیشتر اهمیت دهم.»
تصور نادرستی ارائه می‌دهد

وقتی دارید با تلاش و کوشش خود را متقاعد می‌کنید که خوشبخت هستید، این تصور را به ناچار به دوستان و اطرافیان خود هم منتقل می‌کنید و این باعث می‌شود که آن‌ها رفتار خاصی را با شما داشته باشند. انسان‌ها به گونه‌ای تکامل یافته‌اند که نیاز به حمایت اجتماعی در آنها اجتناب‌ناپذیر است. مادامی که یک خود-بازنمایی مثبت (یعنی آنگونه که ما خود را به دیگران نشان می‌دهیم) می‌تواند نمای بیرونی مثبت را برای ما به ارمغان بیاورد، یک خود-بازنمایی صادقانه می‌تواند برای ما حمایت اجتماعی مورد نیازمان را تامین کند.
این مسئله امروزه به صورت ویژه در فضای مجازی روشن شده است که افراد به ندرت نقاط ضعف و شکست‌های زندگی خود را به اشتراک می‌گذارند که این یکی از ده‌ها دلیلی است که فضای مجازی با وجود گستردگی حمایت اجتماعی لازم را برای افراد فراهم نمی‌کند.

در مجموع تظاهر مستمر خوشحالی و مثبت‌اندیشی ممکن است منجر به ارائه تصویر نادرست از وضعیت عاطفی واقعی ما و موجب سردرگمی عاطفی می‌شود و ممکن است بر دیگران طوری اثر بگذارد که به روش های غیرمفیدی با شما ارتباط برقرار کنند و مهمتر از همه مانعی برای دریافت کمک و حمایت‌های اجتماعی شود.



منبع: خبر انلاین

چگونه انتقاد کنیم؟ 10 روش انتقاد کردن اصولی

درست انتقاد کردن یک هنر است و بخش جدایی ناپذیری از زندگی ماست. این راهی برای تشویق رفتار مثبت بدون سرزنش یا حمله به فردی است که از او انتقاد می کنید. اگر می‌خواهید مهارت‌ لازم برای انتقاد سازنده را داشته باشید، ضروری است که لحن مثبت خود را حفظ کرده و روی اهداف واضح و قابل دستیابی تمرکز کنید. در حالی که ده‌ها روش برای انتقاد کردن وجود دارد، به یاد داشته باشید که همه افراد متفاوت هستند و باید انتقاد خود را متناسب با شخصیت طرف مقابل، موضوع انتقاد، زمان انتقاد و… بیان کنید.
چرا انتقاد می کنید؟

اینکه به چه نیتی از کسی انتقاد می کنیم، بسیار مهم است. گاهی اوقات ما فقط از چیزی ناامید هستیم یا روز بدی را سپری می کنیم و باید آن عصبانیت منفی را تخلیه کنیم. یا برخی از افراد دوست دارند نشان دهند که چقدر قدرتمند، باهوش یا آگاه هستند و از انتقاد به عنوان راهی برای انجام این کار استفاده می کنند. هدف از انتقاد کردن باید کمک به بهبود و توسعه فرد باشد نه تخریب شخصیت او. دراین صفحه یاد می گیرید چطور حرفه ای و اصولی انتقاد کنید.


    انتقاد کردن، مانند باران، باید به اندازه کافی ملایم باشد تا انسان را بدون تخریب ریشه های او تغذیه کند.

    فرانک هاوارد کلارک

10 اصل برای انتقاد کردن اصولی
1. با تحسین و تشویق شروع کنید

بعد از اینکه به خاطر کارهایی که به خوبی انجام داده ایم مورد تحسین قرار گرفتیم، شنیدن یک چیز منفی آسان تر خواهد بود. در مورد قدردانی از طرف مقابل و تلاش سخت او صادق باشید. سعی کنید بعد از تمجید، از کلمه ‘اما’ پرهیز کنید و به جای آن از کلمه ‘و’ استفاده کنید. به عنوان مثال: ما واقعاً به شما افتخار می کنیم که نمرات خود را افزایش داده اید، و اگر به کار خوب ادامه دهید، می توانید نمره خود را بالاتر هم ببرید.
2. در انتقاد کردن مراقب لحن خود باشید

آنچه شما می گویید مهم است، اما نحوه بیان آن نیز بسیار مهم است. اگر طرف مقابل احساس کند که از دوستانه و آرام قرار است صحبت کنید، احتمالا به صحبت های شما بیشتر اهمیت می دهد. صدای خود را در انتقاد کردن پایین نگه دارید، زبان بدن را آرام نگه دارید و سعی کنید با لحن صدای خود احساس احترام و قدردانی را برای طرف مقابل ایجاد کنید ممکن است مواردی وجود داشته باشد که لحن تند یا جدی مطرح شود. اگر کودکتان را در حال بازی با آتش بازی گرفتید، یا کارمندی دارید که در مقابل مشتریان فحش می دهد، بسیار مهم است که بر جدی بودن موضوع تاکید کنید.
3. انتقاد کردن در جمع ممنوع

در ملاء عام تمجید کنید و در خلوت انتقاد کنید تا بهترین نتیجه را بگیرید. هیچ کس دوست ندارد بشنود که کارش را عالی انجام نمی دهد، بنابراین این گفتگو را به صورت خصوصی انجام دهید تا فردی که از او انتقاد می کنید راحت باشد. می‌توانید با لبخندی بر لب، آن شخص را به دفتر خود دعوت کنید، یا از کسی بخواهید که در ناهار یا شام شما را همراهی کند. اگر در حضور دیگران از شخصی انتقاد کنید، ممکن است احساس کند که مورد حمله قرار گرفته یا علنا ​​شرمنده شده است. در صورتی که کس دیگری در اطراف نباشد، احتمال اینکه یک مکالمه سازنده داشته باشید بسیار بیشتر است.
4. از جملات با ضمیر ‘من’ استفاده کنید

اگر از ضمیر من به جای ضمیر تو استفاده کنید، مکالمه حالت تدافعی کمتری دارد. اینکه مدام بگویید از تو یا شما استفاده کنید، احساس حمله کردن به طرف مقابل دست می دهد. انتقاد کردن را با ‘من’ شروع کنید تا طرف مقابل گارد نگیرد. به این ترتیب، به نظر نمی رسد که شما سعی می کنید عقاید خود را به آنها تحمیل کنید، و آنها به احتمال زیاد آنچه را که می گویید، گوش می کنند.
به‌عنوان مثال، به جای گفتن: نباید اینطور با پدرت صحبت کنی، می توانید بگویید: وقتی می‌شنوم که با پدرت این‌طور صحبت می‌کنی، احساس خوبی ندارم.
5. به آنها فرصتی برای انتقاد از خود بدهید

یکی از راه‌های انتقاد کردن این است که اجازه دهید طرف مقابل شروع کند. شما ممکن است از آنها یک سوال فرضی بپرسید که اگر شما همانطور که آنها رفتار می کنند، رفتار کنید چه می گویند، یا آنها را تشویق کنید که از منظری تازه به رفتار خود نگاه کنند. اگر نگران هستید که طرف مقابل احساس کند مورد حمله قرار گرفته، این ایده خوبی است.
اگر کارمند شما در محل کار دچار مشکل شده است، می توانید بگویید: اگر شما مسئول بودید و کارمندی با چندین شکایت مشتری داشتید، چگونه به این وضعیت رسیدگی می کردید؟ یا اگر بخواهید عملکرد خود را ارزیابی کنید، چه می گویید؟
اگر با فرزندتان صحبت می‌کردید، می‌توانید بگویید: اگر یکی از همکلاسی‌های خود را ببینی که اینطور رفتار می‌کند، درباره او چه فکر می‌کنی؟
6. سر اصل مطلب بروید و حاشیه پردازی نکنید

کاری که بسیاری از مردم هنگام ابراز انتقاد انجام می دهند این است که سعی می کنند مستقیما به موضوع اشاره نکنند. آنها اغلب می ترسند مستقیما به موضوع مورد نظر برسند و به آن اشاره کنند. اجتناب از رویارویی با موضوع اصلی هیچ فایده ای ندارد. اگر فقط موضوعات کلی را بیان کنید و سر اصل مطلب نروید، ممکن است او فکر کند همه چیز ایراد دارد یا حتی از خودش بدش بیاید، همچنین اگر حاشیه پردازی کنید، می تواند بحث را به جایی برساند که اصلا هدف شما نبوده و مشکل جدیدی به وجود بیاید. پس بعد از کمی تحسین خیلی محترمانه و آرام سراغ اصل مطلب بروید.
7. پیشنهاد بدهید، نه دستور

اگر در مقامی بالاتر هستید، ممکن است وسوسه انگیز باشد که انتقاد خود را به عنوان یک دستور بیان کنید، مانند ‘شما باید این کار را به روش دیگری شروع کنید.’ انجام این کار اقتدار شما را نشان می دهد و عملا فرد را مجبور به تغییر می کند. در شرایط شدید، این چیز خوبی است، اما اگر رابطه شما در شرایط نسبتاً خوبی است، بهتر است با رویکرد نرم‌تری شروع کنید. به جای دادن دستور، جملاتی مانند «اگر این کار را به روش دیگری انجام می‌دادید، بهتر بود» یا «فکر می‌کنم راه دیگری پیدا کنید بهتر است» را پیشنهاد دهید.
8. انتقاد کردن را از خودتان شروع کنید

در مورد اشتباهات خود با یک داستان شخصی به عنوان راهی برای ارتباط، صحبت کنید. به عنوان مثال: وقتی در دانشگاه بودم، برای من سخت بود که با تکالیف خود هماهنگ باشم، اما شروع کردم به پیگیری تکالیفم در زمان مشخص و اخلاق کاری من واقعا بهبود یافت. به این ترتیب، شما با طرف مقابل صحبت نمی کنید، بلکه فقط پیشنهادی از زندگی شخصی خود ارائه می دهید. اگر بین شما و یکی از عزیزان مشاجره ای وجود داشته باشد، این نکته می تواند کارساز باشد. اگر چنین است، تقصیر خود را در این موقعیت بشناسید و سپس به بیان آنچه که دوست دارید طرف مقابل جور دیگری انجام می داد، ادامه دهید. البته دقت کنید هر راهکاری که برای شما جواب داده است، برای بقیه هم لزوما خوب نخواهد بود.
9. شرایط بیرونی را در نظر بگیرید

احترام گذاشتن به عوامل دیگر، به فرد مقابل کمک می کند تا مسئولیت آن کار را بپذیرد. اگر دوران سختی را در خانه گذرانده‌اند، به آن‌ها بگویید که متوجه هستید که با برخی مسائل شخصی دست و پنجه نرم می‌کنند. در این شرایط هم صحبت کردن و انتقاد کردن لازم است، اما باید ذکر کنید که شرایط و سختی های زندگی فرد مقابل را درک می کنید. می توانید به کارمند شب کار خود بگویید: می‌دانم که شیفت‌های شب واقعاً سخت است و استراحت کافی نداری، اما وقتی می‌بینم که سر کار می‌خوابی، باید در مورد آن صحبت کنیم.
10. بر رفتارها تمرکز کنید نه تمام شخصیت فرد

اگر شخصی احساس نکند که مورد حمله قرار گرفته است، تغییر برای او آسانتر است. مردم همیشه به گونه ای رفتار نمی کنند که کاملاً با آنچه هستند یا خود را چگونه می بینند مطابقت داشته باشد. با تمرکز دقیق روی کاری که طرف مقابل انجام داده است، کمک به او برای تغییر بسیار آسان تر خواهد بود. اگر آنها احساس کنند که شما آنها را تحقیر می کنید یا شخصیت آنها را به چالش می کشید، به خوبی پاسخ نمی دهند.
به عنوان مثال، به جای اینکه به یک فروشنده در حال بحث بگویید: شما کلا نمی توانید درست صحبت کنید،می توان گفت: من فکر می کنم می توانید نحوه برقراری ارتباط با مشتریان را بهبود ببخشید.
سخن آخر در مورد انتقاد کردن

ما انسانها مخلوق عادت هستیم. هنگامی که یک رفتار در ما ریشه دوانده است، تغییر یا رها کردن آن می تواند فوق العاده دشوار باشد. به قول معروف،
عادت های قدیمی سخت از بین می روند.
این را در نظر داشته باشید وقتی کسی یک اشتباه را دو بار انجام می دهد. در بیشتر موارد، اینطور نیست که به شما گوش نداده باشند یا نظر شما احترام نمی گذارند یا آنها نمی خواهند تغییر کنند. ما انسان ها بسیار پیچیده هستیم. بدترین کاری که در این شرایط می توانید انجام دهید این است که کل ماجرا را دوباره با آنها مرور کنید. اگر احساس می‌کنید که فراموش کرده‌اند در مورد چه صحبت کرده‌اید، به آنها یادآوری کنید. اما در عین حال نشان دهید که درک می کنید که تغییر یک شبه اتفاق نمی افتد و از تلاش های آنها قدردانی می کنید.



منبع: جعبه ابزار ذهنی

پرورش طرز فکر سالم

طرز فکر شما یکی از مهمترین جنبه های زندگی شماست. در واقع می توان گفت طرز فکر شما ساختار کلی هر آن چیزی در زندگی هستید را شکل می دهد. همان طور که که تصمیم می گریم که برای پرورش سلامت جسمی خود ورزش کنیم یا برای تقویت عضلات ۤآن به باشگاه برویم، یا برای خوش هیکل بودن و سالم بودن فیزیک و اندام خود رژیم غذایی بگریم، نیاز داریم تا به پرورش و تقویت طرز فکر خود در راستای مثبت و سالم نیز رسیدگی کنیم.

    ایجاد یک ذهنیت سالم سرمایه گذاری در رفاه کلی شماست.

طرز فکر سالم چیست؟

یک طرز فکر سالم به طور کلی به معنای داشتن یک ذهنیت مثبت است، که روی منفی گرایی تمرکز نمی کند. این طرز فکر به نشانه ها و جنبه های منفی آگاه است ولی به جای تمرکز بر آن ها سعی می کند، فقط آن ها شناسایی کند و یا نظاره گر آن ها باشد و از آن ها گذر می کند و تمرکز خود را به طور آگاهانه بر روی جنبه های مثبت بیشتری بگذارد. طرز فکر سالم توانایی دوست داشتن و پذیرش را  در خود دارد، حتی اگر همه چیز طبق برنامه پیش نرود. یک طرز فکر سالم به معنای داشتن ذهنیتی هوشمندانه و آگاه است.  طرز فکر سالم به شما کمک می‌کند؛ تا احساسات چه مثبت و چه منفی را همان‌طور که هستند تجربه کنید و آن ها را پذیرید و انتخاب کنید، که بیشتر بر روی کدام احساس تکیه و تاکید بورزید. یک طرز فکر سالم به دنبال نادیده گرفتن احساسات نیست، بلکه به دنبال پذیرش و درک قدرت هر آن چه هست می باشد.
چگونه طرز فکر سالم را در خود پرورش دهیم؟

راه های بسیار ساده ای وجود دارد، که ما را به درک خود و در راستای آن پرورش طرز فکر سالم سوق می دهد. هر کدام از این شیوه ها در کنار هم ترکیبی قدرتمند از داشتن یک ذهنیت و طرز فکر سالم را در ما تقویت می کند. در ادامه به برخی از کاربردی ترین این روش ها اشاره خواهیم کرد.
اطراف خود را با افراد مثبت احاطه کنید

باور کنید یا نه، شما شروع به انتخاب ویژگی های کسانی می کنید که بیشترین زمان را با آنها می گذرانید. با احاطه کردن خود با افراد مثبت، طبیعتاً شروع به دیدن هر موضوعی از دید و زاویه دیگری خواهید کرد. انرژی مثبت و حال و هوای افرادی که با آن ها معاشرت می کنید، بر احساس شما نسبت به زندگی و طرز فکر شما نیز تاثیر می گذارد.
مرزهای سالم ایجاد کنید

مرزهای سالم و روحی به محافظت از زمان و انرژی شما کمک می کند. مرزها به شما این امکان را می دهند؛ که فضایی برای خود و آند چه برایتان مهم است ایجاد کنید. بدون مرز و حد و حدود، به راحتی می توان درگیر انجام کارهای . انرژی هایی شد که اکثر آن ها می توانند برای ما مفید نباشند. بلکه در شرایطی نیز آسیب زا نیز عمل کنند. به جرات
فعالیت بدنی داشته باشید

یک یا دو تمرین را پیدا کنید که واقعاً احساس خوبی برای انجام آن باشد. در روزهایی که خیلی فعال نیستید، حداقل سعی کنید کمی پیاده روی کنید. هر قدم  می تواند مهم باشد. لازم نیست به خود برای انجام فعالیت بدنی سخت بگیرید، همین که یه برنامه روتین متوسط برای حرکت دادن بدن خود داشته باشید حتی ۲۰ دقیقه در روز، می توانید سلامت ذهن خود را تقویت کنید. فعالیت بدنی مداوم باعث می شود تا انبوهی از احساسات منفی در بدن ما دفع شوند. و خلق و خوی ما نیز از حالت منفی به حال مثبت تری تغییر کند.
مراقبه یا مدیتیشن کنید

 مراقبه یا مدیتیشن یک تمرین فوق العاده قدرتمند است، که این پتانسیل را دارد که ذهنیت شما را کاملاً تغییر دهد. ثابت شده است که تمرین مداوم مدیتیشن باعث کاهش استرس، افزایش آگاهی عاطفی و بهبود خودآگاهی می شود.
 کنجکاو باشید

ایجاد یک ذهنیت سالم ارتباط زیادی با آن چه که مایل به یادگیری هستید دارد. کنجکاو ماندن و باز بودن برای یادگیری بیشتر در مورد پیشرفت شخصی می تواند تقریباً پرورش و تقویت ذهنیت و طرز فکر سالم تری را برای ما تضمین کند.
تغذیه مناسب را رو انتخاب کنید

سلامت روده و معده شما تقریباً به اندازه سلامت ذهن شما مهم است. خوردن میوه و سبزی کافی، وعده های غذایی مناسب، نوشیدن آب زیاد و دوری از غذاهای التهاب زا بر وضعیت روانی شما تاثیر می گذارد. وقتی رژیم غذایی خود را تغییر می دهیم و بیشتر روی میوه ها، سبزیجات، پروتئین بدون چربی و منابع سالم چربی تمرکز  می کنم، بدن ما هم با ما همکاری لازم را می کند تا در کنار هم بتوانیم همزمان بدن و ذهن خود را در راستای سلامتی بیشتر پیش ببریم و تقویت کنیم.
شکرگزاری را تمرین کنید

ایجاد یک عمل قدردانی روزانه می تواند به شما کمک کند تا با آن چه واقعاً برای شما مهم است ارتباط برقرار کنید. وقتی ذهنیت و طرز فکری ناسالم است، بیشتر اوقات ما را در مقایسه با دیگران به طور ناخودآگاه قرار می دهد. قدردانی از هر آن چه که داریم و از این که هر روز از خواب بیدار می شویم و می توانیم نفس بکشیم، ما را نسبت به آن جه هستیم پذیراتر می کند و این موضوع باعث می شود تا دید مثبتی به زندگی خود در این دنیا پیدا کنیم و رفته رفته طرز فکر سالم را در خود پرورش دهیم.
کاری را که دوست دارید را انجام دهید

همه ما به یک موضوع خاص به یک ورزش به یک مهارتی خاص علاقه داریم. انجام دادن چیزی به آن با تمام وجود علاقه داریم و از آن لذت می بریم حتی به عنوان یک تفریح به در ما آرامش ایجاد می کند و آرامش خود قدمی برای پزورش و تقویت طرز فکری سالم است.
به کودک درون خود رسیدگی کنید

هنگامی که ما بالغ می شویم و بعد وارد دانشگاه یا بازار کار می شویم، حس کودکانه خود را فراموش می کنیم دید خلاقانه کودکانه، دنیای کنجکاو گانه بچگی و حس عمیق و خاص شادی را از یاد می بریم. چرا که بسیاری اوقات موقعیت های که جامعه ما را غرق در دنیای بزرگسالی می کند. مراقبت از کودک درون و دنیای خلاقانه خود با تمام احساسات خالص آن به ما کمک می کند، تا حس واقعی بودن را نسبت هر آن چیزی که هست و یا نیست را دوباره تجربه کنیم. کودک درون ما همیشه و همه جا همراه ما است.



منبع: جعبه ابزار ذهنی

راز موفقیت چیست؟

موفقیت چیست؟

این یک پرسش کلی است؛ که می توان پاسخ های متعددی به آن داد. چرا که تعریف دقیقی برای موفقیت وجود ندارد. موفقیت برای هر کس بسته و نوع هدف و نگرش او در زندگی تعریف می شود. و هر فردی برابر این سوال پاسخ شخصی خود را را دارد. آن چه باید درباره موفقیت بدانید این است؛ که راز رسیدن موفقیت در درون شما نهفته است. در توانایی های شما، در استعداد هایتان و در دیدگاه تان. درست است؛ که برای رسیدن به موفقیت مراحلی تعریف شده  است. اما دانستن و آگاهی از این مراحل و راه ها کافی نیست بلکه عمل کردن به آن ها، انسجام داشتن شما و تلاش هایتان است؛ که شما را به موفقیت می‌رساند. نه صرفاً آشنایی با راز ها و شیوه های مختلف کسب موفقیت.

    موفقیت، مجموعه تلاش های کوچکی است؛ که هر روز به طور مداوم تکرار می شوند.
    رابرت کلییر

راز موفقیت در پیشرفت مداوم

بعضی از افراد پیشرفت و موفقیت را یکی می‌دانند. شاید از منظری این دیدگاه درست باشد. چون پیشرفت در هر کاری و موقعیتی خود به معنای یک موفقیت کوچک است؛ که ما را به هدف اصلی و رسیدن به آن نزدیک تر می کند. پیشرفت مانند سوختی است که ما را با انگیزه تر امیدوار تر برای رسیدن به هدف پایانی در نهایت کسب موفقیت می کند. در ادامه مطلب به مهم ترین نکات کلیدی کسب موفقیت اشاره می کنیم.
شناخت اهداف

هر فردی در هر مقطعی از زندگی اهدافی دارد . شما باید در قدم اول اهداف تان را بشناسید و آن ها را شناسایی کنید. و مشخص کنید؛ از رسیدن به آن ها چه نتیجه ای می خواهید کسب کنید. به چه چیزی دوست دارید برسید.شما می توانید اهدافتان را بر اساس توانمندی ها، استعداد ها روحیات و علایق خود بشناسید. هدف های خود را همیشه در دفتری یادداشت کنید. افرادی هدفی ندارند: برنامه ای مشخص هم برای زندگی ندارند. و مدام در یک نقطه در جا می زنند. پس یکی از رازها موفقیت تعیین هدف است.
خود باوری

خود باوری یعنی اعتماد و ایمان به خود و توانایی هایمان خودباوری به شما کمک می کند؛ تا پستی و بلندی های مسیر را طی کنید. باور شما به خودتان نیرو ای است؛ که از اعماق قلب تان سرچشمه می گیرد. سعی کنید نقاط قوت و ضعف خود پیدا کنید. با تکیه بر نقاط قوت خود حتی می توانید نقاط ضعف خود را رفع کنید و آن را در راستای مثبت بهبود ببخشید. خود باوری به شما امید می دهد؛ که هر چقدر هم مسیر موففیت دشوار باشد شما از پس آن بر می آیید. پس به خودت باور داشته بش این قدرت توست.
برنامه ریزی بر اساس اهداف

بعد از مشخص کردن هدف قدم بعدی برنامه ریزی برای رسیدن به موفقیت است. زمانی که برای رسیدن هدف تان برنامه ریزی می کنید اولویت بندی و دسته بندی برای انجام کارها در راستای هدفتان داشته باشید. جزئیات را در برنامه خود نظر بگیرید. برنامه خود را کنار هدفتان در دفترچه ای یادداشت کنید. اگر زمان خاصی برای رسیدن به هدفتان دارید حتما آن را بنویسید؛ چون در برنامه ریزی شما تاثیر خواهد داشت. و بر اساس برنامه ریزی خود زمان تان را مدیریت کنید؛ نسبت به برنامه خود متعهد باشید. اما در عین برخی اوقات منعطف عمل کنید. ممکن است؛ شرایطی پیش آید و یا اتفاقی رخ دهد که مجبور شوید خارج از برنامه خود عمل کنید. همچنین برای نظم دادن به برنامه خود هر روز یک لیستی از کارهایی که باید انجام دهید؛ را یاد داشت کنید. و سعی کنید؛ برنامه روزانه را طوری تنظیم کنید انجام همه کارها برسید. و در آخر هم بعد اتمام
آن ها می توانید کنار هر کدام یه تیک یا ضربدری بزنید.
واقع بین باشید

برای رسیدن به موفقیت در زندگی باید دیدی واقع بینانه نسبت به شرایط و موقعیت ها داشته باشید. گاهی اوقات افراد در سنجش واقع بینانه و ارزیابی منطقی برای رسیدن به موفقیت مشکل پیدا می کنند. و دیدی کاملا رویایی و خیالی از موقعیت ها برای خود ترسیم می کنند. همه ما رویاها، آرزوها و خواسته هایی داریم که همین آرزوها ریشه هدف گذاری ما هستند؛ برای کسب موفقیت . این موضوع خیلی مهم است؛ ولی ما باید از فضای و مرحله خیال به سمت واقعیت و عمل کردن برای رسیدن موفقیت پیش بریم و عمل کنیم.
مقایسه نکردن خودتان با دیگران

هیچ زمان سعی نکنید وقتی می خواهید در راستای هدفی به موفقیت برسید خودتان را با دیگران مقایسه کنید. در این صورت توانمندی ها خود را دست کم گرفته اید. همیشه سعی داشته باشید؛ فقط از افرادی که موفق هستند الگو بگیرید. و به آن ها به عنوان منبعی از الهام نگاه کنید. زندگی افراد موفق را مطالعه کنید. ببنید آن ها چطور موفق شده اند به هدفشان برسند. شما هم می توانید مسیر خود را فقط با خودتان مقایسه کنید. نه دیگران این طور می توانید به توانمندی های خودتان اعتماد کنید و در راه درست به سمت موفقیت حرکت کنید.
موفقیت خود را تصور کنید

هنگامی که می خواهید: در کاری موفق شوید و به هدفی دست یابد مسیر موفقیت را و تصویر را که از موفقیت خود  دارید را تجسم کنید. ذهن انسان مدام در حال تصویر سازی است. روی یک کاغد تصوری را که موفقیت را دارید با جزئیات بنوسید؛ و خود را مسجم کنید که در زمان موفقیت و رسیدن به هدفتان چه احساسی خواهید داشت. و هر از کاهی، این احساسات و تصورات را با جزئیات در ذهن خود مرور کنید. این را به یاد داشته باشید؛ انسان به همان چیزی می رسد؛ که مدام در ذهن خود تکرار و تجسم می کند.
منعطف باشد و منعطف عمل کنید

نسبت به موانع و چالش هایی کهدر مسیر موفقیت سر راهتان قرار می گیرد؛ منعطف باشید و عمل کنید. تا بتوانید؛ بهترین راه حال برای پشت سر گذاشتن آن ها بیابید. فکر و دیدگاه تان را طوری تربیت کنید؛ که جنبه های مختلف هر موضوعی را ببیند و بسنجد. علاوه بر این از شکست واهمه نداشته باشید. افراد موفق این دو خصوصیات رو در خود تقویت کرده‌اند؛ انعطاف پذیری و عدم ترس از شکست خوردن. در همه شرایط سعی کنید؛ بهترین خود را ارائه بدهید مهم تر از آن اگر در مسیر رسیدن به موفقیت هم  با شکست مواجه شدید؛ با ویژگی انعطاف پذیری می توانید شکست را بپذیرید و آن را به موفقیت تبدیل کنید.

    افراد موفق همیشه در حال یادگیری هستند؛ در حالی که افراد معمولی، بر این باور هستند که هکه چیز را می دانند.
    تی هاروکر


برقراری ارتباط با افراد موفق

افرادی موفق همان مسیری که شما تصمیم دارید طی کنید؛ و یا در آن هستید را قبلا رفته اند. و درس ها و تجربیات مفیدی پیدا کرده اند. این افراد اعتماد به نفس خوبی دارند؛ و توانستند آن را در خود تقویت کنند. پس ارتباط سازنده با این افراد نه تنها به شما برای دست یابی به موفقیت کمک می کند. بلکه، خصلت مهم و عالی اعتماد به نفس را هم در شما تقویت می کند. و در آخر هم شما مانند آن ها به فردی موفق تبدیل می شوید.
تغییر عادات

برای کسب موفقیت ما باید یاد بگیریم که عادات مخرب و غلط خود را که مانع رسیدن ما به موفقیت می شود؛ را ترک کنیم. و عادت های سالم و متناسب با هدف خود جایگزین آن ها کنیم. این عادات  هم می تواند؛ فیزیکی باشد و ذهنی. برای مثال: سعی کنیم زخواب مناسب و کافی داشته باشیم. در طول هفته فعالیت فیزیکی متعادل داشته باشیم؛ مانند یک ورزش ساده. صبح ها کمی زود تر از خواب بلند شویم. محیط خانه و محل کار خود را تمیز و مرتب نگه داریم. تغذیه خود را کمی تغییر دهم و سالم تر غذا بخوریم. زمان کمتری را در شبکه های اجتماعی بگذرانیم؛ و به جای آن یک مطلب متناسب و مرتبط با هدفمان مطالعه کنیم. مثبت اندیشی متعادل رو در خود تقویت کنیم و به خودمان در شرایط سخت روحیه بدهیم. زمان استراحت مناسب داشته باشم.؛ و از افراد منفی گرا و بی عزت نفس و به اصطلاح سمی دوری کنیم.



منبع: جعبه ابزار ذهنی

اضطراب زمانی چیست؟

در دنیای مدرن امروز که همه ما انسان ها به بهره وری وسواس پیدا کرده ایم، این امری عادی است که هر از گاهی در برنامه ها ی روزانه و حجم کاری خود غرق شویم و یا  کنترل کردن ان را از دست بدهیم. اما اضطراب زمانی چیزی بیش از احساس لحظه ای استرس روز کاری در یک زمان و یا یک روز مشخص است. این اضطراب، مانند یک توهم احساسی است که ممکن است؛ روزهای مفید و وقت شما را تحت الشعاع قرار  دهد، باعث شود؛ کارهای مهم را به تعویق بیندازید و حتی می تواند منجر به فرسودگی شغلی در ما شود. هر چه بیشتر سعی کنید؛ اضطراب زمانی را متوقف کنید، احتمال نگرانی بیشتری در مورد آن  هم خواهید داشت.

      هر چه بیشتر بر زمان محدودی که در اختیار داریم تمرکز کنیم، زمان ما محدود تر می شود.

اضطراب زمانی چیست؟

اضطراب زمان احساس وحشتناکی است که شما احساس می کنید، هرگز زمان کافی ندارید؛ و یا زمانی را که در اختیار دارید و برای به سرانجام و اتمام آن ها کافی نیست . اما برای درک بهتر این که چرا چنین احساسی دارید، ابتدا باید رابطه خود را با زمان درک کنید و بشناسید. در دوران کودکی، زمان معمولاً برای ما اهمیت چندانی ندارد. در این دوران ما با توجه سن و تجربه ای که به عنوان یک کودک از زمان و دنیا اطراف داریم از برنامه و با محدودیت خاصی پیش نمی رویم. ما در این دوران در بیشتر موارد، باید روزهای طولانی و بدون ساختار را با بازی و یادگیری پر کنیم و بگذرانیم. با این حال، همانطور که ما نوجوان می شویم، زمان شروع به اهمیت می کند. ما مدرسه و ورزش و سرگرمی ها و دوستان داریم که وقت مان را با آن ها را پر کنیم. نه تنها این، بلکه اغلب به ما از اهمیت زمان می گویند، و این که زمان و برنامه ریزی داشتن چقدر می تواتند در موفقیت تحصیلی و شغلی ما تاثیر گذار باشد. سپس، ناگهان، زمان به مهم ترین و کمیاب ترین منبع برای ما تبدیل می شود. ما به عنوان بزرگسالان، دانشگاه، کار، خانواده و انواع دیگر مسئولیت های جدی داریم خود را در میان آن ها می یابیم و این جا است، که زمان و توجه ما را می طلبد و نیازمند این است که برای هر کدام از این کار ها برنامه ریزی داشته باشیم. با افزایش سن، زمان به چیزی تبدیل می شود که نه تنها باید آن را در تمام شرایط در نظر بگیریم ، بلکه باید یاد بگیریم .و سعی کنیم آن را نیز کنترل کنیم.
سه نوع اضطراب زمانی که حال، آینده و شادی کلی شما را تحت تاثیر قرار می دهد

به جای نادیده گرفتن اضطراب زمانی، باید درک کنید که این موضوع می تواند؛ چگونه بر افکار، رفتارها و حتی عادات شما تاثیر بگذارد. همه ما می دانیم که اضطراب به طور کلی احساسی منفی است؛ که نادیده گرفتن آن در طولانی مدت می تواند ما را در باتلاق فکری و ذهنی فرو ببرد. پس درک کردن آن می تواند در شناسایی و پیدا کردن راه حلی مناسب برای کنترل  آن به ما کمک کند. در واقع اضطراب زمانی، خود را به طرق مختلف نشان می دهد. که ما به سه نوع اصلی آن که می تواند زمان حال، آینده، ما را تحت تاثیر قرار دهد اشاره کنیم.
اضطراب زمانی روزانه

این اضطراب در ما این احساس را به وجود می آورد؛ وقتی که صبح از خواب بیدار می شویم حس می کنیم زمان و وقت کافی در روز برای انجام کار ها نداریم، و به جای این که  کارها را به اتمام برسانیم بیشتر دچار سردرگمی می شویم، و خود را غرق در اضطراب می یابیم. و در نهایت در انتهای روز به دلیل تمرکز زیاد به کمبود زمان و اضطراب ناشی از آن کاری را هم به پایان نمی رسانیم و این چرخه را فردا هم تکرار می کنیم.
اضطراب زمان آینده

این اضطراب با پرسشی مانند “اگر چه می شد؟” که مغز شما را خراب می کند با فکر کردن به همه چیزهایی که ممکن است؛ در آینده اتفاق بیفتد یا نیفتد.با فکر کردن زیاد به زمان آینده ما تمرکز بر زمان حال را از دست می دهیم.
اضطراب زمانی وجودی

این اضطراب کلی است، که در ذهن ما خود را به این شکل بروز می دهد که همه ما فقط زمان محدودی برای زندگی کردن دارید. مهم نیست چقدر جلوتر می‌روید و در کجای زندگی و در چه موقعیتی قرار دارید، فقط یک خط پایان وجود دارد.تکیه و تکرار مداوم  این تعریف ذهنی ما را بیشتر مفعل می کند و زندگی را بیشتر برای ما پوچ جلوه می دهد. و حتی گاهی اوقات هم باعث می شود، افراد از کوتاه بودن زمان در جهتی منفی استفاده کنند؛ و دست به کار های خطرناکی بزنند که به سلامتی جسمی و روحی آن ها آسیب بزند.


    زمان چیزی است که ما بیشتر از همه می خواهیم، ​​اما چیزی است که بدترین استفاده را از آن می کنیم.

    ویلیام پن

چگونه با اضطراب زمان مقابله کنیم

غلبه بر اضطراب زمانی به آگاهی ما، درک و در نهایت عمل کردن به آن ختم می شود. نکته ای که باید در مورد اضطراب به صورت کلی به آن اشاره کرد و توجه داشت، این است که این موضوع را به عنوان یک وسواس فکری برای خود بزرگ نکنید و فقط تصمیم بگرید که این تفکر ذهنی و تعریف از زمان را برای خود تغییر دهید. و به درک درستی از آن برسید و در تثبت مفهوم درست از زمان برای ذهن خود منسجم عمل کنید. اگر می‌خواهید؛ اضطراب زمانی را از بین ببرید و احساس بهتری نسبت به روزهایتان داشته باشید، در این جا چند مورد وجود دارد که می توانید از آن ها استفاده کنید.

  •     رابطه خود را با مفهوم زمان مشخص کنید.
  •      از خود بپرسید «زمان به خوبی سپری شده» برای شما چه معنایی دارد.
  •     برنامه ریزی مفید و واقع بینانه داشته باشید.
  •     اولویت بندی کنید و برای کار های مهم تر زمان بگذارید.


منبع: جعبه ابزار ذهنی

7 روش فرزند پروری و تربیت فرزندان شاد

پدر و مادر بودن پاداش های خود را دارد، اما گاهی اوقات می تواند سخت باشد. پدر و مادر شدن علاوه بر اینکه مسولیت سنگینی دارد، یک سفر همه جانبه است.  همانطور که فرزند شما بزرگ می شود، به احتمال زیاد مجبور خواهید بود مهارت های جدید والدین را تنظیم کنید یا یاد بگیرید. این می تواند طاقت فرسا باشد و هیچ دستورالعملی وجود ندارد که به شما نشان دهد چگونه والدین خوبی باشید. خبر خوب این است که مهارت های فرزندپروری خوبی وجود دارد که می تواند به ایجاد یک ارتباط اساسی بین شما و انسان کوچکتان کمک کند. در اینجا مطالبی است که باید در مورد آن بدانید:
مهارت های فرزندپروری چیست؟

شما به عنوان والدین، نقشی اساسی در زندگی فرزندتان بازی می کنید. و مهارت‌های فرزندپروری شما، توانایی انجام کاری به خوبی با استفاده از دانش و شایستگی‌هایتان می‌تواند بر نوع فردی که ظاهر می‌شوند تأثیر بگذارد. برای برخی، این مهارت ها ذاتی هستند. برای دیگران، آن ها نیاز به توسعه دارند. صرف نظر از اینکه کدام یک برای شما مناسب است، مهم است که به یاد داشته باشید که هیچ کس در همه چیز مهارت بالایی ندارد. این مثل همان ضرب المثل قدیمی است که «شما نمی توانید در همه چیز خوب باشید» که وقتی به آن فکر می کنید درست است. برقراری ارتباط موثر با کودک به شما کمک می کند که بدانید چگونه به طور مؤثر احساسات خود را بیان کند یا افکار خود را با فرزندان خود به اشتراک بگذارید. دانستن نحوه برقراری ارتباط با آن ها به شما کمک می کند تا ارتباط قوی با آن ها ایجاد کنید. ایجاد ساختار و قوانین. این به این معنی نیست که سرگرمی را از زندگی فرزندتان بیرون بکشید. بلکه در مورد ایجاد روال ها و قوانین ثابت برای کمک به آن ها در حفظ نظم و ساختار در زندگی روزمره است. استفاده از نظم و عواقب نحوه رفتار یا واکنش شما نسبت به رفتار خوب یا بد فرزندتان تفاوت ایجاد می کند. یادگیری نحوه استفاده ایمن و آگاهانه از این شیوه ها می تواند به شما کمک کند روزهای خوبی را با آن ها داشته باشید.
مشاوره فرزندپروری در چه مواردی ضرورت دارد؟

بیماری ها و حوادث دوران کودکی
بارداری نوجوانان و سوء مصرف مواد
فرار از مدرسه، اختلال در مدرسه و عدم موفقیت
کودک آزاری
بیکاری
جنایت نوجوانان
بیماری روانی

نحوه تربیت والدین کودک به طور مستقیم بر رفاه کلی آن ها تأثیر می گذارد. در واقع، مطالعه‌ای در سال ۲۰۱۰ که در مجله روان‌شناسی ژنتیک منتشر شد، نشان می‌دهد که سبک فرزندپروری که کمترین مشکلات رفتاری را در کودکان به همراه دارد، سبک فرزندپروری مقتدرانه است. کیفیت رابطه والدین و فرزند نیز نقش مهمی ایفا می کند. بر اساس این مطالعه در سال 2008 که در مجله تحقیقات نوجوانی منتشر شد، هر چه رابطه والدین-کودک مثبت‌تر باشد، بهزیستی روان‌شناختی نوجوان بهتر و میزان بزهکاری کمتر می‌شود. والدین فقط فرزندان خود را بزرگ نمی کنند. آن ها به معنای واقعی کلمه، آینده را شکل می دهند. و اینکه آینده فرزندان چگونه شکل می‌گیرد به مهارت‌های والدین آن ها بستگی دارد.
 سبک های فرزندپروری

دیانا بامریند(روانشناس) سبک های فرزندپروری را به 4 دسته تقسیم کرد:
1. فرزندپروری مقتدرانه

در خانواده هایی با سبک فرزند پروری مقتدرانه ، والدین قوانین مشخصی را برای خانه و اعضای خانواده تعیین می کنند . اما والدین دارای سبک فرزندپروری مقتدرانه درباره ی قوانین خانه به فرزندان توضیح می دهند و برایشان دلیل می آورند ، خود پدر و مادر به ان قوانین احترام می گذارند و آن ها را رعایت می کنند و از فرزند خود هم همین توقع را دارند . والدین مقتدر حتما در مورد اینکه اگر قوانین رعایت نشود چه پیامدی خواهد داشت برای فرزندشان توضیح می دهند . در سبک فرزند پروری مقتدرانه والدین در اجرای قوانین (در موقعیت های خاص ) انعطاف پذیری دارند و به فرزندان اجازه می دهند که در این موارد نظر خودشان را بگویند و صحبت کنند و پدر و مادر حرفشان را می شنوند و بر اساس منطق پاسخ می دهند . محدودیت ها و کنترل هایی که گذاشته می شود واضح و روشن است و برای فرزندان عادلانه ، منصفانه و قابل پذیرش است و سخت گیری بیش از اندازه در آن دیده نمی شود و مهم تر از همه اینکه این محدودیت ها و کنترل ها برای فرزندان توهین آمیز نیست . والدین این سبک بسیار پاسخگو هستند اما انتظارات بالایی نیز دارند. آن ها قوانین سختگیرانه ای دارند اما خونگرم و دوست داشتنی هستند.
2. فرزندپروری مستبدانه

در طرف مقابل سبک مقتدرانه، والدین مستبد کمتر پاسخگو هستند اما همچنان انتظارات بالایی دارند. آن ها خواستار اطاعت هستند و به فرزندان . خود اجازه نمی دهند که تصمیمات زیادی بگیرند. والدین دارای سبک فرزند پروری مستبدانه پافشاری زیادی بر انضباط دارند، قوانین سخت گیرانه ای وضع می کنند، کنترل زیادی بر فرزندان اعمال می کنند، اهمیتی به احساسات فرزندان نمی دهند و صمیمیت کمتری با فرزند خود دارند. این پدر و مادرها فکر می کنند که فرزندان باید از همه قوانین خانه بی چون و چرا اطاعت کنند و این در حالیه که درباره علت اینکه چرا فرزندان باید این کارها رو انجام بدهند یا خیر، توضیح منطقی به اون ها نمی دهند.
3. فرزندپروری سهل گیرانه

والدینی که از این سبک پیروی می کنند بسیار پاسخگو هستند اما چیز زیادی از فرزندان خود نمی خواهند. آن ها قوانین زیادی وضع نمی کنند، اما به طور باورنکردنی از نیازهای فرزندانشان حمایت می کنند. این گروه از والدین بیشتر اجازه می‌دهند کودک هر کاری دوست دارد انجام دهد و هدایت و جهت دهی کمتری نشان می‌دهند. آن‌ ها با کودک خود بیشتر شبیه دوست هستند تا والد. این والدین معمولا خیلی ملایم و بامدارا هستند. آن‌ ها عموما دخالت کمتری دارند و تنها وقتی وارد می‌شوند که مشکل جدی پیش آمده است.این والدین معمولا خیلی بخشنده‌اند، از هر چیز زود می‌گذرند. برای مثال در برخورد با اشتباهات کودک از اصطلاحی مثل «بچه است دیگر» استفاده می‌کنند. این والدین معمولا به دلیل دلسوزی پیامدهای رفتاری را خیلی جدی اجرا نمی‌کنند و برای مثال با اصرار یا خواهش کودک سریع امتیاز را به کودک بر می‌گردانند یا محدودیت را برمی دارند. والدین سهل گیر معمولا بیشتر نقش دوست را برای کودک خود می‌گیرند. آن‌ها به حرف‌های کودک در مورد مشکلاتش گوش می‌دهند اما تلاشی برای اصـلاح رفتار کودکان نمی‌کنند.
4. فرزندپروری طرد کننده

سبک طردگرایانه به الگوی تربیتی والدینی گفته می‌شود که معمولا درگیری چندانی با فعالیت‌های فرزندشان ندارند. برای مثال آن‌ها اغلب نمی‌پرسند که کودک در مدرسه چه وضعیتی دارد، در مورد اینکه کجا می‌رود یا چه دوستانی دارد پرس و جوی چندانی نمی‌کنند و به طور کل وقت زیادی را با فرزند خود نمی‌گذرانند. والدین با سبک تربیتی طردگرایانه حتی اهمیت چندانی به وضع قوانین در خانه نمی‌دهند و همین مسئله باعث می‌شود فرزندان آن‌ها از راهنمایی و توجه والدین خود تا حد زیادی بی بهره باشند.
مهارت های فرزندپروری برای تربیت فرزندان شاد و آگاه
1. با فرزندان خود به عنوان موجودات فردی رفتار کنید

فرزندان شما با سرنوشت خود به دنیا می آیند. این در مورد شکل دادن آن ها در تصویر شما نیست. یا مجبور کردن آن ها به پیروی از عادات شما. این در مورد هدایت آن ها است تا به بهترین شکل ممکن وارد عمل شوند. این بدان معناست که شما باید یاد بگیرید که فرزندان خود را همان طور که هستند بپذیرید حتی از مدال ها، موفقیت ها، نمرات، اشتباهات و شکست ها محروم شده اند. آن ها را به خاطر آنچه هستند تحسین کنید، نه برای کارهایی که انجام داده اند.
2. فرزند خود را به عنوان معلم خود بشناسید

وقتی فرزندتان را معلم می بینید، منیت شما از بین می رود. شما اینجا نیستید که خواسته ها و نیازهای برآورده نشده خود را به آن ها تحمیل کنید. در عوض، شما اینجا هستید تا از آن ها یاد بگیرید. کودکان همیشه چیزی را به شما نشان می دهند. هر لحظه فرصتی برای رشد است، برای یادگیری در مورد خود و فرزندتان. یکی از راه‌های عملی کردن این موضوع این است که در لحظه‌ای که در آستانه انفجار هستید، مکث کنید. از خود بپرسید چه چیزی می توانم از آنها و این وضعیت یاد بگیرم؟ امروزه کودکان در حال یادگیری موضوعات هوش اجتماعی و عاطفی در مدرسه هستند و به والدین خود کمک می کنند تا در مدیریت هیجانات خود بهتر عمل کنند. اما اگر والدین نتوانند منیت های خود را کنار بگذارند و از فرزندان خود بیاموزند، فرصت های ارتباط عمیق با آن ها را از دست می دهند.
3. وسواس شادی و موفقیت را کنار بگذارید

این وسواس شادی و موفقیت است که باعث ایجاد ناراحتی می شود. چرا؟ زیرا کودکان به طور مداوم بر امواج احساسات خود سوار می شوند مثل درد، ناامیدی، ناامیدی، غم، شادی، تعجب، انتظار و غیره. اما وقتی والدین انتظار دارند فرزندانشان کاری جز موفقیت انجام ندهند، چیزی که به شما گفته می شود این است که اجازه ندارید غمگین شوید. شما باید خوشحال باشید این فشار “من باید شاد و موفق باشم” ناشی از ترس والدین است و فرزندان را به زندگی در آینده بدون آزادی تجربه حال سوق می دهد. بنابراین، وقتی فرزندتان احساس غمگینی، عصبانیت، ناامیدی یا ناامیدی می کند، به جایی که هستند احترام بگذارید و بپذیرید که این حق آنهاست که چه چیزی را احساس کنند.
4. نیازهای فرزندان  را برطرف کنید

رفتارهای کودکان علاوه بر برانگیختن ترس والدین، یکی از این سه نیاز اساسی را نیز پنهان می کند: آیا من برای آنچه هستم دیده و پذیرفته شده ام؟
آیا من به خاطر شخصیتی که هستم شایسته توجه و ستایش شما هستم؟ آیا من در زندگی شما اهمیتی دارم؟
هنگامی که پاسخ های خود را برای برآورده کردن این نیازها تغییر دهید، می توانید شروع به ایجاد ارتباطات عمیق تر با فرزند خود کنید بنابراین، آخرین باری که احساس کردید واقعاً با فرزندتان ارتباط برقرار کردید، چه زمانی بود؟ این لحظات ارتباط عمیق و عمیق نشان می دهد که یک یا چند مورد از این سه نیاز در حال برآورده شدن هستند.
5. یاد بگیرید که کنترل را کنار بگذارید

وقتی فرزندانمان کاری خارج از خط انجام می‌دهند، ما کاری را که لازم است برای اصلاح و اصلاح رفتارشان انجام می‌دهیم. رفتار های سنتی والدین نشان می دهد که کودکان از طریق تحمیل درد، چه از نظر احساسی، چه ذهنی یا جسمی، یاد می گیرند. بنابراین، به عنوان والدین، ضروری است که مراقب گفتار و افکار خود باشید. توجه کنید که چگونه با فرزندتان درگیر می شوید.
6. مرزهای آگاهانه قرار دهید

مرزها معمولاً با دادن محدودیت‌هایی به افراد دیگر مرتبط هستند، مانند «شما نمی‌توانید در شب مدرسه تلویزیون تماشا کنید» یا «وقتی دارم شام می‌پزم مزاحمم نشوید». با این حال، برای ایجاد ارتباط قوی‌تر و عمیق‌تر بین شما و فرزندتان، درک مرزهای درونی خود واقعاً مهم است. این در مورد این است که دیگران بدانند نیازها، ارزش ها و شخصیت شما چیست. جایی است که شما در آن پایان می‌دهید و فرزندتان شروع می‌کند، و اینکه چگونه هر دو می‌توانید به‌عنوان یک خانواده به سمت یک هدف حرکت کنید. به عنوان مثال، اگر برای زمان ارتباط با فرزندتان ارزش قائل هستید، ساعت خاصی در روز را برای آن تعیین کنید. اطمینان حاصل کنید که این کار را به طور مداوم انجام می دهید تا آن ها بدانند که این زمان خاصی است که شما دو نفر بدون حواس پرتی روی یکدیگر تمرکز می کنید.
7. موقعیت های برد ایجاد کنید

مذاکره یک مهارت قدرتمند است که کودکان باید آن را بیاموزند. از آنجا که زندگی یک طرفه نیست، آن ها ناگزیر باید به اجتماع بروند و مذاکره کنند. بنابراین آن ها همچنین ممکن است یاد بگیرند که چگونه در خانه. نکته مهم در مورد مذاکرات این است که مسیر کمترین مقاومت است. این به هر دوی شما این امکان را می دهد که احساس کنید مالک این فرآیند هستید و در نهایت به شما و آن ها احساس ادعایی بر زندگی خود می دهد.
نکته نهایی در رسیدن به یک فرزندپروری مناسب رسیدگی به سلامت و نیازهای خودتان است . والدین باید به نیازها و سلامت جسمی و روانی خود نیز توجه داشته باشند . مدیریت رفتارهای کودکان فرآیندی طولانی بوده که به صبر ، تحمل ، خوش خلقی ، اشتیاق و خلاقیت نیاز دارد و این ها زمانی ممکن می شود که والدین به خودشان رسیدگی کرده و به نیازهای خود توجه کنند . از سوی دیگر ، کودکانی که رابطه مثبتی با والدین خود ندراند ، در مراحل بعدی زندگی نسبت به حوادث و اتفاقات زندگی به شدت آسیب پذیر بوده و تاب آوری پایینی خواهند داشت . برای مثال تغییرات زندگی مثل طلاق و ازدواج مجدد والدین تاثیرات به مراتب منفی تری بر این کودکان خواهد گذاشت . اگر کودکان توانایی مواجهه با چالش های زندگی را نداشته باشند احتمال ابتلای آن ها به مشکلات عاطفی در بزرگسالی بیشتر می شود.



منبع: جعبه  ابزار ذهنی