برای موفق زندگی کردن، شما میبایست کاملاً به خودتان و توانائیهایتان اعتماد و اعتقاد داشته باشید.
یک فردِ بسیار موفق پیدا کنید که به خودش اعتماد بالایی نداشته باشد. هرگز پیدا نخواهید کرد. استیو جابز، بیل گیتس، مارتین لوترکینگ، مایکل جردن، ایلون ماسک و مارک کیوبن تنها تعدادی از افراد موفقی هستند که از این اعتمادِ بنفس بهره کافی برده اند. البته در اینجا نمیخواهیم از مقدار موفقیت این افراد صحبت کنیم. در اینجا میخواهیم درباره ارادۀ راسخ آنها برای برخاستن بعد از شکست و یا آزمایشهای های متوالی اشاره کنیم. آنها آنقدر دوباره بلند شدند تا به آرزوی زندگی خود رسیدند.
آنها فقط قادر بودند که برای دستیابی به “موفقیت” پیشروی کنند و غیر از این چیزی در ذهن نداشتند. زیرا این افراد درجه اعتمادشان به خودشان آنقدر بالاست که علارقم شکست های زیادی که با آنها مواجه شده اند هنوز میدانند که موفق خواهند شد. باور آنها تصویری بزرگ در ذهنشان بوجود آورده است که این تصویر بزرگ به آنها اجازه نمیدهد به تعداد شکستهایی که خورده اند توجهی کنند. آنها سرانجام به جائیکه که قصد دارند برسند خواهند رسید.
بخصوص بعنوان یک صاحب تجارت و یا یک کارآفرین، به احتمال خیلی زیاد شما شکستها و عقب گردهایی را تجربه خواهید کرد. اگر تا کنون با آنها مواجه نشده اید دو حالت دارد. یا اینکه دست به کارآفرینی یا تجارت آفرینی نزدید و یا اینکه آن را روزی تجربه میکنید. البته قصد منفی گویی و یا نا امید کردن شما را نداریم بلکه واقعیت ها را بیان میکنیم. اما زمانیکه شکست اتفاق می افتد، و زمانیکه شما باورِ راسخی دارید، هیچ شکست یا عقب گردی توانایی محو کردن شما را نخواهد داشت. باوری که در شما وجود دارد تمام قواعد بازی را کنترل میکند.
در اینجا به دو عادت روزانه ای اشاره میکنیم که به شما کمک میکنند اعتمادتان را به خودتان افزایش دهید و بر تمام محدودیتهای بر خود تحمیل شده غلبه کنید.
در عصر کنونی استرس یا فشار روانی بخش عمده ای از زندگی افراد بشری را در ابعاد مختلف (محیط کار، محیط اجتماعی، محیط خانوادگی و… ) تحت تأثیر قرار داده است. نظام پیچیده کنونی چنان است که دستگاه عصبی افراد در طی روز، دائما از سوی محرک های استرس زای متعدد، تحریک می شود بطوریکه دستگاه های عصبی عضلانی افراد در حال تنش به سر می برند، در نتیجه فشار روحی از عمده ترین مشکلاتی است که افراد با آن روبرو هستند. از آنجا که سلامت جسمانی و داشتن وضعیت بدنی مطلوب در زندگی بشر از اهمیت خاصی برخوردار است، تغییرات مثبت و منفی در این وضعیت می تواند بر بعد روانی و سایر ابعاد زندگی انسان تاثیر بسزائی بگذارد .
تفکر مثبت و رابطه آن با موفقیت !
افرادی که موفقیت بزرگی به دست آورده اند، کسانی هستند که توانایی این را دارند که همیشه ذهن خود را مثبت نگه دارند.زیرا تفکر مثبت یک واقعیت مهم است که به وسیله آن می توانیم رویاهای خود را به واقعیت تبدیل کنیم.این افراد به دلیل داشتن این توانایی می توانند ذهن خود را کنترل کنند و همچنین توانایی کنترل شرایط سخت را نیز دارند.مردم مثبت همیشه عادت دارند که سازنده باشند، و تمرکز کامل روی قسمت پر لیوان را داشته باشند.
چنین افرادی که زندگی را یک تغییر می دانند، آمادگی رویارویی با تمام مشکلات را دارند و همچنین به قدرت تفکر بسیار اعتقاد دارند و تمایل دارند که برای بدست آوردن چنین مهارتی شخصا تمرین کنند.در دهه ۱۹۵۰، از پیشگامان برجسته فلسفه تفکر مثبت؛ دکتر نورمن وینسنت پیل و ناپلئون هیل از جمله کسانی بودند که در زمینه تفکر مثبت بسیار تلاش کردند و در این زمینه به مهارت هایی فوق العاده ای دست پیدا کردند.
به عنوان مثال دکتر پیل در مقدمه کتاب خود به نام “قدرت تفکر مثبت ” چنین می گوید :خودتان را در دستان ایمان رها کنید.برای اینکه این کار را به راحتی انجام دهید، بر این باور باشید که شما از این لحظه به بعد نیاز به شروع کسب قدرت های مورد نیاز خود دارید… معروف ترین جمله ناپلئون هیل این بود که “انسان می تواند هر چیزی را که فکر می کند، باور کند و درک کند و آن را انجام دهد.”
ورا پیففر در کتاب خود می نویسد”ما آنچه را که فکر می کنیم هستیم، زیرا که همه چیز از ذهن ما آغاز می شود، کیفیت تفکر ما تعیین کننده ی کیفیت زندگی است “.مهمترین کار ما این است که خودمان را خوشحال کنیم.اگر خود را موفق ببینید ،موفق خواهید شد.معجزه ها را باور نکنید، اما به آن ها اعتماد کنید.انتظار نداشته باشید که جهان خارج تغییر کند، زیرا تغییر نخواهد کرد! مهم نیست که باد از کدام سمت و چگونه بوزد، مهم این است که شما بادبان خود را چگونه باز کنید.
انسان هایی با تفکر مثبت می دانند که باید همیشه ذهن خود را کنترل کنند و در صورت عدم کنترل شکست خواهند خورد.الفبای تفکر مثبت مانند سنگ بنای یک ساختمان است.اگر فرد وارد مسیر تفکر مثبت شود و آن را بنا کند تا آخر عمر از آن بهره مند خواهد شد.با بررسی این مسیر به نوبه خود می توانیم سعی کنیم رویکردهایی را که می توان برای شکل گیری تفکر مثبت استفاده کرد را درک کنیم؛
رویکردهایی برای شکل گیری تفکر مثبت
۱-ایمان داشتن
فردی که به قدرت فکر اعتقاد ندارد، متوجه نشده است که تفکر یک انرژی است.به همین دلیل تفکر مثبت، مثبت است و تفکر منفی، منفی! بنابراین ایمان، همراه فلسفه تفکر مثبت است.ایمان برای یک تفکر، عقل، روح و همه چیز است یعنی بدون ایمان نمی توان به تفکر مثبت دست یافت.
۲-هدف و برنامه ها
قاعده اساسی در تفکر مثبت، برنامه مغز در جهت اهداف مطلوب است.به همین دلیل برای رسیدن به اهداف خود باید برنامه ریزی های دقیق و کاربردی انجام دهیم .
۳- شور و هیجان
این جمله را که “بدون شور و هیجان ،تا کنون هیچ چیز بزرگی ساخته نشده است “را فراموش نکنید.کلمات و حرکات مثبت شور وهیجان آور است.هر تفکری که با شور و هیجان بیان شود به دلیل بالا بودن فرکانس، احتمال تبدیل آن به واقعیت بسیار زیاد است.
۴-باور و اعتماد به خود
این جمله ناپلئون هیل که “انسان می تواند هر چیزی که می تواند فکر کند، باور کند و درک کند؛ برای برخی انسان ها مانند یک رویای ناممکن است.اگر انسان به خود باور و اعتقاد داشته باشد می تواند هزینه های زیادی را بپردازد و از شکست نا امید نشود.و معجزه ها را خلق کند.
۵-کنترل کردن احساسات
برای تفکر مثبت، ما باید همیشه بتوانیم احساسات خود را کنترل کنیم. و این یک شرط مهم و الفبای تفکر مثبت است.
۶-تفکر متعادل
عادت تفکر متعادل هسته مرکزی تفکر مثبت است.انرژی احساسی، روحی و معنوی به درک ما از تعادل عملکرد سالم بدن بستگی دارد.توانایی فرد برای تفکر مثبت با تفکر متعادل رابطه مستقیم دارد.
۷-صبور و پایبند بودن
شرط مهم برای دستیابی به فضایل تفکر مثبت و تعادل فلسفه، صبور بودن و ماندگاری است. فردی که می داند چگونه می تواند صبور و پایدار باشد، می تواند هدف خود را به دست آورده و شانس خود را حتی در شغل های به ظاهر نامطلوب ایجاد کند.
منبع: وارونه
در طول روز همهی ما ممکن است لحظات ناخوشایندی را تجربه کنیم. گاهی بیحوصله هستیم، افکار منفی به سراغمان میآیند، غر میزنیم یا به عبارتی حالمان خوب نیست. نمیتوانیم بگوییم و بخندیم، شوخی کنیم و لذت ببریم. میزان شادی و سرحال بودن رابطهی مستقیمی با توانایی مدیریت افکار منفی دارد. اما واقعا علت افکار منفی چیست و چگونه میتوانیم آنها را متوقف کنیم؟ راههای متفاوتی برای مواجهه با افکار منفی وجود دارد، میتوان آنها را پذیرفت، نادیده گرفت یا به شکلی منطقی با آنها روبهرو شد. افکار منفی کیفیت زندگی ما را تحت تأثیر قرار میدهند، اعتماد به نفس و عزت نفس ما را مخدوش میکنند و به زبان خودمانی روزگارمان را سیاه میکنند. در ادامه با ما همراه باشید تا دریابید علت افکار منفی چیست و چگونه میتوان از آنها پرهیز کرد.
۱. ترس از آینده
انسان به شکل طبیعی از ناشناختهها میترسد، به همین دلیل از زمانهای باستان همواره به دنبال پیشگویی و کشف رازهایی در آینده بوده است. از کفبینی و رصد ستارگان گرفته تا انواع و اقسام فالها و پیشگوییها که البته شکل تکاملیافتهی این علاقه به آیندهنگری، منجر به پیشرفتهایی در زمینهی پیشبینی آب و هوا و… نیز شده است. اما گذشته از اینها، ترس از آینده گاهی زندگی روزمرهی ما را تحت تأثیر قرار میدهد و منجر به ایجاد افکار منفی میشود. این دلشوره از آنچه در دو ساعت دیگر در جلسهی کاری رخ خواهد داد، شروع میشود و تا اندیشیدن به سالهای دورتر ادامه پیدا میکند. ترس از آینده واقعا بیهوده و غیرمنطقی است. ترس از آنچه که هنوز رخ نداده است یا شکستهایی که نیامده، خوشیهای فعلی و لحظات کنونی ما را از بین میبرد.
یکی از بهترین روشها برای مقابله با ترس از آینده و دور کردن افکار منفی ناشی از آن، برنامهریزی است. وقتی برنامهریزی نداشته باشیم، دلهره به سراغمان میآید. برنامهای گام به گام و مشخص، دورنمای خوبی از آنچه پیش روی است در اختیار ما میگذارد. برنامهریزی را با چشماندازی کوتاهمدت شروع کنید و بعد از اینکه در این زمینه حرفهای شدید، برنامهریزی روی اهداف بلندمدت را شروع کنید.
۲. اضطراب زمان حال
اگر جلوی افکار منفی را نگیریم، همواره نگران و مضطرب خواهیم بود. «وای زیر گازو خاموش کردم یا نه؟»، «در کاملا قفل شد یا نه؟» و هزار نگرانی ریز و درشت دیگر. نگرانی حالتی از ترس توسعهیافته است. ترس از اینکه چیز مهمی را فراموش کرده باشیم. نگرانی در دنیای امروز با سرعت بالای زندگی همواره برای حضور در زندگی ما کمین کرده است. نگرانی و تشویش از دیوارهای نازک ترس عبور میکنند و به سادگی چون بختکی سیاه، شادی و نشاط و سلامت ما را تحتالشعاع قرار میدهند.
سادهترین راه مقابله با نگرانیهای ریز و درشتی که حال ما را خراب میکنند و خوشیهای لحظهایمان را نابود میکنند، اولویتبندی کارها است. قبل از برنامهریزی که در قسمت قبلی شرح داده شد، باید کارها را به ترتیب ارجحیت، اولویتبندی کنیم. مثلا خانوادهها با تهیهی فهرستی از کارهای روزانه و تقسیم کار میتوانند برنامهای منظم داشته باشند. همکاری به ویژه میان اعضای خانواده به کاهش فشار مسئولیتها کمک میکند و از اضطراب مسئولیتهای مختلف میکاهد.
۳. شرم و پشیمانی از گذشته
در کارنامهی زندگیِ همهی ما مواردی وجود دارد که نمیتوان به آنها افتخار کرد. کارهایی که از انجام آنها شرمنده و پشیمانیم. این لکههای ننگ و نقاط تاریک، گاهی حاصل اقدامات بیبرنامهی ما یا اتفاقاتی خارج از کنترل ما هستند. باید پذیرفت که هیچکس کامل نیست و همه اشتباه میکنند. هرقدر هم اشتباهات ما بزرگ باشند، گذشتهها گذشته است و فکر کردن به آن تنها حال ما را خراب میکند. باید از اشتباهات درس بگیریم اما نگذاریم کنترل زندگی ما را به دست بگیرند. هیچچیز و هیچکس به جز خدا، کامل و بینقص نیست، پس چرا از خود انتظارات بیجا داشته باشیم و بیهوده زندگی را به کام خودمان تلخ کنیم؟ باید به اشتباهاتمان فکر کنیم و ببینیم به جای آن چه میشد کرد که نکردیم؟ بعد از آنکه گذشته را تجزیه و تحلیل کردیم، باید پروندهاش را ببندیم و برگ جدیدی از زندگی را ورق بزنیم. نمیتوان گذشته را تغییر داد، اما میتوان از آن عبرت گرفت. با غصه خوردن گذشته باز نمیگردد. اگر افرادی موجب این اشتباهات شما میشوند و در واقع با انرژی منفی سد راه شما یا راهنمایان نامناسبی هستند، آنها را از زندگی خود حذف کنید. اگر رفتارهای شما این اشتباهات را شکل میدهند، خود را تغییر بدهید. برای تکامل و بهبود رفتار و روابط خود تلاش کنید اما خود را سرزنش نکنید.
بعضی روزها زندگی سختتر میگذرد، در بعضی شرایط زندگی تلخ میشود اما غم و سختی دائمی نیست. همانطور که شادی و خوشی نیز همیشگی نیست. اشکها و لبخندها اجزای جدانشدنیِ زندگی ما هستند. تنها خود ما هستیم که میتوانیم با دید درست و مدیریت لحظاتمان معنای درستی به آنها بدهیم، رشد کنیم، تجربه کنیم و از فرصت شیرین زندگی کردن بهرهمند بشویم.
منبع: چطور
پژوهشهای روانشناختی نشان میدهند که سرکوب افکار مزاحم کارآیی ندارد، بلکه موجب افزایش دفعههای تکرار آنها در ذهن میشود. روانشناسان روشهایی را برای برخورد با افکار مزاحم و تکراری توصیه میکنند.
روانپژوهان میگویند که تلاش برای سرکوبی افکار مزاحم باعث تسلط و ماندگاری بیشتر آن افکار در ذهن انسان میشود. مغز معمولاً تمایلی به فراموش کردن موضوعات ندارد، به همین دلیل هر چقدر بیشتر سعی در فراموشی موضوعی کند، بیشتر با فکر به آن موضوع درگیر میشود.
برای شناسایی افکار مزاحم و برخورد با آنها ابتدا باید منشاء این افکار و سپس واکنش فرد هنگام درگیری با آنها را بررسی کرد. همه گهگاه با هجوم افکار مزاحم روبهرو میشوند، اما آنچه باعث میشود کنترل ذهن دشوار شود اضطراب است، زیرا اضطراب واکنشهای ناخوشایند دیگری را سبب میشود. تلاش فرد مضطرب برای انحراف ذهن باعث میشود افکار با شدت بیشتری به ذهن او بازگردند. اضطراب همچنین به زایش افکار مزاحم دیگر کمک میکند. بنابراین بهترین راه در درجه اول کنترل اضطراب است.
دکتر دانیل وگنر (Daniel Wegner)، روانشناس آمریکایی، پژوهشهای گستردهای در باره افکار مزاحم انجام داده و به این نتیجه دست یافته است که گریز از افکار مزاحم به پایداری آن در ذهن دامن میزند. به عبارت دیگر هر چقدر تلاش بیشتری برای فراموشی یا سرکوب افکار ناخوشایند انجام گیرد، تردد آن افکار در ذهن بیشتر میشود.
برای مثال تلاش برای نگه داشتن یک راز باعث میشود بیشتر به آن فکر کنیم و همین تلاش ما را بیشتر به بازگو کردن آن وسوسه میکند. این همان سازوکاری (مکانیزمی) است که در برخی از افرادی که رژیم غذایی لاغری را شروع کردهاند عمل میکند و آنها را به فکر کردن مدام به خوراکیها و شکستن رژیم لاغری وامیدارد.
برخی نیز از ترس ابتلا به بیماری رنج میبرند یا به از دست دادن نزدیکان و حوادث طبیعی چون زلزله، سیل و توفان فکر میکنند که این امر از اهمیت دادن و تمرکز بیش از حد و بیتناسب به احتمال بروز واقعهای در آینده ناشی میشود.
دکتر وگنر میگوید که افکار مزاحم در حقیقت پیامد اختلالات و ناراحتیهایی است چون حس گناه، خستگی و اضطراب.
نیکلا سرازن Nicolas Sarrasin روانشناس فرانسوی در کتاب "چگونه از افکار مزاحم و وسواس گونه رهایی یابیم" مینویسد: «افکار مزاحم، ناخواسته و وسواسگونه منشاء پریشانی و آشفتگی هستند و میتوانند به سادگی با ایجاد پرسشهایی تکراری در ذهن زندگی را مختل کنند.»
او معتقد است افرادی که از اضطراب مزمن رنج میبرند خطرهای بسیاری را در اطراف خود حس میکنند که احتمال بروز آن گاه به صفر نزدیک است. آنها قادر نیستند توجهشان را به موضوعاتی غیر از آنچه آنها را دچار هراس میکند متمرکز کنند.
هنگام بروز افکار مزاحم توجه به چند نکته حائز اهمیت است: شناسایی افکاری که بیشتر به ذهنمان خطور میکنند، ارزیابی میزان اهمیت آنها، شناسایی و سنجش تطابق آنها با واقعیت.
ادامه مطلب ...
گفت وگوی ذهنی همان حرف های بی پایانی است که هر روز به ذهن شما می آیند, این افکار خودکار می توانند مثبت یا منفی باشند بعضی از این گفت وگوهای درونی با دلیل و منطق همراهند و برخی دیگر بی سروته و ناامیدکننده هستند که در اثر نگرشی غلط و اطلاعات نادرست و حتی کمبود اطلاعات به وجود آمده اند
تفکر مثبت نهتنها میتواند استرس را کنترل کند و آن را از بین ببرد بلکه حتی میتواند باعث بهبود سلامتی ما نیز بشود. برای مقابله با گفتوگوی درونی منفی اول باید آنها را تشخیص دهیم و تمرین کنیم تا ذهنمان از این تفکرات خالی شود.
ادامه مطلب ...
دکتر پروین ناظمی/روانشناس، عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی/تاثیر مثبت اندیشی مادر باردار بر سلامت جنین
بچه ها دنیا را از چشم مادرشان می بینند
دوران جنینی در زندگی تمام انسانها مهم است. اولین ذهنیتی که انسان به زندگی پیدا میکند، در دوران جنینی شکل میگیرد و این ذهنیت در نهایت میتواند باعث موفقیت یا ناکامی باشد...
وقتی میگوییم مادر موثرترین فرد در زندگی فرزند است، در درجه اول به دلیل ارتباط بسیار نزدیک مادر و جنین در دوران بارداری است؛ به طوری که اگر مادر حالت عصبی داشته باشد، این حس به جنین منتقل میشود. برخی نوزادان بعد از به دنیا آمدن ناآرامیهایی دارند که به نظر میرسد در اثر نگرانیها و حالتهای عصبی مادر در دوران بارداری باشد.
همانطور که بعد از تولد نقش مادر در تربیت فرزند مهم است، در دوران جنینی نیز به دلیل ارتباط نزدیک مادر و جنین، این نقش وجود دارد و هر نوع احساس منفی یا مثبت او روی رشد جسمی و حالتهای روانی و ذهنی جنین بعد از تولد تاثیر میگذارد. جنین از مادر تغذیه میکند پس اگر غذایی که مادر میخورد با لذت باشد، ارتباطهای اجتماعی محبتآمیز و دوستانه و دیدی مثبت به همسر، خانواده و زندگیاش داشته باشد، اثر فوقالعاده خوبی بر جنین خواهدگذاشت. بچههایی که خوب ارتباط برقرارمیکنند و همیشه شادند و لبخند به لب دارند، معمولا مادرانی با افکار مثبت داشتهاند. این مادران در آرامش با جنینشان صحبت و عشق و محبت را به او منتقل کردهاند. احساس لذت مادر از بارداری و حرکتهای جنین، به جنین منتقل میشود و این موضوع باعث سلامت روان او خواهدشد. اگر دوران بارداری با ذهنیت منفی و افکار بدبینانه و اما و اگر سپری شود، نوزادی که هنوز به دنیا نیامده، از بین خواهدرفت. میپرسید چطور؟ افکار منفی به دلیل نزدیکبودن ارتباط مادر و جنین روی روابط عاطفی آنها تاثیر میگذارد. مادر بدبین نمیتواند احساسهای عاشقانه خود را تقدیم جنین کند. افکار بدبینانه مانع انتقال احساسهای خوب میشود و اجازه نمیدهند مادر از دوران بارداری و ارتباط با جنین لذت ببرد. اگر مادر احساسهای مثبت داشته باشد، میتواند جنین خود را به سمت داشتن زندگی خوب هدایت کند. نوزاد از آغوش امن مادر اعتماد به دنیا را میآموزد. اگر مادر قبل و بعد از تولد فرزندش افکار مثبت نداشته باشد و مرتب دچار ترس و تنش باشد، احساس ناامنی را به او منتقل میکند در نتیجه فرزند از عشق، علاقه، اعتمادبهنفس و... محروم میماند.
ادامه مطلب ...