چگونه تفکر مثبت سلامتی و کارایی را افزایش می دهد؟
شنیدن واژه تفکر مثبت در وحله اول ساده به نظر می رسد (مردم معمولا دوست دارند مثبت فکر کنند تا منفی) ولی «تفکر مثبت» در عین سادگی بسیار مشکل است. در دنیای واقعی به ندرت اتفاق می افتد که تفکر مثبت را در «اخلاق کاری» و «پشتکار» به سادگی بکار برد. ولی این دیدگاه می تواند تغییر کند.
پژوهش های اولیه نشان دهنده این امر است که تفکر مثبت فراتر از شاد بودن و یا خوش بینی است. افکار مثبت توانایی این را دارند که باعث ایجاد ارزش های واقعی افراد شوند و پایه گذار ساخت مهارت های کاری در انسان که بسیار عمیق تر و بیشتر از یک لبخند طول می کشد، کمک کند.
تاثیر تفکر مثبت در کار و سلامت و زندگی توسط دانشمندان و صاحب نظران بسیاری مورد مطالعه و پژوهش قرار گرفته است، منجمله می توان از خانم دکتر«باربارا فردریکسون» که یک متخصص و پژوهشگر روانشناسی مثبت اندیشی در دانشگاه کارولینای شمالی است نام برد. نامبرده همچنین نویسنده مقالاتی در مورد بینش شگفت انگیز تفکر مثبت و تاثیرات آن به روی مهارت های فردی انسان است. تحقیقات ایشان در این زمینه یکی از بهترین و مستندترین گزارشاتی است که می تواند در زندگی روزمره ما به طور خارق العاده ای مفید واقع شود.
اجازه دهید در مورد کار دکتر فردریکسون و معنای بیشتر آن برای شما صحبت کنیم…
افکار منفی چه کاری با مغز شما می کنند؟
اجازه دهید فکر کنیم که در حال قدم زدن در جنگلی هستیم که ناگهان یک ببر در مسیر شما ظاهر می شود. در این هنگام مغز شما یک عاطفه منفی، که همان ترس است، ثبت می کند. پژوهشگران از مدت ها پیش می دانند که عواطف منفی باعث برنامه ریزی مغز در مورد انجام تنها یک عمل خاص می شود. در این مورد؛ آنچه در باقی جهان در حال اتفاق افتادن است برای شما به هیچ وجه مهم نیست زیرا شما در برابر ببر و ترس ایجاد شده در مغزتان چطور می خواهید در مورد چیز دیگری فکر کنید؟
به عبارت دیگر؛ عواطف منفی باعث محدود شدن ذهن و عدم تمرکز افکارتان می شود. شما در چنین لحظاتی تنها ممکن است که بالا رفتن از تنه یک درخت یا برداشتن یک تکه چوب برای دفاع از خودتان را مد نظر قرار دهید زیرا که مغز شما تمامی گزینه های دیگر را نادیده می گیرد و بی ربط می شمارد.
البته این یک غریزه بسیار مفید است که باعث نجات زندگی شما می شود. در جامعه مدرن امروزی ما نیازی به این نداریم که نگران روبرو شدن با یک ببر در مسیرمان باشیم ولی مشکل اینجاست که مغز شما هنوز هم همان برنامه ریزی را، بوسیله بستن ذهن به روی جهان بیرون و محدود کردن گزینه های پیرامون شما، برای پاسخ به عواطف منفی دارد.
افکار مثبت چه کاری با مغز شما می کنند؟
در اینجا خانم دکتر فردریکسون به مقاله ما باز می گردد. او تاثیرات عواطف مثبت را با راه اندازی یک آزمایش ساده نشان داد.در طول این آزمایش او افراد داوطلب شرکت کننده را به پنج گروه تقسیم کرد و کلیپ فیلم های مختلفی را به هر گروه نشان داد.
دو گروه اول کلیپ هایی که باعث ایجاد عواطف مثبت می شدند دیدند. گروه اول تصاویری برای ایجاد شادی و گروه دوم تصاویری برای تولید احساس رضایت دیدند.
گروه سوم که بی طرف شمرده می شد، تصاویری دیدند که عواطف فاقد معنا را تولید می کرد.
دو گروه آخر فیلم هایی دیدند که تولید کننده عواطف منفی بود. گروه چهارم کلیپ فیلم هایی که ایجاد ترس می کرد مشاهده کردند و گروه پنجم هم تصاویری دیدند که در آنها تولید خشم می کرد.
پس از آن از هر شرکت کننده خواسته شد که احساسات بوجود آمده خود را در اثر آن فیلم ها به روی کاغذ بنویسند و شرح دهند.
شرکت کنندگانی که با عواطف منفی در اثر دیدن فیلم ها مواجه شده بودند، کمترین پاسخ ها را نوشتند در حالی که شرکت کنندگانی که فیلم های شادی آور و رضایت بخش دیده بودند، مقدار قابل توجهی شرح به روی کاغذهایشان، حتی بسیار بیشتر از گروه بی طرف، نوشتند.
ولی این فقط آغاز ماجرا بود. اتفاقات بسیار جالب تری پس از این رخ می دهد…
چگونه تفکر مثبت باعث پایه ریزی ساخت مهارت های کاری شما می شود؟
مزایای عواطف مثبت بعد از چند دقیقه متوقف نمی شود. در واقع بیشتر سود حاصل از عواطف مثبت، افزایش توانایی های تولید مهارت های کاری و گسترش منابع برای استفاده های بعدی در زندگی است.
بیایید یک مثال در دنیای واقعی را در نظر بگیریم:
کودکی که در بیرون و پیرامون خانه مشغول بازی و جهش به روی شاخه های یک درخت با دوستانش است؛ در واقع در حال گسترش توانایی های ورزشی (مهارت های فیزیکی)، توانایی های بازی با دوستان همسنش و برقراری ارتباط با یک تیم (مهارت های اجتماعی) و توانایی های کشف و بررسی دنیای اطرافش (مهارت های خلاق) است. این کودک از بازی کردن و لذت بردن بدون توجه (ناخودآگاه) در ایجاد مهارت های با ارزشی که در زندگی روزمره امروز و آینده اش، بسیار مفید است می کوشد. در واقع، این مهارت ها بسیار طولانی تر از احساساتی که او در همان لحظه از آن استفاده می کند.
خانم دکتر فردریکسون این موضوع را به تئوری «گسترش و ساخت» مربوط می سازد زیرا که عواطف مثبت باعث ایجاد حس گسترش امکانات و باز کردن ذهن می شوند که به نوبه خود اجازه می دهد تا شما به ساخت و پایه ریزی مهارت ها و منابع جدیدی که می تواند ارزش های دیگری در محدوده بیشتری از زندگی به شما ارائه کند مشغول شوید.
همانطور که در پیش تر بحث شد، عواطف منفی باعث کاهش عمل مغز می شوند زیرا مغز پایه ریزی مهارت های بعدی را برای استفاده، در شرایط ناامیدی و خطر، بی ربط می داند.
چطور می توانیم خود را به سطح بالاتری از مثبت اندیشی بکشانیم؟
مهم ترین پرسشی که در این تحقیقات پدید آمد این است: اگر تفکر مثبت برای گسترش مهارت های ارزشمند در زندگی لازم است، چطور می توانیم خود را مثبت اندیش تر کنیم؟
چه کاری باعث افزایش عواطف مثبت و استفاده از تئوری «گسترش و ساخت» در زندگی شما می شود؟
هر کاری که جرقه ای از شادی، لذت، رضایت و عشق در شما بوجود آورد، می تواند ترفند خوبی باشد. شما احتمالاً می دانید که چه کارهایی برای شما بهتر خواهد بود. شاید نواختن یکی از آلات موسیقی، شاید گذراندن وقت با یک عزیز ویژه، یا شاید هم کنده کاری به روی تنه یک درخت برای ساخت مجسمه یک کوتوله چوبی!
در اینجا می توان سه ایده را در ادامه پیشنهاد کرد:
مدیتیشن- پژوهش های دکتر فردریکسون و همکارانش نشان دهنده این موضوع است که مدیتیشن روزانه باعث افزایش عواطف مثبت می شود. همان طور که انتظار می رفت؛ افرادی که مراقبه می کنند، دارای مهارت های طویل مدت و ارزشمندی هستند. برای نمونه؛ سه ماه پس از شروع آزمایش افرادی که مراقبه می کردند، دارای افزایش تمرکز حواس، ایجاد اهداف بهتر در زندگی، حمایت های بیشتر اجتماعی و کاهش علائم بیماری بودند.
نوشتن- مطالعات منتشر شده توسط مجله «پژوهش در شخصیت» نشان داد که تست به روی یک گروه نود نفری از دانشجویان مقطع کارشناسی که به دو گروه تقسیم شده بودند، گروه اول باید تجارب مثبت خود را برای سه روز متوالی و گروه دو در مورد موضوعات کنترل می نوشتند. سه ماه پس از آن، گروهی که در مورد تجارب مثبت نوشتند دارای سطوح بالاتر رفتاری بودند و ملاقات کمتری در مراکز پزشکی بهداشتی داشتند زیرا از سلامت بهتری برخوردار بودند.
بازی کردن- زمانی را به بازی کردن در زندگی اختصاص دهید. همگی ما زمان هایی را به جلسات کاری، کنفرانس، برنامه های مختلف هفتگی و مسئولیت های دیگر اختصاص می دهیم پس چرا وقتمان را صرف بازی کردن و لذت بردن از آن نکنیم؟
آخرین باری که ذهنتان در اثر کارهای روزمره برای ساعاتی خسته و خاموش شده بود تنها برای کاوش و آزمایش اختصاص دادید، چه وقتی بود؟ آخرین باری که شما عمداً وقتتان را صرف لذت بردن کردید، چی موقع بود؟ شما نمی توانید به کسی بگویید که شاد بودن و لذت بردن مهم تر از جلسات کاری روز چهارشنبه نیست و در همین حال ما چنان رفتار می کنیم که این موضوع درست است چرا که هرگز وقت و فضایمان را صرف زندگی خارج از تقویم کاری خود نکرده ایم.
به خودتان اجازه لبخند زدن و شاد بودن از مزایای عواطف مثبتتان را بدهید. زمان خود را به بازی و ماجراجویی اختصاص دهید به طوری که بتوانید شادی را به منظور ایجاد مهارت های بیشتر کاری خود، کشف و تجربه کنید.
شادی و لذت بردن در برابر موفقیت، کدام مهم تر است؟
هیچ شکی نیست که شادی از دستاوردهای زندگی بوجود می آید. برنده شدن در یک مسابقه، یافتن کاری مناسب تر، پیدا کردن کسی که دوستش دارید، تمامی این ها می تواند در زندگی شادی آور و لذتبخش باشند ولی در بیشتر مواقع ما اشتباهاً شادی را با بدست آوردن موفقیت می سنجیم.
همه ما می دانیم که شادی تا زمان بدست آوردن اهداف دلخواهمان، دست نیافتنی است ولی همانطور که تئوری «گسترش و ساخت» دکتر فردریکسون اثبات می کند؛ شادی به پایه گذاری مهارت های شغلی و فردی می انجامد که برای رسیدن به موفقیت ضروری است.
به عبارت دیگر؛ شادی و خوشبختی پایه موفقیت و نتایج حاصل از آن است.
در واقع؛ پژوهشگران در بیشتر مواقع اثر ترکیب یا یک «پلکان مارپیچ رو به بالا» در زندگی را از آن کسانی یافته اند که خوشحال ترند و خودشان را خوشبخت تر حس می کنند. در نتیجه، ایشان به شادی و خوشبختی بیشتر در زندگی می رسند و این روند همچنان برایشان تکرار می شود.
منبع : آنام