افکار شما احساساتتان را به وجود می آورد و هر احساسی که داشته باشید ، آینده ی شما برطبق آن حس خاص شکل خواهد گرفت . در واقع این احساسات شما هستند که زندگی تان را می سازند . اگر افکار مثبت و سازنده را در ذهن خود بپرورانید ، به تبع آن احساس شما هم مثبت خواهد بود و این حس نیکو زندگی موفقی را برای شما رقم خواهد زد . برعکس اگر افکار مخرب را به ذهن خود راه دهید ، احساساتتان منفی و در نهایت جیزی که نصیب تان می شود ، عدم موفقیت و شکست های پیاپی در زندگی است .
وقتی شما روی یک فکر خاص تمرکز می کنید ، ضمیر ناهشیارتان آن فکر را بزرگ تر و قوی تر می کند تا تبدیل به یک تصویر خیلی بزرگ در ذهن شما بشود . به عنوان مثال فرض کنید که برای یک لحظه این فکر منفی که نمی توانید به خوبی در جمع صحبت کنید ، به ذهن شما خطور می کند . بدون این که بخواهید درگیر این فکر منفی می شوید و روی آن تمرکز می کنید . از آن جا که تمام خاطرات شما چه خوب و چه بد در ضمیر ناخودآگاهتان بایگانی و دسته بندی شده اند ، در این حالت ضمیر ناخودآگاه شما دست به کار می شود و افکاری را که با این فکر منفی شما همخوانی دارد و در لایه های زیرین ذهنتان بایگانی شده است را جست و جو و پیدا می کند . ضمیر ناهشیار این فکر تازه و و افکار قبلی را که در گذشته در ذهن شما بوده را باهم ارتباط می دهد و بهم می چسباند .
در این لحظه صدها فکر منفی بهم متصل شده و قوی در ذهن شما به وجود می آید که شروع به تخریب و تضعیف روحیه ی شما می کنند . فکر منفی شما این بود که در گذشته نتوانسته اید به خوبی در جمع سخنرانی کنید و این ضعف شما مایه ی خجالتتان شده است ، ضمیر ناخودآگاهتان تمام خاطرات بایگانی شده را سرچ کرده و تمام مواردی که در آن در مقابل جمعیت دستپاچه شده و نتوانسته اید صحبت کنید را پیدا می کند و این خاطرات و تجارب تلخ و ناگوار را در کنار فکر منفی ای که اکنون به ذهنتان رسیده قرار می دهد و در شما احساس شکست و ضعف به وجود می آورد .
به این ترتیب یک فکر در ضمیر ناخودآگاه شما بزرگ و بزرگ تر و قوی و قوی تر می شود و این افکار مخرب تبدیل به یک پیام الکتروشیمیایی می شوند و از طریق سیستم عصبی شما به همه ی سلول های بدنتان می رسند و دست آخر شما احساس بسیار بدی را تجربه خواهید کرد و با این حال بد تبدیل به فردی ناامید و افسرده و کسل خواهید شد .
افکار شما احساساتتان را به وجود می آورد و هر احساسی که داشته باشید ، آینده ی شما برطبق آن حس خاص شکل خواهد گرفت . در واقع این احساسات شما هستند که زندگی تان را می سازند . اگر افکار مثبت و سازنده را در ذهن خود بپرورانید ، به تبع آن احساس شما هم مثبت خواهد بود و این حس نیکو زندگی موفقی را برای شما رقم خواهد زد . برعکس اگر افکار مخرب را به ذهن خود راه دهید ، احساساتتان منفی و در نهایت جیزی که نصیب تان می شود ، عدم موفقیت و شکست های پیاپی در زندگی است .
وقتی شما روی یک فکر خاص تمرکز می کنید ، ضمیر ناهشیارتان آن فکر را بزرگ تر و قوی تر می کند تا تبدیل به یک تصویر خیلی بزرگ در ذهن شما بشود . به عنوان مثال فرض کنید که برای یک لحظه این فکر منفی که نمی توانید به خوبی در جمع صحبت کنید ، به ذهن شما خطور می کند . بدون این که بخواهید درگیر این فکر منفی می شوید و روی آن تمرکز می کنید . از آن جا که تمام خاطرات شما چه خوب و چه بد در ضمیر ناخودآگاهتان بایگانی و دسته بندی شده اند ، در این حالت ضمیر ناخودآگاه شما دست به کار می شود و افکاری را که با این فکر منفی شما همخوانی دارد و در لایه های زیرین ذهنتان بایگانی شده است را جست و جو و پیدا می کند . ضمیر ناهشیار این فکر تازه و و افکار قبلی را که در گذشته در ذهن شما بوده را باهم ارتباط می دهد و بهم می چسباند .
در این لحظه صدها فکر منفی بهم متصل شده و قوی در ذهن شما به وجود می آید که شروع به تخریب و تضعیف روحیه ی شما می کنند . فکر منفی شما این بود که در گذشته نتوانسته اید به خوبی در جمع سخنرانی کنید و این ضعف شما مایه ی خجالتتان شده است ، ضمیر ناخودآگاهتان تمام خاطرات بایگانی شده را سرچ کرده و تمام مواردی که در آن در مقابل جمعیت دستپاچه شده و نتوانسته اید صحبت کنید را پیدا می کند و این خاطرات و تجارب تلخ و ناگوار را در کنار فکر منفی ای که اکنون به ذهنتان رسیده قرار می دهد و در شما احساس شکست و ضعف به وجود می آورد .
به این ترتیب یک فکر در ضمیر ناخودآگاه شما بزرگ و بزرگ تر و قوی و قوی تر می شود و این افکار مخرب تبدیل به یک پیام الکتروشیمیایی می شوند و از طریق سیستم عصبی شما به همه ی سلول های بدنتان می رسند و دست آخر شما احساس بسیار بدی را تجربه خواهید کرد و با این حال بد تبدیل به فردی ناامید و افسرده و کسل خواهید شد .
منبع : پرنس دیتا