شاید لری دیوید (Larry David) را بشناسید، او یک نویسنده، بازیگر و کارگردان آمریکایی است و از فیلمهای معروف او میتوان به بازی در فیلم سه کلهپوک اشاره کرد. لری دیوید اصالتاً اهل بروکلین بود، یک سال درحالیکه مشغول فیلمبرداری یک برنامه در شهر نیویورک بود، برای تماشای یک بازی بیسبال به ورزشگاه یَنکی(Yankee Stadium) رفت. در یکزمان کوتاه که بازی هیجان یا حادثه خاصی را دنبال نمیکرد، دوربینهای قرارگرفته در استادیوم تصویری از لری گرفته و آن را بر روی تلویزیونهای بزرگ قرار دادهشده در استادیوم پخش کردند. ناگهان تمام استادیوم که مملو از هواداران تیمها بود به تشویق وی پرداختند. غروب آن روز زمانی که دیوید در حال بازگشت از استادیوم بود، یک نفر سرش را از پنجره یک خودرو عبوری خارج کرد و بهسوی او فریاد کشید که: “دیوید، خیلی مزخرفی!” در مسیر بازگشت به خانه، دیوید همواره به این صحنه و نظر آن فرد میاندیشید، اینکه آن فرد که بود و اینکه چرا باید چنین چیزی را به وی میگفت. انگار که گویی آن پنجاهوچند هزار تماشاچی تشویقکننده وی اصلاً حضور نداشتند و وی آن آنها ندیده بود، تنها و تنها همین یک نفر و نظر وی بود که ذهن او را به خود مشغول کرده بود.
بر روی جنبه منفی تمرکز کنیم . . . یا مثبت؟
حتماً و حتماً در زندگی روزمره خودتان با انسانهای زیادی مانند دیوید برخورد داشتهاید، آنهایی که در هر موقعیتی بهجای جنبههای مثبت تنها بر روی جنبه منفی موضوع تمرکز میکنند. بازخوانی و مرور چندینباره افکار منفی در مغز و ذهن خودتان در لحظه بیش از اینکه شمارا خوشحال و راضی نگاه دارد، موجب ناراحتی و غمگین شدن شما میشود. تحقیقات مختلف نشان میدهد که چنین اندیشه کردنهایی موجب برنامهریزی مجدد مغز شما میشود تا فکر کردن به موضوعات منفی را برای نوبتهای بعدی سادهتر کند. همچنان که راه رفتن بر روی مسیری از چمن، موجب خوابیدن و مسطح شدن آن بخش از چمن میشود، افکار منفی تکراری نیز مسیری مشخص را در بین بخشهای مختلف از مغز شما ایجاد میکند که کاملاً مرتبط با افکار و اندیشههای منفی شما هستند.
خوشبختانه حالت عکس این موضوع هم صادق است؛ یعنی متمرکز شدن بر جنبههای مثبت میتواند موجب شکلگیری ظرفیت شما برای دیدن امور مثبت در اطراف شما شود.
رهبرانی که کارایی بالایی دارند، بهطورکلی دارای تفکر مثبت هستند
کسب مهارت در دیدن موارد مثبت، حتی در موقعیتهای متضاد، یکی از جنبههای هوش هیجانی است که موجب تمایز رهبران با کارایی بالا نسبت به بقیه میشود. این درواقع نکتهای است که سیگال بارسِید (Sigal Barsade)، محقق در دانشگاه پنسیلوانیا، در مقالهای در مجله کسب و کار هاروارد به آن اشارهکرده است. او درواقع در این مقاله ارتباط موجود بین تفکر مثبت و عملکرد بهتر، کیفیت و خدمات مشتری را نشان داده است. جالب اینکه این موضوع فارغ از نقش، صنعت یا سطح سازمانی همواره صحیح بوده و کاربرد دارد.
تفکر مثبت
داشتن تفکر مثبت یکی از دوازده توانایی و قابلیت حاصل از هوش اجتماعی و احساسی است که من در مطلبی جداگانه به آن پرداختهام. به عبارت بهتر میتوان گفت که رهبران با این مهارت در هر موقعیتی فرصتها را بهتر شناسایی کرده و افراد حاضر در اطراف خود را به دیده مثبت مینگرند و در آینده نیز منتظر تغییراتی هستند که همواره در جهت مثبت بودن قرار داشته باشند.
چگونه چشماندازی مثبت داشته باشیم
همچنان که بهطور مستمر اندیشیدن به اشتباهات مسیر مغز برای رسیدن افکار منفی در آینده را تقویت میکند، شما بهراحتی میتوانید ارتباطات موجود بین افکار مثبت را هم تقویت کنید. در ادامه چند گام ساده و اساسی برای هدایت ذهن شما به سمت مثبت اندیشی را ارائه کردهام:
1- توجه کردن: توجه داشته باشید که ذهن شما بر روی افکار منفی متمرکزشده است، این افکار منفی شاید کاهش در حجم فروش یا گِله و شکایت شما به یک همکار در رابطه با عملکرد نهچندان رضایتبخش خودتان باشد.
2- هدایت مجدد: در همین لحظه فکر خود را به سمت یک موضوع مثبت هدایت کنید، مثل گرمای مطبوع فنجان چای دفتر که در دستان شما قرار دارد یا یک پیام ایمیلی تشکرآمیز که از طرف یکی از همکاران دریافت کردهاید.
3- در نظر داشتن: تفاسیر مثبت از موقعیتهایی که به نظر شما منفی بوده را در نظر داشته باشید. آیا کاهش در حجم فروش تنها مرتبط با یک مورد خاص بود که اکنون دیگر تغییر کرده است؟ آیا طرح بازاریابی جدید تدوینشده حجم فروش را افزایش میدهد؟ نتیجه بازبینی عملکرد خیلی هم بد نبود. نظرات مثبت ابرازشده در رابطه با آن را به خود یادآوری کنید و به همکار خود در رابطه با برخی تصمیماتی که بهمنظور بهبود عملکرد گرفتهاید، توضیح دهید.
تمرین بیشتر موجب تسلط بیشتر شما میشود
دو مرحله اول مطرحشده تحت عنوان توجه کردن و هدایت مجدد قدمهای اولیه و اساسی برای دستیابی به مدیتیشن با تمرکز حواس است. تمرین کردن برای کسب تمرکز حواس موجب شکل گرفتن چشمانداز مثبت و نیز دو قابلیت دیگر هوش احساسی در شما میشود: خودآگاهی احساسی و خود مدیریتی احساسی.
بههرحال این انتخاب شماست که بیشتر به جنبه و افکار مثبت یا منفی توجه داشته باشید. با هدایت مجدد افکار خودتان به سمت جنبههای مثبت، قادر هستید هوش احساسی خود را بیشتر از پیش تقویت کنید.
منبع: ایکیوپدیا
برای موفق زندگی کردن، شما میبایست کاملاً به خودتان و توانائیهایتان اعتماد و اعتقاد داشته باشید.
یک فردِ بسیار موفق پیدا کنید که به خودش اعتماد بالایی نداشته باشد. هرگز پیدا نخواهید کرد. استیو جابز، بیل گیتس، مارتین لوترکینگ، مایکل جردن، ایلون ماسک و مارک کیوبن تنها تعدادی از افراد موفقی هستند که از این اعتمادِ بنفس بهره کافی برده اند. البته در اینجا نمیخواهیم از مقدار موفقیت این افراد صحبت کنیم. در اینجا میخواهیم درباره ارادۀ راسخ آنها برای برخاستن بعد از شکست و یا آزمایشهای های متوالی اشاره کنیم. آنها آنقدر دوباره بلند شدند تا به آرزوی زندگی خود رسیدند.
آنها فقط قادر بودند که برای دستیابی به “موفقیت” پیشروی کنند و غیر از این چیزی در ذهن نداشتند. زیرا این افراد درجه اعتمادشان به خودشان آنقدر بالاست که علارقم شکست های زیادی که با آنها مواجه شده اند هنوز میدانند که موفق خواهند شد. باور آنها تصویری بزرگ در ذهنشان بوجود آورده است که این تصویر بزرگ به آنها اجازه نمیدهد به تعداد شکستهایی که خورده اند توجهی کنند. آنها سرانجام به جائیکه که قصد دارند برسند خواهند رسید.
بخصوص بعنوان یک صاحب تجارت و یا یک کارآفرین، به احتمال خیلی زیاد شما شکستها و عقب گردهایی را تجربه خواهید کرد. اگر تا کنون با آنها مواجه نشده اید دو حالت دارد. یا اینکه دست به کارآفرینی یا تجارت آفرینی نزدید و یا اینکه آن را روزی تجربه میکنید. البته قصد منفی گویی و یا نا امید کردن شما را نداریم بلکه واقعیت ها را بیان میکنیم. اما زمانیکه شکست اتفاق می افتد، و زمانیکه شما باورِ راسخی دارید، هیچ شکست یا عقب گردی توانایی محو کردن شما را نخواهد داشت. باوری که در شما وجود دارد تمام قواعد بازی را کنترل میکند.
در اینجا به دو عادت روزانه ای اشاره میکنیم که به شما کمک میکنند اعتمادتان را به خودتان افزایش دهید و بر تمام محدودیتهای بر خود تحمیل شده غلبه کنید.
در عصر کنونی استرس یا فشار روانی بخش عمده ای از زندگی افراد بشری را در ابعاد مختلف (محیط کار، محیط اجتماعی، محیط خانوادگی و… ) تحت تأثیر قرار داده است. نظام پیچیده کنونی چنان است که دستگاه عصبی افراد در طی روز، دائما از سوی محرک های استرس زای متعدد، تحریک می شود بطوریکه دستگاه های عصبی عضلانی افراد در حال تنش به سر می برند، در نتیجه فشار روحی از عمده ترین مشکلاتی است که افراد با آن روبرو هستند. از آنجا که سلامت جسمانی و داشتن وضعیت بدنی مطلوب در زندگی بشر از اهمیت خاصی برخوردار است، تغییرات مثبت و منفی در این وضعیت می تواند بر بعد روانی و سایر ابعاد زندگی انسان تاثیر بسزائی بگذارد .
تفکر مثبت و رابطه آن با موفقیت !
افرادی که موفقیت بزرگی به دست آورده اند، کسانی هستند که توانایی این را دارند که همیشه ذهن خود را مثبت نگه دارند.زیرا تفکر مثبت یک واقعیت مهم است که به وسیله آن می توانیم رویاهای خود را به واقعیت تبدیل کنیم.این افراد به دلیل داشتن این توانایی می توانند ذهن خود را کنترل کنند و همچنین توانایی کنترل شرایط سخت را نیز دارند.مردم مثبت همیشه عادت دارند که سازنده باشند، و تمرکز کامل روی قسمت پر لیوان را داشته باشند.
چنین افرادی که زندگی را یک تغییر می دانند، آمادگی رویارویی با تمام مشکلات را دارند و همچنین به قدرت تفکر بسیار اعتقاد دارند و تمایل دارند که برای بدست آوردن چنین مهارتی شخصا تمرین کنند.در دهه ۱۹۵۰، از پیشگامان برجسته فلسفه تفکر مثبت؛ دکتر نورمن وینسنت پیل و ناپلئون هیل از جمله کسانی بودند که در زمینه تفکر مثبت بسیار تلاش کردند و در این زمینه به مهارت هایی فوق العاده ای دست پیدا کردند.
به عنوان مثال دکتر پیل در مقدمه کتاب خود به نام “قدرت تفکر مثبت ” چنین می گوید :خودتان را در دستان ایمان رها کنید.برای اینکه این کار را به راحتی انجام دهید، بر این باور باشید که شما از این لحظه به بعد نیاز به شروع کسب قدرت های مورد نیاز خود دارید… معروف ترین جمله ناپلئون هیل این بود که “انسان می تواند هر چیزی را که فکر می کند، باور کند و درک کند و آن را انجام دهد.”
ورا پیففر در کتاب خود می نویسد”ما آنچه را که فکر می کنیم هستیم، زیرا که همه چیز از ذهن ما آغاز می شود، کیفیت تفکر ما تعیین کننده ی کیفیت زندگی است “.مهمترین کار ما این است که خودمان را خوشحال کنیم.اگر خود را موفق ببینید ،موفق خواهید شد.معجزه ها را باور نکنید، اما به آن ها اعتماد کنید.انتظار نداشته باشید که جهان خارج تغییر کند، زیرا تغییر نخواهد کرد! مهم نیست که باد از کدام سمت و چگونه بوزد، مهم این است که شما بادبان خود را چگونه باز کنید.
انسان هایی با تفکر مثبت می دانند که باید همیشه ذهن خود را کنترل کنند و در صورت عدم کنترل شکست خواهند خورد.الفبای تفکر مثبت مانند سنگ بنای یک ساختمان است.اگر فرد وارد مسیر تفکر مثبت شود و آن را بنا کند تا آخر عمر از آن بهره مند خواهد شد.با بررسی این مسیر به نوبه خود می توانیم سعی کنیم رویکردهایی را که می توان برای شکل گیری تفکر مثبت استفاده کرد را درک کنیم؛
رویکردهایی برای شکل گیری تفکر مثبت
۱-ایمان داشتن
فردی که به قدرت فکر اعتقاد ندارد، متوجه نشده است که تفکر یک انرژی است.به همین دلیل تفکر مثبت، مثبت است و تفکر منفی، منفی! بنابراین ایمان، همراه فلسفه تفکر مثبت است.ایمان برای یک تفکر، عقل، روح و همه چیز است یعنی بدون ایمان نمی توان به تفکر مثبت دست یافت.
۲-هدف و برنامه ها
قاعده اساسی در تفکر مثبت، برنامه مغز در جهت اهداف مطلوب است.به همین دلیل برای رسیدن به اهداف خود باید برنامه ریزی های دقیق و کاربردی انجام دهیم .
۳- شور و هیجان
این جمله را که “بدون شور و هیجان ،تا کنون هیچ چیز بزرگی ساخته نشده است “را فراموش نکنید.کلمات و حرکات مثبت شور وهیجان آور است.هر تفکری که با شور و هیجان بیان شود به دلیل بالا بودن فرکانس، احتمال تبدیل آن به واقعیت بسیار زیاد است.
۴-باور و اعتماد به خود
این جمله ناپلئون هیل که “انسان می تواند هر چیزی که می تواند فکر کند، باور کند و درک کند؛ برای برخی انسان ها مانند یک رویای ناممکن است.اگر انسان به خود باور و اعتقاد داشته باشد می تواند هزینه های زیادی را بپردازد و از شکست نا امید نشود.و معجزه ها را خلق کند.
۵-کنترل کردن احساسات
برای تفکر مثبت، ما باید همیشه بتوانیم احساسات خود را کنترل کنیم. و این یک شرط مهم و الفبای تفکر مثبت است.
۶-تفکر متعادل
عادت تفکر متعادل هسته مرکزی تفکر مثبت است.انرژی احساسی، روحی و معنوی به درک ما از تعادل عملکرد سالم بدن بستگی دارد.توانایی فرد برای تفکر مثبت با تفکر متعادل رابطه مستقیم دارد.
۷-صبور و پایبند بودن
شرط مهم برای دستیابی به فضایل تفکر مثبت و تعادل فلسفه، صبور بودن و ماندگاری است. فردی که می داند چگونه می تواند صبور و پایدار باشد، می تواند هدف خود را به دست آورده و شانس خود را حتی در شغل های به ظاهر نامطلوب ایجاد کند.
منبع: وارونه
در طول روز همهی ما ممکن است لحظات ناخوشایندی را تجربه کنیم. گاهی بیحوصله هستیم، افکار منفی به سراغمان میآیند، غر میزنیم یا به عبارتی حالمان خوب نیست. نمیتوانیم بگوییم و بخندیم، شوخی کنیم و لذت ببریم. میزان شادی و سرحال بودن رابطهی مستقیمی با توانایی مدیریت افکار منفی دارد. اما واقعا علت افکار منفی چیست و چگونه میتوانیم آنها را متوقف کنیم؟ راههای متفاوتی برای مواجهه با افکار منفی وجود دارد، میتوان آنها را پذیرفت، نادیده گرفت یا به شکلی منطقی با آنها روبهرو شد. افکار منفی کیفیت زندگی ما را تحت تأثیر قرار میدهند، اعتماد به نفس و عزت نفس ما را مخدوش میکنند و به زبان خودمانی روزگارمان را سیاه میکنند. در ادامه با ما همراه باشید تا دریابید علت افکار منفی چیست و چگونه میتوان از آنها پرهیز کرد.
۱. ترس از آینده
انسان به شکل طبیعی از ناشناختهها میترسد، به همین دلیل از زمانهای باستان همواره به دنبال پیشگویی و کشف رازهایی در آینده بوده است. از کفبینی و رصد ستارگان گرفته تا انواع و اقسام فالها و پیشگوییها که البته شکل تکاملیافتهی این علاقه به آیندهنگری، منجر به پیشرفتهایی در زمینهی پیشبینی آب و هوا و… نیز شده است. اما گذشته از اینها، ترس از آینده گاهی زندگی روزمرهی ما را تحت تأثیر قرار میدهد و منجر به ایجاد افکار منفی میشود. این دلشوره از آنچه در دو ساعت دیگر در جلسهی کاری رخ خواهد داد، شروع میشود و تا اندیشیدن به سالهای دورتر ادامه پیدا میکند. ترس از آینده واقعا بیهوده و غیرمنطقی است. ترس از آنچه که هنوز رخ نداده است یا شکستهایی که نیامده، خوشیهای فعلی و لحظات کنونی ما را از بین میبرد.
یکی از بهترین روشها برای مقابله با ترس از آینده و دور کردن افکار منفی ناشی از آن، برنامهریزی است. وقتی برنامهریزی نداشته باشیم، دلهره به سراغمان میآید. برنامهای گام به گام و مشخص، دورنمای خوبی از آنچه پیش روی است در اختیار ما میگذارد. برنامهریزی را با چشماندازی کوتاهمدت شروع کنید و بعد از اینکه در این زمینه حرفهای شدید، برنامهریزی روی اهداف بلندمدت را شروع کنید.
۲. اضطراب زمان حال
اگر جلوی افکار منفی را نگیریم، همواره نگران و مضطرب خواهیم بود. «وای زیر گازو خاموش کردم یا نه؟»، «در کاملا قفل شد یا نه؟» و هزار نگرانی ریز و درشت دیگر. نگرانی حالتی از ترس توسعهیافته است. ترس از اینکه چیز مهمی را فراموش کرده باشیم. نگرانی در دنیای امروز با سرعت بالای زندگی همواره برای حضور در زندگی ما کمین کرده است. نگرانی و تشویش از دیوارهای نازک ترس عبور میکنند و به سادگی چون بختکی سیاه، شادی و نشاط و سلامت ما را تحتالشعاع قرار میدهند.
سادهترین راه مقابله با نگرانیهای ریز و درشتی که حال ما را خراب میکنند و خوشیهای لحظهایمان را نابود میکنند، اولویتبندی کارها است. قبل از برنامهریزی که در قسمت قبلی شرح داده شد، باید کارها را به ترتیب ارجحیت، اولویتبندی کنیم. مثلا خانوادهها با تهیهی فهرستی از کارهای روزانه و تقسیم کار میتوانند برنامهای منظم داشته باشند. همکاری به ویژه میان اعضای خانواده به کاهش فشار مسئولیتها کمک میکند و از اضطراب مسئولیتهای مختلف میکاهد.
۳. شرم و پشیمانی از گذشته
در کارنامهی زندگیِ همهی ما مواردی وجود دارد که نمیتوان به آنها افتخار کرد. کارهایی که از انجام آنها شرمنده و پشیمانیم. این لکههای ننگ و نقاط تاریک، گاهی حاصل اقدامات بیبرنامهی ما یا اتفاقاتی خارج از کنترل ما هستند. باید پذیرفت که هیچکس کامل نیست و همه اشتباه میکنند. هرقدر هم اشتباهات ما بزرگ باشند، گذشتهها گذشته است و فکر کردن به آن تنها حال ما را خراب میکند. باید از اشتباهات درس بگیریم اما نگذاریم کنترل زندگی ما را به دست بگیرند. هیچچیز و هیچکس به جز خدا، کامل و بینقص نیست، پس چرا از خود انتظارات بیجا داشته باشیم و بیهوده زندگی را به کام خودمان تلخ کنیم؟ باید به اشتباهاتمان فکر کنیم و ببینیم به جای آن چه میشد کرد که نکردیم؟ بعد از آنکه گذشته را تجزیه و تحلیل کردیم، باید پروندهاش را ببندیم و برگ جدیدی از زندگی را ورق بزنیم. نمیتوان گذشته را تغییر داد، اما میتوان از آن عبرت گرفت. با غصه خوردن گذشته باز نمیگردد. اگر افرادی موجب این اشتباهات شما میشوند و در واقع با انرژی منفی سد راه شما یا راهنمایان نامناسبی هستند، آنها را از زندگی خود حذف کنید. اگر رفتارهای شما این اشتباهات را شکل میدهند، خود را تغییر بدهید. برای تکامل و بهبود رفتار و روابط خود تلاش کنید اما خود را سرزنش نکنید.
بعضی روزها زندگی سختتر میگذرد، در بعضی شرایط زندگی تلخ میشود اما غم و سختی دائمی نیست. همانطور که شادی و خوشی نیز همیشگی نیست. اشکها و لبخندها اجزای جدانشدنیِ زندگی ما هستند. تنها خود ما هستیم که میتوانیم با دید درست و مدیریت لحظاتمان معنای درستی به آنها بدهیم، رشد کنیم، تجربه کنیم و از فرصت شیرین زندگی کردن بهرهمند بشویم.
منبع: چطور
پژوهشهای روانشناختی نشان میدهند که سرکوب افکار مزاحم کارآیی ندارد، بلکه موجب افزایش دفعههای تکرار آنها در ذهن میشود. روانشناسان روشهایی را برای برخورد با افکار مزاحم و تکراری توصیه میکنند.
روانپژوهان میگویند که تلاش برای سرکوبی افکار مزاحم باعث تسلط و ماندگاری بیشتر آن افکار در ذهن انسان میشود. مغز معمولاً تمایلی به فراموش کردن موضوعات ندارد، به همین دلیل هر چقدر بیشتر سعی در فراموشی موضوعی کند، بیشتر با فکر به آن موضوع درگیر میشود.
برای شناسایی افکار مزاحم و برخورد با آنها ابتدا باید منشاء این افکار و سپس واکنش فرد هنگام درگیری با آنها را بررسی کرد. همه گهگاه با هجوم افکار مزاحم روبهرو میشوند، اما آنچه باعث میشود کنترل ذهن دشوار شود اضطراب است، زیرا اضطراب واکنشهای ناخوشایند دیگری را سبب میشود. تلاش فرد مضطرب برای انحراف ذهن باعث میشود افکار با شدت بیشتری به ذهن او بازگردند. اضطراب همچنین به زایش افکار مزاحم دیگر کمک میکند. بنابراین بهترین راه در درجه اول کنترل اضطراب است.
دکتر دانیل وگنر (Daniel Wegner)، روانشناس آمریکایی، پژوهشهای گستردهای در باره افکار مزاحم انجام داده و به این نتیجه دست یافته است که گریز از افکار مزاحم به پایداری آن در ذهن دامن میزند. به عبارت دیگر هر چقدر تلاش بیشتری برای فراموشی یا سرکوب افکار ناخوشایند انجام گیرد، تردد آن افکار در ذهن بیشتر میشود.
برای مثال تلاش برای نگه داشتن یک راز باعث میشود بیشتر به آن فکر کنیم و همین تلاش ما را بیشتر به بازگو کردن آن وسوسه میکند. این همان سازوکاری (مکانیزمی) است که در برخی از افرادی که رژیم غذایی لاغری را شروع کردهاند عمل میکند و آنها را به فکر کردن مدام به خوراکیها و شکستن رژیم لاغری وامیدارد.
برخی نیز از ترس ابتلا به بیماری رنج میبرند یا به از دست دادن نزدیکان و حوادث طبیعی چون زلزله، سیل و توفان فکر میکنند که این امر از اهمیت دادن و تمرکز بیش از حد و بیتناسب به احتمال بروز واقعهای در آینده ناشی میشود.
دکتر وگنر میگوید که افکار مزاحم در حقیقت پیامد اختلالات و ناراحتیهایی است چون حس گناه، خستگی و اضطراب.
نیکلا سرازن Nicolas Sarrasin روانشناس فرانسوی در کتاب "چگونه از افکار مزاحم و وسواس گونه رهایی یابیم" مینویسد: «افکار مزاحم، ناخواسته و وسواسگونه منشاء پریشانی و آشفتگی هستند و میتوانند به سادگی با ایجاد پرسشهایی تکراری در ذهن زندگی را مختل کنند.»
او معتقد است افرادی که از اضطراب مزمن رنج میبرند خطرهای بسیاری را در اطراف خود حس میکنند که احتمال بروز آن گاه به صفر نزدیک است. آنها قادر نیستند توجهشان را به موضوعاتی غیر از آنچه آنها را دچار هراس میکند متمرکز کنند.
هنگام بروز افکار مزاحم توجه به چند نکته حائز اهمیت است: شناسایی افکاری که بیشتر به ذهنمان خطور میکنند، ارزیابی میزان اهمیت آنها، شناسایی و سنجش تطابق آنها با واقعیت.
ادامه مطلب ...