در حالی که درونگراها یک سوم تا نیمی از جمعیت جهان را تشکیل میدهند؛ اما اغلب به نظر میرسد دیگران آنها را درک نمیکنند. در این مطلب از باورهای غلط و سوء تفاهمهایی که درباره درونگراها وجود دارد، صحبت میکنیم. پس اگر درونگرا هستید یا در اطراف شما آدمهای درونگرا وجود دارند، این مطلب برای شما مفید خواهد بود.
۱.درونگراها بیشتر از حرف زدن، گوش میدهند؛ خجالتی نیستند.
مردم گاهی اوقات فکر میکنند فقط به این دلیل که فردی ساکت است، یعنی خجالتی است. این مهم است که بدانیم بین درونگرایی، کمرویی و اضطراب اجتماعی تفاوت زیادی وجود دارد. افراد درونگرا لزوماً از صحبت کردن با دیگران دلهره نمیگیرند؛ اما خب ممکن است افراد درونگرا هم مثل دیگران دچار اضطراب اجتماعی یا کمرویی شوند.
درونگراها محتاطتر هستند و دوست دارند قبل از درگیر شدن در گفتوگوهای طولانی، با دیگران بیشتر آشنا شوند. همچنین ترجیح میدهند قبل از صحبت، فکر کنند. آنها معمولاً از گپ زدن یا احوال پرسی لذت نمیبرند. بنابراین، دفعه بعد که در جمعی، متوجه فرد ساکتی شدید، این احتمال را در نظر بگیرید که ممکن است درونگرا باشد؛ نه این که از دیگران و صحبت با آنها میترسد.
۲.این که دوست دارند گاهی از جمع دور باشند، از افسردگی یا بی ادبی نیست.
زمانی که یک درونگرا احساس میکند از معاشرت بیش از حد اشباع شده است، اغلب برای تجدید قوا به خلوت نیاز دارد. متأسفانه، افراد گاهی اوقات این تمایل به تنهایی را به اشتباه به عنوان یک احساس منفی، مانند عصبانیت، افسردگی، عبوس یا مضطرب بودن، تعبیر میکنند.
اگر درونگرا هستید، ممکن است به یاد بیاورید که والدین یا بزرگسالان دیگر به شما گفتهاند که «از اتاق خود بیرون بیایید و اخمو نباشید»، در حالی که واقعاً سعی میکردید کمی آرام باشید.
درونگراها ممکن است از این که ببینند افراد دیگر نیاز به تنهایی را بهعنوان بیادبی، تعبیر میکنند شگفتزده شوند.
۳.در مهمانیها آنها هم مثل شما خوش میگذرانند؛ فقط به یک روش دیگر.
درونگراها اهل مهمانی نیستند. شاید آنها در اجتماعات پر سر و صدا ساکت باشند؛ اما به این معنی نیست که آنها سرگرمی ندارند.
در بسیاری از موارد، درونگراها به نشستن و تماشای تمام مناظر، صداها و مکالمات جالب رضایت میدهند. آنها کنجکاو هستند و میخواهند در مورد جهان و افراد اطراف خود اطلاعات بیشتری کسب کنند. شاید برونگراها این کار را با شروع مکالمه و پرسیدن سوال انجام دهند؛ اما درونگراها بیشتر گوش میدهند و فکر میکنند.
۴. قبل از این که به درونگراها برچسب بی ادب بزنید؛ به احساس راحتی آنها هم فکر کنید.
درونگراها هنگام ملاقاتها ساکت و محتاط هستند و دانستن اینکه به چه چیزی فکر میکنند، دشوار است و شاید همین باعث شود دیگران آنها را بی ادب بدانند.
قبل از اینکه در برداشت اول این رفتار را به بی ادبی تفسیر کنید، شخصیت و ارتباطات بین فردی او را در نظر بگیرید. درک این نکته مهم است که یک درونگرا ممکن است نیاز داشته باشد قبل از اینکه احساس راحتی کند و مایل به صحبت کردن باشد، شما را بهتر بشناسد.
۵. تقریبا نصف جمعیت جهان درونگرا هستند و این چیز عجیب و غریبی نیست.
بر اساس برخی برآوردها، تقریباً نیمی از جمعیت، خود را درونگرا می دانند. تنها بر اساس این ارقام، درونگرایی مطمئناً چیز عجیب و غریبی نیست؛ اما درونگراها گاهی اوقات به طور غیرمنصفانهای در دسته عجیب و غریب قرار میگیرند.
درونگراها تمایل دارند به جای توجه زیاد به آنچه که محبوب یا مرسوم است، علایق خود را دنبال کنند.
۶.درونگراها نمیخواهند همیشه تنها باشند. اتفاقا وقت گذرانی با دوستان خیلی لذتبخش است.
در حالی که افراد درونگرا ممکن است نیاز داشته باشند که هر روز مدتی تنها باشند تا انرژی خود را به دست آورند، مطمئناً به این معنی نیست که می خواهند همیشه تنها باشند. آنها از گذراندن وقت با افرادی که به خوبی می شناسند، لذت می برند.
اما حتی گذراندن وقت با دوستان نزدیک و عزیزان نیز میتواند خسته کننده باشد. افراد با شخصیت درونگرا به طور دورهای نیاز به زمان آرامی دارند تا از فشار خارج شوند و انرژیای را که در حین معاشرت خرج میکنند، دوباره به دست آورند.
۷. در خانه و تنها بودن به این معنی نیست که آگورافوبیا دارند.
فقط به این دلیل که درونگراها ساکت هستند و از تنهایی لذت میبرند، به این معنی نیست که آگورافوبیا دارند و از فضاهای عمومی میترسند. مطمئناً برخی از افراد هم درونگرا و هم آگورافوبیک هستند؛ اما یکی نشانهای برای دیگری نیست.
۸.محتاط بودن درونگراها به خاطر اعتماد به نفس پایین نیست.
یکی دیگر از تصورات غلط رایج در مورد افراد درونگرا این است که آنها ساکت و محتاط هستند؛ زیرا عزت نفس پایینی دارند. این برای کودکان خیلی مشکل ساز است چون بزرگسالان اصرار میکنند که کودکی اجتماعی داشته باشند.
تصور نکنید که افراد درونگرا فاقد اعتماد به نفس یا عزت نفس هستند. با این حال، کودکانی که بازخورد دائمی از بزرگسالان و همسالان دریافت میکنند مبنی بر اینکه چیزی در شخصیت آنها اشتباه است، ممکن است شروع به زیر سوال بردن خود کنند.
۹.درونگراها از مردم متنفر نیستند؛ فقط تا دلیلی برای حرف زدن نبینند، حرف نمیزنند.
در واقع، درونگراها معمولاً به مردم علاقه زیادی دارند. آنها صرفاً با صحبت کردن و معاشرت زیاد احساس خستگی میکنند. صحبتهای کوتاه چیزی است که بیشتر درونگراها را به هم میریزد. چیزی که آنها نیاز دارند، دلیلی برای صحبت کردن است.
بنابراین برای شروع گفتوگو با یک درونگرا، چه کاری میتوانید انجام دهید؟ سعی کنید یک مکالمه جالب در مورد چیزی که یک درونگرا به آن اهمیت میدهد، شروع کنید و ممکن است متوجه شوید که او میتواند پرحرف ترین فرد در میان شماست.
۱۰. درونگرایی اشکال یا بیماری نیست که نیاز به درمان یا برونگرا شدن داشته باشد.
درونگرایی اغلب به عنوان چیزی تلقی میشود که باید بر آن غلبه کرد. بسیاری از درونگراها گزارش میدهند که معلمان و سایر بزرگسالان آنها را مجبور میکنند در موقعیتهایی قرار گیرند که احساس ناراحتی میکنند.مثلا:
اما درونگرایی چیزی نیست که بتوان آن را گذراند. کمرویی شدید و اضطراب اجتماعی مشکلاتی هستند که باید مورد توجه قرار گیرند، به خصوص اگر منجر به ناراحتی یا اختلال قابل توجه در زندگی روزمره شوند.
ساکت بودن با خجالتی بودن یکسان نیست. درونگراها نیازی به تبدیل شدن به افراد برونگرا ندارند.
۱۱.این که به یک درونگرا بگویید: تو خیلی ساکتی، احساس خوبی به او نمیدهد.
درونگراها تنها تیپهای شخصیتی نیستند که گاهی اوقات بد درک میشوند. برونگراها هم اغلب متهم میشوند به پرحرف بودن.
برای یک درونگرا، اینکه دائماً به او میگویند: تو ساکت هستی. بسیار شبیه این است که به یک برونگرا بگوییم: هرگز ساکت نمیشوی و هر دو تیپ شخصیتی باید برای درک افرادی که با آنها تفاوت دارند، تلاش کنند.
منبع: سیمیاروم
رفتار درمانی شناختی (CBT) یک رویکرد درمانی روانشناختی است که میتواند بهصورت یکبهیک و گروهی اجرا شود. این روش گاهی به صورت خودیاری خود را نشان می دهد. تأثیر رفتار درمانی شناختی گروهی در درمان افسردگی و اضطراب مورد بررسی قرار گرفته است و تحقیقات متعدد اثربخشی آن را تأیید کردهاند.
با این حال، هنوز هم تحقیقات در مورد اجرای گروهی این روش کمتر از شکل فرد به فرد آن است. بسیاری از مراکز روانشناسی انواع روشهای رفتار درمانی شناختی را ارائه میدهند. پلتفرمهای مشاوره آنلاین نیز در این بین امکان اجرای این روش را فراهم کردهاند که بیش از پیش به بیماران دچار افسردگی و اضطراب کمک میکند. این روش درمان حتی آنها را در شرایط مطلوب و راحت با یک مشاور یا روانشناس قرار می دهد.
رفتار درمانی شناختی گروهی چیست؟
روان درمانی گروهی یا گروه درمانی ریشه در مدلهای روان پویای آسیبشناسی دارد و قبل از اولین توصیف روش CBT توسط آرون بک و همکارانش به کار میرفت. نکته مهم این است که روان درمانی گروهی تعاملات بین اعضای گروه را عامل تغییر در افکار و روان افراد میداند. در گروههای CBT ، تصور میشد که مدل شناختی رفتاری که به گروه آموزش داده میشود، مانند یک ماده فعال عمل میکند. در واقع، اخلاق آموزشی در مدل CBT ذاتی است و بهراحتی در ساختار گروهی جریان مییابد.
با این حال، رفتار درمانی شناختی گروهی فقط به آموزش مهارتها محدود نمیشود؛ بلکه مانند سبک فردی آن، عوامل بین فردی نیز در آن نقش بازی میکنند. در ادامه این مطلب به بررسی مزایا، معایب و چگونگی این نوع درمان و تأثیر رفتار درمانی شناختی گروهی در درمان افسردگی می پردازیم.
مزایای رفتار درمانی شناختی گروهی
معایب رفتار درمانی شناختی گروهی
ابزارهای ارزیابی در رفتار درمانی شناختی برای درمان افسردگی و سایر اختلالات روانی
تشخیص، مهمترین گام در درمان بیماری است. برای طی کردن مسیر ارزیابی شناختی-رفتاری، درمانگر از ابزارهای مختلفی مانند اجرای مصاحبه و اجرای انواع آزمونها استفاده میکند. مصاحبه مهمترین وسیله اجرای فرایند ارزیابی در این روش درمانی است. در اجرای آن بیشتر از تستهای خود گزارشگری (Self report) استفاده میشود.
همچنین، مصاحبه بخش مهمی از روند ارزیابی است. تفاوت اصلی مصاحبه رفتاری شناختی با مصاحبه روانپزشکی در این است که در روش اول درمانگر فقط علائم بیمار را بررسی نمی کند؛ بلکه به دنبال شناسایی عوامل زمینهساز و تداومبخش مشکلات است.
رفتار درمانی شناختی گروهی چطور کار میکند؟
جلسات رفتار درمانی شناختی گروهی، روند زیر را طی میکنند:
این روند ممکن است دچار تغییر و تحول شود. همیشه این طور نیست که تمام جلسات با همین روند طی شوند؛ بلکه ملاک، وضعیت روانشناختی مراجع است. برای مثال، ممکن است درمانگر به این نتیجه برسد که بهتر است بخش آموزش تکنیکهای شناختی زودتر آغاز شود. همچنین ممکن است درمانگر لازم بداند که در طول جلسه به مراحل قبلی برگردد.
مزایای حضور درمانگر کمکی در جلسات گروهی درمانی شناختی
در اغلب جلسات گروه درمانی، حضور یک درمانگر کمکی رایج است. حضور درمانگر دوم این مزایا را دارد که
تأثیر سایز گروه در رفتار درمانی شناختی
در جلسات گروهی تلاش میشود تا تمام ویژگیهای رفتار درمانی شناختی فردی اجرا شود. درمانگر تلاش میکند تا فرهنگ گروهی را ترویج دهد و افراد را به بیان چالشها و مشکلاتشان ترغیب کند. در گروههای کوچکتر، این امکان وجود دارد که تعامل گروه به نحوی باشد که هر یک برای دیگری خود بهعنوان یک درمانگر عمل کنند.
ارائه تکلیف بخش جداییناپذیر رفتار درمانی شناختی است تا موضوعاتی که در طول جلسه بیان شدهاند در خارج از آن نیز به تمرین گذاشته شوند. لازم است که در جلسه بعد، درمانگر تلاش مراجعان را در انجام این تکالیف مورد بررسی قرار دهد و میزان تغییرات خلقی هر یک را بررسی کند. این در حالی است که انجام این کار بهصورت با کیفیت در گروههای بسیار بزرگ، مورد سؤال و بحث است. بنابراین، جلسهای در حدود ۵ تا ۸ نفر میتواند سایز ایده آلی برای جلسه گروه درمانی باشد.
مشخص است که تجربه افراد از شرکت در جلسات درمانی صمیمانه پنج نفری بسیار متفاوت از شرکت در درمان گروهی بسیار بزرگ با کمترین ارتباط و تعامل میان گروه است.
چه کسانی از شرکت در جلسات رفتار درمانی شناختی گروهی سود میبرند؟
علاوه بر کیفیت جلسه، خود مراجع نیز باید در نظر گرفته شود. این روش درمانی مناسب تمام افراد نیست. یک درمانگر حرفهای عوامل مختلفی را در مراجع خود در نظر میگیرد و در نهایت به این نتیجه میرسد که در صورت مفید بودن وی را به جلسات درمان گروهی معرفی کند.
عوامل زیر میتوانند مانعی برای کسب نتیجه دلخواه از جلسات گروه درمانی باشند:
حذف یک بیمار از گروه
همیشه این طور که است که در تمام گروهها، برخی از اعضا بهتر از دیگران پیشرفت میکند. گاهی به دلیلی، روانشناسی یا اختلال در کار گروه، لازم است که یکی از اعضا از جلسات حذف شود. چنین مراجعانی ممکن است به جلسات فردی ارجاع داده شوند یا بهطور کلی از درمان خارج شوند. تمام جلسات درمانی قانونی دارد که در شروع برای مراجع شرح داده میشود و از آنها خواسته میشود که آن را رعایت کنند، مانند عدم قطع صحبتهای دیگر اعضای گروه، احترام به دیگران و وقتشناس بودن.
عدم تطابق فرد با گروه به حذف بیمار و تغییر پروتکل درمانی برای وی میانجامد.
آیا رفتار درمانی شناختی گروهی در درمان افسردگی مؤثر است؟
به همان اندازه که تحقیقات کارکرد رفتار درمانی شناختی فردی را در حل مشکلات مراجعان تأیید کردهاند، در اثبات تأثیر رفتار درمانی شناختی گروهی در درمان افسردگی نیز موفق بودهاند. با این حال، هنوز هم از نظر برخی از متخصصان شواهد مبین اثربخشی روش فردی بیشتر از گروهی است.
با این وجود، شیوه اجرای تحقیق در نتیجه کسب شده مؤثر است. تحقیقات نشان میدهند که روش درمانی گروهی برای افسردگی خفیف تا متوسط مؤثرتر است و برای افسردگی شدید و مزمن بهتر است از روش درمانی فردی استفاده شود. همچنین، این روش درمانی برای افرادی که دچار افسردگی عود شونده هستند، مناسب ارزیابی شدهاند.
در مجموع، تحقیقات نشان میدهند که در پایان دوره درمان گروهی، ۷۰ درصد از مراجعان از روند درمانی خود رضایت داشتهاند.
رفتار درمانی شناختی گروهی روشی است که با مزایا و معایب خود همراه است. این روش مناسب تمام مراجعان نیست و باید روحیات، شدت بیماری و مشکلات و ترجیح بیمار در نظر گرفته شود.
منبع: سیمیاروم
آیا عاشق خودتان هستید؟ آیا می توانید صادقانه بگویید که چه حسی نسبت به خودتان دارید؟ آیا از خودتان راضی نیستید؟
توجه به نکات منفی و ناتوانی ها در زندگی و نادیده گرفتن نقاط قوت ساده است. این کار می تواند باعث شود که خودتان را دوست نداشته باشید. عشق به خویشتن مایه ادامه حیات و انگیزه ای برای دنبال کردن اهداف در زندگی است. پس همین امروز با این راهکارها یک بار دیگر عاشق خودتان شوید.
چرا باید عاشق خودتان شوید؟
دوست داشتن خود یکی از بهترین کارهایی است که می توانید در حق خودتان انجام دهید. دوست داشتن خود به فرد حس اعتماد به نفس می دهد و باعث می شود فرد ارزش و احساس مثبت بیشتری نسبت به خود داشته باشد. اگر عاشق خودتان شوید و خودتان را بیشتر دوست داشته باشید، شادتر زندگی خواهد کرد و بیشتر از خودتان مراقبت می کنید. وقتی واقعا خودتان را دوست داشته باشید و خوشحال باشید، دیگر خودتان را با دیگران مقایسه نمی کنید و دیگر نگران نظر دیگران در مورد خودتان نخواهید بود. این به داشتن آرامش بیشتر در زندگی کمک می کند.
چطور دوباره عاشق خودتان شوید؟
شما بهترین فردی هستید که می توانید در مورد این سوال نظر دهید، زیرا شناخت بهتری نسبت به خود دارید و می توانید بهترین راه را بیابید. راه های زیر را امتحان کنید. برخی از آنها شاید در ابتدا ترسناک به نظر برسند، اما وقتی در آنها استاد شوید می توانید بهترین راهی را که به شما حس خوشحالی و عشق به خویشتن می دهد را بیابید.
تفریح کنید:
چند روزی را به خودتان اختصاص دهید و کاری انجام دهید که از آن لذت می برید. بودن در کنار دیگران همیشه خوب است، اما گاهی باید صرفا زمانی را با خودتان تنها باشید. با این کار، به تدریج یاد می گیرید که از همراهی خود لذت ببرید. این می تواند ایده ای مانند رفتن به سینما، رفتن به یک کافه یا امتحان کردن سرگرمی های جدید باشد.
سالی یک بار سفر بروید:
این کار شما را از منطقه امنتان خارج می کند، اما کار خوبی است. اگر می توانید به تنهایی سفر کنید، تجربه خوبی برای آن است که عاشق خودتان شوید. در این سفر می توانید نه تنها خودتان را بشناسید، بلکه با فرهنگ های دیگر نیز آشنا شوید.
به خاطر اشتباهاتتان خود را ببخشید:
فکر کردن به اشتباهاتتان می تواند به شما کمک کند که خودتان را ببخشید. به انتخاب های غلط خود در گذشته فکر کنید، از آنها درس بگیرید، خود را به خاطر آنها ببخشید و در آینده انتخاب های بهتری داشته باشید. هر کسی اشتباه می کند، مهم آن است که اشتباه کردن باعث شود در آینده دقت بیشتری در انتخاب های خود داشته باشید.
به خودتان استراحت بدهید:
گاهی اوضاع به شما سخت می گیرد، طبیعی است. به خودتان استراحت بدهید و کمی از خستگی و شلوغی دور شوید. هیچ کس کامل نیست و شما هم استثنا نیستید. زندگی را همان طور که هست بپذیرید و به خودتان سخت نگیرید.
با گفتن نه به دیگران عاشق خودتان شوید:
گاهی آنقدر مشغول انجام کارهای مختلف برای دیگران هستید و به فکر راضی کردن دیگران هستید، که خودتان و تعهداتی که نسبت به خودتان دارید را فراموش می کنید. به خاطر راضی کردن دیگران از خود می گذریم و این باعث می شود که لحظات سختی را تجربه کنیم. با نه گفتن به خواسته های بی شمار و نامعقول دیگران، بیشتر به خودتان توجه کنید و برای خودتان وقت بیشتری اختصاص دهید.
فهرستی از موفقیت هایتان تهیه کنید:
نوشتن فهرستی از دستاوردها و موفقیت ها یکی از بهترین راه ها برای آن است که عاشق خودتان شوید. این باعث می شود که احساس خوبی نسبت به خودتان داشته باشید و از داشته های خود احساس شادی کنید. گاهی آنقدر روی چیزهای منفی تمرکز می کنیم که نقاط قوت خود را فراموش می کنیم. این یکی از راه های خوب برای یادآوری خوبی های خودمان است.
علایق جدیدی را دنبال کنید:
دنبال کردن کاری که مدت ها دوست داشتید آن را امتحان کنید، بسیار خوب است. تا وقتی کاری را امتحان نکنید، لذت آن را نمی چشید. به مهارت ها و علایق جدیدی که می توانید امتحان کنید، فکر کنید و زمانی را به آنها اختصاص دهید.
تمرینات آرامش بخشی را امتحان کنید:
هر روز ۳۰ دقیقه را به خودتان اختصاص دهید و کاری کنید که آرام شوید. از شلوغی های روز دور شوید و مدیتیشن کنید، یک حمام آب گرم با حباب های بزرگ بگیرید، کتاب بخوانید یا هر کار دیگری را انجام دهید که به شما آرامش می دهد.با این کار عاشق خودتان شوید.
مراقب خودتان باشید:
این یکی خیلی واضح است، اما مراقبت از خودتان نقش مهمی در این دارد که عاشق خودتان شوید و بسیاری از افراد این کار را انجام نمی دهند. مراقبت از زیبایی اندام و توجه به سلامت جسم و روانتان باید به یکی از اولویت های شما تبدیل شود.
ایده آل گرا نباشید:
ایده آل گرایی خصیصه ای است که می تواند سلامت روان شما را تا حد زیادی تحت تاثیر قرار دهد. افراد ایده آل گرا دائما از خود انتقاد می کنند، تلاش می کنند کارها را بی نقص انجام دهند، اما اغلب از نتیجه کار ناراضی هستند. وجود این صفت در یک فرد به نظر عالی می رسد. اما در واقعیت، زندگی با این افراد بسیار سخت و ناامید کننده است. چرا که ایده آل بودن غیرممکن است. عاشق خودتان باشید. هیچ کس کامل نیست. بنابراین اگر دائما به دنبال رسیدن به ایده آل ها باشید، سلامت روان خود را در معرض بیماری هایی همچون افسردگی، اضطراب و حتی اختلالات خورردن قرار می دهید.
خود را با دیگران مقایسه نکنید، عاشق خودتان باشید:
مقایسه کردن خود با دیگری تاریخچه ای به قدمت بشریت دارد. تحقیقات نشان می دهد که چرخیدن در رسانه های اجتماعی، افسردگی و حسادت را در فرد افزایش می دهد. به همین دلیل فراگیری روش های مقایسه نکردن خود با دیگران می تواند سلامت روح و جسم شما را ارتقا دهد. مشاوره آنلاین میتواند به شما کمک کند.
بازی مقایسه خود با دیگری را به یک هنر مفید برای این تبدیل کنید که دوباره عاشق خودتان شوید. از مقایسه هایی که تنها احساس بدبختی و فقدان را در شما به وجود می آورند دست بکشید. در عوض از مقایسه برای این استفاده کنید که انسان بهتری شوید و جهان اطراف خود را به جای بهتری برای زیستن تبدیل کنید.
منبع: سیمیاروم
اکثر ما در زندگی با انسان هایی رو به رو شده ایم که اصطلاحا اهل قضاوت کردن هستند و در مورد ابعاد مختلف زندگی ما نظر می دهند و ما را مورد قضاوت های پی در پی قرار می دهند. این افراد با خودشان چنین تصور می کنند که “بهتر می دانند” یا نسبت به انسان های دیگر “نگاهی عمیق تر به مسائل دارند” و بنابراین در تلاشند که شما را در ابعاد مختلف تصحیح کنند؛
این افراد دائما در مورد موضوعات مختلف زندگی شما از کلمات مورد استفاده تان گرفته تا نوع رابطه تان با شریک احساسی تان نظر می دهند. اما چگونه باید با این افراد قضاوت کننده برخورد کرد؟
بهترین واکنش به قضاوت کردن دیگران
فاصله
مهم ترین نکته در برقراری تمامی ارتباط ها رعایت فاصله ی مناسب است. فراموش نکنید که همه ی انسان ها ارزش صرف وقت و انرژی را ندارند. بنابراین اگر در ارتباط بودن با یک فرد قضاوت کننده برایتان اهمیت چندانی ندارد بهتر است که کمی از او فاصله بگیرید تا خود به خود از قضاوت های او در امان بمانید.بهتر است انرژی و وقت خود را روی افرادی متمرکز کنید که دوستشان دارید و آنها نیز به شما عشق می دهند.
آگاه باشید
یکی از آسیب هایی که افراد قضاوت کننده برای اطرافیان می توانند داشته باشند این است که فرد مقابل در ارتباط با آنها رفته رفته احساس کوچک بودن و بی قابلیتی می کند و عزت نفسش خدشه دار می شود. افراد قضاوت کننده اغلب به مرور احساس بی کفایتی را در طرف مقابل نهادینه می کنند و او را به نیز این باور می رسانند که خودشان عقل برتر هستند.
آنها در مورد لباس پوشیدن، انتخاب همسر، سلیقه ی غذایی، اعتقادات مذهبی و موارد بسیار جزیی زندگی افراد قضاوت و داوری دارند و بعد از مدتی فرد مقابل ممکن است که در ارتباط با این افراد از خودِواقعی اش فاصله گرفته و تبدیل به فردی شود که مورد تحسین و حمایت آنهاست چون قضاوت های آنها را به زندگی اش وارد کرده است. و این دور ماندن از خودِ واقعی همان چیزی است که موجب ایجاد احساس نامطلوب در ارتباط با افراد قضاوت کننده می شود.
اما آگاهی در مورد اینکه افرادی که قضاوت کننده هستند و به نوعی نگاه از بالا به پایین به اطرافیان دارند، در واقع از یک خلا درونی رنج می برند و برای سرپوش گذاشتن بر آن خلا از مکانیزم دفاعی قضاوت استفاده می کنند، باعث می شود که اسیر بازی آنها نشوید. هنگامی که به این موضوع آگاه باشید که رفتار قضاوت گر ریشه در مشکلات شخصیتی فرد، نظیر حسادت و بدبینی دارد و از یک منِ تضعیف شده نشأت می گیرد، دیگر قضاوت های او برایتان آزاردهنده نخواهد بود.
در قضاوت کردن دیگران به دنبال معنا باشید
خوشتان بیاید یا نه، همه ی انسان ها و پدیده هایی که در زندگی با آنها رو به رو می شوید، درسی برای شما دارند و این انتخاب شماست که از آنها بیاموزید یا نه. اگر در زندگی با انسان هایی برخورد دارید که قضاوت کننده هستند، خوب است که قضاوت های آنها را جدی نگیرید اما بد هم نیست که به دور از تعصب و خشمگین شدن از دخالت این افراد در زندگیتان، قضاوت های آن ها را در ذهن آرام و به دور از تعصب خود بررسی کنید. شاید همین ارتباط ناسالم در عمق خود حاوی پیام هایی برای شماست تا در زندگی معنایی بزرگتر و نگاهی زیباتر برای خود بسازید.
یک سوزن به خود بزنید و بعد یک جوالدوز به دیگران
صبر کنید! اگر قبل از بررسی رفتار خود در حال پیدا کردن افراد قضاوت کننده در ذهنتان هستید، دست نگه دارید. چون همین حالا دارید دیگران را قضاوت می کنید. البته نکته ی بسیار مهمی که باید به آن توجه کنید این است که قضاوت در ذات خود نه تنها موضوع بدی نیست بلکه اساس زندگی را تشکیل می دهد. تا شما توانایی قضاوت در مورد پدیده ها را نداشته باشید نمی توانید در این دنیا زندگی کنید و از خطرات آن در امان بمانید.
ویژگی افراد قضاوت کننده
اما موضوع مهم این است که تا کجا به ذهنتان اجازه دهید که قضاوت کند. پای قضاوتتان در گلیم خودتان است یا در گلیم دیگران؟ قضاوتتان بر اساس دلایل کافی است یا بر پایه ی تصوراتتان؟ اگر شما هم ویژگی های زیر را در خود می بینید، باید بدانید که خودتان نیز در دسته ی افراد قضاوت کننده جای دارید و بهتر است قبل از آنکه اطرافیانتان را خسته کنید و روابطتان از هم بپاشد به دنبال ایجاد تغییر در خود باشید.
افراد را بر اساس ظاهرشان طبقه بندی می کنید. نوع لباس پوشیدن افراد یکی از فاکتورهایی است که بر اساس آن شما به شخصیت آنها پی می برید.
مدام غیبت می کنید. در واقع غیبت کردن به یکی از عادات رفتاری شما تبدیل شده است.
خود را انسان تیزبینی می دانید که خیلی دقیق می تواند پی به ذات انسان ها ببرد.
سطح درآمد، اعتقادات مذهبی و قومیت افراد از مواردی هستند که بر اساسشان متوجه برخی از ویژگی های شخصیتی آنها می شوید.
اگر در جمعی حضور دارید و مرکز توجه نیستید، احساس خستگی و بی حوصلگی می کنید.
اغلب موفقیت افراد را مدیون شانس بالای آنها می دانید و از اینکه شما این شانس را نداشته اید احساس نامطلوبی به شما دست می دهد. گرچه در ظاهر به آنها تبریک می گویید.
در بسیاری از شرایط شک ندارید که برخی از اطرافیان با رفتار کنایه آمیز خود قصد تخریب شما را دارند.
نگاهتان در مورد انسان ها ارتباط نزدیکی دارد با آنچه دیگران درباره ی آنها می گویند.
از انسان هایی که نظری متفاوت با شما دارند خیلی زود خسته می شوید. نزدیکان شما کسانی هستند که شما را در اغلب موارد تأیید می کنند.
بهترین دوستتان هدیه ای برای تولدتان نمی گیرد، نه به این دلیل که نمی خواهد هدیه ای بگیرد، بلکه به این دلیل که احساس می کند هیچ هدیه ای وجود ندارد که شما را خوشحال کند
در پایان هم لازم است بر این نکته تاکید شود که در بررسی این مثال ها میزان “فراوانی” آنها پارامتر مهمی است که نباید نادیده گرفته شود. اگر فراوانی آنها در شما کم نیست، اندکی تامل لازم است.
منبع: سیمیاروم
کمک افراطی به دیگران به چه معناست و چه تاثیری بر زندگی شخصی ما می گذارد؟
یکی از مراجعانم داستان عجیب و غریبی را برایم تعریف می کرد که حتی تصور رسیدن به این سطح از مشکلات سخت است. او تعریف می کرد که برادری دارد که دچار اعتیاد به الکل است. مشکل آنجاست که این اعتیاد به شدت روی زندگی او تاثیر گذاشته است. در هر ساعتی از شبانه روز، حتی نیمه شب، احتمال تماس خانواده برادرش وجود دارد که از او می خواهند برای کنترل مستی و رفتارهای برادرش به آنها کمک کنند.
بارها او را برای ترک به کمپ برده اند و در این مدت تمام هزینه های خورد و خوراک خانواده برادر با او بوده است. با آنکه آنها چند برادر و خواهر هستند، اما همه از زیر بار مشکلات این برادر فرار کرده اند و تنها این اوست که بار مشکلات روی دوشش سنگینی می کند. هر بار که تصمیم می گیرد کمی از مشکلات برادرش دوری کنند، با تماس مادر و گریه هایش تسلیم می شود و همه چیز به حالت قبل باز می گردد. دوری از خانواده، افزایش هزینه ها به خاطر نگهداری از دو خانواده، از بین رفتن مرزهای شخصی و استقلال باعث شد با همسرش به مشکل بخورد و زندگی شخصیش دچار مشکل شود.
ماجرای کمک های او تا آنجایی پیش رفت که با اصرار مادر، برادرش را در شرکت دولتی محل کار خودش استخدام کرد. همین موجب شد که با اولین مرتبه مستی و فحاشی های او به همکاران و روسا، هر دو از کار بیکار شوند. کمک کردن افراطی به دیگران مشکلی است که بسیاری از ما با آن دست و پنجه نرم می کنیم و حتی زندگی خودمان را نیز با آن به ورطه نابودی می کشیم.
گاهی تفاوت قائل شدن بین کمک کردن و کمک کردن افراطی به دیگران سخت است. شاید توجیه برخی این باشد که من مهربانم و دوست دارم به دیگران کمک کنم. درست است، اما باید بدانید چه زمانی از خط قرمزها عبور می کنید و چه زمانی زندگی تان را به خطر می اندازید.
پاسخ دیگران به کمک کردن افراطی شما چیست؟
چنانچه رفتاری آمیخته با کمک کردن افراطی داشته باشید دو نوع پاسخ از سمت کودکان، دوستان و عزیزان دریافت می کنید.
دوری:
وقتی کسی بیش از حد به شما نزدیک می شود، طبیعی ترین پاسخ دور شدن از اوست. این پاسخی طبیعی از سوی کسانی است که با توصیه های بی اجازه یا تلاشتان برای کنترل آنها از شما دور می شوند.
تکیه کردن بیش از حد:
رایج ترین عکس العمل دیگران در برابر کمک های افراطی یک شخص این است که تماما به او تکیه می کنند. علائمش آن است که هر روز و هر لحظه از شبانه روز برای مشکلاتش با شما تماس می گیرد، از شما مشاوره می گیرد اما به هیچ کدام عمل نمی کند و از شما درخواست های زیادی دارد.
نشانه های کمک کردن افراطی به دیگران:
برای برخی افراد کمک کردن حد و مرزی ندارد. همین امر باعث می شود زمانی به خود بیایند که یا زندگیشان به شدت تحت تاثیر قرار گرفته است یا با ناسپاسی فرد مقابل رو به رو شده اند. اگر نشانه های زیر را در خود مشاهده می کنید شاید وقت آن است که رفتارتان را تغییر دهید:
به جای کمک کردن افراطی به دیگران چیز دیگری را امتحان کنید:
به جای آنکه بار دیگران را به دوش بکشید، اجازه دهید خودشان با مشکلاتشان دست و پنجه نرم کنند. اگر مشکل جزئی و کوتاه مدت است، مانند تصادف کردن یا فوت یک فرد، کمک کردن هیچ ایرادی ندارند. اما کمک های شما به یک نفر نباید هیچ گاه به سمتی برود که مشکلات او زندگی شما را تحت تاثیر قرار دهد و خود از زیر بار مشکلاتش فرار کند.
این به معنی قطع ارتباط با هیچ کس نیست، بلکه کافی است در مورد کارهایی که مایل به انجامشان نیستید، قاطع باشید. مهارت نه گفتن را در خودتان تقویت کنید و در هر جایی که لازم است و به هر کسی که لازم است، نه بگویید. اگر فرد مقابل از نه شنیدن ناراحت می شود، این مشکل اوست و خودش باید آن را حل کند.
برای پاسخ دادن صبر کنید. بسیاری از مشکلات زمانی آغاز می شود که بدون فکر کردن پاسخ مثبت می دهید. زمانی که از شما درخواست کمک می شود، به نحوی پاسخ دادن را به تاخیر بیاندازید. جوانب کار را بسنجید و با حد و مرزهای خود مقایسه کنید. تنها در صورتی کمک کردن را بپذیرید که مشکلی برای زندگی شخصی خودتان ایجاد نمی کند.
نیازهای خود و خانواده را در اولویت قرار دهید. ممکن است تا به حال کمک کردن افراطی به دیگران باعث شده باشد که خود و خانواده را فراموش کرده باشید. فهرستی از نیازها، حقوق، تفریحات و امور شخصیتان تهیه کنید. آن را در اولویت قرار دهید و به تناسب به آنها رسیدگی کنید. اجازه ندهید کمک کردن به دیگران، اولویت های این فهرست را ناتمام بگذارد.
تقسیم وظایف کنید. اگر احساس می کنید تنها فردی هستید که سنگینی بار مسئولیت را به دوش کشیده اید، وقت آن است که این بار را بین دیگران تقسیم کنید.
اجازه دهید دیگران نیز لذت کمک کردن را بچشند. اگر دیگران در قبال پذیرش مسئولیت شانه خالی می کنند، در ابتدا از وظایف کوچک و کوتاه مدت شروع کنید و به تدریج بر سر تقسیم عادلانه وظایف با یکدیگر صحبت کنید.
با رها کردن کمک کردن افراطی به دیگران چه تغییری در زندگیتان ایجاد می شود؟
هر کسی باید مرزهای مشخص و سالمی در زندگیش داشته باشد. تقبل مسئولیت زندگی دیگران باعث می شود که آنها به شما وابسته شوند و حتی در طولانی مدت رابطه صمیمانه شما را خراب می کند.
وقتی دست از کمک کردن افراطی به دیگران بردارید، احساس آزادی و آرامش بیشتری می کنید. به خود و زمانتان ارزش بیشتری می دهید. با دیگران رابطه ای سالم برقرار می کنید و دیگر خبری از رابطه ناسالم والد-فرزند یا مشاور-مراجع نیست.
منبع: سیمیاروم
امید در هر شرایطی به نفع بشر است. این احساس مثبت باعث حرکت روبه جلو و تلاش در زندگی می شود. بدون آن میل به رسیدن به هدف از بین می رود. با شیوه های صحیح می توانید افزایش امید به زندگی را محقق کنید.
چرا احساس امیدواری به زندگی اهمیت دارد؟
زندگی امروزه بسیار پیچیده تر و شلوغ تر از دهه های قبل شده است. از این رو، موانع زیادی نیز بر سر راه موفقیت انسان قرار گرفته اند. بنابراین، صرف داشتن هدف نمی تواند فرد را به موفقیت برساند. آنچه مهم است این است که نیرویی برای دستیابی به هدف باشد. این نیرو همان امید است.
کسی که امید به زندگی نداشته باشد، با هیچ مشکلی مقابله نخواهد کرد. هر چقدر امید در شما بیشتر باشد، امکان موفقیت و رشد در زمینه های مختلف اجتماعی و فردی بیشتر می شود.
کسی که امید داشته باشد، با حرف های منفی و ناامیدکننده دیگران مایوس نمی شود. به خود و توانایی هایش تکیه می کند و از پس مشکل برمی آید.
افسردگی، انزوا و درماندگی از عوارض نداشتن امید به زندگی است.
ویژگی افراد امیدوار به زندگی چیست؟
راهکارهای افزایش امید به زندگی:
دیدگاه شما به زندگی در موفقیتتان مهم است. مثبت اندیشی به شما کمک می کند که زندگی با کیفیت تری را تجربه کنید.
هدف داشته باشید:
امید مانند سوخت است. اما برای اینکه حرکت کنید با مسیر مشخص باشد. بدون هدف یک کشتی سرگردان در دریایی طوفانی خواهید بود که باد شما را به هر سمتی خواهد برد. در نتیجه، به احتمال زیاد هیچ وقت به ساحل امن موفقیت نخواهید رسید.
افکارتان را تغییر دهید:
به گفتگوی درونی خود گوش دهید. آیا در طول روز بارها و بارها به شکست فکر می کنید؟ تصور می کنید آینده خوبی در انتظارتان نیست؟ با فکر کردن به هر هدفی، بلافاصله از خودتان می پرسید خب آخرش چه؟
این روند فکری باید در شما تغییر کند تا بتوانید نیروی حرکت کردن داشته باشید. از افرادی که امید شما را به ناامیدی و منفی گرایی تبدیل می کنند، دور شوید.
اگر اخبار منبع افسردگی و درماندگی شما هستند، از آنها دور شوید. شنیدن اخبار منفی باعث می شود که احساس کنید زندگی پوچ است و آینده خوبی در انتظارتان نیست. شنیدن خبر تظاهرات، جنگ، بیماری و تورم باعث می شود که نیازی به تلاش نبینید، زیرا قرار نیست زندگی روی خوشش را به شما نشان دهد.
با افراد مثبت حرف بزنید:
این آدم ها حتی در بدترین حالت هم می توانند جنبه های زیبای زندگی و شرایطی را نشان دهند که باعث افزایش امید به زندگی در شما شود.
کسی که از شما حمایت می کند، روزنه های امید را به شما نشان می دهد و برای هر شرایط سخت راهکارهای خوب را پیدا می کند، همان فردی است که برای امید پیدا کردن به زندگی به او نیاز دارید.
قدردان باشید:
ممکن است ذهنتان فقط روی مسائل منفی متمرکز شده است که تا این حد از زندگی احساس ناامیدی می کنید. دیدگاه خود را تغییر دهید و به دنبال نشانه های مثبت در زندگی باشید.
چه چیزی در زندگی دارید که به خاطر آن قدردان خدا هستید؟ کدام عوامل می توانند محرک رشد و انگیزه تلاش برای شما باشند؟
در تاریک ترین زندگی نیز یک باریکه نور وجود دارد. به دنبال آن بگردید.
آینده را مثبت تصور کنید:
فردا را چطور تصور می کنید؟ اگر فردای شما تیره و سیاه باشد، چه لزومی دارد برای رسیدن به آن عجله داشته باشید؟
فردا را آنطور که به شما می گویند یا برایتان تصویر کرده اند، نبینید. شما باید خودتان این فردا را بسازید و این دقیقا همان طور ساخته می شود که تصور می کنید.
در این تصویر زندگی شما با همسرتان چطور است؟ به چه موفقیت های فردی دست یافته اید؟ چه تغییراتی کرده اید؟ در چه خانه ای زندگی می کنید؟ چه روابطی دارید؟
این تصویر مانند نقشه راه، به شما کمک می کند که با امید بیشتری به زندگی نگاه کنید و برای رسیدن به آن تلاش کنید.
انتظاراتتان را تعدیل کنید:
در این رویاپردازی بیش از حد اغراق نکنید. توانایی ها و امکانات خود را بررسی کنید. در غیر این صورت، وقتی زمان مقایسه زندگی رویایی با زندگی واقعی می رسد، افسرده خواهید شد. اگر در یک خانه ۸۰ متری مستاجر هستید، تصور داشتن یک پنت هاوس از شرایط شما خیلی دور است. شاید بهتر است به خرید یک خانه ۵۰ متری فکر کنید. این برای شروع قابل دستیابی تر به نظر می رسد.
اگر هیچ استعدادی در ریاضی ندارید، تصور دریافت مدرک مهندسی شاید دور از دسترس به نظر برسد. بهتر است به حوزه ای فکر کنید که در آن مهارت بیشتری دارید.
به علاوه، فراموش نکنید که در رویاپردازی زندگی دیگران را ملاک قرار ندهید. ظاهر زندگی دیگران ممکن است بسیار شیرین و جذاب باشد. واقعیت همیشه می تواند متفاوت باشد.
برای افزایش امید به آینده صرفا روی زندگی خود تمرکز کنید.
تفریح و استراحت داشته باشید:
زندگی باید روی خوشش را به شما نشان دهد تا بتوانید احساس امیدواری به زندگی داشته باشید. با انجام کارهایی که باعث خوشحالی و لذت شما می شوند، حس بهتری به زندگی خواهی داشت. حتی اگر احساس افسردگی می کنید، همین امروز یک ورزش جدید، مهارت یا سرگرمی جدید پیدا کنید تا تاثیر آن را ببینید.
منتظر نباشید که اول افسردگی و ناامیدی شما درمان شود تا بعد به لذت و تفریح بپردازید. برعکس باید اول حس لذت را بچشید تا بتوانید از افسردگی دور شوید.
چالش های جدید پیش روی خود قرار دهید:
برای افزایش امید به زندگی باید پیوسته در تلاش و چالش باشید. این حس شادابی شما را بیشتر می کند رویارویی با موقعیت های جدید حس زندگی را در شما بیشتر می کند و عاملی برای تحریک رشد و توسعه است.
با مشاور صحبت کنید:
از دست دادن امید به زندگی می تواند به دلیل بروز تروما، حواذث تلخ، شکست های متعدد و افسردگی باشد. مقابله با این احساسات منفی و غلبه بر افکار نادرست به کمک روانشناس/مشاور/روانپزشک نیاز دارد.
روان درمانی، رفتار درمانی شناختی و دارو درمانی راهکارهایی هستند که بسته به مشکل می توانند امید به زندگی را در شما تقویت کنند.
امید یک احساس درونی است که با نگرش شما به جهان در ارتباط است. اما عوامل بیرونی، عادت های روزمره و نوع زندگی در این حس دخیل هستند. با راهکارهای فوق، زندگی پر ثمرتری را تجربه کنید.
منبع: سیمیاروم
گذر از خودمدیریتی به اصلاح خود
رهبران برای تأثیرگذاری بیشتر و مدیریت صحیحتر به خودمدیریتی نیاز دارند. این بدان معناست که باید از نقاط قوت، ضعف، احساسات، افکار و ارزشهای خود و همچنین تأثیر آنها بر افراد اطرافشان آگاه باشند. اما این تنها نیمی از داستان است. خودآگاهی بدون داشتن مهارتی که به همان اندازه مهم است بیفایده به نظر میرسد: مهارتی به نام خود مدیریتی.
یکی از مراجعان من، که او را ریک مینامیم، به عنوان مثال در این مطلب مورد بررسی قرار میگیرد. بهطور مکرر، به او این بازخورد داده شده است که در جلسات بیش از حد زیاد و طولانی صحبت میکند. وی عنوان میکند که مایل است رفتارش را بهبود ببخشد و در جلسات شرکتکننده سازندهتری باشد تا به تیمش کمک کند که تصمیمات بهتری بگیرند. پس از جلسه اخیرش با ۱۵ نفر که وی ۳۰ درصد از زمان جلسه را صحبت کرده بود، از او خواستم مشارکت خود را ارزیابی کند. او پاسخ داد، “می دانم که بیش از حد صحبت کردم؛ اما نکات زیادی برای گفتن داشتم.” سپس به توضیح درباره ایدههایش ادامه داد. ریک بسیار خودآگاه است، اما از آنجا که فاقد خودمدیریتی است، به اندازه کافی تأثیرگذار نیست.
خودمدیریتی چیست؟
خودمدیریتی یک انتخاب آگاهانه برای مقاومت در برابر یک ترجیح یا عادت است، تا در عوض آن یک رفتار سازندهتر را از خود نشان دهیم. این مسأله یک فرایند چهار مرحلهای است:
حضور قلب:
توجه داشته باشید که در این لحظه چه اتفاقی میافتد، نه آنچه ۱۵ دقیقه پیش گفته شد یا آنچه در جلسه بعدی اتفاق خواهد افتاد.
خودآگاهی:
چه چیزی را میبینید، میشنوید، احساس میکنید، انجام میدهید، میگویید و در نظر میگیرید؟
شناسایی طیف وسیعی از گزینههای رفتاری:
بعد چه کاری میخواهید بکنید؟ عواقب احتمالی هر اقدام چیست؟ چه بازخوردی دریافت کردهاید که میتواند به آگاهی از گزینهها به شما کمک کند؟ گزینههای جایگزین کدام موارد هستند؟
انتخاب رفتارهای دارای بیشترین بازدهی:
چه رفتاری بهترین نتیجه را به همراه خواهد داشت؟ حتی اگر آن رفتاری نباشد که برای شما راحتتر باشد؟
از نظر ریک، خود مدیریتی بدین ترتیب تعریف میشود:
حضور قلب: “من روی این مکالمه متمرکز هستم، واقعاً به نظرات همه گوش میدهم و به آنچه اتفاق میافتد، توجه میکنم.”
خودآگاهی: “میدانم که هیجانزده و مشتاق به اشتراک گذاشتن ایدههایم هستم. میخواهم مثالی بزنم. همچنین، متوجه هستم که افراد زیادی در اتاق هستند که سعی میکنند صحبت کنند، و میدانم که معمولاً زیاد در جلسات صحبت میکنم، که این امر میتواند دیگران را از شرکت در صحبتها باز دارد.”
شناسایی طیف وسیعی از گزینههای رفتاری: “من میتوانم ایدههای خود را توضیح دهم، یک سوال مفید بپرسم، دیگران را دعوت کنم که عقاید خود را به اشتراک بگذارند یا بیصدا به صحبتهای دیگران گوش کنم.”
انتخاب رفتارهای دارای بیشترین بازدهی: “من قصد دارم نظراتم را بیان نکنم و در عوض به صحبتهای دیگران گوش دهم. هرچند خیلی دوست دارم که ایدههایم را به اشتراک بگذارم، اما بارها به من گفتهاند که زیاد صحبت میکنم و به دیگران فرصتی برای مشارکت نمیدهم. اگر اکنون گوش کنم، بالاخره این شانس را به دیگران خواهم داد. ”
آیا رفتارهای سازنده با ترجیحات ما مطابقت دارند؟
آنچه از خود مدیریتی کاری بسیار سخت میسازد، به تعریف آن برمی گردد. سازندهترین رفتارها اغلب با عادات و ترجیحات ما مطابقت ندارند، که اگر اینطور بود، دیگر نیازی به مدیریت رفتارهایمان نداشتیم.
رفتار کردن به روشی که با میل فردی مطابقت ندارد، باعث میشود که شخص احساس راحتی نداشته باشد. کار کردن به روشی که مغایر با عادتهای ماست، میتواند واکنشهای منفی مشابهی را ایجاد کند. در مورد عادتها، مغز یک میانبر ایجاد میکند و بدون اینکه فکر کند و برای صرفهجویی در وقت و تلاش، از محرک به سمت پاسخ حرکت میکند؛ اما رفتارهای غیر عادی ما را ملزم میکنند که در مورد یک موقعیت بیاندیشیم، گزینههایی را در نظر بگیریم، انتخاب کنیم و سپس رفتاری را بروز دهیم که با آن انتخاب همسو است. این کار به تلاش نیاز دارد. حالت خلبان خودکار برای عادتها باعث میشود که تغییر آنها بسیار سخت شود. پیشفرضسازی یک عادت قدیمی آسانتر و خوشایندتر از تلاش برای ایجاد یک عادت جدید است.
تمرین خودمدیریتی
با وجود این موانع، خود مدیریتی یک مهارت قابل یادگیری است. با این روش میتوانید شروع کنید:
تصمیم بگیرید که کجا میخواهید خودتان را مدیریت کنید
به نحوه عملکردتان، آنچه میگویید و انجام میدهید و آنچه نمیگویید و انجام نمیدهید، توجه کنید. مواردی را شناسایی کنید که مطابق میل نیستند و ممکن است خودمدیریتی در مورد آنها مفید باشد. به عنوان مثال، شاید شما هم مانند ریک در جلسات زیاد صحبت میکنید.
به محرکهای فقدان خودمدیریتی توجه کنید
در آن لحظاتی که خودتان مدیریت نمیکنید؛ اما دوست دارید که این طور باشد، به احساستان، آنچه میخواهید و تفسیر آنچه در اطرافتان اتفاق میافتد، دقت کنید. محرک اقدامات شما چیست؟ آیا عدم آگاهی به حال حاضر، خوب جلوه دادن، نداشتن مهارت، عدم امنیت یا چیز دیگری است؟ مثلاً اگر در جلسات زیاد صحبت میکنید، به دلیل آن فکر کنید. شاید ایدههای خود را بهتر از دیگران دوست دارید، یا تا به حال هرگز به ذهنتان خطور نکرده که کمتر صحبت کنید. بسیاری از افرادی که مایل هستند سریع وارد فاز اقدام شوند، وسوسه میشوند که از این مرحله تأمل صرفنظر کنند و مستقیماً به سمت برنامهریزی و تمرین حرکت کنند؛ اما شما این کار را نکنید. درک چرایی رفتارها و گزینههای ما، برای تغییر این انتخابها بسیار مهم است.
انتخابها و واکنشهای خود را نسبت به این انتخابها در نظر بگیرید
به جای رفتارهای پیش فرض، اگر خودمدیریتی میکردید، دیگر چه کاری میتوانستید انجام دهید؟ واکنش شما در برابر آن گزینهها چیست؟ به نحوه نمایش ترجیحات و عادتهای خود توجه کنید و از خود بپرسید از چه چیزی میخواهید اجتناب کنید. در مثال زیاد صحبت کردن در جلسات، یکی از گزینههایی که ممکن است در نظر بگیرید این است که پیش از ارائه دیدگاهتان، صبر کنید تا دیگران نظرات خود را بیان کنند. اکنون، واکنشتان را نسبت به این گزینه در نظر بگیرید. آیا میترسید شخص دیگری نظر شما را اعلام کند و اعتبار این پیشنهاد به شما نرسد؟ یا اینکه ایدههای دیگران به خوبی شما نباشد و تصمیم درستی گرفته نشود؟
طرحریزی کنید
اکنون که میدانید چه چیزی را میخواهید تغییر دهید، بهتر درک میکنید چه چیزی شما را تحریک میکند و برخی از گزینهها را شناسایی کردهاید، به گامهایی فکر کنید که میتوانید در مسیر اصلاح و خودمدیریتی بردارید. اگر زیاد صحبت میکنید، برنامه شما میتواند شامل این تصمیمگیری باشد که چند بار در یک جلسه و برای چه مدت مجاز به صحبت کردن هستید یا در کدام جلسات فقط قرار است گوش کنید و حرف نزنید.
تمرین کنید
عادتهای قدیمی کاملا در مغز ما جا افتادهاند. برای تغییر آنها، باید مسیرهای عصبی جدیدی ایجاد کنیم (عادتهای جدید)، و این نیاز به تمرین دارد. اگر به مثال زیاد صحبت کردن در جلسات برگردیم، تمرین کردن میتواند اینطور باشد که تعداد نظرات مجازتان را بشمارید و وقتی به حداکثر تعداد مجاز رسید، سکوت کنید (حتی اگر فقط یک مورد مهم دیگر برای گفتن به جمع داشته باشید). این کار را تا زمانی که قادر به مدیریت خود رفتار باشید، ادامه دهید. همزمان، واکنشهای خود را نسبت به این رفتار بررسی کنید. از کارهایی که انجام میدهید و از واکنشهایتان چه چیزهایی میتوانید بیاموزید که میتواند در این تمرین به شما کمک کند؟
مراحل کار را تکرار کنید
به مرحله دو برگردید و تلاشهایتان را بررسی کنید. در انتخابهای خود تأمل کنید، در برنامه تجدید نظر کنید و برخی دیگر را تمرین کنید. در هر تکرار متوالی، کمی بیشتر در مورد نحوه کار کردن، رفتارتان و اینکه چگونه میتوانید آن را بهبود ببخشید، یاد خواهید گرفت.
طبیعی است که به نوعی رفتار کنید که با آن آشنا هستید و برایتان احساس بهتری به همراه دارد. اما اگر همیشه این طور رفتار کنید، هرگز در هیچ چیزی بهتر نخواهید شد. رهبران، برای تأثیر گذاری هر چه بیشتر، باید فراتر از خودآگاهی به سمت خود مدیریتی بروند. با شناخت اقدامات فعلی خود و در نظر گرفتن گزینههای جایگزین شروع کنید و پس از آن تمام تلاشتان را برای تغییر عادتهای بد انجام دهید. به جای آنها کاری را انجام دهید که بیشترین بهرهوری را به همراه دارد. اینگونه میتوانید طی یک فرایند نه چندان دشوار به خودمدیریتی برسید و عادات و رفتارهای خود را مدیریت کنید یا تغییر دهید.
منبع: سیمیاروم