تفکر مثبت

ارائه ی آموزش های رایگان روزانه در حوزه تفکر مثبت نگر و پیشرفت شخصی

تفکر مثبت

ارائه ی آموزش های رایگان روزانه در حوزه تفکر مثبت نگر و پیشرفت شخصی

چرا گاهی تنبلی و تن‌آسایی برایمان خوب است؟

در سال ۲۰۲۲ انتشارات دانشگاه آکسفورد، ناشر پرآوازه‌ترین فرهنگ واژگان انگلیسی، طی یک نظرسنجی همگانی با مشارکت بیش از ۳۰۰هزار نفر، عبارت «گابلین مود» (Goblin Mode) را به‌عنوان عبارت منتخب سال برگزید. اگر بخواهیم عبارت «گابلین مود» را واژه‌به‌واژه به فارسی برگردانیم، نتیجه «حالت اجنه‌ای» خواهد بود که البته آن‌طور که باید و شاید معانی نهفته ورای این واژه باب روز را آشکار نمی‌کند.
گابلین مود چیست؟

در فرهنگ واژگان آکسفورد، «گابلین مود» چنین تعریف شده است:

    این عبارت توصیفگر خلق‌وخوی ویژه‌ای است که در آن فرد خودپسندانه‌ خود را از قید و بند هنجارها و انتظارات اجتماعی رها می‌کند و بدون هیچ‌گونه احساس ندامت یا شرمساری، غرق خمودگی، لاابالی‌گری و تن‌پروری می‌شود.

با توجه به این تعریف، شاید بهتر باشد به‌جای «حالت اجنه‌ای» از معادل‌های دیگری برای این عبارت جدید استفاده کنیم. مثلا شاید «تن‌آسایی»، «خوش‌باشی» یا به بیان خودمانی «طی‌کردن به بی‌خیالی» بهتر معنا و مفهوم گابلین مود را برای مخاطب پارسی‌زبان آشکار کنند.

به بیان دیگر، گابلین مود یا تن‌آسایی را می‌توان رهاکردن خود از قیدوبند هنجارهای رفتاری دانست. درست مانند اینکه نیمه‌شب به آشپزخانه بروید و ته‌مانده بستنی را که مدت‌ها گوشه فریز مانده بیرون بیاورید و با حرص و ولع تمام آن را میل کنید یا اینکه با پیژامه به سوپرمارکت محل زندگی‌تان بروید و بدون هیچ‌گونه نگرانی بابت قضاوت دیگران، خریدتان را انجام دهید. این همان رضایت آنی و لحظه‌ای است که فرد با تن‌آسایی به‌دنبالش می‌گردد و حاضر است به‌جای یک وعده سالم، مشتی هله‌هوله برای ناهار بخورد و به‌هیچ‌وجه هم دچار احساس پشیمانی نشود.
چند نمونه از رفتارهای فرد تن‌آسای

  •     بدون هیچ رودربایستی آب را از بطری سر می‌کشد و به‌هیچ‌وجه سراغ لیوان نمی‌رود.
  •     در تمام طول روز لباس خواب می‌پوشد و برای آماده‌شدن هم چندان عجله‌ای به خرج نمی‌دهد.
  •     از حمام‌رفتن و دوش‌گرفتن پرهیز می‌کند و چندین روز یک دست لباس را به تن دارد.
  •     قید مرتب‌کردن روزانه تخت‌خوابش را می‌زند، لباس‌های تمیزش را روی زمین می‌اندازد و جعبه‌های پیتزا را روی میز ناهارخوری تلنبار می‌کند.
  •     ساعت‌های متوالی به تماشای برنامه تلویزیونی موردعلاقه‌اش می‌نشیند.
  •     به‌جای کار حضوری مشغول دورکاری می‌شود و میانه‌ای هم با پشت‌میزنشینی ندارد و از تخت‌خوابش به‌جای میز کار استفاده می‌کند.

آیا گابلین مود دردی هم از ما دوا می‌کند؟

غلتیدن به دامن تن‌آسایی و رهاکردن مسئولیت‌های شخصی و اجتماعی چه رهاوردی برای افراد دارد؟ هرچند اصطلاح گابلین مود نخستین‌ بار در سال ۲۰۰۹ در شبکه اجتماعی توییتر به‌ کار رفت، بعدها در بحبوحه همه‌گیری بیماری کووید ۱۹ به واژه روز بدل شد. در آن ایام، خیلی‌ها به‌دلیل قرنطینه‌های سخت‌گیرانه خانه‌نشین شده بودند و برای کنارآمدن با آن شرایط ویژه کم‌کم قید پایبندی به هنجارهای رفتاری متعارف را زدند و تلاش کردند بیش از همه به راحتی و تمایلات شخصی خودشان اهمیت بدهند.

دکتر سالیوان، کارشناس حوزه روان‌شناسی و مطالعات رفتاری، در این باره می‌گوید:

    در گیرودار همه‌گیری ویروس کرونا به‌تدریج یاد گرفتیم که چگونه از پس کارها بربیایم، چگونه استراحت کنیم، توانمان را بازیابیم و قوای روحی‌مان را تجدید کنیم. گابلین مود در این میان توانست به‌روشی کاملا نوآورانه و غیرسنتی خودمراقبتی ما را تقویت کند.

بنابراین می‌توان ادعا کرد که تن‌آسایی برای سلامت روان افراد مزیت‌هایی هم دارد و آن را واکنشی طبیعی به تنش‌ها، درگیری‌ها و حتی آسیب‌های روانی دانست. وقتی دچار تنش‌های روانی می‌شویم یا خود را در چنبره تهدیدها گرفتار می‌بینیم، سیستم عصبی سمپاتیک ما شروع به فعالیت می‌کند و با فعال‌سازی چند فرایند بیولوژیکی، فرمان نبرد یا گریز را صادر می‌کند تا فرد با انرژی بیشتری از مهلکه فرار کند. با برطرف‌شدن تهدیدها سیستم عصبی پاراسمپاتیک فعال می‌شود و ذهن و بدن را آرام‌آرام به حالت اولیه بازمی‌گرداند.

دکتر سالیوان ارتباط تن‌آسایی و سیستم عصبی پاراسمپاتیک را این‌گونه توضیح می‌دهد:

    ما به‌کمک تن‌آسایی می‌توانیم سیستم عصبی سمپاتیک خود را خاموش و سیستم عصبی پاراسمپاتیک را فعال کنیم. بنابراین گابلین مود یا تن‌آسایی ما را یاری می‌کند که استراحت و تجدید قوا کنیم و دوباره به جریان عادی زندگی برگردیم.

می‌توان تن‌آسایی را به چند مرحله تقسیم کرد که در ادامه هریک را تشریح می‌کنیم.
۱. ترمیم حالت روانی

لحظه‌های ناخوشایند جورچین روزهای بد را تکمیل می‌کنند. پس برای آنکه بتوانید روزهای خوبی بسازید، باید لحظات خوشایندی را سپری کنید و برای دستیابی به این هدف بهتر است ابتدا خود را از قیدوبند افکار منفی رها کنید.

دکتر سالیوان در این باره می‌گوید:

    اگر دیدیم که داریم به چاله جادویی خرگوش می‌افتیم و مدام وقایع ناخوشایند روزها، هفته‌ها و ماه‌های گذشته را نشخوار می‌کنیم، باید محکم سر جای خود بایستیم و سپس یک قدم عقب برویم. باید بدانیم که قرار است با بقیه لحظات، ساعات یا روز خود چه کنیم و چگونه از شر افکار آزاردهنده خلاص شویم.

فعالیت‌های ترمیمی برای انجام این کار راهگشا هستند. این فعالیت‌ها نیازمند خوددوستی‌اند؛ باید با خودتان مهربان باشید و به‌راحتی تن به پذیرش موقعیت‌های آسیب‌زننده ندهید. شاید ترک خانه، قدم‌زدن در دل طبیعت یا حتی سرزدن به فروشگاه محبوبتان مانع از افتادن شما در دام تنش‌ها شوند.

فقط به‌ خاطر داشته باشید که نباید در این مرحله، دچار احساس گناه شوید و از انجام فعالیت‌های به‌ظاهر غیربهره‌ور احساس شرم کنید.
۲. بازیابی قوا
شما نمی‌توانید با گوشی خاموش به دوست‌تان زنگ بزنید. وقتی شارژ باتری خودتان هم تمام شده است، باید راهی برای شارژ مجدد خود و بازیابی توانتان پیدا کنید. اگر چرت عصرانه یا خوابیدن زودهنگام حالتان را بهتر می‌کند، ابدا دست رد به سینه‌اش نزنید. حواستان باشد که فرسودگی شغلی ممکن است شما را از پا دربیاورد و سلامت جسم و روانتان را خیلی جدی به خطر بیندازد.

خواب ذهن و بدن شما را التیام می‌دهد و ذهنتان را از خیال‌های بیهوده خالی می‌کند. البته خواب تنها روش بازیابی قوا نیست. دورهمی‌های دوستان یا خانوادگی نیز ممکن است توان ازدست‌رفته شما را احیا کنند.
۳. تقویت حس سرزندگی و طراوت

کمی درنگ کنید و بیندیشید چه کاری شما را سر شوق می‌آورد. خوردن بستنی زعفرانی؟ درآغوش‌کشیدن شریک عاطفی؟ خواندن کتاب موردعلاقه‌تان؟ کدامشان جرقه‌های احساس سرزندگی را در شما روشن می‌کنند؟

دکتر سالیوان می‌گوید: «در مرحله بازیابی قوا، حس حاکم بر بدن شما مهم است. حال آنکه در مرحله تقویت حس سرزندگی، خود شما باید انتخاب کنید چگونه می‌خواهید خون طراوت را در رگ‌های زندگی خود جاری کنید.»

اگر نمی‌دانید که از کجا باید شروع کنید، دست به قلم بشوید و احساس خود و هرآنچه را ممکن است خوشحال یا حتی دلتنگتان کند، روی کاغذ بنویسید؛ آنگاه می‌توانید دست به انتخاب بزنید.

سالیوان در این باره می‌گوید:

    تقویت حس سرزندگی پیوند تنگاتنگی با هدف و درک شما از معنای زندگی دارد و ذهن، ضمیر و روح شما را جوان و سرزنده می‌کند.

۴. تقویت دوباره پیوندها و روابط عاطفی

وقتی می‌خواهید از چنبره افکار ناخوشایند رها شوید، باید راهی برای ارتباط دوباره با خود و دیگرانی بیابید که برایتان مهم و الهام‌بخش‌اند. دکتر سالیوان می‌گوید: «وقتی به روش‌های موجود برای مواجهه با فرسودگی شغلی یا راه‌های درمان اختلالات خلقی، از افسردگی گرفته تا اضطراب، نگاهی می‌اندازیم، می‌بینیم که تقویت پیوندهای عاطفی بیشترین اولویت را دارد.»

برخی می‌خواهند پیوند خود با ایمانشان را بازسازی کنند، برخی دیگر اما ممکن است بخواهند سراغ دوستان دیرین خود بروند و بعد از مدت‌ها با آنها دیداری تازه کنند. عده‌ای دیگر هم در پی ترمیم پیوند خود با پدیده‌های نامشهود می‌روند و مثلا ماجراجویی تازه‌ای را آغاز می‌کنند، سفر می‌روند یا حتی با کودک درون خود به گفت‌وگو می‌نشینند.

دکتر سالیوان می‌گوید:

    وقتی پای صحبت کودک درونمان می‌نشینیم، نه خودمان و نه دنیای پیرامونمان را جدی نمی‌گیریم و از این رهگذر می‌توانیم طعم شادی و معصومیت را بچشیم و در جایی که انتظارش را نداریم،‌ ردپای معجزه را ببینیم.

در این مرحله از گابلین مود یا تن‌آسایی‌، می‌توانید با خیالی آسوده از تمیزکردن اتاق خود اجتناب کنید، دیوانه‌وار پای بازی‌های رایانه‌ای بنشینید، با دوستانتان به اتاق فرار بروید یا آنکه به دل جنگلی مه‌آلود بزنید و بدون هیچ واهمه‌ای از گم‌شدن در اعماق جنگل پیش بروید. تمام این کارها شما را از چنبره افکار منفی رها و پیوندهای عاطفی‌تان با نزدیکانتان را تقویت می‌کنند.
سخن پایانی

وقتی گرفتار رخدادهای تنش‌آلود می‌شوید، می‌توانید با تن‌آسایی یا گابلین مود تا اندازه‌ای از چنبره استرس‌ها خلاص شوید و توان خود را برای بازگشت به جریان عادی زندگی احیا کنید. به‌ خاطر داشته باشید که در زندگی، حفظ سلامت روحی و جسمی بر هر چیزی مقدم است و نباید با بهادادن بیش‌ از اندازه به مشغله‌ها سلامت خود را در معرض خطر قرار دهید.




منبع: چطور

۶ راه‌حل اینکه حرف‌های دیگران را به خودمان نگیریم

طبیعی است که بخواهیم دیگران به ما احترام بگذارند. به‌هرحال انسان موجودی اجتماعی است و می‌خواهد که هم‌نوعانش برای او ارزش قائل شوند. بااین‌حال برخی مواقع احساساتمان جریحه‌دار می‌شود، آن هم بدون اینکه طرف مقابل چنین قصدی داشته باشد. به خود گرفتن حرف‌های دیگران هم در زندگی شخصی و هم در محیط کار به ما آسیب می‌زند.
منظور از به خود گرفتن حرف‌های دیگران چیست؟

شخصی‌کردن مسائل و به خود گرفتن حرف‌های دیگران به این معناست که همه‌چیز را به دل می‌گیرید. ممکن است موقعیت مدنظر یا حرف طرف مقابل به شما هیچ ارتباطی نداشته باشد، اما شما فکر کنید که در مظان اتهام قرار گرفته‌اید. وقتی بیش از اندازه به خودتان اهمیت بدهید و در تصورات ذهنی خود زندگی کنید، نتیجه این می‌شود که همه‌چیز از جمله حرف‌های دیگران را به خود می‌گیرید. دلیلش هم واضح است. در این حالت، تصور می‌کنید که همه‌چیز به شما مربوط می‌شود.

وقتی کسی تمام حرف‌های دیگران را به خودش می‌گیرد، اغلب بدین معناست که مدام احساس می‌کند اطرافیان او را هدف گرفته‌اند و به او حمله می‌کنند. در این شرایط، فرد احساس می‌کند که شخصیت، توانایی‌ها، شایستگی یا دستاوردهای شخصی‌اش بی‌ارزش تلقی شده‌اند. درنتیجه احتمالا در برابر سایرین حالت تدافعی می‌گیرد.

مردم معمولا زمانی که چیزی باعث عصبی‌شدنشان می‌شود، آن را به خود می‌گیرند. مثلا اگر به توانایی‌های خود در محل کار اطمینان نداشته باشید، بیشتر به دیگران شک می‌کنید. ممکن است در این شرایط انتظار داشته باشید بقیه از چیزی که شما درباره خودتان نمی‌پسندید بدشان بیاید. این مسئله عواقب منفی بسیاری در پی خواهد داشت. به خود گرفتن حرف‌های دیگران و شخصی‌کردن همه‌چیز سبب می‌شود که باورهای منفی و محدودکننده‌ای پیدا کنید و از پیگیری اهداف و استفاده حداکثری از توانایی‌های خود دست بردارید.
چرا حرف‌های دیگران را به خود می‌گیریم؟

طبیعی است که به آنچه دیگران درباره ما می‌گویند اهمیت بدهیم. بااین‌حال این اهمیت‌دادن نباید مانع پیشرفت ما شود. برای اینکه بخواهیم با این مسئله مقابله کنیم، باید ابتدا دلایل آن را بدانیم. در کل افراد ممکن است حرف‌های دیگران را به ۷ دلیل به خود بگیرند.
۱. تکرار حرف‌های منفی برای خود

یکی از دلایل اصلی اینکه حرف‌های دیگران را به خود می‌گیریم، تکرار حرف‌های منفی برای خود یا سرزنش‌کردن خودمان است. افرادی که دچار این مشکل‌اند، مدام به خود می‌گویند که به‌اندازه کافی خوب نیستند یا همیشه همه‌چیز تقصیر آنهاست. بنابراین در مواجهه با نظرات گاه نادرست، به‌راحتی حرف‌های منفی درباره خود را باور می‌کنند.
۲. سابقه تروما

کسانی که سابقه تروما در کودکی داشته‌اند، بیش از همه حرف‌های دیگران را به خود می‌گیرند. این افراد معمولا در دوران کودکی حمایت عاطفی کافی نداشته‌اند و همیشه والدینشان آنها را سرزنش می‌کرده‌اند. درنتیجه در برخورد با نظرات و حرف‌های دیگران ناخودآگاه تصور می‌کنند که شایسته تمسخر یا تحقیرشدن هستند.
۳. عزت نفس کم

افرادی که اعتمادبه‌نفس کمی دارند، گاهی بیش از اندازه درباره آنچه دیگران فکر می‌کنند نگران می‌شوند. آنها ممکن است بسیاری از مسائل را شخصی تلقی کنند، درحالی‌که این‌طور نبوده‌اند.
۴. اختلالات اضطرابی

آن دسته از افراد که دچار اضطراب‌ اجتماعی هستند، بیش از همه حرف‌های بقیه را به خود می‌گیرند. این افراد از قضاوت‌شدن و خجالت‌کشیدن از شنیدن نظرات دیگران واهمه دارند. بنابراین به این مسئله حساس‌ترند و خود را مخاطب هر حرفی که می‌شنوند می‌دانند.
۵. کمال‌گرایی

افراد کمال‌گرا بیش از حد نگران رعایت استانداردهای غیرواقع‌بینانه هستند. کمال‌گراها اغلب معتقدند که دیگران از آنها انتظاراتی دارند که باید برآورده سازند درحالی‌که ممکن است در واقعیت این‌طور نباشد. برای کمال‌گراها تحمل این‌همه فشار و توجه به انتظارات فرضی استرس بسیاری به همراه دارد. کمال‌گرایی باعث می‌شود آنها همه‌چیز را به خود می‌گیرند، چون انتظارشان از خود زیاد است و همیشه احساس می‌کنند که در برآورده‌کردن انتظارات غیرمنطقی خود شکست می‌خورند.
۶. استرس یا خستگی بحران

در شرایطی که وظایف شغلی بسیاری دارید و هنوز نتوانسته‌اید خود را به مهلت‌های تعیین‌شده برای آنها برسانید، دچار استرس و خستگی بحران می‌شوید. این بدان معناست که شما شرایط روحی خوبی ندارید. نتیجه هم این می‌شود که بیشتر از مواقع عادی امکان دارد نظرات دیگران را اشتباه تفسیر کنید.
۷. حساسیت عاطفی

کسی که دچار حساسیت عاطفی است، اغلب با افکار و عواطف منفی دست‌وپنجه نرم می‌کند. این مسئله ممکن است چنان بغرنج شود که خواب و خوراک را از او بگیرد. فردی که از نظر عاطفی حساس است، مدام درگیر اضطراب می‌شود و خود را با دیگران مقایسه می‌کند. چنین فردی به‌شدت از طردشدن می‌ترسد. درنتیجه اگر حرفی بشنود، بلافاصله آن را به خود ربط می‌دهد و تصور می‌کند که دیگران همیشه در حال صحبت‌کردن درباره او هستند.
نشانه‌های اینکه حرف‌های دیگران را به خود گرفته‌اید

اغلب نظرات مثبت دیگران درباره خود را نادیده می‌گیریم و در عوض، بیشتر انرژی‌مان را صرف فکرکردن به دیدگاه‌های منفی آنها می‌کنیم. مثلا ممکن است از اینکه رئیستان در محل کار به شما گفته است هنوز برای انجام پروژه‌های بزرگ‌تر آماده نیستید، ناراحت شده باشید. بااین‌حال اگر به این نظر او با دیدی متفاوت نگاه کنید، می‌توانید از آن همچون انتقادی سازنده کمک بگیرید.

برای اینکه حرف‌های دیگران را به خود نگیریم، باید نشانه‌های این طرز فکر را بشناسیم. اگر نشانه‌های زیر را دارید، کمی بیشتر فکر کنید؛ شاید مسائل را بیش از حد شخصی می‌کنید.

  •     برای خوشحال‌شدن به تأیید دیگران نیاز دارید؛
  •     بی‌جهت عذرخواهی می‌کنید و می‌خواهید همه از شما راضی باشند؛
  •     برای خودتان مرزگذاری مشخصی ندارید؛
  •     از نه گفتن به درخواست‌های دیگران می‌ترسید؛
  •     انتقادات تند درباره خودتان را به‌سادگی باور می‌کنید و آنها را به دل می‌گیرید؛
  •     هر رفتار اشتباه خودتان را نشانه نقص شخصیتی می‌دانید؛
  •     در برابر هر چیزی بلافاصله حالت تدافعی می‌گیرید یا عصبانی می‌شوید؛
  •     اغلب دچار نشخوار ذهنی می‌شوید. درباره مکالمات اخیرتان با دیگران بیش از اندازه فکر می‌کنید تا جایی که فعالیت‌های روزمره‌تان مختل می‌شوند.


چطور حرف‌های دیگران را به خود نگیریم؟

گاهی اوقات به خود گرفتن حرف‌ها و انتقادات دیگران به شما کمک می‌کند که با عزیزانتان روابطی معنادار داشته باشید و آنها زودتر متوجه آنچه شما را آزار می‌دهد بشوند. در این‌ صورت، می‌توانند رفتار خود را اصلاح کنند تا شما کمتر آسیب ببینید. بااین‌حال این طرز فکر بیشتر مواقع درست نیست و اطرافیان ما را دچار دردسر می‌کند. پس بهتر است برای حل این مشکل فکری کنید.
۱. تاب‌آوری عاطفی را تمرین کنید

اگر در روابط شخصی و محل کار عادت دارید که حرف‌های دیگران را به خود بگیرید، ممکن است دچار مشکل شوید. این مسئله به‌ویژه در محل کار که همیشه با شخصیت‌های مختلفی سروکار دارید، اهمیت بیشتری دارد.

در محل کار باید موعدهای تحویل کارها را رعایت کنید، مشتری و ارباب رجوع را راضی نگه دارید و ممکن است رئیسی داشته باشید که همیشه توقعات بسیاری دارد. طبیعی است که هرازگاهی احساساتی شوید، اما باید تاب‌آوری عاطفی را یاد بگیرید و تمرین کنید. برای مهار احساسات خود به یاد داشته باشید که قبل از هر واکنشی، کمی فکر کنید. اگر مشکلی پیش آمده است، دوستانه برخورد کنید و زمانی را به فکرکردن درباره واکنش خود اختصاص بدهید.
۲. فراموش نکنید که سرزنش‌کردن خود اغلب ناشی از عصبانیت است

حرف‌های دیگران را به خود گرفتن و سرزنش خود بسیار ساده اتفاق می‌افتد. در چنین شرایطی نه‌تنها دیگران به شما حمله کرده‌اند، بلکه به‌احتمال زیاد بابت انجام کاری که تقصیر شما نیست هم خود را سرزنش و متهم می‌کنید.

بسیاری از مواقع دلیل این اتفاق عصبانیت است. مردم معمولا به این دلیل دیگران را سرزنش می‌کنند که این کار راه‌حلی سریع برای فرار از احساس گناه است. در واقع این‌طوری مسئولیت را از دوش خود برمی‌دارند. پس به یاد داشته باشید که گفتن حرف‌های سرزنش‌آمیز اغلب ترفندی آسان و بی‌دردسر برای رفع عصبانیت افراد است. بنابراین لازم نیست به‌محض شنیدن چنین حرف‌هایی آنها را به خود بگیرید.

۳. اعتماد‌به‌نفس خود را تقویت کنید

تقویت اعتماد‌به‌نفس بسیاری از مواقع به شما کمک می‌کند. در محیط کار هم این ویژگی حرف اول را می‌زند. اگر به توانایی‌ها و دستاوردهای خود اطمینان داشته باشید، دلیلی برای شخصی‌کردن مسائل وجود نخواهد داشت.

سندروم ایمپاستر را جدی بگیرید. نباید فراموش کنید که برای رسیدن به جایگاهی که در آن هستید سخت کار کرده‌اید و لیاقتش را دارید. به توانایی‌های خود اعتماد کنید و همیشه به جایگاهی که دقیقا باید در آن باشید توجه کنید.
۴. دست از فرضیه‌سازی بردارید

۹ بار از هر ۱۰ باری که حرف دیگران را به خود گرفته‌ایم، به فرضیات نادرستی مربوط می‌شود که در ذهن خود ساخته‌ایم. مشکل فرضیه‌سازی این است که ما نتیجه آن را به‌راحتی باور می‌کنیم. ممکن است حتی سوگند یاد کنیم که فرضیه ما واقعی است در‌حالی‌که سخت در اشتباهیم. فرضیات نادرست شما را از حرکت رو به جلو و پیشرفت بازمی‌دارند. پس همین حالا از این کار دست بردارید.
۵. انتقادات را به بازخوردهایی سازنده تبدیل کنید

بازخورد سازنده از انتقاد عادی قدرت بیشتری دارد. بااین‌حال گاهی مردم فراموش می‌کنند که نقدهای خود را محترمانه و سازنده بیان کنند. اگر فکر می‌کنید به شما انتقاد شده است، می‌توانید ۲ راه را در پیش بگیرید:

  •     موضوع را شخصی کنید و اجازه بدهید که مانع موفقیت‌تان شود؛
  •     انتقاد مطرح‌شده را هدیه در نظر بگیرید و از آن همچون فرصتی برای پیشرفت بهره ببرید.


مسلما راه دوم بهتر است. این‌طور فکر نمی‌کنید؟
۶. خود را به کار دیگری مشغول کنید

اگر متوجه شده‌اید که بیشتر مواقع حرف‌های دیگران را به خود می‌گیرید، کمی به دلیل آن فکر کنید. ممکن است وقت اضافه زیادی داشته باشید. در این زمان اضافه هم احتمال فکرکردن درباره هر چیزی وجود دارد. پس سعی کنید که حواس خود را با انجام‌دادن وظایف شغلی گرم کنید. در این شرایط، ذهن شما برای نشخوار فکری فرصت کمتری دارد.
شما بگویید

طبیعی است که هرازگاهی حرف‌های دیگران را به خود بگیرید، اما اگر این مسئله تکرار شود، ممکن است سلامت روان شما آسیب ببیند. برای شناسایی این مسئله و مقابله با آن راه‌های مختلفی وجود دارد که در این مقاله به آنها اشاره کردیم. اگر فکر می‌کنید که این موضوع همیشه آزارتان می‌دهد، باید کمتر به حرف‌های دیگران توجه کنید و به یاد داشته باشید که واکنش‌های بیش از حد ما اغلب ناشی از مسائل دیگری مثل نداشتن اعتمادبه‌نفس کافی است.

این مشکل معمولا با راهکارهای ساده‌ای که معرفی کردیم، حل می‌شود. بااین‌حال اگر احساس می‌کنید که این مسئله زندگی‌تان را مختل کرده، بهتر است با روان‌شناسی باتجربه مشورت کنید.



منبع: چطور

از خودم متنفرم؛ تنفر از خود را چطور درمان کنیم؟

«من از خودم متنفرم»؛ آیا تابه‌حال پیش آمده که این جمله را زیر لب زمزمه کنید؟ شاید عجیب به‌ نظر برسد اما کم نیستند کسانی که به بیماری تنفر از خود دچارند و نه‌تنها از این اختلال روانی رنج می‌برند، بلکه اندک فرصت‌های زندگی برای آرامش و کامیابی را از دست می‌دهند. تنفر از خود، فرد را به چاله‌ای عمیق از ناهنجاری‌ها می‌افکند، بر آتش اضطراب و افسردگی او می‌دمد و هر آنچه از فرصت برای رشد و کمال پیش روی او قرار دارد، به باد می‌دهد.
علائم اختلال روانی تنفر از خود

نفرت از خود یا خودبیزاری اختلالی نیست که در پس لایه‌های روانی پنهان بماند؛ دیر یا زود نشانه‌های خود را آشکار و فرد مبتلا را زمین‌گیر می‌کند. ناگفته نماند که گفت‌وگو‌های درونی یا واگویه‌های منفی با آنچه خودبیزاری می‌خوانیم، متفاوت است و هرازچندگاهی ممکن است دامن‌گیر افراد شود.

در ادامه به برخی از رایج‌ترین علائم تنفر از خود و زمینه‌های پیدایش آن اشاره می‌کنیم.
۱. تفکر همه یا هیچ

فرد مبتلا به بیماری تنفر از خود، زندگی را سیاه و سفید می‌بیند. از نظرگاه او رخدادهای زندگی اگر عالی و بی‌نقص نباشند، دردی را دوا نمی‌کنند. او میانه‌ای با رنگ خاکستری ندارد؛ یا دلباخته و شیدای چیزی است یا آنکه از آن نفرت دارد.
۲. تمرکز روی جنبه‌های منفی

فرد مبتلا به خودبیزاری، حتی اگر روز خوبی را پشت سر گذرانده باشد، بازهم شادکام نمی‌شود و با ذره‌بین به‌دنبال نقص‌ها و رخدادهای ناخوشایند هرچند ناچیز می‌گردد.
۳. تکیه بر دلیل‌تراشی احساسی به‌جای استدلال عقلانی

فردی که از خود متنفر است، پایه‌های استدلال خود را به‌جای واقعیت، در زمین احساسات گذرا بنا می‌کند. او نمی‌تواند به‌سادگی از کنار یک رخداد ناخوشایند عبور کند و با دلیل‌تراشی‌های بچگانه‌ تلاش می‌کند خود را مقصر بروز رخدادهای بد بداند.
۴. تأییدطلبی

فرد مبتلا به تنفر از خود از هیچ کوششی برای جلب تأیید و موافقت دیگران فروگذار نمی‌کند. تمام هم‌وغم او معطوف به این است که دیگران دربارهٔ او چه می‌گویند و چه می‌شنوند و بر مبنای آن گفته‌ها و شنیده‌ها خودش را ارزش‌گذاری می‌کند.
۵. نپذیرفتن تعریف و تحسین دیگران

اگر اطرافیان فرد مبتلا به خودبیزاری حتی بدون تعارف و رودربایستی هم از او تعریف و تمجید کنند، تحسین‌ها را نادیده می‌گیرد و آن را به پای خوبی فرد تحسین‌کننده می‌گذارد.
۶. تقلا برای پذیرفته‌شدن

فردی که با اختلال نفرت از خود دست‌به‌گریبان است، وقتی در جمع قرار می‌گیرد، احساس می‌کند وصله‌ای ناجور است و همیشه در تقلاست که از سوی دیگران پذیرفته شود. او گمان می‌کند دیگران از او بدشان می‌آید و فکر می‌کند آنها از سر لطف، او را در جمع خود پذیرفته‌اند.
۷. تحمل نکردن انتقادها

فرد مبتلا به خودبیزاری، تاب و توان انتقاد را ندارد و به‌جای پذیرش انتقادهای احتمالی،‌ آن حرف‌ها را به خود می‌گیرد و حمله‌ای مستقیم به شخصیت خود قلمداد می‌کند.
۸. حسادت

فرد متنفر از خود به دام حسادت و نفرت از دیگران می‌افتد و حتی حاضر است دیگران زمین بخورند تا او بتواند اندکی احساس رضایت کند.
۹. هراس از برقراری ارتباط

فرد مبتلا به خودبیزاری مدام فکر می‌کند ارتباطش با نزدیک‌ترین دوستانش هم عاقبت خوشی نخواهد داشت و به‌سختی حلقه آشنایان خود را گسترش می‌دهد.
۱۰. ترس از رؤیاپردازی

فردی که با احساس نفرت از خود روبه‌رو است، میانه خوبی با رؤیاپردازی ندارد. ترس از شکست سراسر وجود او را تسخیر کرده و هیچ روزنه امیدی برای دستیابی به آرزوهایش پیش چشمان خود نمی‌بیند.
۱۱. بدبینی

فرد مبتلا به اختلال تنفر از خود دنیا از از دریچه تنگ و تاریک بدبینی نگاه می‌کند. او بر این باور است که انسان‌های خوش‌بین ساده‌لوح‌اند و به‌زودی طعم تلخ واقعیت‌های این دنیای نفرت‌انگیز را می‌چشند. بنابراین او نه‌تنها از خود بلکه از دنیای پیرامونش هم متنفر است.
۱۲. سخت‌گیری در قبال خود

فردی که از خودبیزاری رنج می‌برد، وقتی مرتکب خطایی می‌شود، به‌سختی خودش را می‌بخشد. او مدام ایام گذشته زندگی‌اش را مرور و خود را بابت اشتباه‌های هرچند ناچیزش سرزنش می‌کند.
دلایل تنفر از خود کدام‌اند؟

حال که با علائم بیماری تنفر از خود آشنا شدیم، بهتر است بدانیم دلایل و زمینه‌های اولیه پیدایش این اختلال روانی چیست. برخی از این دلایل از این قرارند.
۱. منتقد درونی بی‌رحم

فرد مبتلا به خودبیزاری از حضور دائمی یک منتقد ذهنی درونی بی‌انصاف رنج می‌برد: منتقدی که همچون گرگی هار، بی‌هیچ رحم و مروتی، مدام بر طبل انتقاد و نکوهش فرد می‌کوبد و همیشه به او یادآوری می‌کند که «تو آن‌چنان که باید خوب و مطابق انتظار نیستی.»
۲. تجربه‌های تلخ ایام کودکی و نوجوانی

والدین سخت‌گیر و سرزنش‌گر به‌سادگی می‌توانند از کودکی پرنشاط، موجودی عصیان‌گر و خودبیزار بسازند. والدینی که خود با اضطراب و خشم دست‌به‌گریبان هستند و انتظارات غیرعقلانی از فرزند خود دارند، به منتقد ذهنی کودکان خود پروبال می‌دهند. فرزندان این گونه از والدین کم‌کم برای در امان ماندن از تیغ تیز انتقادات، گوشه‌گیر می‌شوند و ترجیح می‌دهند سکوت کنند تا آنکه برای یک اشتباه کوچک، گرفتار تنبیهی سخت شوند.
۳. روابط بد

علاوه‌بر والدین سخت‌گیر، دوستی با انسان‌های سرزنش‌گر هم باعث می‌شود صدای منتقد درونی فرد بلندتر شنیده شود. از همکار یا سرپرست خرده‌گیر و منتقد تا شریک عاطفی عیب‌جو همگی می‌توانند خوددوستی فرد را سرکوب و خودبیزاری او را تقویت کنند.
۴. مواجهه با قلدری

مواجه با قلدری و رفتارهای لات‌مآبانه در مدرسه، محل کار یا حتی روابط عاطفی از دیگر دلایل شکل‌گیری حس تنفر از خود در افراد است. قلدرها با زورگویی خاطراتی محوناشدنی از آزاردیدگی را در ذهن قربانیان خود می‌سازند و حتی باعث می‌شوند تا منتقد درونی فرد، علاوه‌بر انتقاد،‌ دهان به زورگویی هم باز کند.
۵. رخدادهای ناگوار

افرادی که در زندگی خود تجارب ناخوشایند و ناگواری از مواجهه با سارقان و زورگیران دارند یا آنکه ناخواسته گرفتار دعواهای فیزیکی شده‌اند، در معرض ابتلا به خودبیزاری هستند. وقتی چنین اتفاقاتی برای فردی رخ می‌دهند، او ممکن است از خود بپرسد: «چرا من؟ مگر چه کار ناصوابی مرتکب شده‌ام که سزاوار چنین عقوبتی‌ام؟» همین جملات به‌ظاهر خنثی جرقه‌های اولیه را برای شکل‌گیری زمینه‌های حس تنفر از خود را در فرد روشن می‌کنند.
چگونه اختلال تنفر از خود را درمان کنیم؟

اگر به این اختلال مبتلا هستید یا آنکه می‌خواهید صدای منتقد درونی خود را کمتر بشنوید، می‌توانید با به‌کاربردن راه‌حل‌های زیر تا حد ممکن از شر خودبیزاری خلاص شوید و به سرزمین خوددوستی و خودپسندی مثبت قدم بگذارید.
۱. صدای منتقد درون خود را خاموش کنید

وقتی مرتکب خطایی شدید و بلافاصله صدای منتقد درونی خود را شنیدید که فریاد می‌زند: «تو چقدر بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی هستی!»، بی‌درنگ دهانش را بدوزید. سپس نگاهی به کار نادرست خود بکنید و ببینید که آیا آسمان به زمین آمده یا نه. با کمی تأمل درمی‌یابید که آسمان به زمین نیامده که هیچ، آب هم در دل کسی تکان نخورده. بنابراین آنچه می‌تواند شما را در خاموش‌کردن صدای منتقد درونی‌تان یاری دهد، واقع‌بینی و پرهیز از دلیل‌تراشی عاطفی است.
۲. با خود مهربان باشید

به‌جای انتقاد و سرزنش خود، یک بار هم که شده با خودتان مهربان باشید. اعمال و رفتار و خصیصه‌های مثبت خود را به یاد بیاورید و خودپسندی را تمرین کنید. چرا باید با دیگرانی که ده‌ها برابر بیش از شما مرتکب خطا و اشتباه شده‌اند، مهربان باشید اما زیر ضربه‌های تازیانه منتقد درونی خود جان بدهید؟
۳. با افراد مثبت‌اندیش وقت بگذرانید

وقتی می‌بینید معاشرت با فردی حال شما را بد می‌کند، دیگر سراغش نروید و به‌جای آن هم‌نشین افراد مثبت‌اندیش شوید. شاید یافتن این افراد دشوار به‌نظر برسد؛ اما بخت خود را بیازمایید و از عضویت در گروه‌های دوستی تازه نترسید. آداب و رسوم و تعارف را کنار بگذارید و در قطع معاشرت با منفی‌باف‌ها درنگ نکنید.
۴. سراغ روان‌درمانگر بروید

اگر دیدید به‌سادگی نمی‌توانید از شر بیماری تنفر از خود خلاص شوید، بهتر است به روان‌درمانگر مجرب و کاربلدی مراجعه کنید. روان‌درمانگر می‌تواند شما را در التیام زخم‌های روانی یاری دهد و الگوهای فکری سازنده‌تری را با شما تمرین کند.
سخن پایانی

خودبیزارها فکر می‌کنند در این دنیا یکه و تنها هستند و فرد دیگری به اختلال روانی تنفر از خود دچار نیست. اما واقعیت فرسنگ‌ها از این انگاره ذهنی فاصله دارد و تعداد کسانی که با این حس دست‌به‌گریبان‌اند، بسیار فراتر از تصورهای اولیه است. برای مبارزه با این اختلال در گام نخست باید با خود مهربان باشید و بدانید که خودخواهی مثبت یا خودپسندی، نه‌تنها صفت مذمومی نیست، بلکه کلید سلامت روانی است.



منبع: چطور


دروغ مصلحتی چیست؟ چطور بفهمیم دروغمان مصلحتی است یا نه؟

آیا دروغ‌گفتن مطلقا ناپسند است؟ احتمالا نام دروغ مصلحتی یا به‌قول فرنگی‌ها «دروغ سفید» به گوشتان آشنا باشد. این دروغ برخلاف دروغ واقعی، ضرر و خطری برای کسی به‌دنبال ندارد و در بیشتر موارد هم برای مراعات احوال و احساسات دیگران گفته می‌شود.
پیشینه دروغ مصلحتی

هرچند دروغ مصلحتی در فرهنگ عامه مردمان خاورمیانه عمری به‌درازای تاریخ دارد، ردپای «دروغ سفید» در فرهنگ غرب را باید در قرن چهاردهم جست‌وجو کرد. در آن سده، عده‌ای با الهام از رنگ سفید و وجه نمادگونه آن برای درستکاری و خیرخواهی دست به ابداع اصطلاح «دروغ سفید» زدند. دروغ سفید در مقایسه با دروغ مصلحتی مشتمل بر طیفی گسترده‌تر از دروغ‌های غیرواقعی است و بنابراین می‌توان دروغ مصلحتی را یکی از انواع دروغ سفید برشمرد.

تردیدی نیست که دروغ‌گویی صفتی مذموم و دروغ امری ناپسند، مخرب و ناصواب است. اما گاهی اوقات موقعیت‌هایی پیش می‌آید که فردی با نیت خیرخواهانه و برای درامان‌ماندن هم‌نوع خود از گزند آسیب‌ها زبان به دروغ باز می‌کند که به آن دروغ مصلحتی یا سفید می‌گویند.

مثلا شاید برایتان پیش آمده باشد که در واکنش به پرسش‌های عجیب‌وغریب کودکان پاسخ‌هایی خیالی و غیرواقعی‌ داده‌ باشید؛ آیا دادن این جواب‌ها کاری زشت و نکوهیده است؟

این دست پاسخ‌ها را می‌توان در دسته دروغ‌های مصلحتی جای داد و به‌بیان خودمانی‌تر، تومنی هفت‌صنار با دروغ‌های واقعی متفاوت‌اند. دروغ‌های واقعی نه از سر خیرخواهی که با هدف فریب طرف مقابل بیان می‌شوند و نیتی شوم در پس آنها نهفته است. دروغ سفید یا مصلحتی اما از سر خیرخواهی و برای درامان‌ماندن از گزند آسیب‌های احتمالی بیان می‌شوند و گرچه با حقیقت متفاوت‌اند، پیامد ناخوشایند یا آسیب‌زایی هم ندارند.
مقایسه دروغ مصلحتی با دروغ واقعی

دروغ‌های مصلحتی برخلاف دروغ‌های واقعی، آسیب و خطری به‌دنبال ندارند. بسیاری از این دروغ‌ها گاه برای ساختن دنیایی رؤیایی برای کودکان و گاه برای پایبندی به آداب‌ورسوم اجتماعی بیان می‌شوند.

مثلا این دست درو‌غ‌ها در گروه دروغ‌های مصلحتی یا سفید قرار می‌گیرند:

  •     به کسی بگویید که حسابی خوش‌تیپ شده است.
  •     به کسی بگویید که برای گپ‌وگفت با او وقت ندارید و قرار است با فرد دیگری جلسه داشته باشید.
  •     خندیدن به لطیفه‌ای که واقعا بامزه و خنده‌دار نیست.
  •     به کسی بگویید که بعدا با او تماس می‌گیرید.
  •     به کسی بگویید که متن پیامک ارسالی او را نخوانده‌اید.


در کل دروغ مصلحت‌آمیز یا سفید از سر خیرخواهی بیان می‌شود، زیرا رک‌گویی و صراحت کلام گاهی اوقات جز با زیرپاگذاشتن آداب‌ورسوم میسر نمی‌شود و این ممکن است به‌بهای رنجش دیگران تمام شود. از این رو برخی از جامعه‌شناسان دروغ سفید را نشانه‌ای از رشد و تربیت فردی و حتی مدنیت قلمداد می‌کنند.

دروغ‌های واقعی اما برخلاف دروغ‌های سفید، هیچ نسبتی با خیرخواهی ندارند. این دست دروغ‌ها هم برای فرد دروغگو و هم اطرافیانش پیامدهای زیان‌باری دارند.
مشخصه‌های دروغ‌های مصلحتی و واقعی
دروغ‌های مصلحتی

  •     با نیت محافظت از دیگران بیان می‌شوند.
  •     ماهیتی خیرخواهانه دارند.
  •     برای پایبندی به آداب‌ورسوم و جلوگیری از رنجش دیگران بیان می‌شوند.


دروغ‌های واقعی

  •     با هدف پیشبرد مطامع شخصی بیان می‌شوند.
  •     ماهیتی خودمدارانه و آسیب‌زننده دارند.
  •     نتیجه‌ای جز فریب و رنج برای دیگران به همراه ندارند.


فواید دروغ مصلحتی
شاید بتوان گفت که مهم‌ترین فایده دروغ مصلحتی جلوگیری از رنجش دیگران است. مثلا دانشجویی که به‌تازگی وارد دانشگاه در شهری دور از محل زندگی والدینش شده گرچه با سختی‌های بسیاری دست‌به‌گریبان است،‌ وقتی تماس مادرش را پاسخ می‌دهد، به او می‌گوید که حالش خوب و اوضاع روبه‌راه است.

بنابراین دروغ وقتی رنگ مصلحت می‌گیرد و دیگر کاری ناپسند نیست که قرار باشد مصلحت دیگران را در اولویت بگذارد. به بیان دیگر، هدف از بیان دروغ سفید یا مصلحتی نخست مراعات احوال دیگران و دورنگه‌داشتن آنها از گزند است.

جامعه‌شناسان از این دروغ‌ها با عنوان «دروغ‌های همسو با منافع اجتماعی» یاد می‌کنند. حال آنکه دروغ‌های واقعی همه را قربانی مطامع شخصی فرد دروغگو می‌کنند و از این رو جامعه‌شناسان عنوان «دروغ‌های ضداجتماعی» را برای این دروغ‌ها به کار می‌برند.
چرا مردم دروغ می‌گویند؟

انگیزه‌های بسیاری در پس دروغ‌گویی پنهان است که در ادامه، برخی از مهم‌ترین آنها را مطرح می‌کنیم.
۱. هواخواهی

گاهی اوقات آنچه فرد را به دروغ‌گفتن وامی‌دارد، هواخواهی یا تلاش برای حفظ حرمت دوستان و نزدیکانش است. این دروغ‌ها در دسته دروغ‌های مصلحتی یا سفید جای می‌گیرند و فرد را در حفظ و تقویت پیوندهای دوستی یا عاطفی با اعضای خانواده، دوستان و همسایگانش یاری می‌کنند.

مثلا وقتی فرزند دلبندتان به‌تازگی نواختن ویولن را آغاز کرده و در حال یادگیری است و به‌جای نغمه‌های گوش‌نواز اصواتی گوش‌خراش تولید می‌کند، شما به هواخواهی او زبان به دروغ مصلحتی باز کنید و بگویید که چقدر خوب و فوق‌العاده‌ ساز می‌زنی.
۲. محافظت از تصویر ذهنی خود نزد دیگران

گاهی اوقات آنچه فرد را به دروغ‌گفتن وامی‌دارد ناشی از پدیده‌ای موسوم به «جبران روان‌شناختی» است. بر اساس این پدیده، انسان همواره در پی محافظت از تصویری است که دیگران از او نزد خود ساخته‌اند. مثلا ممکن است شما از محل کار خود اخراج شوید، اما برای آنکه تصویر ذهنی‌تان نزد اطرافیانتان مخدوش نشود، به آنها بگویید که خودتان استعفا کرده‌اید.
۳. کرنش در برابر قدرت مسلط

گاهی اوقات هم فرد از سر ناچاری زبان به دروغ می‌گشاید. مثلا به‌جای انتقاد از طرح جدید اما سراسر نقص رئیستان، تصمیم می‌گیرید که از آن تعریف و تمجید کنید. هدف شما از گفتن این دروغ سفید این است که در گیرودار معضلات ریز و درشت زندگی، گرفتار تعدیل و اخراج نشوید.
آسیب‌های ناشی از دروغ‌های واقعی

دروغ‌های واقعی برخلاف دروغ‌های مصلحت‌آمیز یا سفید، نسبتی با خیرخواهی ندارند. این دروغ‌ها با هدف ارضای منافع شخصی دروغگو و فریب دیگران بیان می‌شوند.

مثلا فرض کنید همسر یا شریک عاطفی‌تان با ذوق و شوق از خرید لباسی تازه برایتان بگوید و آن را پیش چشمان شما بپوشد تا جویای نظرتان شود. شما در همان نگاه اول می‌بینید که لباس در تنش چنگی به دل نمی‌زند و کمی هم بدقواره است، اما برای آنکه ذوقش را کور نکنید، زبان به تحسین او می‌گشایید و به‌دروغ می‌گویید که خیلی هم زیباست.

این دروغ را می‌توان دروغی مصلحتی دانست. از قدیم هم گفته‌اند که «دروغ مصلحت آمیز به‌ از راست فتنه انگیز» و شما با بیان دروغی سفید، خود را مهلکه جنگ و دعوایی اساسی با همسرتان نجات می‌دهید.

حال اگر قرار باشد همسرتان با این لباس در میهمانی شرکت کند، دروغ شما شاید به‌بهای انگشت‌نماشدن او تمام شود. بنابراین در این حالت که دروغتان خلاف مصلحت همسرتان است، دیگر دروغی سفید به حساب نمی‌آید.
چطور بفهمیم دروغی که می‌خواهیم بگوییم مصلحتی است یا واقعی؟

گاهی اوقات نمی‌دانیم حرفی که قرار است بزنیم دروغی سفید محسوب می‌شود یا دروغی واقعی. برای رفع این ابهام، ۲ مرحله زیر را دنبال کنید
۱. نیت خود را بسنجید

آن‌چنان که پیش‌تر گفتیم، دروغ وقتی رنگ مصلحت به خود می‌گیرد که از سر نوع‌دوستی و خیرخواهی و برای کاهش دردها و رنج‌های دیگران بیان شود. این دست دروغ‌ها معمولا به‌نفع شنونده مستقیم آنهاست.

مثلا فرض کنید همسایه شما به‌علت ابتلا به سرطانی کشنده در آستانه مرگ قرار دارد. حال شما برای آنکه فرزند خردسال خود را نرنجانید، می‌توانید به دروغ به او بگویید که حال همسایه خوب نیست و امیدواریم که سلامتی‌اش را دوباره به دست آورد.
۲. پیامدهای درازمدت را ارزیابی کنید

دروغ‌های مصلحتی پیامدهایی بسیار کوچک و کوتاه‌مدت دارند، حال آنکه دروغ‌های واقعی آثار زیان‌باری دارند که در درازمدت به دیگران آسیب می‌رسانند. بنابراین اگر دیدید که دروغ قرار است پیامدهای اجتناب‌ناپذیر مخرب بلندمدت داشته باشد، بدانید که واقعی است نه مصلحت‌آمیز.
چه زمانی باید دروغ بگوییم؟

گاهی اوقات میزان آسیب احتمالی به اندازه‌ای است که چاره‌ای جز توسل به دروغ باقی نمی‌ماند. در این دست موقعیت‌ها، دروغ‌گفتن با هدف محافظت از جان خود یا دیگران نه‌تنها پذیرفتنی که الزامی است. از جمله این دروغ‌ها می‌توان به این موارد اشاره کرد:

  •     دروغ‌گفتن به فرد آزارگر برای فرار از چنگ او.
  •     دروغ‌گفتن به فرد آزارگر برای محافظت از کودکانی که در معرض آسیب او قرار دارند.
  •     دروغ‌گفتن به کسی که در حال بازی با اسلحه‌ای واقعی است.
  •     دروغ‌گفتن به فردی که به‌علت مصرف مشروبات الکلی یا مواد مخدر حالت عادی ندارد.
  •     دروغ‌گفتن به کسی که دچار اختلالات روانی حاد است.


سخن پایانی

گرچه صداقت‌پیشه‌کردن و راستگویی بیشتر مواقع بهترین انتخاب است، هر قاعده‌ای استثنا هم دارد. بنابراین وقتی راستگویی با مخاطرات جانی برای ما و اطرافیانمان همراه باشد، بهتر است سراغ دروغ مصلحتی برویم. البته از یاد نبرید که مرز میان دروغ مصلحتی و دروغ واقعی گاه از مو هم باریک‌تر است، بنابراین با خودفریبی دروغ سفید را دستمایه اصرار بر دروغ‌گویی نکنید.



منبع: چطور

فواید کسلی و بی‌حوصلگی؛ ۶ گام که برای بهره‌گیری بهتر از این احساس

کسلی و بی‌حوصلگی در محیط کار اغلب حسی منفی محسوب می‌شود. بر اساس تحقیقات نیز کسالت با مسائلی مانند کاهش کیفیت عملکرد همراه است. بااین‌حال برخی از پژوهش‌ها حاکی از این بوده‌اند که شکل‌هایی از کسلی ممکن است مفید هم باشند.


آیا کسلی و بی‌حوصلگی واقعا مفید است؟


چطور ممکن است که کسلی و بی‌حوصلگی برای ما مفید باشد؟ گرچه کسلی در ذهن ما همیشه حسی منفی به حساب می‌آید، در واقع ممکن است عاملی انگیزه‌بخش شود. این حس گاهی ما را متوجه می‌کند که چه کارهایی باید انجام دهیم تا از یکنواختی و بی‌حوصلگی خلاص شویم.

جیمز دانکرت و جان ایستوود، نویسندگان کتاب «روان‌شناسی کسلی»، درباره چگونگی استفاده از این حس برای تحریک انگیزه و به‌کارانداختن خلاقیت توضیح می‌دهند. آنها در کتاب خود، بی‌حوصلگی را فرصتی برای واکاوی درون می‌دانند. از طریق این تأمل درونی است که می‌توانیم بفهمیم چه کارها و چه چیزهایی بیشتر ما را به وجد می‌آورند و خلاقیت ما را به کار می‌اندازند. به‌اعتقاد آنها، بی‌حوصلگی مانند فشاردادن دکمه توقف زندگی است که به ما امکان بازبینی روزمرگی‌ها و پیداکردن روزنه‌های جدید برای پرکردن خلاء زندگی را می‌دهد.

آنها مثال‌هایی از برخی نویسندگان و و هنرمندان مشهور می‌زنند که چگونه در همین حال ایده‌ها و بینش‌هایی جدید یافته‌اند. مثلا نیل گیمن، نویسنده انگلیسی، ۴ ماه از شبکه‌های اجتماعی فاصله گرفت تا آن‌طور که خودش توصیف کرده است، زمان مرده به دست آورد. او می‌گوید: «می‌خواستم مانند کسی که در تاکسی نشسته و به پنجره خیره شده است، ساعت‌های آزادی داشته باشم تا فقط درباره چیزهای مختلف فکر کنم. ذهنی فارغ که با بی‌حوصلگی پر شده باشد، مانند لوح سفید آماده نقاشی است.»


فواید کسلی و بی‌حوصلگی

۱. افزایش ظرفیت حافظه کاری

مغز نیز مانند بدن به استراحت نیاز دارد. بی‌حوصلگی و کسالت، یعنی حالتی که مغز کاری برای انجام‌دادن ندارد، شکلی از استراحت‌دادن به مغز است که هم جلوی خستگی ذهن را می‌گیرد و هم حافظه کاری (حافظه کوتاه‌مدت) ما را تقویت می‌کند.

در دانشگاه ویسکانسین آمریکا، محققان رابطه حافظه کوتاه‌مدت با زمان‌هایی را بررسی کردند که به مغز اجازه می‌دهیم آزادانه خیال‌پردازی کند. آنها از یک گروه دانشجو خواستند تا کارهایی ساده را انجام دهند. سپس از آنها خواستند حروف و عبارت‌های ساده ریاضی را که به آنها نشان داده می‌شد، به خاطر بسپارند. آن دسته از دانشجویان که گاه هنگام کار به ذهن خود اجازه استراحت و خیال‌پردازی می‌دانند، نمرات بهتری در این آزمون حافظه کسب کردند.

اگر هنگام کارکردن وقفه‌های کوتاه داشته باشیم و به ذهن خود اجازه دهیم آزادانه خیال‌پردازی کند، حافظه کوتاه‌مدت ما بهتر عمل خواهد کرد.
۲. تقویت بخش‌های خودکار مغز

بخش‌های خودکار مغز مناطقی هستند که وقتی کاری انجام نمی‌دهیم، مثلا خوابیم یا بی‌حوصله‌ایم، فعال‌اند. طبق تحقیقات، این بخش‌ها هنگام تعامل با دیگران نیز فعال‌اند. بنابراین اگر گاهی اجازه کسل‌شدن به خود بدهیم، به تقویت این بخش‌ و درنتیجه افزایش قدرت تعامل خود با دیگران کمک می‌کنیم.
۳. فواید اجتماعی

در پژوهشی، محققان دانشگاه کینگز کالج لندن و دانشگاه لیمِریک متوجه شدند کسانی که احساس بی‌‌حوصلگی و کسالت می‌کنند احتمالا بیشتر در فعالیت‌های خیریه مشارکت می‌کنند، زیرا افراد هنگام کسالت اغلب به دنبال کاری معنادارند تا از این حالت خارج شوند. درنتیجه دست‌ودلبازتر می‌شوند.
۴. تقویت خلاقیت
مثالی که درباره نویسنده انگلیسی، نیل گیمن، زدیم یک استثنا نیست. بسیاری از هنرمندان برای آنکه خلاقیت خود را تحریک کنند مدتی دست از کار می‌کشند و چه بسا اجازه دهند زمان به بطالت بگذرد.

سندی مان و ربکا کَدمن دو پژوهشگری بودند که درباره رابطه کسالت و خلاقیت تحقیق کردند. آنها از یک گروه شرکت‌کنندگان خواستند کارهایی روتین و کسالت‌بار انجام دهند، سپس درگیر فعالیتی شوند که به خلاقیت نیاز دارد. گروه دیگر اما مستقیم وارد این فعالیت شدند. آنهایی که ابتدا فعالیت‌های کسل‌کننده انجام داده بودند، خلاقیت بیشتری در فعالیت بعدی بروز دادند.
۵. انجام بهتر کارها

طبق یکی از پژوهش‌ها، وقتی حوصله ما سر رفته ممکن است بتوانیم با برخی تکنیک‌ها کارها را بهتر انجام دهیم. سمی پرون، استادیار دانشگاه ایالتی واشنگتن، از گروهی از شرکت‌کنندگان خواست تا تصویر تعدادی میخ را روی رایانه وارونه کنند، کاری که کاملا کسالت‌بار و بی‌هدف است. پرون متوجه شد که یکی از شرکت‌کنندگان هنگام انجام این کار، ترانه‌ای را زیر لب زمزمه می‌کرد. فکرکردن به چیزی دیگر و خیال‌پردازی هنگام کسالت، ممکن است کار کسالت‌بار را کمتر کسالت‌بار کند و ذهن ما را از خستگی ناشی از انجام کاری روتین رهایی دهد.

بسیاری از مشاغل روندی روتین دارند. به‌جای آنکه پس از مدتی دچار روزمرگی و کسالت ناشی از انجام کارهای تکراری شویم، با کارهایی مشابه آنچه پرون دیده بود، می‌توانیم زمان کسالت را به فعالیتی مفرح تبدیل کنیم.


۶ گام برای استفاده بهتر از کسلی و بی‌حوصلگی


هر کسالتی با هر شدتی مفید نیست. کسالتی که مدام تکرار شود نشانه خوبی نیست. در این بخش، درباره آن نوعی از کسالت و بی‌حوصلگی صحبت می‌کنیم که گاهی رخ می‌دهد یا حتی خودمان اجازه می‌دهیم که رخ دهد.
۱. کسالت خود را بپذیرید

وقتی احساس کسلی و بی‌حوصلگی به سراغتان آمد،‌ آن را فورا سرکوب نکنید یا در آن غرق نشوید. این واقعیت که متوجه کسالت خود شده‌اید، باید آغاز شناسایی و به‌رسمیت‌شناختن این حس باشد. شناخت و نام‌گذاری درست کسالت، قدم اول برای استفاده بهتر از آن است. مهم این است که وقتی متوجه شدید حوصله‌تان سر رفته، تصمیمات فوری برای رفع یا فرار از آن نگیرید.
۲. دلیل کسالت خود را دریابید

کسلی و بی‌حوصلگی ممکن است به دلایل گوناگون و به شکل‌های متفاوتی بروز کند. آیا کسالت شما صرفا به‌خاطر زیاد کارکردن است؟ خب استراحتی کوتاه آن را رفع می‌کند. اما اگر در کل از کاری که می‌‌کنید دل‌زده شده‌اید و این دل‌زدگی خود را به‌شکل کسالت نشان می‌دهد چطور؟ واضح است که در این حالت نمی‌توانید با استراحتی کوتاه از این حس عبور کنید؛ لازم است تصمیمی مهم‌تر بگیرید. محققان ۵ نوع کسالت و دل‌زدگی را شناسایی کرده‌اند که شناختشان برای ارزیابی وضعتان مفید است. در ادامه، این ۵ نوع رو معرفی کرده‌ایم.
۱. کسلی ناشی از خستگی

شایع‌ترین و ساده‌ترین شکل کسالت است که وقتی زیاد کار می‌کنید به سراغتان می‌آید. با استراحت کوتاه یا مرخصی چندروزه می‌توانید حال‌وهوای خود را عوض کنید.
۲. کسلی ناشی از نداشتن تمرکز

در این حالت که باز بسیار شایع است، دل به کار نمی‌دهید و ذهن شما مرتب از کاری که قرار است انجام دهید، فرار می‌کند. هنگام انجام کار مدام حواستان پرت می‌شود و خیال‌پردازی می‌کنید.
۳. کسلی محرک شادی

این شکل از کسالت و بی‌حوصلگی شما را به‌سمت فعالیت‌های مفرح و سرگرم‌کننده سوق می‌دهد. شما در خود کمبودی احساس می‌کنید و این کسالت به شما نشان می‌دهد که وقت آن شده است تا به سراغ فعالیتی بروید که دوستش دارید.
۴. کسالت واکنشی

این شکل ناخوشایند از کسالت هنگامی رخ می‌دهد که گرفتار فعالیتی به‌شدت کسالت‌بار شده باشیم و راه فراری هم از‌ آن نباشد. مثلا مجبور شویم ساعت‌ها در یک جلسه کاری شرکت کنیم یا کاری تکراری را به اجبار انجام دهیم. در این حالت، ذهن ما مدام رهایی و آزادی ما از این موقعیت را خیال‌بافی می‌کند. ممکن است در این وضعیت پرخاشگر نیز یشویم.
۵. کسلی ناشی از بی‌تفاوتی

به‌سبب این شکل از کسالت، فرد احساس می‌کند که زندگی و کارش بی‌معناست و روزها را بی‌هدف به شب می‌رساند. این حالت بی‌تفاوتی ناشی از افسردگی است و نیاز به مداخله روان‌درمانگر دارد.
۳. زمانی برای استراحت ذهن فراهم کنید
کسالتی که گاهی رخ دهد، برای سلامت روان و ذهن ما خوب است. به ذهن فرصت می‌دهد تا کمی خیال‌پردازی کند و از کار و دغدغه فاصله بگیرد. استراحت مغز به ما کمک می‌کند دوباره توان خود را بازیابی کنیم و فعالیت خود را از سر گیریم.
۴. بین کار و استراحت تعادل برقرار کنید

اگر بیش از حد کار کنیم، دچار فرسودگی شغلی می‌شویم. علاوه بر روان، ممکن است آسیب جسمانی هم ببینیم. بنابراین باید از کسلی و بی‌حوصلگی همچون فرصتی برای استراحت‌دادن به ذهن و جسم خود بهره ببریم. در این زمان‌ها می‌توانیم به ذهن اجازه خیال‌پردازی بدهیم یا مشغول فعالیت‌هایی سرگرم‌کننده شویم.
۵. هنگام کسالت از شبکه‌های اجتماعی پرهیز کنید

یکی از کارهایی که بسیاری از ما عادت به انجام آن داریم، گشت‌وگذار در شبکه‌های اجتماعی هنگام کسلی و بی‌حوصلگی است. این کار نه‌تنها فایده‌ای برای خلاصی از کسلی ندارد، بلکه ذهن و حافظه کوتاه‌مدت ما را درگیر فعالیتی فرساینده می‌کند. درنهایت ممکن است در این فضا غرق شویم و زمان را از دست بدهیم. پس هنگام کسلی سراغ تلفن همراه خود و شبکه‌های اجتماعی نروید.
۶. از کسلی همچون فرصتی برای ایده‌پردازی استفاده کنید

وقتی کسلی را بپذیریم و به‌جای مبارزه با آن اجازه بدهیم سراغ ما بیاید، فرصتی پیدا می‌کنیم تا پنجره‌های جدیدی از فکر و خیال به روی خود باز کنیم. بی‌حوصلگی مانند تسهیلگران به ما کمک می‌کند تا نگاهی جدید به فعالیت‌هایی که پیش‌تر انجام داده‌ایم بیندازیم و به دنبال روش‌هایی تازه بگردیم.
نکته پایانی

بی‌حوصلگی و کسلی گاهی خوب است. اما اگر مدام دچار این حس می‌شوید، یعنی مشکلی وجود دارد. اگر به اشکال عمیق کسالت مانند بی‌تفاوتی به کل زندگی دچار شده‌اید، وقت آن رسیده است که با روان‌درمانگر صحبت کنید و تغییراتی در زندگی شغلی و شخصی خود ایجاد کنید.



منبع: چطور


تاثیر بخشش بر سلامت روان و جسم؛ ۸ توصیه برای تسهیل بخشیدن

مسائل حل‌نشده چه ناشی از مشاجره‌ای ساده با همسر باشند، چه رنجشی طولانی‌مدت از یکی از اعضای خانواده یا دوستان، بیش از آنچه فکر کنید بر سلامت روانی و جسمی شما اثر منفی می‌گذارد. خوشبختانه محققان به‌تازگی دریافته‌اند که بخشش سلامت شما را بهبود می‌دهد.
معنای واقعی بخشش چیست؟

همه ما از سخنان یا کارهای کسی صدمه دیده‌ایم. بااین‌حال، عبور از این مسائل یا نادیده‌گرفتن اتفاقات رخ‌داده یه این معنا نیست که ما آنها را بخشیده‌ایم. معنای واقعی بخشش این است که آگاهانه تصمیم بگیریم خشم و عصبانیت را کنار بگذاریم و با کسی که به ما صدمه زده است با مهربانی و همدلی برخورد کنیم.

ممکن است که سوءاستفاده یا رفتار ناشایست طرف مقابل همچنان برای شما نپذیرفتنی و نابخشودنی باشد، اما اگر بتوانید رنج یا موقعیتی را درک کنید که او دچارش بوده است، رنجش و عذابتان کاهش می‌یابد و درنهایت کمتر رنج می‌کشید.

بسیاری از مردم به‌اشتباه تصور می‌کنند که بخشش لزوما با آشتی همراه است. مثلا احتمال دارد که فرد با والدین خود به‌دلیل سابقه کودک‌آزاری یا بی‌توجهی، قطع‌ رابطه کرده باشد. در این شرایط، بخشش به این معنا نیست که دوباره با آنها رابطه برقرار کنید. می‌توانید آنها را فقط در ذهن خود ببخشید.


 انواع بخشش

۱. بخشش دیگری

بیشتر مواقع منظور از بخشش این است که دیگران را ببخشیم. ممکن است دیگری به دلایل مختلفی به ما صدمه زده باشد که برخی از آنها عبارت‌اند از:

  •     خیانت‌؛
  •     سخنان نسنجیده؛
  •     رفتار خشونت‌آمیز؛
  •     درگیری فیزیکی.


ارزش و نوع رابطه، احتمال وقوع دوباره آسیب و شدت توهین یا اشتباهی که از دیگری سر زده است، از عوامل تأثیرگذار بر بخشش دیگری هستند.


۲. بخشش خود

گاهی بخشیدن خودمان بابت اشتباهی که مرتکب شده‌ایم، به تلاش بسیاری نیاز دارد چون ممکن است به‌خاطر چیزی که گفته‌ایم یا کاری که انجام داده یا نداده‌ایم ناراحت باشیم. اگر نتوانیم خودمان را ببخشیم، احساس شرم و گناه و خودتخریبی به سراغمان می‌آید که ممکن است برای سلامتمان پیامدهای منفی از قبیل افسردگی و خودکشی داشته باشد.
۳. بخشش موقعیت غیرقابل‌کنترل

گاهی اوقات باید شرایط و موقعیت بد و غیرقابل‌کنترلی را ببخشیم که در آن گرفتار شده‌ایم. ممکن است شرایطی مانند وقوع یک بیماری همه‌گیر، بلایای طبیعی مثل زلزله و سیل و طوفان، مرگ یکی از عزیزان یا شنیدن خبر ابتلا به یک بیماری لاعلاج باعث عصبانیت ما شود. ممکن است به‌خاطر این اتفاق خدا را سرزنش کنیم و احساس ناتوانی، استیصال و نومیدی داشته باشیم. اگر نتوانیم این شرایط را ببخشیم، ممکن است به جهان دید منفی پیدا کنیم.


تاثیر بخشش بر زندگی

ممکن است از خود بپرسید که بخشش دیگران چه اثری بر ما دارد؟ چرا باید خودمان، دیگری یا حتی موقعیتی را ببخشیم که در آن گرفتار شده‌ایم؟ پژوهشگران برای این سؤالات ۵ پاسخ مهم دارند.
۱. تاثیر بخشش بر سلامت روان

بخشش سبب کاهش افسردگی، اضطراب و اختلالات مهم روانی می‌شود. در سال ۲۰۲۰، محققان آمریکایی درباره پرستاران زن پژوهشی انجام دادند تا تأثیر بخشش دیگران بر سلامت و رفاه روانی افراد در میان‌سالی را بسنجند. بر اساس نتایج این پژوهش، بخشش ارتباط معناداری با پیامدهای روانی‌اجتماعی مثبت مانند شکل‌گیری عواطف مثبت و همبستگی اجتماعی و کاهش پیامدهای منفی روانی مانند افسردگی دارد. بنابراین پژوهشگران به این نتیجه رسیدند که بخشش به بهبود سلامت روانی مردم کمک می‌کند.

بخششِ خود نیز همین تأثیر را دارد. در سال ۲۰۱۶، دانشمندان کره‌ای درباره تأثیر بخشش خود بر کاهش افسردگی پژوهشی انجام دادند. در این پژوهش، ۳۱۱ شرکت‌کننده به پرسش‌هایی درباره بخشش، دلسوزی برای خود و نشانه‌های افسردگی پاسخ دادند. نتایج به‌دست‌آمده حاکی از آن بود که بخشش خود نشانه‌های افسردگی را کمتر می‌کند. در واقع بخشش خود به فرد کمک می‌کند تا احساسات مثبتی داشته باشد و احساسات ناخوشایند و دردناک خود را از طریق درک‌کردن و مهربانی فراموش کند.
۲. مهار استرس

طبق تحقیقات، ناتوانی در بخشش باعث ایجاد احساساتی نظیر خشم، دشمنی و استرس می‌شود که ممکن است سلامت جسمی و روانی ما را به خطر بیندازند.

پژوهشگران هلندی با بررسی بیش از ۳۳۰ فرد ۱۶ تا ۷۰ساله به این نتیجه رسیدند که افراد در هر سنی اگر بتوانند دیگران را ببخشند، کمتر دچار استرس خواهند شد. کاهش استرس نیز سبب کمترشدن مشکلات سلامت روان می‌شود. این محققان معتقدند که گرچه بخشش تنها راه مقابله با ناملایمات نیست، یکی از واکنش‌های مؤثر برای کاهش میزان استرس و بهبود سلامتی محسوب می‌شود.

در مقابل، استرس و ترشح هورمون کورتیزول بر سیستم‌های بدن اثرات منفی متعددی می‌گذارد. ترشح مداوم این هورمون بخش‌هایی از مغز از جمله هیپوکامپ که مسئول تبدیل تجربیات به خاطرات است را کوچک می‌کند. به همین علت نبخشیدن و رهانکردن برخی استرس‌های مربوط به آن بر حافظه تأثیر منفی بالقوه‌ای خواهد داشت.
۳. مهار خشم

احساس عصبانیتِ گاه‌به‌گاه کاملا طبیعی و سالم است، اما اگر همیشه بابت بی‌عدالتی‌های گذشته خشمگین باشید، ممکن است سلامت جسمی، ذهنی و عاطفی شما به خطر بیفتد. بخشش به ما کمک می‌کند تا کینه‌ها را رها و ذهن خود را آرام کنیم و با خودمان در صلح و آشتی باشیم. در این شرایط، کمتر احساس خطر می‌کنیم و انرژی بیشتری خواهیم داشت.
۴. افزایش عزت نفس

بخشش عزت نفس شما را بیشتر می‌کند. در واقع بخشش همراه با درک متقابل و دلسوزی برای کسی که به شما صدمه زده‌اند، ممکن است دید شما به زندگی را دگرگون کند.
۵. فعال‌شدن سیستم عصبی پاراسمپاتیک

پژوهشگران معتقدند که بخشش بر سیستم عصبی پاراسمپاتیک اثر می‌گذارد. درنتیجه تنفس و ضربان قلب آرام می‌شود و عملکرد سیستم گوارش و هضم نیز بهبود می‌یابد. سیستم عصبی سمپاتیک و پاراسمپاتیک با هم کار می‌کنند. عملکرد این دو سیستم در کنار هم فشار خون و ضربان قلب شما را تنظیم می‌کند. در واقع سیستم عصبی پاراسمپاتیک آرامش‌بخش دستگاه عصبی است. هر کاری که برای آرام‌کردن خود هنگام استرس انجام می‌دهید، از جمله تمرین بخشش، این سیستم عصبی را فعال می‌کند و به تعادل بیشتر میان سیستم‌های عصبی سمپاتیک و پاراسمپاتیک می‌انجامد.


چگونه بخشش را به بخشی از زندگی خود تبدیل کنیم؟


بخشش انتخابی آگاهانه است. ما انتخاب می‌کنیم به کسی که به ما ظلم کرده است مهربانی کنیم. برای اینکه بخشش را به قسمتی از زندگی تبدیل کنیم، باید ۸ مرحله را طی کنیم. طی‌کردن این مراحل به ما کمک می‌کند تا در زندگی نگرشی سخاوتمندانه داشته باشیم و تاثیر بخشش بر سلامت روان و جسم خود را ببینیم و درک کنیم.
۱. از صمیم قلب ببخشید

بخشش دیگران صرفا به این دلیل که تصور می‌کنید راه دیگری ندارید یا فکر می‌کنید این کار مطابق دستورات دینی است سبب بهترشدن حال شما می‌شود، بااین‌حال نتایج پژوهش‌ها حاکی از این است که کسانی می‌توانند روابط عادی با طرف مقابل را از سر بگیرند که معتقد باشند هیچ‌کس کامل نیست. این افراد حتی اگر طرف مقابل از آنها عذرخواهی نکرده باشد نیز می‌توانند او را از صمیم قلب ببخشند. در مقابل اگر این کار را فقط برای نجات رابطه با دیگری انجام بدهید، ممکن است شرایط بدتر شود.
۲. توقعات را کنار بگذارید

عذرخواهی ممکن است رابطه شما با طرف مقابل را تغییر ندهد یا به عذرخواهی متقابل او منجر نشود. در صورتی که انتظار تغییر یا عذرخواهی متقابل نداشته باشید، ناامید نخواهید شد.
۳. درک متقابل را تمرین کنید
سعی کنید خود را جای دیگران بگذارید تا افکار و احساسات آنها را درک کنید. با این کار راحت‌تر متوجه می‌شوید که چرا آنها این‌طور رفتار می‌کنند یا آنچه می‌گویند چه دلیلی دارد.
۴. تصمیم بگیرید که ببخشید

وقتی بخشش را انتخاب می‌کنید، باید با اقدامی سازنده کار را تمام کنید. اگر احساس می‌کنید که نمی‌توانید با شخصی که به شما ظلم کرده است صحبت کنید، احساسات خود را جایی بنویسید. در نامه‌ای که ممکن است هرگز برای او نفرستید، بنویسید که چه احساسی دارید. بیان احساسات در قالب کلمات به شما کمک می‌کند تا افکار منفی را رها کنید و یک‌ بار برای همیشه تکلیف خود با اتفاق رخ‌داده را مشخص کنید.
۵. خودتان را ببخشید

گاهی اوقات خود را بابت ظلمی که به ما شده است و قربانی‌بودن سرزنش می‌کنیم اما اگر با خود مهربان‌تر باشیم، راحت‌تر خود را می‌بخشیم. فراموش نکنید که ما همیشه مقصر اتفاقات رخ‌داده نیستیم. آنچه اتفاق افتاده به‌معنای بی‌ارزش‌بودن ما نیست. مثلا اگر همسرتان به شما خیانت کرده است، شما مقصر نیستید و رابطه نامشروع او نشان‌دهنده بی‌ارزشی شما نیست.
۶. همیشه تاثیر بخشش بر سلامت روان را به خود یادآوری کنید

همان‌ طور که گفتیم بخشیدن دیگران، خودمان یا حتی شرایط دشوار تأثیرات مثبتی دارد. بااین‌حال گاهی اوقات تاثیر بخشش بر سلامت روان را فراموش می‌کنیم. درنتیجه باید گهگاهی به خود یادآوری کنید که بخشش بیش از آنکه به نفع طرف مقابل باشد، باعث بهبود سلامت خودتان می‌شود.
۷. درباره احساسات خود با کسی صحبت کنید

به‌اشتراک‌گذاشتن افکار و احساسات خود با دوستی معتمد یا یکی از اعضای خانواده به شما کمک می‌کند تا بخشش را بهتر تمرین کنید. با صحبت‌کردن با چنین افرادی ممکن است به مسئله دیدگاه متفاوتی پیدا کنید و راحت‌تر با آن کنار بیایید.
۸. از حرفه‌ای‌ها کمک بخواهید

بخشش چیزی نیست که یک‌شبه اتفاق بیفتد. کنارآمدن با تجربیات دردناک به زمان، تلاش و اقدام سازنده نیاز دارد. به‌کمک گفت‌وگو با روان‌درمانگر حرفه‌ای می‌توانید احساسات خود را بهتر مهار کنید، روابط خود را بهبود ببخشید و نگرشی سالم‌تر و شادتر داشته باشید.
شما بگویید

بخشش دیگران، به‌ویژه اگر مسئله‌ رخ‌داده شما را عمیقا آزار داده باشد، کار ساده‌ای نیست. بااین‌حال نباید تاثیر بخشش بر زندگی را دست‌کم بگیرید. به‌کمک ۸ مرحله‌ای که معرفی کردیم، می‌توانید از مزایای بخشش برای سلامت خود بهره‌مند شوید.



منبع: چطور

l