آیا تابهحال کسی شما را به انجام کاری تحریک کرده است یا درگیر باجگیری عاطفی شدهاید؟ در این شرایط، خود را در لبه پرتگاهی میبینید که برای نجات از آن چارهای جز مراعات حال طرف مقابل را ندارید. اگر از این شرایط خسته شدهاید، این مقاله برایتان مفید خواهد بود. در این مقاله، درباره این معضل همهگیر صحبت میکنیم.
باجگیری عاطفی یعنی چه؟
در این روش از باجگیری، فرد از احساسات شما سوءاستفاده میکند تا شما را برای رسیدن به منافع خود کنترل کند یا تحتتأثیر قرار دهد. باجگیران عاطفی در قربانیان خود احساس ترس، تعهد و عذاب وجدان همیشگی ایجاد میکنند تا آنها را وادار به اطاعت کنند.
این نوع باجگیری ترفندی رایج در روابط نزدیک یا عاشقانه است. باجگیر عاطفی از رازهای شما علیه خودتان استفاده نمیکند، بلکه از آنها برای کنترل شما کمک میگیرد.
باجگیری عاطفی ممکن است در روابط خانوادگی هم اتفاق بیفتد. باجگیری عاطفی والدین زمانی رخ میدهد که مثلا مادری همیشه تلاش میکند به فرزندش که زمان کافی را با او سپری نمیکند، احساس گناه بدهد. او ممکن است در صحبتهایش مدام کارهایی را یادآوری کند که دختران یا پسران خوب انجام میدهند. این باجگیرهای عاطفی از چنین جملاتی استفاده میکنند:
مراحل باجگیری عاطفی چیست؟
باجگیری عاطفی به یکباره اتفاق نمیافتد. برای اینکه خود را از این مهلکه نجات بدهید، باید این را بدانید. باجگیری عاطفی ۶ مرحله دارد که در ادامه هریک را بررسی میکنیم.
۱. بیانکردن خواسته
اولین مرحله این نوع باجگیری زمانی است که باجگیر از شما چیزی میخواهد. او ممکن است خواسته خود را صریح یا ضمنی و غیرمستقیم بیان کند.
در حالت اول، احتمالا از او چنین جملهای میشنوید: «فکر نمیکنم که این شخص مناسب تو باشد.» بیان غیرمستقیم خواسته او هم با جملهای شبیه به این همراه است: «من طرز نگاهکردنش به تو را دوست ندارم. او ممکن است خطرناک باشد.» در حالت دوم، اینطور به نظر میرسد که او به شما اهمیت میدهد، اما این رفتارش فقط برای کنترلکردن شماست.
۲. مقاومتکردن
اگر احساس میکنید کسی قصد باجگیری عاطفی از شما را دارد و میخواهید در برابر او مقاومت کنید، باید رکوپوستکنده احساستان را به او بگویید. مثلا اگر نمیخواهید کسی حتی برای تمیزکاری وارد اتاقتان شود، میتوانید با گفتن جمله «خودم میتوانم اتاقم را تمیز کنم» یا «وقتی کسی وارد اتاقم میشود، مضطرب میشوم» جلوی او را بگیرید.
برای بیان غیرمستقیم این احساس راههای دیگری هم وجود دارد، مثل:
۳. فشارآوردن
زمانی که فردی در روابط عادی با شریک زندگی خود مقاومت میکند، طرف مقابل برای حل مشکل راهی پیدا میکند و به این روش مشکلاتشان را با هم حل میکنند. اما باجگیران با استراتژیهای مختلف خواستههای خود را به شما تحمیل میکنند. برخی از این استراتژیها عبارتاند از:
۴. تهدید
باجگیری عاطفی ممکن است بهصورت تهدید مستقیم یا غیرمستقیم باشد. در حالت اول، چنین جملاتی را میشنوید: «اگر امشب را با دوستانت بگذرانی، چمدانهایم را میبندم و برای همیشه از اینجا میروم.» در صورت تهدید غیرمستقیم هم جملاتی شبیه به این را میشنوید: «من حتی با دوستهایم هم معاشرت نمیکنم، چون میخواهم زمان بیشتری را با تو سپری کنم. اگر بروی، دنبال شخص دیگری میروم که به من بیشتر توجه میکند.»
علاوه بر این، باجگیر عاطفی ممکن است تهدید خود را با وعده و وعید پنهان کند و بگوید: «اگر پیش من بمانی، هرچه دوست داری میخوریم. حتی میتوانیم فیلمی را که مدتهاست میخواهی ببینی، با هم تماشا کنیم.»
۵. اطاعتکردن
درنهایت احتمالا مقاومتها شما را خسته میکند و به خواستههای او تن میدهید. باجگیری عاطفی همیشگی با توسل به فشار و تهدید ممکن است طاقتفرسا باشد.
اگر باجگیر به خواسته خود برسد، معمولا با شما مهربان میشود. این رفتار مثبت ممکن است فقط لحظهای طول بکشد. اگر در چنین رابطهای باقی بمانید، رفتار سمی او تکرار میشود.
۶. تکرار رفتار باجگیرانه
در صورتی که پس از مقاومت بسیار سرانجام تسلیم شوید، باجگیر متوجه نقطه ضعف شما میشود. احساس میکنید که اگر بهجای مقاومتکردن تسلیم او شوید، راحتترید. این اتفاق بارها و بارها تکرار میشود، مگر اینکه به این نتیجه برسید که درگیر بازی او شدهاید.
روشهای باجگیری عاطفی
بهگفته دکتر سوزان فوروارد، درمانگر مشهور بینالمللی و کارشناس سلامت عاطفی، بیشتر باجگیران برای کنترلکردن شما از ابزارهای مختلفی استفاده میکنند. بهاعتقاد او، باجگیرهای عاطفی در ۴ گروه اصلی جای میگیرند.
۱. تنبیهکنندهها
اگر در مقابل خواستههای این گروه مقاومت کنید، عواقب آن را به شما میگویند. آنها برای کنترل شما از تهدید مستقیم و رفتار خاموش استفاده میکنند. این افراد از روی عمد با شما صحبت نمیکنند تا نگران یا مضطرب شوید.
مثلا خسته از کار به خانه میروید و همسرتان شام را با خوشحالی آماده کرده است. شما میخواهید از شام صرفنظر کنید تا بتوانید زودتر بخوابید. فرد تنبیهکننده نمیتواند این را بپذیرد، چون برای آمادهکردن غذا وقت بسیاری صرف کرده است. درنتیجه درها را به هم میکوبد و با شما صحبت نمیکند.
۲. خودتنبیهگرها
این افراد دوست دارند نتیجه آسیبزای مقاومت همیشگی شما را به نمایش بگذارند. خودتنبیهگرها باعث میشوند از اینکه آسیب دیدهاند، احساس گناه کنید. آنها به این روش متوسل میشوند تا شما مسئولیتپذیر و تسلیم شوید.
فردی که این خصوصیت را دارد، ممکن است بگوید: «من مادری مجرد با مشکلات خاص خودم هستم. باید به من پول قرض بدهی تا بتوانم برای خواهرزادههایم خوراکی بخرم! باید احساس مرا درک کنی، چون خودت هم بچه داری!»
۳. رنجدیدهها
افرادی که در این دسته جا میگیرند، ناراحتی خود از شما را با نمایش نشانههای درد و ناراحتی ابراز میکنند. آنها دوست دارند که شما از طریق اخمها، آهها و اشکهایشان متوجه غمشان شوید. رنجدیدهها که مکرر بدبختی خود را به شما یادآوری میکنند، همیشه از چیزهایی میگویند که بهخاطر خوشبختی شما از آنها گذشتهاند.
مثلا دوست رنجکشیده شما میخواهد با شما والیبال بازی کند، اما شما به او میگویید که این ورزش را دوست ندارید. بعد از شام، تلفن زنگ میخورد. دوستتان پشت خط است و میگوید: «خیلی ناراحتم. حتی شام هم نخوردم، چون با مادرم بهخاطر نمراتم دعوا کردم. او میگفت که من فقط والیبالم خوب است. آنقدر احساس بدی دارم که فقط میخواهم چند دور والیبال بازی کنیم تا حالم بهتر شود. حاضری فردا به زمین ورزش برویم و والیبال بازی کنیم؟»
۴. وسوسهگرها
این گروه به پاداشدادن و ستایشکردن قربانی علاقه دارند. آنها هر مرتبه این کارها را انجام میدهند تا از شما چیزی بگیرند. این کارها باعث میشوند که شما به خودتان احساس خوبی پیدا کنید. امکان دریافت پاداش به شما انگیزه میدهد تا خواستههای فرد وسوسهگر را اجرا کنید.
مثلا شریک عاطفیتان به شما میگوید که شریک ایدئال او هستید و نمیتواند برای زندگی با شما صبر کند. بااینحال، بهتر است که همهچیز آرام پیش برود. شما با خواسته او موافقت میکنید و همچنان با او با عشق و مهربانی رفتار میکنید. درنهایت، روزی از او میپرسید که آیا قصد ازدواج دارد؟ او در جواب میگوید: «آیا من با این رابطه موافق بودم؟ تو مدام به من میچسبی. این رابطه بیمعناست!»
نشانههای باجگیری عاطفی
ممکن است این نشانهها بلافاصله خود را نشان ندهند و شما ناآگاهانه قربانی این باجگیری باشید. بنابراین شناخت نشانهها باعث میشود که از خود محافظت کنید. رایجترین نشانههای باجگیری عاطفی عبارتاند از:
راههایی برای مقابله با باجگیری عاطفی
بسیاری از مواقع، قربانیان باجگیری عاطفی به مشکلاتی مثل اختلال شخصیت مرزی (BPD) دچار میشوند. بنابراین بهتر است هرچه زودتر برای مقابله با این مشکل فکری کنید. برای اینکه با باجگیر عاطفی مقابله کنید، میتوانید به این راهها متوسل شوید:
کتاب باجگیری عاطفی
یکی از بهترین راههای مقابله با باجگیری عاطفی مطالعه بیشتر درباره این مسئله است. باجگیری عاطفی کتاب مشهور درمانگری بینالمللی بهنام سوزان فوروارد است. او در کتاب باجگیری عاطفی، این معضل را تجزیهوتحلیل میکند و برای مقابله با آن راهکارها و تمرینهایی عملی معرفی میکند.
منبع: چطور
ازدواج پیوند مهمی است که نیازمند تعهد، حمایت و درک نیازهای هر دو طرف است. یکی از مهمترین جنبه های یک ازدواج موفق اعتماد به نفس است که در ایجاد اعتماد و حفظ یک رابطه سالم ضروری است.
ازدواج پیوند مهمی است که نیازمند تعهد، حمایت و درک نیازهای هر دو طرف است. یکی از مهمترین جنبههای یک ازدواج موفق اعتماد به نفس است که در ایجاد اعتماد و حفظ یک رابطه سالم ضروری است. با این حال، گاهی اوقات ممکن است یک همسر با اعتماد به نفس پایین دست و پنجه نرم کند که میتواند تأثیر منفی بر رابطه داشته باشد. در این مقاله راههایی را برای افزایش اعتماد به نفس همسر و تقویت رابطهتان بررسی میکنیم.
روشهای بالا بردن اعتماد به نفس همسر
نشان دادن قدردانی
یکی از سادهترین راهها برای تقویت اعتماد به نفس همسرتان، نشان دادن قدردانی است. همسر شما باید بداند که شما برای او و سهم آنها در ازدواجتان ارزش قائل هستید. زمانی را برای تصدیق کارهایی که برای شما و خانوادهتان انجام میدهند اختصاص دهید و از تلاش های آنها ابراز قدردانی کنید. این باعث میشود که همسرتان احساس قدردانی و ارزشمندی کند، که به نوبه خود اعتماد به نفس او را افزایش میدهد.
سرگرمی ها و علایق را تشویق کنید
هرکسی علایق و سرگرمیهای منحصر به فردی دارد که از انجام آنها لذت میبرد. تشویق همسرتان به دنبال کردن علایق و سرگرمیهایش میتواند به تقویت اعتماد به نفس او کمک کند. وقتی همسرتان درگیر کاری است که به آن علاقه دارد، احتمال بیشتری دارد که احساس رضایت و اعتماد به نفس در تواناییهای خود داشته باشد.
پیشنهاد حمایت و تشویق
حمایت از همسرتان در زمانهای سخت میتواند به او در ایجاد اعتماد به نفس کمک کند. همسرتان را تشویق کنید تا چالشها را قبول کند و در طول این فرآیند از او حمایت کنید. بگذارید بدانند که به آنها و تواناییهایشان ایمان دارید. این به آنها کمک میکند تا احساس اعتماد به نفس بیشتری داشته باشند و بتوانند به اهداف خود دست یابند.
ایجاد اعتماد
اعتماد جزء ضروری هر رابطه موفق است. وقتی همسرتان به شما اعتماد دارد، به احتمال زیاد نسبت به خود و رابطهاش با شما احساس اطمینان میکند. برای ایجاد اعتماد، در ارتباط با همسرتان صادق و شفاف باشید. از حفظ اسرار یا پنهان کردن چیزها از آنها بپرهیزید. این به تقویت حس اعتماد کمک میکند که باعث افزایش اعتماد به نفس همسرتان میشود.
از آنها تعریف کنید
تعریف و تمجید از همسرتان میتواند راهی قدرتمند برای افزایش اعتماد به نفس او باشد. وقت بگذارید و به کارهایی که همسرتان به خوبی انجام میدهد توجه کنید و به او بگویید که قدردان آن هستید. این به آنها کمک میکند تا احساس ارزشمندی و اعتماد به توانایی های خود کنند.
دستاوردهای آنها را جشن بگیرید
وقتی همسرتان به چیزی، هر چقدر هم که کوچک باشد، میرسد، برای جشن گرفتن آن با او وقت بگذارید. این به آنها کمک میکند تا احساس موفقیت کنند و نسبت به تواناییهای خود اطمینان داشته باشند. جشن گرفتن دستاوردها همچنین به تقویت رفتار مثبت کمک میکند که میتواند به همسر شما در درازمدت اعتماد به نفس کمک کند.
محبت آمیز باشید
محبت بدنی میتواند ابزاری قدرتمند در تقویت اعتماد به نفس همسرتان باشد. دست گرفتن، در آغوش گرفتن و بوسیدن میتواند به همسرتان کمک کند تا احساس عشق و ارزش کند. این اقدامات میتواند به ایجاد حس امنیت و اطمینان در رابطه شما کمک کند.
اعتماد به نفس احساس اطمینان از خود و باور به تواناییها و ویژگیهای خود است. این یک جنبه مهم از رفاه یک فرد است و میتواند تأثیر قابل توجهی بر زندگی شخصی و حرفهای او داشته باشد. وقتی صحبت از ازدواج میشود، اعتماد به نفس بسیار مهم است زیرا به ایجاد اعتماد و پیوند قوی بین شرکا کمک میکند.
اعتماد به نفس پایین میتواند یک مسئله چالش برانگیز برای مقابله باشد و میتواند تأثیر منفی بر یک رابطه داشته باشد. همسری که اعتماد به نفس ندارد ممکن است در مواجهه با چالشها یا بیان نیازها و خواستههای خود در رابطه مردد باشد. این میتواند منجر به احساس ناامیدی، رنجش و حتی رنجش بین شرکا شود.
خوشبختانه راههای مختلفی برای کمک به افزایش اعتماد به نفس همسرتان وجود دارد. یکی از مؤثرترین راهها برای انجام این کار، نشان دادن قدردانی است. وقتی برای کارهایی که همسرتان انجام می دهد ابراز قدردانی میکنید، به او کمک میکند تا احساس ارزشمندی و قدردانی کند. این میتواند اعتماد به نفس آنها را افزایش دهد و آنها را تشویق کند که به مشارکت مثبت در رابطه ادامه دهند.
راه دیگری برای تقویت اعتماد به نفس همسرتان این است که او را تشویق کنید تا سرگرمیها و علایق خود را دنبال کند. وقتی همسرتان درگیر کاری است که به آن علاقه دارد، احتمال بیشتری دارد که احساس رضایت و اعتماد به نفس در تواناییهای خود داشته باشد. این میتواند تأثیر مثبتی بر رفاه کلی آنها و رابطه آنها با شما داشته باشد.
ارائه حمایت و تشویق برای تقویت اعتماد به نفس همسرتان نیز ضروری است. تشویق همسرتان به پذیرش چالشها و ارائه حمایت و راهنمایی به او در طول فرآیند میتواند به او کمک کند تا نسبت به تواناییهای خود اعتماد بیشتری داشته باشد. این کانال همچنین به تقویت پیوند شما به عنوان یک زوج کمک میکند، زیرا با هم برای غلبه بر موانع و رسیدن به اهداف همکاری میکنید.
ایجاد اعتماد یکی دیگر از جنبههای مهم افزایش اعتماد به نفس همسرتان است. وقتی همسرتان به شما اعتماد دارد، به احتمال زیاد نسبت به خود و رابطهاش با شما احساس اطمینان میکند. صادقانه و شفاف بودن در ارتباط با همسرتان میتواند به ایجاد اعتماد و تقویت احساس امنیت در رابطه کمک کند.
تعریف و تمجید از همسرتان راه موثر دیگری برای افزایش اعتماد به نفس اوست. مهم است که هنگام تعریف کردن، دقیق باشید و روی کارهایی که همسرتان به خوبی انجام می دهد و ویژگی هایی که در مورد آنها تحسین می کنید تمرکز کنید. این می تواند به همسر شما کمک کند تا احساس ارزشمندی و قدردانی کند که به نوبه خود باعث افزایش اعتماد به نفس او میشود.
جشن گرفتن دستاوردهای همسرتان، هر چقدر هم که کوچک باشد، نیز مهم است. وقت گذاشتن برای تصدیق و تجلیل از موفقیت های آنها میتواند به ایجاد اعتماد به نفس و تقویت رفتار مثبت آنها کمک کند.
در نهایت، محبت فیزیکی میتواند ابزار قدرتمندی در تقویت اعتماد به نفس همسرتان باشد. دست گرفتن، در آغوش گرفتن و بوسیدن میتواند به همسرتان کمک کند تا احساس عشق و ارزش داشته باشد، که میتواند تأثیر مثبتی بر رفاه کلی او و رابطه او با شما داشته باشد.
در خاتمه، تقویت اعتماد به نفس همسرتان فرآیندی مداوم است که نیازمند تلاش و توجه مداوم است. با نشان دادن قدردانی، تشویق سرگرمیها و علایق، ارائه حمایت و تشویق، ایجاد اعتماد، تعریف و تمجید از آنها، تجلیل از دستاوردهای آنها، و محبت آمیز بودن، میتوانید به همسرتان کمک کنید تا در رابطه خود اعتماد به نفس و رضایت بیشتری داشته باشد. یک همسر با اعتماد به نفس بیشتر به ازدواج شما کمک میکند و به طور کلی به یک رابطه قویتر و سالمتر منجر میشود.
به یاد داشته باشید که ایجاد اعتماد به نفس زمان میبرد و مهم است که با همسرتان صبور باشید و درک کنید زیرا او برای ایجاد اعتماد به نفس تلاش میکند. با اجرای این استراتژیها میتوانید به همسرتان کمک کنید تا احساس اعتماد به نفس و ارزش بیشتری داشته باشد که در نهایت پیوند شما را تقویت میکند و منجر به شادی بیشتر میشود.
منبع: ایرنا
یکی از مشکلات اصلی قرن بیستویکم «دیگریسازی» است. در دنیایی پر از چالشهای بهظاهر حلنشدنی و طاقتفرسا، تقریبا هر درگیری جهانی، منطقهای و ملی ریشه در خودیوغیرخودیکردنها دارد. مناقشههای ارضی، خشونتهای فرقهای، درگیریهای نظامی، گسترش بیماریهای مختلف، گرسنگی و سوءتغذیه برخی از مردم جهان و حتی تغییرات آبوهوایی از این معضل همهگیر ناشی میشوند.
منظور از دیگریسازی چیست؟
این پدیده را اغلب نوعی ناسازگاری با هنجارهای یک گروه اجتماعی در نظر میگیرند. دیگری سازی بر دیدگاه مردم به افرادی که در اقلیت هستند و نحوه رفتارشان با آنها اثر میگذارد. این معضل خود را به صور دیگری مانند نسبتدادن ویژگیهای منفی به افراد یا گروههای متفاوت با دیگران هم نشان میدهد.
این عمل خودیوغیرخودیکردن افراد به ارتباطات و روابط انسانی مربوط میشود. جملاتی مانند «آنها مثل من نیستند» یا «او از ما نیست» اغلب از چنین تفکراتی ناشی میشوند. دیگریسازی راهی برای نفی انسانیت فردی دیگران است و نتیجه آن میشود که هرکس جزو دسته غیرخودیهاست کمتر از سایرین شایسته احترام و کرامت تلقی میشود.
نشانههای دیگریسازی
خودیوغیرخودیکردن نشانههایی دارد که اگر آنها را در خود یا اطرافیانتان دیدید، باید به فکر چارهای برای حل این معضل باشید:
این پدیده اغلب ناخودآگاه و گاهی آگاهانه اتفاق میافتد و مردم بر اساس آنچه هنجار تلقی میکنند، دچار تعصب میشوند. با اینکه دیگری سازی اغلب آشکارا اتفاق میافتد، گاهی هم مانعی نامرئی میشود تا افرادی را که غیرخودی محسوب میشوند از دسترسی به فرصتها و پذیرش در جامعه محروم کند.
انواع خودیوغیرخودیکردن
دیگریسازی بر اساس ویژگیهای مختلفی انجام میشود که برخی از مهمترین آنها عبارتاند از:
نمونههایی از دیگریسازی
خشونتهای قومی مثل آنچه در سال ۲۰۱۶ در قرهباغ اتفاق افتاد یا درگیریهای ناشی از اختلافات مذهبی بارزترین نمونههای خودیوغیرخودیکردن هستند. بعضی دیگر از نمونههای دیگریسازی هم عبارتاند از:
این خودیوغیرخودیکردنها میتواند بر نگرشها و روابط افراد جامعه با یکدیگر تأثیرگذار باشد.
دلایل دیگریسازی
دلایل دیگریسازی از موقعیتی به موقعیت دیگری متفاوت است. اینکه افراد چگونه و چه زمانی خودی و غیرخودی میکنند، اغلب به میزان واضحبودن تفاوتهای آنها در زمینهای خاص بستگی دارد. اگر این تفاوتها تهدید محسوب شوند، احتمال اینکه افراد خارج از گروه قربانی دیگریسازی شوند بیشتر میشود. برخی عوامل بیش از همه در شکلگیری این پدیده نقش دارند که در ادامه هریک را بررسی میکنیم.
۱. سیر تکاملی بشر
تمایل به خودیوغیرخودیکردن ممکن است راهی برای افزایش انسجام گروهی و به حداقل رساندن خطر افراد خارجی باشد. در دوران باستان، مردم به تشکیل گروههای نزدیک به یکدیگر اهمیت میدادند و مرزهای متحدان و دشمنان هر سرزمین بهوضوح مشخص میشد. بر همین اساس، کمککردن به افراد نزدیک مثل اعضای خانواده که ژنهای مشابهی داشتند، برای بقا بسیار مهم بود.
۲. تعصب درونگروهی
این مسئله که طرفداری یا جانبداری درونگروهی هم نامیده میشود، تمایلی روانشناختی به ترجیحدادن اعضای یک گروه به افراد خارج آن است. بهاعتقاد پژوهشگران، عواملی مانند رقابت برای کسب منابع میتواند افراد را با یکدیگر پیوند دهد و متحد کند. عوامل دیگری مانند هویت فردی و اجتماعی هم در این جانبگرایی نقش دارند.
تعصب درونگروهی اغلب بر نحوه ارزیابی ما از دیگران، طریقه برخورد ما با آنها و طرز بهاشتراکگذاری منابع خود با آنها اثر میگذارد.
۳. تعصب در قبال افراد خارج از گروه
افرادی که دچار دیگری سازی شدهاند، تمایل دارند تمام تفاوتها و تغییرات فردی اعضای گروه خود را بفهمند و در عین حال معتقدند که افراد خارج از گروه همه مثل هم هستند.
نمونه این مسئله زمانی است که فکر میکنید اعضای گروه دوستانه شما همه خاص و منحصربهفردند و سایرین خستهکننده، ناآرام، کسالتآور و شبیه به هم هستند. ممکن است واقعیت این نباشد و دیگرانی که شامل گروه شما نمیشوند هم منحصربهفرد و جذاب باشند.
۴. هویت اجتماعی
بر اساس نظریات مربوط به هویت اجتماعی، عضویت در یک گروه ممکن است در رفتارها و هویت افراد آن گروه نقش بسزایی داشته باشد. وقتی افراد خود را متعلق به گروه اجتماعی خاصی میدانند، تمایل پیدا میکنند در حق افرادی که عضو آن گروه نیستند تبعیض قائل شوند یا حتی با آنها خصمانه رفتار کنند.
۵. ناآگاهی
بسیاری از مواقع، مردم کسانی را غیرخودی تلقی میکنند که واقعا نمیشناسند. ناآگاهی شخصی و تماسنداشتن با افراد ممکن است سبب شکلگیری فرضیاتی نادرست درباره آنها شود. درنتیجه بهسادگی آنها را افرادی بسیار متفاوت با خودمان یا حتی انسانهای پستتر از خودمان در نظر میگیریم. این ناآگاهی از مسائل دیگری هم ناشی میشود که مهمترین آنها عبارتاند از:
دیگریسازی تا حد زیادی از تمایلات طبیعی ما برای دستهبندی افراد بر مبنای شباهتها و تفاوتها ناشی میشود. عواملی که مرز گروهها را مشخص میکنند، گاه ممکن است بر اساس ویژگیهای فیزیکی مانند نژاد و جنسیت یا بر اساس جغرافیا و دوری و نزدیکی افراد از یکدیگر باشند، اما اغلب توسل به چنین تفاوتهایی برای خودیوغیرخودیکردن کاملا آگاهانه است.
۶. توجیهکردن بدرفتاریهای گذشته
ممکن است در قبال فردی که در گذشته با او بدرفتاری کردهاید، احساس شرم یا احساس گناه داشته باشید. برای اینکه به خود بقبولانید بهرغم رفتارهای نادرست با دیگران، فرد خوبی هستید، احتمال دارد برای غیرانسانی نشاندادن اعمال او به راهی مثل دیگریسازی متوسل شوید. این روش به فاصلهگرفتن از او کمک میکند، درنتیجه احتمال بروز احساس بد به خودتان کم میشود.
خودیوغیرخودیکردن چه پیامدهایی دارد؟
عضویت در گروهی اجتماعی اغلب مزایایی دارد، اما گاهی ممکن است هزینههایی هم به همراه داشته باشد. جنبه مثبت تعلقداشتن به یک گروه این است که سبب دوستی، حمایتگری، مراقبت، ارتباط و هویتبخشی به افراد میشود. از لحاظ منفی هم ممکن است موجب مسائلی مثل دیگریسازی، تعصب و درگیری با افراد خارج از گروه شود. این مسائل بر افراد، گروههای اجتماعی و جوامع اثر شگرفی میگذارند.
۱. طردکردن و افزایش نابرابریها
خودیوغیرخودیکردن ممکن است باعث طرد شدن و به حاشیه راندهشدن افرادی شود که عضو گروههای اجتماعی غالب نیستند. اقلیتها اغلب در زمینههای اقتصادی، مسکن، اشتغال، عدالت، آموزش و بهداشت با نابرابری مواجه میشوند. این مسائل درنهایت به شکلگیری تبعیض کمک میکنند و معضلاتی مانند نژادپرستی، تبعیض جنسیتی و هراس از ترنسها (ترنسهراسی) پدید میآیند.
دیگریسازی با ایجاد فاصله میان افرادی که با یکدیگر تفاوت چندانی ندارند، به روابط فردی آسیب میزند. با خودیوغیرخودیکردن ویژگیهای منحصربهفرد برخی از افراد عامل نابرابریهای موجود در نظر گرفته میشود و به شکلگیری نگرش منفی افراد به یکدیگر کمک میکند.
۲. تبعیض سیستماتیک
دیگریسازی در سطح اجتماعی ممکن است به تبعیض ساختاری و حتی سیاسی بینجامد. درنتیجه برخی افراد متفاوت یا کمتر شایسته در نظر گرفته شوند. این پدیده در حوزه سیاست هم خود را نشان میدهد؛ رهبران دیکتاتور ترس و رنجش دیگران را برمیانگیزند تا مردم طرفدار سیاستهایشان شوند. در واقع اقلیتها دشمن تلقی میشوند و رهبران از این طریق سیاستهای غیرانسانی خود در قبال آنها را توجیه میکنند.
این تقسیمبندی مردم را به این باور میرساند که پذیرش و مدارا امکان ندارد. زمانی که این تفاوتها بیش از حد بزرگ و غلبهناپذیر به نظر برسند، در افراد درونی میشوند. تبدیلشدن این مسئله به بخشی از هویت فردی باعث میشود که شکافهای درون جامعه ترمیمنشدنی به نظر برسند.
نتیجه این میشود که تبعیض و جانبداری ساختاری و سیستماتیک پدید میآید که هم آسیبزاست و هم بیشترین صدمه را برای گروههای اقلیت در پی دارد.
چطور با دیگریسازی مقابله کنیم؟
۱. به تکتک افراد توجه کنید
هنگام برخورد با کسانی که عضو گروه اجتماعی شما نیستند، به تکتک آنها و ویژگیهایشان توجه کنید. فراموش نکنید که هرکس داستان، تجربیات شخصی، افکار، احساسات و انگیزههای پیچیده خود را دارد و برای شنیدن سرگذشت او باید از قضاوتهای نابجا و خودیوغیرخودیکردن پرهیز کرد.
۲. تعصبات ناخودآگاه را بشناسید
آگاهشدن به دیگریسازی راه مهمی برای غلبه با آن است. جانبداریها و باورهای ناخودآگاه درباره گروههای مختلف اجتماعی همان تعصبات ناخودآگاه ما هستند. گاهی متوجه این سوگیریها نمیشویم و این مسئله بر نگرشهای آگاهانه ما اثر میگذارد. آگاهی بیشتر به این تعصبات به ما کمک میکند که کمتر دچار دیگریسازی شویم. این مسئله به مطالعه درباره فرهنگها و باورهای متفاوت نیاز دارد.
۳. فراموش نکنید که تنوع مزایای مهمی دارد
وقتگذراندن با کسانی که با شما تفاوت دارند و شناخت آنها به رشد شما کمک میکند. این کار شما را قادر میسازد افراد خارج از گروه خود را هم ببینید و تجربیات، ایدهها، فرهنگها و باورهای جدید را کشف کنید.
۴. دقت کنید چه چیزی بر زبان میآورید
اصطلاحاتی که اغلب برای توصیف گروههای اجتماعی مختلف به کار میبریم، ممکن است سبب تقویت پیوندهای اجتماعی شوند. بااینحال، گاهی استفاده از این عبارات به خودیوغیرخودیکردن منجر میشوند.
۵. فراموش نکنید که هویت افراد چندبعدی است
افراد میتوانند بر مبنای جنسیت، نژاد، مذهب، ملیت و مسائلی مانند آن عضو گروههای مختلف شوند. تلاقی این هویتها با هم در شکلگیری تجربیات هر فرد نقش دارد.
۶. دایره اجتماعی خود را گسترش دهید
مردم تمایل دارند دنبال افرادی بروند که شبیه خودشان هستند، اما جستوجوی دوستان با پیشینههای مختلف هم مفید است. از این راه، با دیگران و جهان پیرامون خود بیشتر آشنا میشوید.
۷. درباره تبعیضها حرف بزنید
یکی از راههای مبارزه با رفتار مغرضانه این است که هر زمان آن را مشاهده کردید، دربارهاش حرف بزنید. صحبتنکردن درباره دیگری سازی سبب میشود که این نوع رفتارها عادی و قابلقبول شوند.
منبع: چطور
«مدلش اینه عصبی که میشه خون جلوی چشماشو میگیره وگرنه چیزی توی دلش نیست». «این آزارش به یه مورچه هم نمیرسید چه برسه به اینکه جون یه آدمرو بگیره و بشه قاتل!»
عصبانیتهای لحظهای که گاهی وقتها بلای جان میشود و کار دست آدمها میدهد؛ فقط کافی است سری به اخبار جنایی بزنید تا با عمق فاجعه روبهرو شوید، قدرت خشمی که بازیچه آن میتواند به تیزی و برندگی یک چاقو باشد یا گلولهای در تفنگ یا صرفاً یک هلدادن ساده! و تو میمانی با خشمی که فروکش شده و یکعمر پشیمانی و ندامت که دیگر فایدهای ندارد!
برای قتل، دلیل عجیب بیار!
در نگاه جامعهشناسی، قتل از بزرگترین جنایاتی محسوب میشود که امنیت جامعه را به هم میریزد و معمولاً قانون شدیدترین کیفرها را برای قاتل در نظر میگیرد؛ اما بعضی دلایل قتل بهقدری مسخره به نظر میرسد که فکر میکنید نویسنده آن با شما شوخی دارد؛ مثلاً قتل بر سر ۲۰ هزار تومان پول! قتل همسر به دلیل خندههای زیاد! قتل پدر به دلیل اعصاب خردی! یا جایی مثلاً مقتول فکرش را هم نمیکرد که روزی به دلیل اینکه با کفش روی فرش، راه رفته کشته شود، یا از قاتل بپرسند چرا کشتیش؟ بگوید: «چون زیاد میخندید!» در این فهرست دنیای رفاقتها هم کوچک شده و بر سر کلمن یا چشم در چشم شدن به جان هم افتاده و در مسابقه رقابتی یکی دیگری را حذف میکند!
این همه خشم و عصبانیت از کجاست؟
بیشتر جامعهشناسان امروزی پدیده قتل را ریشه در مشکلات اقتصادی و معیشتی میدانند؛ اما واقعیت این است که بسیاری از قتلهایی که ریشه آن نزاع و درگیری است نشان میدهد که هیچ انگیزه اقتصادی پشت این قتلها وجود ندارد. مثلاً قتلی که در مراسم عروسی رخ میدهد یا قتلی که در اثر خوشگذرانی در ویلاهای محمودآباد رخ داد یا قتل دو خواهر توسط برادر که بهانه آن اگرچه بر سر نزاع زمین پدری بود؛ ولی هیچ یک از طرفین دارای نیاز اقتصادی بهعنوان انگیزه بزه نبودند. قتلهای آنی و بدون برنامهریزی قبلی که از هیجانات و عصبانیتهای لحظهای صحبت میکند...
زود از کوره در رفتن و به چاه افتادن...
سوالی که پیش میآید این است که چه اتفاقی در لحظه ممکن است رخ بدهد که منجر به قتل و داغدار کردن یک خانواده و گرفتار شدن فرد دیگر به دست قانون میشود؟ کارشناسان این موضوع را بررسی کردند و باور دارند یکی از دلایل این جرم؛ پایین آمدن آستانه تحمل و تابآوری مردم مخصوصاً جوانان در برابر هیجانات و عصبانیت است و بهاصطلاح زود از کوره در میروند! در خیلی از مواقع، این قتلها بدون شناخت همدیگر صورت میگیرد و قاتل و مقتول همدیگر را نمیشناختند، از قضا در یکزمان اشتباه و در یک مکان اشتباه به هم رسیده و سر موضوعات پیش پا افتادهای که احتمالاً در شدیدترین شکل ممکن نیم ساعت زمان میبرد تا به روال عادی برگردد، به هم پریدند و به این صورت پرونده قتلی باز شد.
ردپای نابرابری و احساس حقارت در قتلهای آنی
دلیل دیگری که روانشناسان به آن تأکید دارند، احساس حقارت از بعد روانی است که میتواند یکی از عوامل ارتکاب قتلهای آنی باشد. این احساس حقارت ممکن است از نابرابریهایی که در داخل خانواده و جامعه احساس کرده باشد، ریشه بگیرد، بیشتر افرادی که گرفتار قتل آنی شدند در لحظه با یک حس کوچکشدن و بیارزشی مواجهه میشوند و متأسفانه یاد نگرفتند آن را از زمان کودکی کنترل کنند! نمونه کوچک آن را بیشتر ما در کلکل و بحثهای رانندگی و جای پارک دیدهایم! ازآنجاییکه خیلی از ما یاد نگرفتهایم چطور احساسات و امیال خودمان را شناخته و بعد مدیریت و کنترل کنیم، این حس به یک خشم و انفجاری بزرگ خودش را در نزاع نشان میدهد که گاهی صحنه قتل را رقم میزند.
قتلهای آنی در اثر اتفاقات خیلی جزئی و حاشیهای و بدون قصد و برنامهریزی اتفاق میافتد و در همه آنها پشیمانی و ندامت، عنصر مشترکشان است. طوری که اگر پای درد دل این قاتلان بنشینید میگویند که اگر به گذشته و آن موقعیت برگردند هرگز دستشان را به خون آلوده نمیکردن!
محافظی به اسم کنترل خشم
خشم یک ویژگی اکتسابی است و در این زمانه برای خشمگین شدن بهانه زیاد وجود دارد؛ از شرایط جامعه، تورم و گرانی گرفته تا نارضایتیهای شغلی و بیکاری و عوامل اقتصادی که هر کدام نقش زیادی در بروز خشونت دارند که اگر کنترل نشوند زمینهساز نزاع و درگیری در شرایط بحرانی میشوند.
حالا چطور این خشم را کنترل کنیم؟ خشم هم مثل باقی احساسات غم، شادی و ترس یک حس و واکنش طبیعی است و نباید برای داشتن آن خودمان را سرزنش کنیم! وقتی احساساتمان نادیده بگیریم دیر یا زود طغیان آن را مشاهده میکنیم. کنترل خشم مهارتی است که به دادمان میرسد تا در مواقع حساس، اختیار از کفمان خارج نشود! در واقع از ما در برابر خطر و تهدید محافظت و دفاع میکند.
چطور خشم خود را کنترل کنیم؟
«مادرجان وقتی عصبی شدی ۵ تا صلوات بفرست و فوت کن، آب بخور، پاشو قدم بزن و...» قدیمیها بیشتر از عصر امروز و تکنولوژی، هزار ترفند بلد بودند تا خشم و عصبانیشان را کنترل کنند. راه و روشهای علمی که روانشناسان آن را امروزه برای کنترل خشم پیشنهاد میدهند.
شناسایی علت خشم، اولین قدمی است که باید برای کنترل آن برداشت و ممکن است ریشه این خشم، احساس دیگری باشد؛ مثلاً آزار دیدن از یک مشاجره، خسته شدن از تنهایی و...
تنفس عمیق و اجرای چند تکنیک ساده مراقبه و ورزشکردن باعث تخلیه انرژی منفی شما میشود و برای همین است که بسیاری از ورزشکاران حرفهای در زندگی شخصی خود آرام و صبور هستند چرا که خشم خودشان را به بهترین روش تخلیه میکنند. راهرفتن، دویدن و شناکردن و انجام حرکات کششی فعالیتهای مفیدی هستند که به کنترل خشم شما کمک میکنند. شناسایی و دوری از محرکها راه دیگری برای آرامش اعصابتان است؛ مثلاً صحبتکردن درباره موضوعات خاص، افراد خاص باعث رنجش شما میشود.
ذهنتان را از حادثه دور کنید؛ مثلاً شمارش معکوس اعداد به شما کمک میکند ضربان قلبتان کند شده و خشمتان فروکش کند.داشتن تخیل و تجسم هر چیزی که به شما آرامش هدیه کند، گوشکردن موسیقی، سکوتکردن، از موقعیت دورشدن و نوشتن چیزهایی که اذیتتان میکند و توانایی گفتن آن را ندارید، صحبتکردن با یک دوست وقتی که خیلی عصبی هستید، انجامدادن کارهای که دوست دارید از آب دادن گلها گرفته تا آوازخواندن و نقاشی و...
و در آخر کمک بگیرید، بعضی وقتها زور حوادث و مشکلات خیلی بیشتر از ما آدمهاست بنابراین کمکگرفتن از افراد حرفهای و متخصص به ما کمک میکند علاوه بر اینکه علت خشم را بشناسیم برای مهار و کنترل آن قدم مثبتی برداریم.
منبع: ایرنا
قبل از ازدواج باید با بسیاری از خصوصیات همسرتان آشنا شوید. خودشیفتگی یکی از ویژگیهایی است که تاثیر زیادی بر ازدواج و روابط شما با همسرتان میگذارد.
زمانی که برای اولین بار همسرتان را ملاقات کردید، احتمالاً آنقدر خوشحال بودید و آنقدر جذب او شدهاید که فراموش کردید شخصیتش را از زوایای دیگر هم بررسی کنید؛ اما شاید بعد از ازدواج و بعد از مدتی متوجه شدید که طرف مقابلتان خود شیفته است.
خودشیفتگی طرف مقابل قطعا مشکلاتی را برای شما به وجود میآورد که باید مراقبشان باشید. در این قسمت در مورد این مشکلات با شما صحبت خواهیم کرد.
کنترل کامل
بسیاری از افراد که شخصیت خودشیفتهای دارند، میخواهند قدرت و کنترل کامل احساسات طرف مقابل را در دست داشته باشند. میخواهند هر چیز زندگی را خودشان کنترل کنند که باعث ایجاد مشکلات زیادی خواهد شد و همین تحت کنترل گرفتن شرایط، طرف مقابل را خسته میکند.
رقابت با بچهها
در حالت نرمال و طبیعی، زمانی که بچه وارد خانواده میشود هم پدر و هم مادر، اول بچه را اولویت قرار میدهند اما افرادی که خودشیفته هستند، از این الگو طبیعی پیروی نمیکنند. در واقع آنها بچه را وسیلهای برای رقابت و جلب توجه از سمت همسرشان میدانند. به دنبال راهی هستند که توجه و تمرکز همسر را برای بچه؛ روی خودشان منعطف کنند و همین باعث میشود که همسرشان دچار مشکل شود و نتواند خیلی راحت به بچه خود محبت نماید.
اعتبار یک طرفه
اعتبار یک طرفه یعنی این که طرف مقابل به این توجه نمیکند که همسرش چقدر در رابطه تلاش کرده، چه چیزهایی را با یکدیگر به دست آوردهاند. در هر صورت فقط کارهای خوب خودش را میبیند و شاید از این بابت منّت هم بگذارد. این یکی از علائم و مشکلات ازدواج با یک فرد خودشیفته است.
حسادت شدید
حسادت شدید یکی دیگر از علائم خودشیفتگی افراد در ازدواج است و آنها میخواهند با حسادتی که از خودشان نشان میدهند، مرکز توجه طرف مقابل باشند و این شبیه به یک اختلال نشان داده میشود و یک نا امنی را در آنها به وجود میآورد و احساسات منفی شدیدی را ایجاد خواهد کرد.
کنار آمدن با همسر خودشیفته
ازدواج با فرد خودشیفته مشکلات خودش را دارد؛ اما شما باید سعی کنید راه حلهایی را پیدا کنید که قربانی خود شیفتگی طرف مقابل نباشید. از آنجایی که افراد خودشیفته خودشان زندگی را کنترل میکنند، میخواهند شما را تا حد ممکن از پول زیاد، غذای خوب و یا حتی عشق بچهها محروم کنند که از لحاظ احساسی به شما آسیب شدیدی وارد خواهد کرد؛ حتی ممکن است کار به ضرب و شتم هم برسد و شما خیلی آسیب ببینید.
در چنین حالتی فقط یک مشاور میتواند کمک کند و باید همراه با همسرتان کارهای روان درمانی و تراپی شناختی رفتاری را به انجام برساند؛ در غیر این صورت خطر ابتلا به استرس مزمن یا افسردگی برای شما وجود خواهد داشت.
منبع: ایرنا
گاهی احساسات و نظرات افراد نادیده گرفته میشوند. این افراد اعتمادبهنفس و توانایی کافی برای بیان نیازها و خواستههایشان را ندارند و اغلب سعی میکنند با پرخاشگری به اهدافشان برسند. یادگیری رفتار جرات مندانه بهترین راه برای ایجاد روابطی قوی و مطمئن، بیان نظرات و افزایش اعتمادبهنفس است.
جرات مندی چیست؟
قاطعیت مهارتی مهم است که میتوانید در موقعیتهای مختلف از آن بهرهمند شوید. افراد قاطع در ارتباط با دیگران صادق و کاملا به خودشان مسلط هستند. آنها توانایی نه گفتن دارند؛ دیگران بهراحتی تحتتأثیر قاطعیت آنها قرار میگیرند و تأییدشان میکنند. افزایش اعتمادبهنفس و مهار استرس و خشم مهمترین نشانههای رفتار جرات مندانه هستند.
افرادی با این مهارت ارتباطی، مورداحترام و تأیید دیگران قرار میگیرند و برای دفاع از افکارشان توانمند هستند. فراموش نکنید برای پذیرش مسئولیت بیشتر، به توانایی نه گفتن نیاز دارید. بعضی از افراد ذاتا قاطع هستند، اما بسیاری از افراد برای یادگیری این مهارت باید تمرین و تلاش کنند.
مقایسه رفتار جرات مندانه، منفعلانه و پرخاشگرانه
رفتار جرات مندانه شیوه ارتباطی مؤثر و مبتنی بر احترام متقابل است. شما با این رفتار:
رفتار منفعلانه یا پرخاشگرانه هیچ کمکی به بیان نیازها و افکارتان نمیکنند، منطقیتر است که مستقیم و محترمانه با دیگران رفتار کنید. در ادامه رفتار قاطعانه، منفعلانه و پرخاشگرانه را مقایسه میکنیم.
تفاوت رفتار جرات مندانه با رفتار منفعلانه
کسی که رفتار منفعلانه دارد، خجالتی یا بیش از اندازه راحت به نظر میرسد. وقتی بدون صحبت منتظر شنیدن نظرات اعضای گروه میشوید، همیشه با تصمیمات دیگران موافق هستید و اغلب از درگیری با افراد اجتناب میکنید، یعنی رفتارتان منفعلانه است. شما به افراد نشان میدهید افکار، احساسات و تصمیمات شما اهمیت کمتری از مال آنها دارند، به دیگران اجازه میدهید خواستهها و نیازهای شما را نادیده بگیرند و حتی بهجای شما تصمیم بگیرند. مثلا همکارتان پروژه جدیدی به شما میدهد و بهرغم مشغلهتان آن را میپذیرید، ساعتها اضافهکاری میکنید و نمیتوانید کنار خانوادهتان باشید.
اگر رفتار قاطعانه و توانایی نه گفتن داشته باشید، دیگر لازم نیست چنین شرایطی را بپذیرید. شاید هدف شما حفظ آرامش باشد، اما مدام جواب مثبت دادن به خواستههای دیگران، از انرژی و آرامش زندگی شما میکاهد و روابط شما را دچار مشکل میکند، چراکه نیازهای شما و خانوادهتان همیشه در جایگاه دوم قرار دارند. بعضی از تعارضات درونی که رفتار منفعلانه در فرد ایجاد میکند عبارتاند از:
تفاوت جرات مندی با پرخاشگری
نقطه مقابل رفتار قاطعانه، پرخاشگری است. در این حالت، فرد رفتاری مستبدانه دارد و نیازها، احساسات و نظرات دیگران را نادیده میگیرد. افراد پرخاشگر باعث خجالت دیگران میشوند و ازخودراضی به نظر میرسند. شاید فکر کنید با پرخاشگری به خواستههایتان میرسید، اما برای رسیدن به آنها هزینه بیشتری پرداخت میکنید. پرخاشگری باعث ازبینرفتن اعتماد دیگران و احترام متقابل میشود. با رنجاندن دیگران آنها را به مخالفت با خودتان تشویق میکنید. تشخیص رفتار جرات مندانه همیشه آسان نیست و مرز باریکی بین قاطعیت و پرخاشگری وجود دارد که بیشتر افراد را به اشتباه میاندازد. رفتار جرات مندانه ۲ ویژگی مشخص دارد که شناسایی آن را سادهتر میکند:
۱. قاطعیت مبتنی بر تعادل است
رفتار قاطعانه یعنی در بیان خواستهها و نیازهای خود صریح باشید و حقوق، نیازها و خواستههای دیگران را هم در نظر بگیرد. در این حالت، به خودتان اطمینان دارید و از این رفتار قدرت میگیرید تا نظرات خود را محکم، منصفانه و با همدلی بیان کنید.
۲. رفتار جرات مندانه بردبرد است
وقتی به حقوق، نیازها، احساسات یا خواستههای دیگران توجه نکنیم، رفتارمان منفعتطلبانه میشود. در این حالت، فرد خودخواهانه از قدرتش استفاده میکند و میکوشد با زورگویی به خواستههای خودش برسد. رئیسی که عصر روز قبل از تعطیلات انبوهی کار روی میز شما تلنبار میکند و انتظار دارد در کوتاهترین زمان انجامشان دهید، پرخاشگر است. در مقابل رفتار جرات مندانه بردبرد است، یعنی طرفین به یک اندازه رضایت دارند و به حق یکدیگر احترام میگذارند. مثلا رئیس اطمینان دارد که کارها بعد از تعطیلات بهخوبی انجام میشود و به کارمند فشار نمیآورد.
تفاوت رفتار جرات مندانه با رفتار منفعلانهتهاجمی
وقتی لحن فرد طعنهآمیز میشود یا در غیاب افراد از آنها شکایت میکند، رفتار منفعلانهتهاجمی دارد. یعنی بهجای مواجهه مستقیم با مسائل، واکنش منفی نشان میدهد زیرا از بیپرده صحبتکردن درباره نیازها و افکارش احساس ناراحتی میکند. اشکال رفتار منفعلتهاجمی این است که با گذشت زمان به روابط آسیب میزند، احترام متقابل را از بین میبرد و دستیابی به اهداف را دشوار میکند.
فواید رفتار جرات مندانه
رفتار جرات مندانه به شما احساس توانمندی و اقتدار میدهد. احساسات خود را درک میکنید، اعتمادبهنفس و عزتنفس بیشتری خواهید داشت و سلامت روان و ارتباطات خود را بهبود میبخشید. در این حالت، رفتار شما با دیگران منصفانه است و احترام متقابل دریافت میکنید. قاطعیت رابطهای سالم میسازد که از سوءاستفاده دیگران جلوگیری میکند. افراد جرات مند رفتاری دارند که در محل کار و سایر جنبههای زندگی کمکشان میکنند. در ادامه، این رفتارها را بررسی میکنیم.
۱. روابط صادقانه ایجاد میکنند
جرات ورزی باعث میشود افراد هنگام برقراری ارتباط با دیگران، بهراحتی احساس و افکارشان را بیان کنند.
۲. مدیران موفقی میشوند
رفتار جرات مندانه به افراد کمک میکند رفتاری منصفانه و محترمانه داشته باشند و دیگران هم در مقابل به همان شیوه با آنها برخورد میکنند. افراد قاطع محبوب دیگران هستند و افراد زیادی تمایل دارند با آنها کار کنند.
۳. دنبال نتیجه بردبرد هستند
این افراد میتوانند نفع طرف مقابل را تشخیص دهند و بهسرعت نقاط مشترکی را پیدا کنند که به هر دو طرف سود میرسانند.
۴. عملگرا هستند
این افراد برای یافتن بهترین راهحلها هرکاری انجام میدهند. مهارت تصمیمگیری آنها قوی است و توانایی مدیریت بحران دارند.
۵. کمتر مضطرب میشوند
افراد جرات مند به خود مطمئن هستند و وقتی برنامهریزی میکنند اما برنامه طبق انتظارشان پیش نمیرود، احساس خطر یا قربانیبودن نمیکنند.
۶. رضایت شغلی بیشتری دارند
این افراد توانایی نه گفتن دارند، پس با حفظ مرزهای خود احساس امنیت میکنند که منجر به رضایت شغلی بیشتر میشود.
خطرات رفتار جرات مندانه
برخی از فرهنگهای سازمانی افراد منفعل را ترجیح میدهند و رفتار جرات مندانه را بیادبانه و توهینآمیز تلقی میکنند. بر اساس تحقیقات، جنسیت فرد هم در نحوه برخورد دیگران با رفتار جرات مندانه او نقش دارد. مردان بیشتر از زنان به داشتن قاطعیت تشویق میشوند، اما این رفتار را برای زنان نمیپسندند. با این حال، باید جسور بود و تسلیم نشد.
یکی از خطرات جرات ورزی، زیادهروی در آن است. اگر بیش از اندازه قاطع باشید و بهرغم داشتن ایدههای خوب شنونده خوبی برای ایدههای دیگران نباشید، از همکاران خود دور میشوید و روابطتان آسیب میبینند.
چگونه رفتار قاطعانه داشته باشیم؟
داشتن قاطعیت و رفتار جرات مندانه آسان نیست، اما شدنی است. افراد بر اساس تجربیات زندگی، سبکهای ارتباطی مختلفی دارند. تغییر الگوهای رفتاری کار سادهای نیست، زیرا در طول سالها شکل گرفتهاند و ناخودآگاه هستند. اگر رفتار شما بیشتر منفعلانه یا تهاجمی است، پیشنهاد میکنیم از ۱۲ تکنیک جرات ورزی زیر استفاده کنید تا بتوانید زندگی متعادل و رفتارهای قاطعانه داشته باشید.
۱. رفتارهایتان را ارزیابی کنید
قبل از تغییر، باید سبک رفتاری خودتان را پیدا کنید. چنین سؤالاتی ممکن است کمکتان کنند:
۲. برای خودتان ارزش قائل باشید
برای قاطعیت بیشتر، باید ارزش خودتان را درک کنید و به ارزشهای ذاتی سازمان و تیم اهمیت دهید. خودباوری اساس اعتمادبهنفس و رفتار جرات مندانه است و به شما نشان میدهد شایسته رفتار محترمانه هستید و اعتمادبهنفس کافی دارید که از حقوق و مرزهای خودتان محافظت کنید و به خواستههای خودتان وفادار بمانید.
۳. مطمئن صحبت کنید
مطمئن شوید نیازها و خواستههای شما محقق میشوند. منتظر نباشید دیگران متوجه نیازهای شما شوند، چون ممکن است انتظار شما تا ابد به درازا بکشد. ابتکار عمل داشته باشید. احساسات و نیازهایتان را بشناسید و با اطمینان بیانشان کنید.
مستقیم و شفاف از مدیران درخواست کنید ابزاری را در اختیارتان قرار دهند که برای رسیدن به اهداف سازمان نیاز دارید. حتی اگر رفع نیاز شما در حال حاضر امکانپذیر نیست، مؤدبانه بپرسید در شش ماه آینده امکان درخواست مجدد دارید یا خیر. از روشهایی استفاده کنید که علاوه بر نیازهای شما، نیاز سایر افراد را هم در برمیگیرند. روشهای تهاجمی کاری از پیش نمیبرند و بیشتر آسیب وارد میکنند. برای مطمئن صحبتکردن میتوانید از این روش استفاده کنید:
۴. دقت کنید که شما مسئول واکنش دیگران نیستید
اگر دیگران بهخاطر قاطعیت شما عصبانی میشوند، واکنش مشابه نشان ندهید. فراموش نکنید که شما فقط مسئول رفتار خودتان هستید. تلاش کنید اوضاع آرام بماند و محترمانه رفتار کنید. به نیازهای دیگران احترام بگذارید و در عین حال از نیازهای خودتان مؤدبانه دفاع کنید.
۵. نظرات خود را با روی خوش مطرح کنید
برای دفاع از نظرات و خواستههایتان در مقابل افرادی که میخواهند حقوق شما را زیر پا بگذارند، نترسید و تلاش کنید حتی در موقعیتهای منفی، با روی خوش حرفتان را بزنید. اشکالی ندارد اگر عصبانی بشوید، اما همواره رفتاری مؤدبانه داشته باشید.
۶. انتقادپذیر باشید
بازخورد مثبت یا منفی را متواضعانه بپذیرید. انتقادها میتوانند مثبت و سازنده باشند، اما اگر با آنها موافق نیستید، بدون عصبانیت و جبههگیری نظرات خود را بیان کنید.
۷. نهگفتن را بیاموزید
نهگفتن سخت است، بهخصوص اگر به آن عادت نداشته باشید. با این حال، توانایی نه گفتن برای جرات ورزی ضروری است. توجه به محدودیتها و میزان کاری که قادر به انجامش هستید، باعث میشود بهتر برای انجام وظایفتان برنامهریزی کنید. شما نمیتوانید چندین کار را همزمان انجام دهید یا همه را راضی نگه دارید.
شاید دیگران به اعتراض و نهگفتن شما اهمیتی ندهند، اما شما تسلیم نشوید و پای حرفتان بمانید. میتوانید قاطعیت بیشتری نشان بدهید، فقط دقت کنید که رفتار شما به پرخاشگری بدل نشود و همچنان مؤدبانه و منصفانه رفتار کنید.
۸. احساسات خود را مهار کنید
در شرایطی که نمیدانید چهکار کنید و درگیر احساسات هستید، بهترین کار سکوت است. ناامیدی، عصبانیت و بغضکردن واکنشهای احساسی طبیعی هستند، اما مانع رفتار قاطعانه شما میشوند. در این شرایط کمی صبر کنید، صادقانه به افراد نشان دهید به زمان نیاز دارید، نفس عمیق بکشید و مجددا با صدای محکم و یکنواخت صحبت کنید.
۹. از افعال تعاملی استفاده کنید
برای برقراری ارتباط قاطعانه از افعالی استفاده کنید که واضح هستند و تأکید بیشتری دارند. با بیان صریح و روشن، دیگران برای درک افکار و صحبتهای شما گیج نمیشوند. علاوه بر این، از افعالی استفاده کنید که درخواستکننده باشند، چون با افعال تحکمی و بایدها کار شما سختتر میشود. از فعلهای «میخواهم»، «نیاز دارم» یا «احساس میکنم» برای انتقال درخواستها و بیان جرات مندانه استفاده کنید. افراد باید از نظرات شما مطلع شوند، نه اینکه احساس متهمبودن کنند.
۱۰. تمرین کنید
اگر رفتار جرات مندانه برای شما دشوار است، سناریوهایی را تمرین کنید که با آنها مواجه میشوید و با صدای بلند با خودتان صحبت کنید. کمکگرفتن از دوست یا همکار برای شرکت در این تمرین تأثیر بیشتری دارد. از آنها بخواهید واکنش مناسب نشان بدهند و واقعیتر تمرین کنید.
۱۱. از زبان بدن استفاده کنید
ارتباط مؤثر فقط کلامی نیست و علاوه بر بیان، زبان بدن و حالات چهره هم بسیار مهماند. اگر اعتمادبهنفس زیادی ندارید، با زبان بدن خلافش را نشان بدهید؛ صاف بنشینید و ارتباط چشمی برقرار کنید. چهره مثبت یا خنثی خود را حفظ کنید. از روی هم انداختن دست و پاها پرهیز کنید. برای یادگیری بهتر زبان بدن از آینه، دوست یا همکارتان کمک بگیرید.
۱۲. درک متقابل داشته باشید
همدلی در رفتارهای قاطعانه خیلی اهمیت دارد. به افکار دیگران هم اهمیت بدهید و هرازگاهی از زاویه دید آنها به موقعیت نگاه کنید. با درک متقابل، دیدگاه مشترک پیدا میکنید و روش مناسب برای حل مسئله را مییابید.
سخن پایانی
رفتار جرات مندانه بهمعنی تسلط بر دیگران یا کنارگذاشتن آنها برای رسیدن به اهداف خودتان نیست. قاطعبودن یعنی ایجاد تعادل بین انفعال و پرخاشگری. باید احساس کنید قوی و شایسته رسیدن به خواستههایتان هستید. میتوانید از چند تکنیک جرات ورزی گفتهشده برای تقویت رفتار جرات مندانه بهره بگیرید و با تمرین منظم این تکنیکها بهتدریج اعتمادبهنفس خود را افزایش دهید.
منبع: چطور
انسان بهصورت ذاتی تمایل دارد که دیگران او را دوست داشته باشند و بپذیرند. اما گاهی این تمایل باعث میشود که افراد بیشازحد و بهصورت وسواسگونه به تفکرات دیگران درمورد خودشان اهمیت دهند. نگرانی بیش از حد درمورد افکار دیگران اثرات منفی بسیار بر زندگی شما خواهد داشت. این وسواس زندگی شما را فلج و مختل میکند، زیرا نخواهد گذاشت با خودتان و دیگران راحت باشید. پس بهتر است اجازه ندهید که نگرانی درباره نظر دیگران مانع لذتبردنتان از زندگی شود و کامتان را تلخ کند. همراه ما باشید.
۱. این زندگی شماست و زندگی شما به هیچکس غیر از خودتان مربوط نیست
بقیه میتوانند درمورد هرچه دوست دارند فکر کنند، همان طور که شما آزاد هستید به هرچه میخواهید فکر کنید. تفکرات دیگران نمیتواند در آنچه هستید تغییری ایجاد کند یا ارزش شما را کم یا زیاد کند، مگر اینکه شما چنین اجازهای به آنها بدهید.
این زندگی شماست. در پایان و در خلوت خودتان، تنها کسی که باید انتخابها و رفتارهای شما را تأیید کند خود شما هستید.
اگر برایت مهم باشد که دیگران راجع به تو چه فکر میکنند، تا ابد اسیر آنها خواهی بود.
-لاتزو
۲. هیچکس بهتر از خودتان خیر و صلاح شما را نمیشناسد
کسی به اندازه خود شما در زندگیتان سرمایه گذاری نکرده و نخواهد کرد. فقط شما میدانید که چه چیزی برایتان خوب است و بهکمک انتخابهایتان در موقعیتهای مختلف است که این مهارت را به دست میآورید. تنها راه یادگیری این است که خودتان تصمیم بگیرید، مسئولیت تصمیمهای خود را قبول کنید و اگر هم شکست خوردید، بهجای سرزنش دیگران و مقصر دانستن آنها، با تمام وجود از شکست خود درس بگیرید.
۳. آنچه برای دیگری خیر است شاید برای شما شر مطلق باشد
دیگران معمولا خودشان را در موقعیت شما تصور میکنند و، با این تصور، درباره شما و آنچه خوب است انجام دهید اظهارنظر میکنند. مشکل همین جاست. تعریفی که هرکس از خوب ارائه میکند با دیگری متفاوت است. شاید چیزی که ازنظر شما آشغال و دورریختنی است ازنظر فردی دیگر بسیار باارزش باشد. هرکدام از ما بیهمتا هستیم و فقط خود ما میدانیم که چه چیزی برایمان خوب است.
۴. اهمیتدادن به نظر دیگران مانعی در رسیدن به رؤیاهایتان است
اگر دائم در این فکر باشید که دیگران درباره شما چطور فکر میکنند، هرگز نمیتوانید در زندگی به آنچه میخواهید برسید. شاید لازم باشد، برای رسیدن به اهداف خود، همرنگ جماعت نباشید و کارهایی را انجام دهید که ازنظر بقیه چندان عادی نیستند. شاید لازم باشد که، برای رسیدن به رؤیاهایتان، غرور و اعتبار خود را نادیده بگیرید. اهمیتدادن به نظر دیگران در چنین مواردی قطعا سد راه رسیدن به رؤیاهایتان خواهد بود.
۵. نتیجه نهایی فقط دامن شما را میگیرد
نتیجه نهایی تصمیمات شما در زندگی فقط به شما مربوط است. بهعنوانمثال، فرض کنید کسی به شما پیشنهاد بدهد که در بازار بورس سهام بخرید. اگر فکر میکنید این انتخاب چندان درست نیست، عواقب این تصمیم فقط خود شما را درگیر خواهد کرد. اگر سهامتان سقوط کند و ضرر مالی سنگینی متحمل شوید، این شما هستید که تا آخر عمر با این احساس گناه دستوپنجه نرم میکنید که چرا به ندای درونی خودم گوش ندادم. وقتی که دیگران به شما پیشنهاد یا، حتی در برخی موارد، دستور میدهند، هیچ ریسکی آنها را تهدید نمیکند. آنها با انتخابهای شما زندگی نخواهند کرد و این شما هستید که درگیر انتخابهایتان میشوید.
۶. نظرات مردم دائما تغییر میکند
انسانها همیشه در حال تغییر هستند. طرز تفکر، ایدهها و نگرش انسانها با گذشت زمان عوض میشود. برخی از نظریهپردازان و فیلسوفان معتقدند که ما دائما در حال دگرگونی هستیم، تا جایی که نمیتوانیم با ویژگیهایمان یک خود ثابت (شخصیت ثابت) تعریف کنیم. نگرش، نظرات و تفکر انسان همواره در حال تغییر است.
این بدان معناست که اگر کسی امروز نظری مثبت درمورد شما نداشته باشد، شاید در آیندهای نهچندان دور نظرش درمورد شما کاملا تغییر کند. پس همان گونه که میبینید چندان لازم نیست نظرات دیگران را جدی بگیرید.
۷. زندگی به معنای واقعی کلمه کوتاه است
شما یک شانس برای زندگیکردن دارید نه بیشتر. پس بهتر است با نگرانی درباره اینکه دیگران چه فکر میکنند این شانس را هدر ندهید. کاری را انجام دهید که دوست دارید. کسی باشید که خودتان آرزو دارید. بعد مرگ هیچیک از اطرافیانتان همراه شما نخواهند بود. شاید حتی سالی یک بار هم کسانی را که تا این حد نگران نظراتشان هستید نبینید. بدون اینکه خودتان را در قیدوبند نظرات دیگران قرار دهید زندگی کنید و تا جایی که میتوانید از این فرصت تکرارنشدنی لذت ببرید.
۸. از هرچه بترسی، سرت میآید
وقتی بیش از اندازه نگران افکار دیگران هستید، دچار پیشگویی خودمحققکننده میشوید یعنی آنقدر باور دارید افکار آنها مهم است که همین حس باعث تأثیر آن افکار روی شما میشود. افرادی که نیازشان به تأیید دیگران را انکار میکنند این تفکر در رفتارشان ظاهر میشود؛ یعنی بهگونهای با دیگران برخورد میکنند که نشان دهند به تأیید آنها نیاز ندارند. این تفکر بیمارگونه گاهی آنقدر حاد میشود که فرد را گدای محبت و مطیع دیگران میسازد.
زمانی که میکوشید طوری رفتار کنید که دوست داشته شوید و تأیید شوید، همین رویکرد باعث میشود که بسیاری از شما متنفر شوند.
۹. بقیه آنقدرها هم که شما تصور میکنید به شما فکر نمیکنند
اغلب اوقات، مردم غیر از خودشان به فرد یا چیز دیگری فکر نمیکنند. این یک حقیقت تلخ اما واضح است که بهطور متوسط بیشتر افراد تمام افکار و دنیای خود را از یک فیلتر خودخواهانه عبور میدهند. بهعبارتدیگر، انسانها اکثر فکرهایشان را در قالب آنچه به خودشان و منافعشان مربوط است درمیآورند.
مهم نیست چه کسی هستید یا چه کاری انجام میدهید چون مردم تنها درصورتی برای فکرکردن به شما وقت میگذارند که رفتار شما بهصورت مستقیم روی زندگی آنها اثر داشته باشد.
۱۰. حقیقت تلخ: راضی نگهداشتن همه غیرممکن است
امکان ندارد بتوانید تمام افراد را همیشه از خودتان خشنود نگه دارید. اینکه بخواهید مطابق با انتظارات و توقعات همه زندگی کنید شدنی نیست. پس خودتان را خسته نکنید. اما خشنود نگهداشتن یک نفر را هرگز فراموش نکنید. آن یک نفر کسی نیست جز خودتان.
سخن آخر
اظهارنظرهای دیگران ممکن است شما را اذیت کند و اجازه ندهد آنطور که دوست دارید زندگی کنید. زیرا آنها میخواهند تمام وجود شما (افکارتان، شخصیتتان و رفتارتان) را با معیارهایی کنترل کنند که خودشان تعیین میکنند. زمانی که بیش از اندازه درگیر نظرات دیگران شوید، خودتان را فراموش میکنید. شما میتوانید آگاهانه جلوی این اتفاق فاجعهبار را بگیرید. به خودتان اجازه دهید که آزاد باشید. این مهارت به تمرین نیاز دارد. زمانی که واقعا یاد بگیرید که بیخیال حرف مردم شوید، طعم متفاوت و بینظیر زندگی را خواهید چشید. زمانی که برده نظرات و افکار دیگران نباشید، متوجه میشوید که واقعا چه کسی هستید و این آزادی مثل از نو متولد شدن و اولین باری که نفس میکشید شیرین خواهد بود.
منبع: چطور