تفکر مثبت

ارائه ی آموزش های رایگان روزانه در حوزه تفکر مثبت نگر و پیشرفت شخصی

تفکر مثبت

ارائه ی آموزش های رایگان روزانه در حوزه تفکر مثبت نگر و پیشرفت شخصی

خودمدیریتی و اصلاح خود

گذر از خودمدیریتی به اصلاح خود

رهبران برای تأثیرگذاری بیشتر و مدیریت صحیح‌تر به خودمدیریتی نیاز دارند. این بدان معناست که باید از نقاط قوت، ضعف، احساسات، افکار و ارزش‌های خود و همچنین تأثیر آنها بر افراد اطرافشان آگاه باشند. اما این تنها نیمی از داستان است. خودآگاهی بدون داشتن مهارتی که به همان اندازه مهم است بی‌فایده به نظر می‌رسد: مهارتی به نام خود مدیریتی.

یکی از مراجعان من، که او را ریک می‌نامیم، به عنوان مثال در این مطلب مورد بررسی قرار می‌گیرد. به‌طور مکرر، به او این بازخورد داده شده است که در جلسات بیش از حد زیاد و طولانی صحبت می‌کند. وی عنوان می‌کند که مایل است رفتارش را بهبود ببخشد و در جلسات شرکت‌کننده سازنده‌تری باشد تا به تیمش کمک کند که تصمیمات بهتری بگیرند. پس از جلسه اخیرش با ۱۵ نفر که وی ۳۰ درصد از زمان جلسه را صحبت کرده بود، از او خواستم مشارکت خود را ارزیابی کند. او پاسخ داد، “می دانم که بیش از حد صحبت کردم؛ اما نکات زیادی برای گفتن داشتم.” سپس به توضیح درباره ایده‌هایش ادامه داد. ریک بسیار خودآگاه است، اما از آنجا که فاقد خودمدیریتی است، به اندازه کافی تأثیرگذار نیست.
خودمدیریتی چیست؟

خودمدیریتی یک انتخاب آگاهانه برای مقاومت در برابر یک ترجیح یا عادت است، تا در عوض آن یک رفتار سازنده‌تر را از خود نشان دهیم. این مسأله یک فرایند چهار مرحله‌ای است:
حضور قلب:

توجه داشته باشید که در این لحظه چه اتفاقی می‌افتد، نه آنچه ۱۵ دقیقه پیش گفته شد یا آنچه در جلسه بعدی اتفاق خواهد افتاد.
خودآگاهی:

چه چیزی را می‌بینید، می‌شنوید، احساس می‌کنید، انجام می‌دهید، می‌گویید و در نظر می‌گیرید؟
شناسایی طیف وسیعی از گزینه‌های رفتاری:

بعد چه کاری می‌خواهید بکنید؟ عواقب احتمالی هر اقدام چیست؟ چه بازخوردی دریافت کرده‌اید که می‌تواند به آگاهی از گزینه‌ها به شما کمک کند؟ گزینه‌های جایگزین کدام موارد هستند؟
انتخاب رفتارهای دارای بیشترین بازدهی:

چه رفتاری بهترین نتیجه را به همراه خواهد داشت؟ حتی اگر آن رفتاری نباشد که برای شما راحت‌تر باشد؟

از نظر ریک، خود مدیریتی بدین ترتیب تعریف می‌شود:

حضور قلب: “من روی این مکالمه متمرکز هستم، واقعاً به نظرات همه گوش می‌دهم و به آنچه اتفاق می‌افتد، توجه می‌کنم.”

خودآگاهی: “می‌دانم که هیجان‌زده و مشتاق به اشتراک گذاشتن ایده‌هایم هستم. می‌خواهم مثالی بزنم. همچنین، متوجه هستم که افراد زیادی در اتاق هستند که سعی می‌کنند صحبت کنند، و می‌دانم که معمولاً زیاد در جلسات صحبت می‌کنم، که این امر می‌تواند دیگران را از شرکت در صحبت‌ها باز دارد.”

شناسایی طیف وسیعی از گزینه‌های رفتاری: “من می‌توانم ایده‌های خود را توضیح دهم، یک سوال مفید بپرسم، دیگران را دعوت کنم که عقاید خود را به اشتراک بگذارند یا بی‌صدا به صحبت‌های دیگران گوش کنم.”

انتخاب رفتارهای دارای بیشترین بازدهی: “من قصد دارم نظراتم را بیان نکنم و در عوض به صحبت‌های دیگران گوش دهم. هرچند خیلی دوست دارم که ایده‌هایم را به اشتراک بگذارم، اما بارها به من گفته‌اند که زیاد صحبت می‌کنم و به دیگران فرصتی برای مشارکت نمی‌دهم. اگر اکنون گوش کنم، بالاخره این شانس را به دیگران خواهم داد. ”
آیا رفتارهای سازنده با ترجیحات ما مطابقت دارند؟

آنچه از خود مدیریتی کاری بسیار سخت می‌سازد، به تعریف آن برمی گردد. سازنده‌ترین رفتارها اغلب با عادات و ترجیحات ما مطابقت ندارند، که اگر این‌طور بود، دیگر نیازی به مدیریت رفتارهایمان نداشتیم.

رفتار کردن به روشی که با میل فردی مطابقت ندارد، باعث می‌شود که شخص احساس راحتی نداشته باشد. کار کردن به روشی که مغایر با عادت‌های ماست، می‌تواند واکنش‌های منفی مشابهی را ایجاد کند. در مورد عادت‌ها، مغز یک میانبر ایجاد می‌کند و بدون اینکه فکر کند و برای صرفه‌جویی در وقت و تلاش، از محرک به سمت پاسخ حرکت می‌کند؛ اما رفتارهای غیر عادی ما را ملزم می‌کنند که در مورد یک موقعیت بیاندیشیم، گزینه‌هایی را در نظر بگیریم، انتخاب کنیم و سپس رفتاری را بروز دهیم که با آن انتخاب همسو است. این کار به تلاش نیاز دارد. حالت خلبان خودکار برای عادت‌ها باعث می‌شود که تغییر آنها بسیار سخت شود. پیش‌فرض‌سازی یک عادت قدیمی آسان‌تر و خوشایندتر از تلاش برای ایجاد یک عادت جدید است.
تمرین خودمدیریتی

با وجود این موانع، خود مدیریتی یک مهارت قابل یادگیری است. با این روش می‌توانید شروع کنید:
تصمیم بگیرید که کجا می‌خواهید خودتان را مدیریت کنید

به نحوه عملکردتان، آنچه می‌گویید و انجام می‌دهید و آنچه نمی‌گویید و انجام نمی‌دهید، توجه کنید. مواردی را شناسایی کنید که مطابق میل نیستند و ممکن است خودمدیریتی در مورد آنها مفید باشد. به عنوان مثال، شاید شما هم مانند ریک در جلسات زیاد صحبت می‌کنید.
به محرک‌های فقدان خودمدیریتی توجه کنید

در آن لحظاتی که خودتان مدیریت نمی‌کنید؛ اما دوست دارید که این طور باشد، به احساستان، آنچه می‌خواهید و تفسیر آنچه در اطرافتان اتفاق می‌افتد، دقت کنید. محرک اقدامات شما چیست؟ آیا عدم آگاهی به حال حاضر، خوب جلوه دادن، نداشتن مهارت، عدم امنیت یا چیز دیگری است؟ مثلاً اگر در جلسات زیاد صحبت می‌کنید، به دلیل آن فکر کنید. شاید ایده‌های خود را بهتر از دیگران دوست دارید، یا تا به حال هرگز به ذهنتان خطور نکرده که کمتر صحبت کنید. بسیاری از افرادی که مایل هستند سریع وارد فاز اقدام شوند، وسوسه می‌شوند که از این مرحله تأمل صرف‌نظر کنند و مستقیماً به سمت برنامه‌ریزی و تمرین حرکت کنند؛ اما شما این کار را نکنید. درک چرایی رفتارها و گزینه‌های ما، برای تغییر این انتخاب‌ها بسیار مهم است.
انتخاب‌ها و واکنش‌های خود را نسبت به این انتخاب‌ها در نظر بگیرید

به جای رفتارهای پیش فرض، اگر خودمدیریتی می‌کردید، دیگر چه کاری می‌توانستید انجام دهید؟ واکنش شما در برابر آن گزینه‌ها چیست؟ به نحوه نمایش ترجیحات و عادت‌های خود توجه کنید و از خود بپرسید از چه چیزی می‌خواهید اجتناب کنید. در مثال زیاد صحبت کردن در جلسات، یکی از گزینه‌هایی که ممکن است در نظر بگیرید این است که پیش از ارائه دیدگاهتان، صبر کنید تا دیگران نظرات خود را بیان کنند. اکنون، واکنشتان را نسبت به این گزینه در نظر بگیرید. آیا می‌ترسید شخص دیگری نظر شما را اعلام کند و اعتبار این پیشنهاد به شما نرسد؟ یا اینکه ایده‌های دیگران به خوبی شما نباشد و تصمیم درستی گرفته نشود؟
طرح‌ریزی کنید

اکنون که می‌دانید چه چیزی را می‌خواهید تغییر دهید، بهتر درک می‌کنید چه چیزی شما را تحریک می‌کند و برخی از گزینه‌ها را شناسایی کرده‌اید، به گام‌هایی فکر کنید که می‌توانید در مسیر اصلاح و خودمدیریتی بردارید. اگر زیاد صحبت می‌کنید، برنامه شما می‌تواند شامل این تصمیم‌گیری باشد که چند بار در یک جلسه و برای چه مدت مجاز به صحبت کردن هستید یا در کدام جلسات فقط قرار است گوش کنید و حرف نزنید.
 تمرین کنید

عادت‌های قدیمی کاملا در مغز ما جا افتاده‌اند. برای تغییر آنها، باید مسیرهای عصبی جدیدی ایجاد کنیم (عادت‌های جدید)، و این نیاز به تمرین دارد. اگر به مثال زیاد صحبت کردن در جلسات برگردیم، تمرین کردن می‌تواند این‌طور باشد که تعداد نظرات مجازتان را بشمارید و وقتی به حداکثر تعداد مجاز رسید، سکوت کنید (حتی اگر فقط یک مورد مهم دیگر برای گفتن به جمع داشته باشید). این کار را تا زمانی که قادر به مدیریت خود رفتار باشید، ادامه دهید. همزمان، واکنش‌های خود را نسبت به این رفتار بررسی کنید. از کارهایی که انجام می‌دهید و از واکنش‌هایتان چه چیزهایی می‌توانید بیاموزید که می‌تواند در این تمرین به شما کمک کند؟
مراحل کار را تکرار کنید

به مرحله دو برگردید و تلاش‌هایتان را بررسی کنید. در انتخاب‌های خود تأمل کنید، در برنامه تجدید نظر کنید و برخی دیگر را تمرین کنید. در هر تکرار متوالی، کمی بیشتر در مورد نحوه کار کردن، رفتارتان و اینکه چگونه می‌توانید آن را بهبود ببخشید، یاد خواهید گرفت.

طبیعی است که به نوعی رفتار کنید که با آن آشنا هستید و برایتان احساس بهتری به همراه دارد. اما اگر همیشه این طور رفتار کنید، هرگز در هیچ چیزی بهتر نخواهید شد. رهبران، برای تأثیر گذاری هر چه بیشتر، باید فراتر از خودآگاهی به سمت خود مدیریتی بروند. با شناخت اقدامات فعلی خود و در نظر گرفتن گزینه‌های جایگزین شروع کنید و پس از آن تمام تلاشتان را برای تغییر عادت‌های بد انجام دهید. به جای آنها کاری را انجام دهید که بیشترین بهره‌وری را به همراه دارد. اینگونه می‌توانید طی یک فرایند نه چندان دشوار به خودمدیریتی برسید و عادات و رفتارهای خود را مدیریت کنید یا تغییر دهید.



منبع: سیمیاروم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد