تفکر مثبت

ارائه ی آموزش های رایگان روزانه در حوزه تفکر مثبت نگر و پیشرفت شخصی

تفکر مثبت

ارائه ی آموزش های رایگان روزانه در حوزه تفکر مثبت نگر و پیشرفت شخصی

این رفتارهایتان روی اعصاب دیگران است

نشان دادن احساسات واقعی یک استراتژی خوب برای گرفتن نظر مثبت مردم است‎


به طور کلی در اولین ملاقات ها شما تنها چند ثانیه زمان دارید تا نظرات مثبت یا منفی دیگران را نسبت به خودتان جلب کنید. همه چیز در نگاه اول اهمیت دارد از نام خانوادگی تا بوی عطر. اما چه چیزهایی باعث می شود تا افراد در همانب برخوردهای اول از شما خوششان نیاید؟ چه اخلاق و صفات در حالت کلی چه در دنیای مجازی و چه واقعی برای عموم مردم خوشایند نیست؟


13 چیز که در لحظه باعث واکنش منفی دیگران می‌شود

1. اشتراک گذاشتن بیش از اندازه عکس در صفحات مجازی

اگر شما از آن افرادی هستید که از عکس صبحانه، ناهار، شام، فارغ التحصیلی پسر عمو، لباس پوشیدن سگ و... هر روز و همه جا عکس میگذارید، شاید وقت آن رسیده که این اخلاق خود را عوض کنید. مطالعات نشان داده که این رفتار به روابط زندگی واقعی آسیب میزند. اگرچه که اشتراک گذاری عکس یک راه عالی برای روابط بهتر است، اما می تواند به آنها آسیب نیز برساند.

2. داشتن دوستان بسیار زیاد، یا بسیار کم در فضای مجازی

مطالعات نشان داده است که مردم افرادی که در شبکه های مجازی مانند فیسبوک دوستان بسیار زیادی دوست ندارند. دلیل این رفتار می تواند این باشد که آنها تصور میکنند این افراد بیش از اندازه در فیسبوک وقت میگذرانند و از محبوبیت در دنیای خارج ناامید شده اند. این رفتار در مورد دیگر شبکه های اجتماعی نیز صادق است.

3. افشای چیزهای بسیار شخصی در اوایل رابطه

به عنوان یک بزرگسال افشاگری در مورد خود یکی از بهترین راه ها برای پیدا کردن دوست است. اما روانشناسان معتقدند افشای مسائل بیش از اندازه خصوصی در شروع آشنایی واکنشی منفی در پی دارد. جزئیات ساده در مورد سرگرمی های خود، خاطرات دوران کودکی می تواند به گرم و صمیمی تر شدن روابط کمک کند.

4. سوال پرسیدن بدون صحبت کردن در مورد خودتان

جنبه دیگر از خود افشایی آن است که اگر شما در مقابل صداقت فرد مقابل حرفی از خودتان نزنید، ذهنیت منفی برای او ایجاد میکنید. اگرچه که ممکن است افراد خجالتی یا مضطرب برای پرت کردن توجه از خود، از دیگران سوال بپرسند، اما تحقیقات نشان داده این استراتژی خوبی برای شروع رابطه نیست. روابط نیاز به تعامل و نزدیکی متقابل دارد.

5. ارسال عکس پروفایل از نمای بسیار نزدیک

اگر عکس پروفایل شما در شبکه های اجتماعی به این صورت است، عاقلانه است که آن را تغییر دهید. تحقیقات نشان میدهد که عکس هایی از چهره تنها از فاصله 45 سانتیمتری در مقایسه با عکس از فاصله 135 سانتیمتری، کمتر قابل اعتماد، جذاب و مورد پسند است.


6. مخفی کردن احساسات

نحقیقات نشان میدهد که نشان دادن احساسات واقعی یک استراتژی خوب برای گرفتن نظر مثبت مردم است. سرکوب کردن احساسات و نشان دادن های بی علاقگی در چیزهای عاطفی باعث می شود که مردم کمتر از شما خوششان بیاید.


7. بیش از حد خوب رفتار کردن


منطقی است که افراد خوب با رفتارهای دوستانه تر شخصیت های محبوبی باشند، اما نتایج علمی چیز دیگری می گوید. اغلب مردم برخلاف ظاهر، تمایل به دوستی با افراد بیش از اندازه فداکار و بدون خودخواهی ندارند. این رفتار حتی آن راه مظنون به انگیزه های پنهانی نیز میکند.

بیش از حد خوب رفتار نکنید‎

8. خودنمایی از نوع فروتنانه

رفتاری که برای تحت تأثیر قرار دادن دوستان و اطرافیان خود به صورت غیر مستقیم در مورد خود و موفقیت هایتان لاف میزنید. این رفتار بسیار مورد انتقاد مردم است. در مطالعه زمانی که از افراد خواسته شد در مورد بزرگترین نقطه ضعف خود در کار صحبت کنند، بیش از سه چهارم افراد بسیار کمالگرا و سخت کوش خود را نشان دادند. اما زمانیکه وعده استخدام به افراد صادق داده شد، نتایج به طرز باورنکردنی دوست داشتنی تر شد.

9. عصبی بودن بیش از حد

هرگز اجازه ندهید که دیگران عرق شما را ببینند و یا بوی آن را حس کنند. تحقیقات در سال 2013 نشان داده است که دیدن عرق و یا حس کردن بوی آن به صورت ناخودآگاه قضاوت مردم از شما را تحت تأثیر قرار میدهد. مردم با دیدن استرس بیش از اندازه عصبی می شوند و سعی میکنند که از اینگونه افراد دوری کنند.

10. لبخند نزدن

زمانیکه شما وارد اجتماعی می شوید و افراد جدیدی را ملاقات میکنید، سخت است که تمام مدت لبخند بزنید. اما سعی خودتان را بکنید. تحقیقات در دانشگاه استنفورد نشان داده است که افراد در تعامل با شخاصی که در آواتار آنها لبخند بزرگی  وجود دارد، رفتار بهتری دارند. همچنین مطالعه دیگری ثابت کرده است که زمانی که شما در اولین ملاقات، لبخند میزنید، آن افراد شما را بعدها به یاد خواهند آورد.

11. رفتار کردن مانند شخصی که دیگران را دوست ندارد

زمانیکه ما از مردم انتظار داریم که مرا قبول کنند، نسبت به آنها گرم تر رفتار میکنیم و در واقع شانس اینکه ما را دوست داشته باشند بیشتر می شود. بنابراین زمانیکه مطمئن نیستید دیگران در مورد شما چه احساسی دارند، طوری رفتار کنید که نشان دهد رابطه را دوست دارید، آنها نیز احتمالا این رفتار را به شما برمیگردانند. بر عکس این رفتار، اگر شما احساس خود را در ملاقات نشان ندهید، طرف مقابل هم همین رفتار را خواهد داشت.

12. داشتن نامی با تلفظ سخت

این منصفانه نیست، صحیح، اما از نظر علمی اثبات شده است. تحقیقاتی در دانشگاههای ملبورن، لوون و نیویورک نشان داده است که مردم با نام خانوادگی پیچیده بصورت منفی قضاوت می شوند. حتی در انتخابات نیز زمانی که افراد نام خانوادگی ساده تری داشته باشند، شانس پیروزی آنها بیشتر است.

13. نام بردن از افراد مشهور

نام بردن از افراد به منظور تحت تأثیر قراردادن دیگران می تواند وسوسه انگیز باشد. اما می تواند نتیجه عکس داشته باشد. طبق مطالعه در دانشگاه زوریخ مشخص شده است که کسانی که نام افراد مشهور را در مکالمات خود به کار میبرند کمتر دوست داشتنی و مورد قبولند.


منبع: بیتوته

علایم بی احترامی مرد به زن: 12 نشانه بی احترامی در یک رابطه که نباید نادیده بگیرید

12 نشانه بی احترامی همسر و راه مقابله با آن
احترام و عشق دو روی سکه رابطه عاطفی سالم و موفق هستند، بی احترامی مرد به زن میتواند رابطه شما را سمی کند و عزت نفستان را از بین ببرد بنابراین بهتر است قبل از این که دیر شود این مطلب را بخوانید و با علایم بی احترامی مرد به زن آشنا شوید.

شاید تصور کنید که عشق برای حفظ یک رابطه طولانی مدت مانند ازدواج کافی است ولی کاملا در اشتباهید، در کنار عشق باید اعتماد، سازگاری، صداقت، صمیمیت، قدردانی و احترام قرار بگیرد تا بتوانید رابطه عاشقانه تان را در بلند مدت حفظ کنید.

یکی از مهم ترین مولفه های رابطه عاطفی سالم ، احترام است.

زمانی که زن و شوهر به هم احترام بگذارند احساس امنیت بیشتری در کنار هم خواهند داشت و کمتر دچار دلخوری و رنجش از هم می شوند.

مردی که رفتار درستی با همسرش نداشته باشد و جای حفظ احترام او ، همسرش را مورد تحقیر و تمسخر قرار دهد نمیتواند پناهگاه امنی برای همسرش باشد و زندگی شادی داشته باشد یا احساس خوشبختی کند.

در ادامه علایم بی احترامی مرد به زن را با شما در میان می گذاریم تا در صورتی که هنوز ازدواج نکرده اید خودتان را از چنین مردی راحت کنید و در صورتی که کار از کار گذاشته است و زیر یک سقف رفته اید قبل از این که آسیب روحی جبران ناپذیری ببینید یا کار به طلاق عاطفی یا رسمی برسد، بتوانید بدرفتاری او را اصلاح کنید.

بی احترامی یکی از علایم رابطه سمی است

مردی که به شما احترام نمی گذارد یعنی در واقع به شما اهمیت نمی دهد و شما را جدی نمی گیرد و به حرفهایتان گوش نمی دهد ، این رفتارها همه علایم داشتن یک رابطه سمی است. سمی بودن رابطه به معنی آزار فیزیکی نیست ، آزارهای روحی و بی توجهی هم میتواند به همان اندازه آزار فیزیکی ، سمی و آسیب رسان باشد.

احترام نگذاشتن به همسر باعث ایجاد آزار و اذیت روحی و آسیب دیدن عزت نفس او می شود و باعث می شود از درون نسبت به خودش احساس بدی داشته باشد.

احترام متقابل عامل کلیدی برای داشتن یک رابطه عاطفی طولانی مدت است ، به یاد داشته باشید که همه ما شایسته احترام هستیم و برای داشتن اعتماد به نفس و عزت نفس نیاز داریم که به ما احترام گذاشته شود.

کسی که نتواند احترام لازم را برای شما قائل باشد شایستگی بودن کنار شما را از دست می دهد. اگر شریک زندگی شما ناخواسته چنین رفتارهای ناخوشایندی دارد که باعث می شود احساس بی احترامی به او دست دهد حتما به او گوشزد کنید و احساسات ناخوشایندی که به شما دست می دهد را برایش توضیح دهید و از او بخواهید رفتارش را اصلاح کند.


بی احترامی مرد به زن باعث کاهش عزت نفس می شود


دائم از شما ایراد می گیرد

مردی که برای همسرش ارزش قائل باشد بیش از آن که از او ایراد بگیرد از خوبی هایش تعریف میکند ، مردی که مدام نقاط ضعف شما پیش میکشد و از شما ایراد می گیرد و از شما میخواهد که رفتار ، سبک لباس پوشیدن یا حتی نوع ارایشتان را تغییر دهید و میخواهد علایق و سلیقه هایتان را مطابق میل او تغییر دهید و مدام در حال سرزنش کردن شما است یعنی احترامی برایتان قائل نیست.


مرزهای حریم شخصی شما را نادیده می گیرد


هر کسی یک سری حد و مرز برای حریم شخصی خود قائل است و اگر شوهر شما به شما احترام بگذارد از این مرزها عبور نمی کند به عنوان مثال اگر دوست ندارید شوهرتان از وضعیت مالی شما یا پس انداز پنهانی شما برای روز مبادا خبر داشته باشد اجبار شما برای پرسیدن صورت حساب بانکی و متهم کردنتان به زیاد خرج کردن به منزله بی احترامی به شما است.


به شما اعتماد ندارد


مردی که به همسرش احترام می گذارد به او اعتماد دارد اگر شوهر شما با رفتارش نشان میدهد که به شما اعتماد ندارد ، همیشه مراقب است با چه کسی صحبت میکنید یا با چه کسی چت می کنید و دائم میخواهد شما و تماس هایتان را کنترل کند یعنی احترامی برایتان قائل نیست.

خودش را برتر از شما می داند

اگر خودش را و خواسته های خودش را برتر از شما میداند و توجهی به علایق و نیازهای شما ندارد حتی با وجودی که میداند شما آسیب دیده اید ، یعنی با شوهری خودخواه و خودشیفته طرف هستید که احترامی برایتان قائل نیست و به راحتی شما را تحقیر می کند.

او به گونه ای رفتار میکند که به خودتان شک کنید ، در مورد انتخاب هایتان یا حتی شغلتان و آشپزیتان ایراد می گیرد و نظراتش را کاملا غیر محترمانه بیان می کند .


خودبرتر بینی مرد از نشانه های بی احترامی مرد به زن است


به خانواده شما بی ادبی میکند


اگر مردی خانواده و دوستان شما را مسخره می کند و از حضورشان در منزلتان استقبال نمی کند و آنها را هر از گاهی تحقیر میکند یعنی برای شما و رابطه ای که با شما دارد ارزشی قائل نیست.


سکوت کردن


اگر مردی هنگام بروز مشکل در رابطه به جای این که وارد گفتگویی سازنده برای حل مشکل شود سکوت میکند تا برتری خودش را به رخ شما بکشد و نشان دهد بی دلیل در حال داد و قال هستید یعنی خواسته های شما را ندیده می گیرد و به شما بی احترامی میکند.

از بودن کنار شما احساس خوبی ندارد

کسی که شما را دوست ندارد و احترامی برایتان قائل نیست زمانی که به او نیاز دارید کنارتان نخواهد بود در مقابل دیگران با شما مخالفت میکند و در برابر اعضای خانواده از شما دفاع نمی کند از بودن کنار شما احساس خوبی ندارد و سعی میکند در جمع با شما فاصله بگیرد.

مردی که در مورد ظاهر و حرفه شما ایراد میگیرد ، در خلوت یا در مقابل دیگران شما را مسخره می کند و حرفهای تحقیر آمیز می زند یعنی به شما بی احترامی می کند.

بیش از حد داد و بیداد می کند

هنگام مشاجره با او بدون توجه به جریحه دار شدن احساساتتان بیش از حد داد می زند و فحش های رکیک می دهد و حتی بعد از آرام گرفتن از کرده اش پشیمان نمی شود و سعی در بهبود رفتارش ندارد.  یک دعوای سازنده نباید به قصد تحقیر و توهین انجام شود بلکه باید به قصد بیان مشکلات و یافتن راه حل مشکلات انجام شود. مردی که هنگام دعوا به جای این که به فکر بهتر شدن اوضاع باشد فقط به فکر تحقیر و توهین به شما است یعنی احترامی برای شما و رابطه اش قائل نیست.

دروغ می گوید

یک رابطه عاطفی سالم روی صداقت بنا می شود اگر مرد شما درباره چیزهایی دروغ می گوید یا در حال پنهان کاری است و به تنهایی تصمیم می گیرد و تماس هایش را از شما پنهان میکند به معنی بی احترامی به شما است.


یکی از علایم بی احترامی مرد به زن دروغ گفتن است


وارد روابط موازی می شود


مردی که از نظر احساسی یا جسمی وارد رابطه با زنان دیگر می شود یعنی احترامی برای شما و رابطه تان قائل نیست.

به حرفهای شما گوش نمی دهد


زندگی مشترک یعنی به اشتراک گذاشتن نظرات و افکار و همفکری زن و مرد با هم . مردی که به حرفتان گوش نمی دهد یا صحبتتان را قط میکند و عملا نشان میدهد علاقه ای به نظرات شما ندارد و نمیخواهد صدای شما را بشنود و حرف حرف خودش است یعنی احترامی برایتان قائل نیست.

شما را ناراحت میکند و عذرخواهی نمی کند

اگر مردی بعد از ناراحت کردن شما ، به دلداری شما اهمیت نمی دهد و با وجودی که به سادگی عبانی و ناراحت می شود ولی شما را به خاطر این رفتارش مقصر می داد نشان میدهد که شما را دوست ندارد.

اگر بابت اشتباهاتش از شما عذرخواهی نمی کند و از رفتار و انتقاد شدیدش که باعث آزار شما شده ، پشیمان نمی شود یعنی احترامی برایتان قائل نیست.

به شما حسادت میکند

زمانی که از اقوام خود تعریف میکنید یا در حرفه تان پیشرفت میکنید به جای این که خوشحال شود و احساس غرور نماید به شما حسادت میکند و دستاوردهایتان را ندیده می گیرد ، چنین مردی احترامی برای شما قائل نیست.

روش برخورد با بی احترامی مرد به زن

اگر شوهرتان به شما بی احترامی میکند باید به او فرصت بدهید تا رفتار خود را اصلاح کند و ببینید اصلا تمایلی به بهبود رابطه اش با شما دارد یا خیر و آیا رابطه تان ارزش نجات دادن و وقت گذاشتن دارد؟

اگر بعد از ازدواج متوجه شدید که شوهرتان به شما بی احترامی می کند و آزرده خاطر شده اید میتوانید از این روشها برای بهبود شرایط استفاده کنید : 


• عصبی نشوید : عصبی شدن و دعوا راه انداختن صرفا تنش بین شما را بیشتر می کند ، سعی کنید زمانی که تنها هستید به دلیل رفتار شوهرتان فکر کنید و از دید او به قضیه نگاه کنید تا بتوانید راه حلی برای مشکل پیدا کنید.

• با او صحبت کند : بعد از بین رفتن جو تنش زا و آرام شدن هر دو نفرتان در مورد احساسات ناخوشایند خود با شوهرتان صحبت کنید و از او بپرسید چه مشکلی دارد و چطور میتوانید به او کمک کنید رفتار بی ادبانه اش را بهبود دهد. احتمالا او تحت فشار شدیدی بوده و قصد نداشته عمدا شما را برنجاند.

• به او فضا بدهید : اگر همسرتان تمایل و توجهی به مراقبت از شما ندارد بهتر است به او فضا بدهید و از او فاصله بگیرید تا قدر و اهمیت وجود شما در زندگی اش را بداند و به نظرات شما احترام بگذارد.


• مشاوره بگیرید: میتوانید با کمک مشاور، شرکت در جلسات زوج درمانی یا مطالعه مطالب درباره روشهای حل تعارض و بهبود رابطه بین زوجین و ارسال مطالبی که فکر میکنید میتوانید به اصلاح شوهرتان کمک کند ، اطلاعات خودتان را بالا ببرید.



منبع: بیتوته

تمرینات فن بیان؛ ۱۱ تمرین برای بیان بهتر در جمع‌های کوچک و بزرگ

برای اینکه سخنرانی عالی شوید، هیچ تمرینی بهتر از سخنرانی در جمع وجود ندارد. وقتی در جمعی قرار می‌گیرید و سخنرانی می‌کنید، در وضعیت چالش‌برانگیزی قرار می‌گیرید که نمی‌توان شبیه‌سازی‌اش کرد. مشکل اینجاست که حضور در جمع برای سخنرانی موقعیتی است که همیشه فراهم نمی‌شود. خوشبختانه می‌توانید در خانه هم تمرین کنید و برای این کار گزینه‌های زیادی دارید. نکته مهم این است که باید برای این کار وقت بگذارید. اگر می‌خواهید فن بیان بهتری داشته باشید، می‌توانید تمرینات فن بیان این مقاله را انجام دهید.
۱. صدا را گرم کنید

گرم‌کردن صدا تمرینی است که معمولا خوانندگان انجامش می‌دهند، اما برای سخنرانان هم مفید است. این تمرین با هدف آماده‌کردن تارهای صوتی انجام می‌شود و روش انجامش این‌گونه است که فرد با الگویی مشخص صدای خود را بلند و کوتاه می‌کند.

برخلاف خوانندگان، معمولا سخنرانان نیاز ندارند که قبل از ارائه، تمرین سخنرانی کنند. البته فکر بدی نیست که قسمت‌هایی از آن را در خانه اجرا کنند. اگر می‌خواهید در همایش‌ها با مشکل مواجه نشوید، به انجام این تمرین در خانه عادت کنید.

زمزمه‌کردن آهنگی ساده تمرین مفیدی است. زمزمه صدایی است که با دهان بسته ایجاد می‌شود، بنابراین هنگام زمزمه‌کردن نباید دهانتان را باز کنید یا عضلات گونه‌ها را حرکت دهید. در این حالت، ارتعاشات را در گلو و صورت خود احساس خواهید کرد.

ها کردن هم تمرین مفیدی است. برای انجام این تمرین نفسی عمیق بکشید و هنگام خارج‌کردن هوا، به‌آرامی ها کنید تا هوا کاملا خارج شود. می‌توانید این کار را چندین بار تکرار کنید.
۲. تمرینات تنفسی انجام دهید

به‌کمک تمرینات تنفسی می‌توانید اضطراب خود را مهار کنید و برای سخنرانی آماده شوید. ساده‌ترین تمرین تنفسی این است که خیلی راحت بایستید، شانه‌ها و بالاتنه را شل کنید و عمل دم و بازدم را به‌آرامی انجام دهید. در حالی که تا ۴ می‌شمارید، از طریق بینی نفس عمیق بکشید. سپس با شمارش معکوس نفستان را از دهان خارج کنید. اگر لازم بود این تمرین را تکرار کنید.
۳. جلوی آینه صحبت کنید

صحبت‌کردن جلوی آینه باعث می‌شود که بتوانید متناسب با موضوع سخنرانی خود، از زبان بدن استفاده کنید. وقتی جلوی آینه صحبت می‌کنید، متوجه می‌شوید که مخاطبان هنگام سخنرانی شما با چه صحنه‌ای مواجه می‌شوند. این ترفند بین سخنرانان رایج است و استفاده از آن سابقه‌ای طولانی دارد.
۴. از خودتان فیلم بگیرید

در واقع این تمرین نمونه امروزی‌تر تمرین قبل است. امروزه هریک از ما گوشی هوشمندی داریم که دوربین دارد. هنگام سخنرانی از خودتان فیلم بگیرید. پس از سخنرانی و در اولین فرصت فیلم را تماشا کنید و نکات مثبت و منفی سخنرانی خودتان را یادداشت کنید. اگر نکات یادداشت‌‌شده را رعایت کنید، عملکرد بهتری خواهید داشت.
۵. زبان‌پیچان‌ها را تمرین کنید

زبان‌پیچان‌ها عبارت‌های دشواری هستند که تکرارکردن آنها باعث می‌شود ذهن و زبان شما برای سخنرانی آماده شوند. اگر سخنرانی‌های شما حاوی کلمات و عبارات پیچیده‌اند، بهتر است که این تمرین را تکرار کنید. البته تکرار زبان‌پیچان‌ها فایده دیگری هم دارد؛ با انجام این تمرین، دیگر بیش از اندازه سریع صحبت نمی‌کنید. بیان عبارت و جملات سخت برای تمرین فن بیان مفیدند. این تمرینات فن بیان بیش از آنچه تصور می‌کنید مؤثرند.
۶. گزیده مطالب را به زبان خارجی تمرین کنید

برای اینکه بتوانید تسلط بیشتری روی اداکردن کلمات و جملات پیدا کنید، یکی از بهترین راهکارها این است که گزیده سخنرانی خود را به زبانی خارجی ارائه دهید. البته باید زبانی را انتخاب کنید که چیزی از آن نمی‌دانید، چراکه هدف شما تمرکز روی نحوه صحبت کردن است و نه توجه به ترجمه و معنی. در واقع شما باید تمرکز خود را از روی معانی بردارید و روی الفاظ تمرکز کنید.
۷. از عبارت‌های پُرکننده استفاده نکنید

عبارت‌های پُرکننده عبارت‌هایی هستند که بار معنایی ندارند مانند «در واقع» و «خدمت شما عرض کنم». برای انجام این تمرین، باید تلاش کنید هنگام سخنرانی تا می‌توانید از این عبارت‌ها استفاده نکنید. حتی تلاش کنید در صحبت‌های روزمره هم از این عبارت‌ها استفاده نکنید. این کار باعث می‌شود به استفاده‌نکردن از عبارت‌های پرُکننده عادت کنید و سخنرانی‌های رسمی شما حالت طبیعی‌تری داشته باشند.
۸. بداهه‌گویی را تمرین کنید
فی‌البداهه صحبت‌کردن به‌معنای صحبت‌کردن بدون آمادگی و برنامه‌ریزی است. سخنرانان برای اینکه ارائه بهتر و تأثیرگذارتری داشته باشند از این ترفند در تمرینات فن بیان استفاده می‌کنند. اگرچه برای دستیابی به این مهارت خلاقانه باید زیاد تمرین کنید، بدون شک ارزش این همه تمرین را دارد. با کسب این مهارت نه‌تنها می‌توانید در میزگردها و جلسات پرسش و پاسخ بهتر صحبت کنید، بلکه روی صحبت‌های روزمره شما هم اثر مثبت می‌گذارد.
۹. نقش وکیل مدافع شیطان را بازی کنید

وقتی وکیل مدافع شیطان می‌شوید، برای اثبات چیزی استدلال می‌کنید که معمولا برای رد آن استدلال می‌کرده‌اید. البته بهتر است موضوعات بحث‌برانگیز مانند دین و سیاست را کنار بگذارید. مثلا می‌توانید از فیلم موردعلاقه خودتان انتقاد کنید یا دیگران را به گوش‌کردن آثار خواننده‌ای تشویق کنید که آثار او را نمی‌پسندید.
۱۰. موضوعی را انتخاب کنید و درباره آن صحبت کنید

یکی دیگر از روش‌های تقویت مهارت بداهه‌گویی همین تمرین است که با انجام آن عادت می‌کنید درباره هر چیزی بدون آمادگی و تمرین صحبت کنید. از تایمر استفاده کنید تا متوجه شوید که چقدر می‌توانید این تمرین را ادامه دهید. البته خیلی بهتر می‌شود اگر این تمرین را با تمرین شماره ۷ ترکیب کنید: بداهه‌گویی بدون استفاده از عبارت‌های پُرکننده.

اگر موضوعات کاملا عادی و روزمره را انتخاب کنید، انجام این تمرین بیشتر از آنچه تصور می‌کنید دشوار خواهد بود. اگر بخواهید این تمرین را با موضوع پرتقال یا یک فنجان قهوه انجام دهید، متوجه سختی آن خواهید شد.
۱۱. تمرین کنید لحن شما واقعی باشد

اگر یک چیز بگویید اما لحن شما چیز دیگری را برساند، مخاطب دچار تعارض می‌شود. نباید صحبت‌ها و لحن شما دو چیز متضاد را به مخاطب نشان دهند. اگر هنگام سخنرانی اعلام کنید که خوشحال هستید اما لحن شما بی‌حوصلگی را نشان دهد، مخاطب حس خوب شما را باور نمی‌کند.

برای این تمرین باید سعی کنید احساس خودتان را در جملات آغازین به مخاطب انتقال دهید. نحوه بیان این جملات بسیار مهم است و باید بتوانید هر احساسی را که دارید در لحن خود منعکس کنید. دو فرد خوشحال و ناراحت جمله‌ای یکسان را با ۲ لحن متفاوت می‌گویند؛ نحوه‌ اتصال کلمات به یکدیگر، سرعت ادای جملات و حتی الگوی بلند و کوتاه‌کردن صدای این دو نفر متفاوت خواهد بود. روی تمام این تفاوت‌ها تمرکز کنید و بکوشید آنها را در لحن خود پیاده کنید.
توصیه پایانی

برای اینکه فن بیان بهتری داشته باشید، می‌توانید این ۱۱ تمرین را انجام دهید و چند کتاب فن بیان را بخوانید. توصیه می‌کنیم در چالشی ۱۱روزه شرکت کنید و هر روز را به انجام یکی از این تمرینات فن بیان اختصاص دهید. پس از این چالش، روی تمریناتی تمرکز کنید که به‌نظرتان مفیدتر بودند.


منبع: چطور

شانس چیست؛ چگونه درباره آن فکر کنیم تا خوش‌شانس شویم؟

شانس واژه‌ای چهارحرفی است که وزن زیادی در جهان دارد. بسیاری از ما شانس را به انواع باورها و خرافات گره می‌زنیم. مثلا بعضی‌ها عقیده دارند که شکستن آینه بدشانسی می‌آورد، عدد ۱۳ بدیُمن است یا بازکردن چتر داخل خانه موجب بدشانسی می‌شود. ما حتی موفقیت یا شکست دیگران را نیز به خوش‌شانسی یا بدشانسی آنها نسبت می‌دهیم. ولی واقعا شانس چیست؟ آیا اصلا شانس وجود دارد؟ در ادامه توضیح می‌دهیم که شانس چیست و چه نقشی در زندگی ما ایفا می‌کند.
شانس چیست؟

به‌گفته ژاکلین وولی (Jacqueline Woolley)، استاد روان‌شناسی دانشگاه تگزاس، مردم برای شانس ۳ تعریف دارند:

  •     بسیاری اصطلاح شانس را مترادف بخت و اقبال می‌دانند و برنده‌شدن در دستگاه اسلات را خوش‌شانسی به شمار می‌آورند، درحالی‌که این فقط اتفاقی تصادفی است.
  •     بعضی شانس را نیرویی ماوراءالطبیعی می‌دانند که در جهان وجود دارد. این نیرو ممکن است در زمان‌های مختلف بر افراد گوناگونی اثر بگذارد و بعضی اعتقاد (یا امید) دارند که می‌توان آن را با مراسم یا طلسمی به‌دلخواه خود هدایت کرد.
  •     بعضی نیز شانس را نوعی ویژگی شخصی می‌دانند. به‌نظر آنها شانس چیزی است که با آن متولد می‌شویم.


ولی آیا شانس وجود دارد؟ ریچارد وایزمن (Richard Wiseman)، نویسنده «عامل شانس» (The Luck Factor) و استاد درک عمومی روان‌شناسی در دانشگاه هرتفوردشایر (Hertfordshire)، معتقد نیست که چیزی جادویی یا خرافی درباره شانس وجود داشته باشد. از سوی دیگر او عقیده دارد که خود را خوش‌شانس یا بدشانس دانستن بر نحوه رفتار و فکرکردن ما اثر می‌گذارد و به یک پیش‌گویی خودشکوفا (self-fulfilling prophecy) تبدیل می‌شود. در این معنا شاید بتوان گفت که شانس وجود دارد.

وایزمن می‌گوید: «تقریبا در هر فرهنگی در طول تاریخ ثبت‌شده مردم درباره آیین‌های خرافی یا شانس صحبت می‌کردند، همان‌طور که ما نیز امروز، حتی به‌رغم علم و فناوری خود، درباره آن صحبت می‌کنیم. چیزی در اعماق وجود ماست که تصور می‌کند زندگی با شانس اداره می‌شود و تلاش می‌کنیم کاری انجام دهیم تا بر آن مسلط شویم.»

وولی نیز می‌گوید: «ما از عدم اطمینان بسیار ناراحتیم. وقتی مردم حس می‌کنند که کنترل کمتری بر زندگی‌شان دارند، مانند زمانی که احساس می‌کنند اتفاقات تصادفی‌اند و نمی‌توانند زندگی‌شان را هدایت کنند، معمولا به‌دنبال توضیحات فراطبیعی می‌گردند.»

از دیدگاهی دیگر نیز می‌توان گفت که شانس راهی برای توضیح رویدادهای تصادفی است که هیچ تسلطی بر آنها نداریم. برای ذهن ما سخت است که جواب یک سؤال را نداند و شانس این شکاف را پر می‌کند. مثلا در منطقه‌ای آتش‌سوزی رخ می‌دهد و همه خانه‌ها به‌جز یکی می‌سوزند. به‌نظر بسیاری از ما صاحب آن خانه خوش‌شانس است. زیرا نمی‌دانیم که چرا خانه او مانند سایر خانه‌ها ویران نشده است. یا مثلا اگر کسی در قرعه‌کشی برنده شود، ولی شما برنده نشوید، او خوش‌شانس است و شما بدشانس. ما نمی‌توانیم توضیح دهیم که چگونه این اتفاق افتاده است، بنابراین آن را به شانس نسبت می‌دهیم. بنابراین می‌توان گفت که شانس مربوط به تصادف است؛ چیزی که بعید است رخ دهد، نمی‌توان انتظار آن را داشت و هیچ توضیح مشخصی ندارد.
تعریف شانس از نظر روانشناسی

معمولا شانس در روان‌شناسی به‌عنوان اِسناد (attribution) در نظر گرفته می‌شود. اسناد تصمیمی است که درباره علت رویداد یا چیزی می‌گیریم که در جهان رخ داده است یا وجود دارد. ازآنجاکه ما موجوداتی اجتماعی هستیم، «رویدادی» که رویش تمرکز داریم، بیشتر دیگران هستند. ما می‌خواهیم بفهمیم که چرا آنها کارهایی را انجام می‌دهند.

وقتی به‌دنبال عوامل وقوع یک رویداد می‌گردیم، معمولا رابطه بین علت و معلول را به مهارت خود، تلاشمان، سختی کار یا شانس نسبت می‌دهیم. مهارت و تلاش عوامل درونی، نسبتا پایدار و در دست ما هستند. ولی سختی کار و شانس بیرونی و ناپایدارند و تسلط کمتری بر آنها داریم.

فرض کنید که دانشجویید و در امتحان آمار مردود می‌شوید. چطور دلیل این اتفاق را توضیح می‌دهید؟ به‌گفته پژوهشگران، اسناد شما بر ۳ ویژگی اساسی این موقعیت متمرکز است:

  •     منبع (locus)؛
  •     ثبات علت (stability of the cause)؛
  •     میزان تسلطی که بر علت داریم.


منبع یک علت به این اشاره دارد که آیا منبع علت را جنبه‌ای از شخصیت و رفتار خود (منبع درونی، internal locus) یا ناشی از موقعیتی می‌دانیم که در آن قرار داریم (منبع بیرونی، external locus). بنابراین اگر با خودتان بگویید: «در آزمون رد شدم، چون تنبلی کردم و به‌جای درس‌خواندن به مهمانی رفتم.» این اسناد درونی (internal attribution) است، یعنی توضیحی بر اساس ارزیابی رفتار خودتان.

ولی اگر بگویید: «من همیشه دانشجوی خوبی بودم، فقط باید دفعه بعد بیشتر تلاش کنم.» در این صورت اسناد درونی خود را اسنادی ثابت می‌دانید. اگر در ادامه بگویید: «می‌توانم به گروه مطالعه‌ای که در خوابگاه تشکیل شده است ملحق شوم» یعنی عقیده دارید که دلیل ردشدن در امتحان درونی و پایدار است و تا حدی بر آن تسلط دارید. چنین دانشجویی نمره‌اش را به شانس نسبت نمی‌دهد.

ولی اگر بگویید: «استاد از من متنفر است! حتما موقع نمره‌دادن به من از چیزی عصبانی بوده؛ شاید دفعه بعد روحیه بهتری داشته باشد.» در این حالت اسناد شما بیرونی، ناپایدار و ورای اختیار است. احتمال اینکه چنین دانشجویی بگوید که دلیل مردود شدنش بدشانسی است، بسیار بیشتر است.

در بعضی از موقعیت‌ها توضیح شانس با اسناد جواب می‌دهد، ولی نه در همه آنها. به‌علاوه اسناد با نحوه صحبت‌کردن بیشتر مردم درباره شانس در زندگی روزمره مطابقت ندارد.

مثلا ۲ پژوهشگر در هلند از قماربازان خواستند که نظرشان را درباره شانس بگویند. هیچ‌یک از قماربازان به روابط علت و معلولی اشاره نکردند یا نگفتند که شانس چیزی بیرونی یا ورای اختیار آنهاست. قماربازان گفتند که بعضی‌ها از بقیه خوش‌شانس‌ترند (یعنی شانس یک ویژگی درونی در بعضی از افراد است) و شانس چیزی است که جایی در جهان، بیرون و جدا از انسان وجود دارد. آنها سعی می‌کردند تشخیص دهند که چه زمانی شانس وجود دارد و می‌توانند از آن استفاده کنند و با کارهایی مانند استفاده از تاسی که برایشان شانس می‌آورد، آن را کنار خود نگه می‌داشتند.
نقش شانس در زندگی واقعی

در سال ۲۰۱۰ پژوهشی انجام شد؛ در این پژوهش وقتی به افراد می‌گفتند که یک توپ گلف شانس می‌آورد، احتمال انداختن توپ در سوراخ افزایش می‌یافت. وولی می‌گوید: «بدیهی است که شانس موجب این مسئله نشده است. بلکه این باور خرافی به شما اعتمادبه‌نفس می‌دهد و شما بهتر عمل می‌کنید. وقتی فکر کنید که این توپ موجب می‌شود که بهتر بازی کنید، به‌احتمال زیاد بهتر بازی خواهید کرد.»

به‌علاوه شانس می‌تواند موجب شود که به موقعیت خود احساس بهتری داشته باشیم. گاهی وقتی می‌بینیم که شخصی به موفقیتی رسیده است که ما آرزویش را داریم، از شانس برای آرام‌کردن خود استفاده می‌کنیم. خیلی راحت‌تر است که بگوییم او خوش‌شانس است تا اینکه بگوییم بیشتر از من تلاش کرده است. وقتی باور کنیم که بدشانسیم، زندگی آسان‌تر می‌شود. زیرا دیگر نباید مسئولیت بودن در موقعیت فعلی را بپذیریم. اگر باور کنیم دیگران به این دلیل در موقعیتی بهتر از ما قرار دارند که بیشتر زحمت کشیده‌اند، باید خود را به‌دلیل موقعیتی که در آن هستیم، مسئول بدانیم. اگر شانس مسیر زندگی شما را تعیین کند، موفقیت یا شکست خود را به تصادف واگذار می‌کنید. ولی باید دست‌به‌کار شوید و در زندگی خود نقشی فعال داشته باشید.
چگونه درباره شانس فکر کنیم؟
آیا می‌توان دیدگاه خود را تغییر داد؟ اگر چنین است آیا این تغییر دیدگاه می‌تواند منجر به نتایجی بهتر شود؟ اولین مسئله‌ای که باید بدانید این است که جایگاه فرد در جامعه بر برداشت او از مفهوم شانس اثر می‌گذارد. وایزمن می‌گوید: «شرایطی که در آن متولد شده‌اید، جامعه‌ای که در آن به دنیا آمده‌اید، ساختار ژنتیکی‌ای که به شما به ارث رسیده است، هیچ‌کدام به اختیار شما نیستند.»

ولی او عقیده دارد که جدای از این محدودیت‌ها با انجام کارهایی می‌توانید شانس خود را بهبود دهید. او پس از بررسی افرادی که خود را خوش‌شانس یا بدشانس می‌دانستند دریافت که افراد «خوش‌شانس» فرصت‌های خوب را به حداکثر می‌رسانند و شهامت پیروی از شهود برای بهر‌ه‌گیری از آن فرصت‌ها را دارند.

به‌گفته وایزمن، «اگر آرام و شاد باشید، جهان‌بینی‌تان گسترش می‌یابد و فرصت‌های بیشتری را می‌بینید. اگر فردی انعطاف‌پذیر باشید، در زمان ایجاد این فرصت‌ها بیشترین بهره را از آنها می‌برید. افراد خوش‌شانس می‌دانند به کجا می‌روند، ولی اغلب با توجه به جهت وزش باد مسیرشان را تغییر می‌دهند.»

افراد خوش‌شانس انتظار اقبال خوب را نیز دارند و تجربیات بد را به خوب تبدیل می‌کنند. وایزمن می‌گوید: «آنها معمولا خوش‌بین هستند و در برابر اتفاقات بدی که رخ می‌دهد، بسیار مقاوم‌اند. اگر اتفاق بدی بیفتد، به‌جای اینکه به شرایط و اتفاقات بهتر فکر کنند، با خود فکر می‌کنند که می‌توانست بدتر از این باشد.»

به‌نظر وولی، این مسئله ممکن است بر شانس شما در آینده اثر بگذارد: «اگر درباره رویدادی احساس بهتری داشته باشید، شاید انتظارات بهتری از رویدادهای آینده داشته باشید و شانس شما تغییر کند.»

وایزمن عقیده دارد که با داشتن دفتر خاطرات شانس می‌توانید تمرکزتان را به‌سمت مثبت سوق دهید. او می‌گوید: «هر شب قبل از رفتن به رختخواب حدود ۳۰ ثانیه درباره اتفاق مثبتی بنویسید که آن روز رخ داده است یا درباره احساس قدردانی بابت دوستان، خانواده یا سلامتی یا اتفاقی بدی که دیگر رخ نمی‌دهد.»

همچنین باید بلندمدت را در نظر بگیرید. مثلا شکستن پا در ظاهر اتفاق بدی است، ولی اگر همسر آینده‌تان را در بیمارستان ملاقات کنید، به اتفاق بسیار خوبی تبدیل می‌شود. به‌علاوه نباید به عادات خود وابسته باشید. موقع پیاده روی مسیری متفاوت را انتخاب کنید، برنامه تلویزیونی دیگری را تماشا کنید یا با افراد مختلفی صحبت کنید. حتی تغییرات کوچک نیز ممکن است مؤثر باشند. همیشه چشمان خود را باز نگه دارید و برای ربودن هر فرصتی که ممکن است پیش بیاید، آماده باشید.
سخن پایانی

اگر شانس چیزی است که تسلطی رویش نداریم و صرفا مبتنی بر تصادف است، بهتر است که زیاد روی آن تمرکز نکنیم و در عوض برای رسیدن به ذهنیت و تفکر مثبت تلاش کنیم. با قراردادن خود در موقعیت‌های بهتر، که اتفاقات خوب بیشتر در آنها رخ می‌دهند، خودتان شانس را به وجود بیاورید. چرا باید تصور کنید که موفقیت شما در زندگی به رویدادهایی تصادفی بستگی دارد؟ خودتان مسیر زندگی‌تان را تعیین کنید و انتظار نداشته باشید که شانس معجزه‌آسا و بدون تلاش سر راهتان قرار بگیرد.


منبع: چطور

انگیزه مبتنی بر ترس؛ محرکی مثبت یا اقدامی اشتباه؟

ترس یکی از احساسات غریزی تمام انسان‌هاست که همه با دید منفی به آن می‌نگرند و به‌دنبال فرار از ترس‌اند. در این مقاله، می‌خواهیم دیدگاه جدیدی به ترس را ارائه دهیم تا شاید به استفاده از این حس ترغیب شوید یا شاید هم رویه کنونی خود را تغییر بدهید. نمی‌توان از تأثیر ترس روی زندگی و تصمیم‌های ما چشم‌پوشی کرد، پس فرار از ترس فایده‌ای ندارد. بهترین راه این است که با ترس کنار بیایید، آن را بشناسید، مهارش کنید و فرصتی ویژه بسازید. در ادامه، درباره مقوله‌ای به‌نام انگیزه مبتنی بر ترس صحبت خواهیم کرد. با ما همراه باشید.
راهنمای مطالعه نمایش

انگیزه مبتنی بر ترس چیست؟

ترس سیستم هشدار بدن ماست. هنگامی که در معرض تهدید جانی یا روانی قرار می‌گیریم، بدن ما واکنش ستیز یا گریز (fight-or-flight) را فعال می‌کند و این‌گونه به ما هشدار می‌دهد. علائم فیزیکی واکنش ستیز یا گریز ممکن است شامل موارد زیر باشند:

  •     افزایش تعریق؛
  •     افزایش سرعت ضربان قلب؛
  •     هجوم هیجان؛
  •     احساس دل‌شوره؛
  •     لرزش بدن؛
  •     گرگرفتگی؛
  •     نفس‌تنگی یا تنفس سریع؛
  •     تنگی قفس سینه.


اگر موقعیتی چنین احساسات ناخوشایندی را به ما القا کند، سعی می‌کنیم از آن دوری کنیم. انگیزه مبتنی بر ترس نیز چنین رویه‌ای دارد؛ ترس از نتیجه انجام‌ندادن کاری شما را به انجام آن وامی‌دارد. مثلا ممکن است بگویید: «اگه ترفیع شغلی نگیرم، به‌چشم بقیه بازنده به نظر می‌آم. پس بهتره کل شب رو بیدار بمونم و این پروژه رو انجام بدم.»

در این مثال، شما می‌ترسید که به‌چشم دیگران بازنده به نظر برسید. این ترس منجر به انگیزه بیشتر شما برای کارکردن می‌شود. در ادامه بررسی می‌کنیم که آیا این نوع انگیزه گرفتن مفید است یا خیر.
آیا به استفاده از انگیزه مبتنی بر ترس ادامه دهیم؟

ترس احساس ناخوشایندی است که همه ما سعی می‌کنیم از آن دوری کنیم. با وجود این، این احساس بخشی جدانشدنی از زندگی ماست. بسیاری از ما ترس‌های یکسانی داریم؛ ترس از شکست، ترس از بیماری، ترس ازدست‌دادن عزیزانمان، ترس از اخراج. باید حواسمان باشد که نگذاریم این احساس ناخوشایند همراه همیشگی ما شود. در واقع باید فقط موقتی و بااحتیاط ترس را به محرکی برای خود تبدیل کنیم. اگر با ترس و قدرت آن آشنا باشیم، خیلی بهتر می‌توانیم آن را مهار کنیم و نگذاریم که اختیار ذهن و رفتار ما را در دست بگیرد. استفاده کوتاه‌مدت از انگیزه مبتنی بر ترس فوایدی دارد و استفاده طولانی‌مدت از آن عواقب سختی در پی خواهد داشت.
فواید استفاده کوتاه‌مدت از انگیزه مبتنی بر ترس

ترس از گذشتن زمان تحویل پروژه، ارائه ضعیف در جلسه‌ای حساس و دیررسیدن سر قرار مهم نمونه‌های انگیزه مبتنی بر ترس موقت‌اند که منجر به عملکرد بهتر ما می‌شوند. استفاده از ترس به‌عنوان محرک به مدتی کوتاه مشکلی برایتان ایجاد نمی‌کند، بلکه ممکن است مفید هم باشد. در ادامه برخی از فواید انگیزه مبتنی بر ترس موقت را بررسی می‌کنیم.
۱. تأثیر روی حواس

بدن در مواجهه با خطر، واکنش ستیز یا گریز می‌دهد و این مسئله روی حواس بدن و عملکرد آن اثر می‌گذارد. هنگام این واکنش، مقدار آدرنالین در بدنتان زیاد می‌شود، فشار خونتان افزایش می‌یابد و حافظه‌تان بهتر می‌شود. واکنش ستیز یا گریز برای خطرهای فیزیکی واقعی بسیار حیاتی و کارآمد است، اما هنگام تهدیدهای کوچک بهتر است آن را مهار کنید. اگر بدن شما ناگهان واکنش نشان داد، کمی صبر کنید و بکوشید تهدید واقعی را بیابید. در این صورت با تمرین ذهن‌آگاهی می‌توانید بر وضعیت احساسی و جسمی خود تسلط پیدا کنید.
۲. افزایش پشتکار

هنگامی که از انگیزه مبتنی بر ترس استفاده می‌کنید، با ترس‌های خود روبه‌رو می‌شوید. با شناخت و بررسی ترس‌هایتان شناخت بهتری از خود پیدا می‌کنید و متوجه می‌شوید که می‌توانید اعتمادبه‌نفس خود را افزایش دهید. خلق ذهنیت تاب‌آوری مهارتی حیاتی در زندگی حرفه‌ای و شخصی ماست. مثلا ترس از تغییر ناگهانی واکنش طبیعی بدن ماست، اما با ذهنیت درست می‌توانیم این تغییرات ترسناک را به فرصتی خوب تبدیل کنیم. وقتی می‌فهمید که قدرت مقابله با ترس‌هایتان را دارید، بهتر با دیگر چالش‌های زندگی خود کنار می‌آیید.
ضررهای استفاده بلندمدت از انگیزه مبتنی بر ترس

اگر انگیزه مبتنی بر ترس بیش‌ازحد شود، عواقب خوبی در انتظار ما نخواهد بود؛ ترس به‌راحتی به عضوی جدانشدنی از انسان تبدیل می‌شود و آن‌وقت رهایی از آن انرژی زیادی می‌طلبد. مثلا فرض کنید به مهمانی بزرگی دعوت می‌شوید. برای اینکه بهتر به نظر بیایید، ممکن است انگیزه بگیرید که به باشگاه بروید، اما در پس ذهن شما چه می‌گذرد؟ احتمالا با خود می‌گویید عده‌ای در مهمانی قرار است شما و اندامتان را مسخره کنند. این مثال گوشه‌ای از افکاری منفی است که شاید به شما انگیزه کاری مفید بدهند، ولی در واقع آسیب‌زننده‌اند.
۱. عادت به تفکر منفی

استفاده مداوم از ترس به‌عنوان محرک ممکن است باعث انتقاد از خود و کاهش اعتمادبه‌نفس شود. در چنین حالتی شما مدام ترس و اضطراب اتفاقات آینده را خواهید داشت. هنگامی که از انگیزه مبتنی بر ترس استفاده می‌کنید، به بُعد منفی مسائل توجه می‌کنید و دائما سناریویی بد در ذهن خود می‌سازید. بنابراین دید شما محدود می‌شود و تمرکزتان به فکر منفی معطوف می‌شود. همان‌ طور که پیش از این مثال زدیم، اینکه فکر کنید قرار است در مهمانی به شما بخندند، خود تفکری منفی است که تمام توجه و تمرکز شما را به خود جلب می‌کند.
۲. افزایش هورمون استرس

همان‌ طور که گفتیم، بدن ما در مواجهه با خطرها به واکنش ستیز یا گریز روی می‌آورد. بخشی از این واکنش منجر به ترشح کورتیزول یا همان هورمون استرس می‌شود. در واقع کورتیزول باعث افزایش ضربان قلب و تندشدن نفس‌هایمان می‌شود. ترشح کورتیزول واکنش زیستی مهمی در مواجهه با خطرهای موقت است، اما اگر این واکنش به امری طولانی‌مدت تبدیل شود به آسیب‌های جسمی و روانی منجر خواهد شد.
۳. کاهش بهره‌وری

بدن ما توانایی تمیز ترس‌های ناشی از خطرهای جانی از دیگر ترس‌ها را ندارد. مثلا بدن ما در مواجهه با موجودی خطرناک همچون مار و ترس از عملکرد ضعیف در محیط کار واکنش مشابهی نشان می‌دهد. هنگامی که بیش‌ازحد به انگیزه مبتنی بر ترس تکیه کنیم، عادت می‌کنیم از موقعیت‌هایی که باعث احساس ناخوشایند می‌شوند، دور شویم. مثلا شاید ایده بزرگی در ذهن دارید که خیلی معمول نیست، اما از بازگوکردن آن اجتناب می‌کنید.
چطور از ترس به نفع خودمان استفاده کنیم؟

ترس از زندگی هیچ انسانی پاک نمی‌شود، پس چه خوب است که راه مهار آن را یاد بگیریم. به‌جای اینکه اجازه دهیم ترس بر ما غلبه کند، باید راه تشخیص ترس مثبت و منفی را یاد بگیریم. ترس مفید و کوتاه‌مدت به ما انگیزه حرکت می‌دهد، ولی ترس منفی و بد ما را زمین می‌زند و منجر به تصمیم‌گیری‌های غلط می‌شود.
جایگزین انگیزه مبتنی بر ترس

دوباره مثال دعوت به مهمانی را در نظر بگیرید. انگیزه مبتنی بر ترس یعنی شما از اینکه دیگران به شما بخندند انگیزه می‌گیرید که در باشگاه نام‌نویسی کنید و ظاهر ایدئالتان را بسازید. در این حالت، هدف شما ساختن ظاهر ایدئال است که به‌خودی‌خود هدف بدی نیست، اما باید نحوه انگیزه‌گرفتن خود را تغییر دهید. می‌توانید به‌جای انگیزه مبتنی بر ترس، از انگیزه مبتنی بر عشق و احساس استفاده کنید. در ادامه سؤال‌هایی ارائه کرده‌ایم که می‌توانید برای انگیزه‌گرفتن بر پایه عشق و احساس از آنها استفاده کنید.
۱. به دیگران چه می‌گویم؟

معمولا با دیگران با مهربانی بیشتری رفتار می‌کنید تا خودتان. مثلا شما به دوست خود نمی‌گویید «بهتره به خودت گرسنگی بدی و هفته‌ای ۵ بار بری باشگاه تا بهتر به نظر برسی.»، بلکه احتمالا می‌گویید «خوشحالم قراره با هم بریم مهمونی. نمی‌تونم تا مهمونی صبر کنم که خوش بگذرونیم.»

با خود همان‌ طور حرف بزنید که با دوستان و عزیزان خود حرف می‌زنید.
۲. در مسیر رسیدن به هدف، چه چیزی جذبم می‌کند؟

احتمالا زیاد شنیده‌اید که تنها هدف مهم نیست، بلکه مسیر رسیدن به هدف نیز به همان اندازه اهمیت دارد. کنجکاوی مسیر رسیدن به اهداف را جذاب‌تر می‌کند. شاید همیشه شناکردن برایتان جالب بوده است، اما سراغ آن نرفته‌اید. حال اگر هدف شما داشتن اندام ایدئال است، با وقت‌گذاشتن برای شنا هم چیز جدیدی یاد گرفته‌اید و هم به هدفتان نزدیک‌تر شده‌اید.
۳. چطور مسیر خوبی برای رسیدن به هدف پیدا کنم؟

در مثال دعوت به مهمانی، شاید اولین چیزی که برای رسیدن به اندام ایدئال به ذهنتان برسد نام‌نویسی در باشگاه باشد که علاقه چندانی هم به آن ندارید. در این حالت بهتر است هدف دقیق‌ترتان از نام‌نویسی در باشگاه را مشخص کنید. مثلا شما برای تمرینات چربی‌سوزی قصد رفتن به باشگاه دارید، پس چطور است به‌جای باشگاه در کلاس رقص ثبت‌نام کنید؟ در این صورت هم در مسیر دستیابی به هدف خود قدم برمی‌دارید و هم حرکات جدیدی برای مهمانی پیش رو یاد می‌گیرید!
۴. چه چیزی درباره هدفم برایم اهمیت دارد؟

اگر دقیق‌تر به هدف خود فکر کنید، معنای عمیق‌تری از آن درمی‌آورید. مثلا اگر هدف شما ظاهر بهتر در مهمانی است، از خود بپرسید «چرا این هدف برایم اهمیت دارد؟» شاید به این جواب برسید که «می‌خواهم خوب به نظر بیایم چون می‌خواهم به من خوش بگذرد.» سپس با خود فکر کنید که چقدر ظاهر شما با ساختن اوقات خوش در مهمانی ارتباط دارد.
۵. برای رسیدن به هدفم چه‌ کارهای مبتنی بر احساسی انجام دهم؟

در آخر با هر هدفی که در ذهن دارید، سعی کنید کاری را انتخاب کنید که از دل برآمده باشد نه از ترس. مثلا در مثال مهمانی، می‌توانید پیشنهاد طبیعت‌گردی به دوستان خود بدهید تا علاوه‌بر فعالیت بدنی، اوقات خوش و صمیمانه‌ای برای خود بسازید.


منبع: چطور

تأثیر حیوان خانگی بر رابطه عاطفی؛ سودمند یا آسیب‌زا؟

نگهداری از حیوان خانگی و علاقه بسیار زیاد به آن گاهی رابطه عاشقانه را دچار مشکل می‌کند و گاهی هم موجب تقویت آن می‌شود. اگر در خانه حیوان نگه می‌دارید یا قصد خرید حیوان خانگی را دارید، با خواندن این مقاله تأثیر این موجودات زنده بر کیفیت روابط عاشقانه را بهتر درک می‌کنید.
فواید حیوان خانگی برای رابطه عاطفی
۱. شناخت بهتر طرف مقابل

با ورود حیوان خانگی به جمع خانواده، هم شما هم شریک زندگی‌تان در موقعیت جدیدی قرار می‌گیرید. مسئولیت‌پذیری و مهارت‌هایی که سرپرستی این موجودات دوست‌داشتنی می‌طلبد، فرصت خوبی برای شناخت ویژگی‌های نهان شخصیت همسرتان است. شاید تا پیش از این فکر می‌کردید همسرتان در مسائل مربوط به نظافت خانه وظیفه‌شناس نیست و حالا می‌بینید عشق به حیوان خانگی‌ از او آدمی ساخته است که حواسش همیشه به غذاخوردن، بازی‌کردن، استراحت و نظافت خراب‌کاری‌های حیوان خانگی‌تان هست. این یکی از فواید همدم‌شدن با حیوانات است.
۲. رابطه گرم‌تر و صمیمی‌تر

همراهی زوج‌ها برای مراقبت از موجودی زنده آنها را به هم نزدیک می‌کند، چون عملا فرصت بیشتری برای وقت‌گذرانی با هم دارند و از پیاده‌روی با حیوان گرفته تا تفریح و بازی در حیاط خانه یا نظافت او بخش زیادی از فعالیت‌های مربوط به مراقبت از حیوان خانگی را با هم انجام می‌دهند.
۳. یادگیری همکاری و مسئولیت‌پذیری

گفتیم که حضور حیوان خانگی مسئولیت‌های مشترکی به دو طرف می‌دهد که برای انجام‌دادن آنها باید تیم خوبی باشند. بارها و بارها درباره نحوه مراقبت از حیوان، غذایی که به او می‌دهید، ساعتی که با او بازی می‌کنید، جای خواب و استراحتش دچار اختلاف‌نظر می‌شوید و تک‌تک این اختلاف‌نظر‌ها فرصتی برای درک تفاوت‌ها و تقویت رابطه‌اند. با پشت‌سر‌گذاشتن آنها یاد می‌گیرید به‌جای مقابله با طرف مقابل، سازگاری را تمرین کنید.
۴. آمادگی برای زندگی مشترک

شرط اول زندگی مشترک موفق سازش و تحمل تفاوت‌هاست، تفاوت‌هایی که با وجود حیوان خانگی راحت‌تر به آنها پی می‌برید. اگر می‌بینید طرف مقابل چند روز خاک گربه را عوض نمی‌کند، احتمالا با چند روز جمع‌شدن ظرف‌های کثیف در سینک آشپزخانه هم مشکلی ندارد. وجود حیوان خانگی بهانه‌ای می‌شود که راحت‌تر درباره این مسائل صحبت کنید. جدای از اینکه به چه نتیجه‌ای می‌رسید، به‌کارگیری مهارت گفتگو در رابطه را تمرین می‌کنید.
۵. آمادگی برای بچه‌دار‌شدن

اگر به بچه‌دار‌شدن فکر می‌کنید، تعهد و مسئولیت‌پذیری در قبال حیوان خانگی سبب می‌شود سبک فرزندپروری یکدیگر را کشف کنید. بیشتر ما در خصوص فرزندپروری بنا را بر هم‌فکری و همراهی طرف مقابل می‌گذاریم و تفاوت‌های او را فراموش می‌کنیم. در حالی که همین تفاوت‌ها بعدها مشکل‌ساز می‌شوند. چه بهتر که قبل از تولد فرزندتان، درباره این مسائل مفصل صحبت کنید.

از طرفی حیوان خانگی به مراقبت و توجه زیادی نیاز دارد و بعد از یک هفته نگهداری از آن، کاملا متوجه می‌شوید که چقدر زمان خالی برای مراقبت از موجودی زنده دارید و آیا از عهده آن برمی‌آیید یا خیر!
۶. کمک به سلامت عاطفی

وقتی از موجودی زنده مراقبت و به خواسته‌ها و نیازهایش رسیدگی می‌کنید، در واقع عشق و شفقت به دیگران را تمرین می‌کنید و این برای سلامت روان شما مفید است. این‌طوری از مشکلات و دغدغه‌های خودتان کمی فاصله می‌گیرید و طعم شیرین سخاوت و نوع‌دوستی را می‌چشید. انرژی خوب حاصل از این طرز فکر وارد روابط عاشقانه شما می‌شود و آن را شارژ می‌کند.
۷. امکان پیداکردن دوستان جدید

پدر و مادرهای بچه‌های هم‌کلاسی و هم‌مدرسه‌ای خیلی راحت با هم ارتباط برقرار می‌کنند و دوست می‌شوند. حیوان خانگی نیز همین نقش را برای شما بازی می‌کند با این تفاوت که راه ارتباط با صاحبان حیوانات خانگی را باز می‌کند. وقتی سگ خود را برای بازی و پیاده‌روی به باغ می‌برید یا وقتی برای خرید غذای مخصوص حیوان به فروشگاه‌های پت‌شاپ می‌روید، با گلایه از شیطنت‌های بچه‌گربه‌تان سر حرف را باز می‌کنید و در گروه‌های اجتماعی مخصوص حیوانات عضو می‌شوید که همگی فرصت‌های خوبی برای دوست‌یابی فراهم می‌کنند.
چالش‌های حیوان خانگی برای رابطه عاطفی

اگر از کودکی با حیوان خانگی بزرگ شده‌اید و حالا یکی از بخش‌های مهم زندگی‌تان است،‌ باید قبل از شروع رابطه جدید دقت کنید که بعضی‌ها به دلایل مختلفی با حضور حیوان در خانه کنار نمی‌آیند. در ادامه، چند نمونه از این دلایل را بررسی می‌کنیم.
۱. غریبه‌بودن با روحیات حیوانات خانگی

به‌رغم علاقه قلبی همه انسان‌ها به حیوانات خانگی، مراقبت از آنها در خانه هنوز درست‌وحسابی جا نیفتاده است. طبیعی است اگر همسرتان اصلا درباره بایدها و نبایدهای زندگی با حیوان خانگی چیزی نداند و وقتی برای اولین بار چنین چیزی می‌شنود، دچار استرس شود. در این حالت باید ساده‌ترین و بدیهی‌ترین نکات مراقبت از سگ، گربه یا هر حیوان دیگری را بارها تکرار کنید که برای خودتان خسته‌کننده است و برای شریک عاطفی‌تان آزاردهنده.
۲. حساسیت به حیوانات خانگی

اگر سال‌هاست از حیوانی خانگی مراقبت می‌کنید و حالا تبدیل به دوست و رفیقتان شده است و ندانسته وارد رابطه با کسی شوید که به حیوانات حساسیت دارد، شرایط برایتان سخت می‌شود. بهتر است قبل از ازدواج درباره آلرژی به سگ، گربه یا هر حیوان دیگری صحبت کنید، اما اگر بعد از ازدواج متوجه حساسیت همسرتان شدید، شاید چاره‌ای جز نگهداری از حیوان در فضای باز نباشد.
۳. حسادت به ارتباط حیوان خانگی با همسر

آدم‌ها گاهی به ارتباط نزدیک همسرشان با حیوان خانگی حسادت می‌کنند؛ بعضی ناراحت می‌شوند که چرا حیوان طرف مقابل را بیشتر دوست دارد و بعضی هم ناراحت می‌شوند که چرا همسرم او را از من بیشتر دوست دارد! در هر دو حالت، بازنده خودشان هستند. اگر همسر شما به کوچک‌ترین توجهی که به حیوان دارید حسادت می‌کند، این مسئله باید زودتر حل شود! از حق خود برای داشتن ارتباط عاطفی نزدیک (و معقولانه!) با حیوان خانگی دفاع کنید و از همسرتان بخواهید که این رابطه را بپذیرد.
۴. نداشتن فرصت برای مراقبت از حیوان

یکی از بزرگ‌ترین مشکلات زوج‌ها برای نگهداری از حیوان خانگی مسئله مدیریت زمان است. آدم‌ها در دوران مجردی فرصت بیشتری برای مراقبت از موجودی دیگر دارند اما وقتی پای آدمی دیگر به زندگی‌تان باز می‌شود، باید برای او هم وقت بگذارید. زمانی که به نظافت، غذادادن، بازی‌کردن و پیاده‌روی با حیوان اختصاص می‌دهید، در زندگی مشترک برای همسرتان هم هست! همیشه رابطه عاطفی را در اولویت قرار دهید نه اینکه زندگی مشترک را فدای نگهداری از حیوان خانگی کنید.
کلام آخر

چالش‌های نگهداری از حیوان خانگی اگر به‌مرور زمان موجب کم‌رنگ‌شدن رابطه عاطفی شوند، باید فکری به حالشان کرد. یادتان باشد حیوان خانگی هرچقدر هم عزیز و دوست‌داشتنی باشد، همسرتان اولویت اول زندگی شماست و باید به‌ فکر آرامش او باشید. نیازی به واگذاری حیوان و جداشدن از او نیست؛ فقط فضای مناسبی برای نگهداری از آن انتخاب کنید و بر سر میزان مراقبت و زمانی که به آن اختصاص می‌دهید، با همسرتان به توافق برسید.


منبع: چطور

با کسی که خود را دانای کل می‌داند چطور رفتار کنیم؟

آیا کسی را می‌شناسید که خود را دانای کل بداند؟ این افراد نظر مخالف خود را با صدای رسا و با لحنی مغرورانه بیان می‌کنند و به‌احتمال زیاد هرگز نشنیده‌اید که کلمه «نمی‌دانم» را به زبان بیاورند. معاشرت با این افراد بسیار سخت و خطرناک است، زیرا اگر مراقب سلامت روان خود نباشید، احتمال دارد به شما آسیب بزنند. در این مقاله، روش‌هایی کاربردی و مؤثر برای مواجهه با این افراد را مطرح می‌کنیم. با ما همراه باشید.
دانای کل کیست؟

همه ما یکی را می‌شناسیم که فکر می‌کند همه چیز را می‌داند در حالی که دانش و توانایی‌های واقعی خود را در نظر نمی‌گیرد. این افراد تمایل دارند مکالمه را کاملا در دست بگیرند؛ نظرات دیگران را نادیده می‌گیرند و بدون در نظر گرفتن جوانب مختلف تصمیم می‌گیرند. آنها طوری رفتار می‌کنند که انگار همه‌جا بوده‌اند و همه‌چیز را تجربه کرده‌اند و برای هر مسئله‌ای راه‌حلی دارند. کارشناسان به چنین افرادی دانای کل می‌گویند.

زندگی با کسی که خود را دانای کل می‌داند بسیار دشوار است. این افراد شنوندگان خوبی نیستند و با هر چیزی مخالفت می‌کنند تا حرف خود را به کرسی بنشانند. بعضی از آنها حتی رفتاری پرخاشگرانه و بی‌رحمانه دارند و با قلدری اطرافیان خود را آزار می‌دهند.
آیا دانای کل بودن نشانه بیماری روانی است؟

برخی از افراد ممکن است برای مخفی‌کردن احساس ناامنی یا جبران شکست‌های گذشته‌شان نقاب دانای کل بزنند. آنها می‌خواهند با این کار ضعف‌های شخصیتشان را پنهان کنند و در محیط اجتماعی انسانی آگاه و موفق به نظر برسند. گاهی هم افرادی که خود را دانای کل می‌دانند، اختلال شخصیت خودشیفته یا عقده برتری دارند. افراد مبتلا به این بیماری معمولا دیگران را تحقیر می‌کنند تا احساس بهتری به خود داشته باشند. بر اساس راهنمای تشخیصی اختلالات روانی، اگر فردی حداقل ۵ مورد از ویژگی‌های زیر را داشته باشد، ممکن است به این بیماری مبتلا باشد:

  •     نیاز به تحسین بیش از حد دارد؛
  •     درباره هوش و دستاوردها و استعدادهای خود اغراق می‌کند؛
  •     فکر می‌کند منحصربه‌فرد است و فقط افراد خاصی می‌توانند او را درک کنند؛
  •     رفتارهای متکبرانه دارد؛
  •     درباره عقل، زیبایی، قدرت و موفقیت خود فانتزی‌های بزرگی دارد؛
  •     فکر می‌کند مستحق جایگاهی بسیار بالاست؛
  •     انتظار دارد دیگران با او رفتار ویژه‌ای داشته باشند و از او اطاعت کنند؛
  •     به دیگران حسادت می‌کند و فکر می‌کند دیگران به او حسودی می‌کنند؛
  •     از دیگران برای منافع شخصی خود سوءاستفاده می‌کند؛
  •     مایل نیست یا نمی‌تواند با دیگران همدلی کند.


چرا مردم این‌گونه رفتار می‌کنند؟

کسی که خود را دانای کل می‌داند، ممکن است اختلال شخصیت داشته باشد یا صرفا دچار کمبود اعتمادبه‌نفس باشد. طبق تحقیقات، هیچ علت مشخصی برای اختلال شخصیت خودشیفته وجود ندارد. کارشناسان معتقدند که ژنتیک، فشار عصبی و محیط زندگی در دوران کودکی در بروز این اختلال نقش دارند. در سایر موارد هم احساس ناامنی و بی‌کفایتی موجب می‌شود افراد بخواهند ضعف‌های خود را پشت نقاب دانای کل پنهان کنند.
راهکارهای مقابله با این افراد

بودن در کنار افرادی که خود را دانای خود می‌دانند احساسات پیچیده‌ای ایجاد می‌کند. این افراد خود را برتر نشان می‌دهند و باعث می‌شوند ما احساس ناراحتی، عصبانیت، حقارت یا ناامنی کنیم. تعامل با این افراد سخت و طاقت‌فرساست، اما روش‌هایی وجود دارند که بتوانید شرایط را مدیریت کنید و رابطه اثربخش و مفیدی با آنها بسازید.

البته صحبت‌کردن درباره روش‌های برخورد مناسب آسان‌تر از عمل‌کردن به آنهاست. شما برای مهار واکنش‌های خود به زمان و تمرین مداوم نیاز دارید. در ادامه، برخی از روش‌های مواجهه صحیح با چنین افرادی را مطرح می‌کنیم که ممکن است در موقعیت‌های مختلف برایتان مفید باشد.
۱. آرامش خود را حفظ کنید

عصبانیت یکی از احساسات طبیعی انسان است و در بعضی موقعیت‌ها برای ما مفید است، اما اگر با فردی سروکار دارید که خود را دانای کل می‌داند، ممکن است عصبانیت همه‌چیز را بدتر کند. در مواجهه با این افراد سعی کنید آرامش خود را حفظ کنید. این‌طوری می‌توانید مسئله را واضح ببینید و آن را به‌خوبی تحلیل کنید.

قبل از پاسخ‌دادن به هر حرفی، ابتدا فکر کنید. بیشتر مردم شنوندگان خوبی نیستند و وقتی طرف مقابل در حال صحبت است، به او توجه نمی‌کنند و در ذهنشان به پاسخ فکر می‌کنند. تلاش کنید فعالانه گوش دهید، دقیق فکر کنید و سپس پاسخ بدهید. پاسخ حساب‌شده باعث می‌شود احترام بیشتری دریافت کنید و فرصتی برای عیب‌جویی به دانای کل ندهید.
۲. مسئله را شخصی نکنید

درک کنید که رفتار این افراد به شما ربطی ندارد. کسانی که خود را دانای کل می‌دانند با شما مشکل ندارند؛ آنها برای مقابله با احساسات و چالش‌های درونی خود این‌طور رفتار می‌کنند. اگر به الگوی رفتاری آنها در طولانی‌مدت توجه کنید، می‌بینید با همه افراد چنین برخوردی دارند.

برای مقابله با کسانی که خود را دانای کل می‌دانند، مرزهای خود را تعیین کنید. آنها ممکن است به حدومرز شما توجهی نداشته باشند و رفتار خود را تغییر ندهند، اما پس از مدتی که شما روی مرزهای خود پافشاری کنید، ناخودآگاه می‌فهمند که شما شخصیتی قوی دارید و رفتار بهتری از خود نشان می‌دهند.
۳. بحث نکنید

افرادی که خود را دانای کل می‌دانند اعتقاد دارند که همه‌چیز را درباره شما، موقعیت‌های مختلف و کل جهان می‌دانند. آنها در بحث و مناظره ماهرند و فرصتی به دیگران نمی‌دهند که صحبت کنند. به نظر می‌رسد آنها برای هر حرفی پاسخی آماده دارند و یاد گرفته‌اند استدلال‌هایی ظاهرا منطقی مطابق اهداف خود بسازند و در موقعیت‌های مختلف آن را ارائه کنند.

طبیعی است وقتی می‌شنویم فردی حرف نادرستی می‌زند، بخواهیم از خودمان دفاع کنیم اما در برخورد با این افراد بهتر است آگاهانه عمل کنیم و وارد بحث نشویم چراکه آنها شما را در دوری باطل گرفتار می‌کنند و اجازه نمی‌دهند برنده شوید. در این شرایط بهتر است راهی پیدا کنید که با مهربانی و هم‌دردی نظرتان را بیان کنید یا اگر آنها به شما حمله کردند، تحت‌تأثیر قرار نگیرید. از گفت‌وگو خارج شوید و وقتی توهم برتری آنها فروکش کرد، صحبت‌هایتان را ادامه دهید. علاوه‌بر این، می‌توانید به‌جای درگیرشدن در یک مکالمه طولانی، گفت‌وگو را را با یک جمله ساده مانند «از این پیشنهاد شما متشکرم» پایان دهید.
۴. نقاط قوت خود را بدانید

تعامل با کسانی که خود را دانای کل می‌دانند، خسته‌کننده است و انرژی زیادی می‌طلبد. اعتمادبه‌نفس سلاحی مؤثر برای مقابله با این افراد است. اگر سعی می‌کنند شما را تخریب کنند، در این دام گرفتار نشوید. نقاط قوت و توانایی‌هایتان را در ذهن داشته باشید و از آنها کمک بگیرید. علاوه‌بر این، اعتمادبه‌نفس سبب می‌شود هنگام تعامل با این افراد احساس حقارت و بی‌کفایتی نکنید.

فراموش نکنید که رفتار این افراد از احساس ناامنی آنها نشئت می‌گیرد و نمی‌دانند چه تأثیر بدی روی دیگران دارند، بنابراین در برخورد با کسی که خود را دانای کل می‌داند هوشیار و آگاه باشید. بر توانایی‌هایتان تکیه کنید و اجازه ندهید به سلامت روان شما آسیب بزنند.
۵. همدل باشید

سعی کنید در برخورد با کسی که خود را دانای کل می‌داند همدل باشید. این راهکار کمی دشوار به نظر می‌رسد، اما تلاش کنید دیدگاه و موقعیت او را درک کنید. این افراد اغلب از کمبود عزت نفس یا مسئله‌ای شخصی در عذاب‌اند و نقاب دانای کل را برای خود انتخاب کرده‌اند که آزرده نشوند. به‌جای عصبانی‌شدن، آنها را درک کنید؛ از مجادله با آنها بپرهیزید و با همدلی با این افراد سخن بگویید.

به یاد داشته باشید دانای کل شما را احمق یا بی‌سواد فرض نمی‌کند. او به شما احترام می‌گذارد، اما متوجه تفاوت واقعیت با عقیده نیست، بنابراین خونسرد باشید و پاسخ‌های غیرمنطقی آنها را نشنیده بگیرید.
۶. با آمار و مثال صحبت کنید

اگر در جایگاه مدیر وارد جلسه با دانای کل می‌شوید، باید صداقت و صراحت خود را نشان دهید. مشاوران می‌گویند افراد حاضر در جلسه از رفتار مدیر جلسه الگوبرداری می‌کنند؛ بنابراین خوب است جملاتی را بیان کنید که انعطاف‌پذیری شما را نشان دهند و فضای جلسه را صلح‌آمیز نگه دارند. مثلا بگویید: «بیایید ایده‌هایمان را بیان کنیم تا برای این مسئله پاسخ‌های متنوعی پیدا کنیم». این رفتار به تمام افراد فرصت ابراز عقیده می‌دهد و دانای کل نمی‌تواند گفت‌وگو را به دست بگیرد.

اگر هم در حال ارائه موضوعی به مدیر یا کارفرمای خودید، با بیان آمار و دلایل صحبت کنید. به اطلاعات خود مطمئن باشید و قبل از جلسه آنها را بررسی کنید. هرچقدر آمار و اطلاعات دقیق‌تری داشته باشید، دانای کل فرصت کمتری برای مداخله در صحبت‌هایتان خواهد داشت.
۷. شوخ‌طبع بمانید

کسانی که خود را دانای کل می‌دانند رفتار تدافعی و تهاجمی دارند. بدترین کاری که در برابر آنها می‌توانید انجام دهید، ایجاد احساس خطر برای آنهاست. صحبت‌کردن با طعنه و کنایه احساس ترس را تداعی می‌کند و تأثیری منفی بر مکالمات شما خواهد داشت. در عوض یک نفس عمیق بکشید، لبخند بزنید و با شوخ‌طبعی گفت‌وگو را ادامه دهید. شوخ‌طبعی نشان‌دهنده صمیمیت و دوستی بین افراد است و در موقعیت پرتنش فرد را خلع سلاح می‌کند.
۸. سؤال بپرسید

دانای کل از مخالفت و بیان دیدگاه‌های انتقادی لذت می‌برد. اگر این موقعیت برای شما آزاردهنده است، با پرسش‌هایی او را به چالش بکشید. این کار او را مجبور می‌کند که قبل از صحبت‌کردن کمی فکر کند و پاسخ غیرمنطقی ندهد. وقتی با کسی حرف می‌زنید که خود را دانای کل می‌داند، محترمانه از او سؤال بپرسید. مثلا بپرسید چرا معتقد است که چیزی درست است یا منابع خود را از کجا پیدا کرده‌. پرسیدن سؤالات اصولی و دقیق به‌مرور به آنها می‌آموزد که قبل از صحبت‌کردن، باید منابع و دلایل معتبری برای گفته‌هایشان پیدا کنند.
۹. بازخورد سازنده ارائه کنید

شاید باورتان نشود، اما دانای کل از تأثیر منفی رفتارش بر دیگران بی‌خبر است. همیشه به نظر می‌رسد این افراد اعتمادبه‌نفس زیادی دارند اما اغلب از احساس ناامنی و بی‌کفایتی رنج می‌برند. اگر رفتار دانای کل شما را آزار می‌دهد، بهتر است او را به نوشیدن یک فنجان قهوه یا جلسه‌ای خصوصی دعوت کنید و در فضایی آرام و امن، احساس خود را به او بگویید. در بیان احساسات خود صادق باشید و عزت نفس او را هدف نگیرید. مثلا می‌توانید بگویید: «بعضی اوقات برای من سخت است که نظرم را بیان کنم، چون خجالتی هستم و نمی‌توانم صحبت دیگران را قطع کنم. آیا می‌توانی کمی صبر کنی تا صحبتم تمام شود و بعد نظراتت را بگویی؟»

در جلسات نیز می‌توانید از این تکنیک استفاده کنید. اگر کسی که خود را دانای کل می‌داند وارد مکالمه شما شد، می‌توانید صریح و مؤدبانه درخواست خود را بیان کنید. مثلا بگویید: «من برای نظرات شما احترام زیادی قائلم، اما در حال حاضر منظور دیگری دارم. آیا می‌توانید فقط در مورد این موضوع بخصوص نظرات‌تان را بگویید؟»
۱۰. رابطه خود را محدود کنید

اگر تمام روش‌های قبل را امتحان کردید و همچنان به نتیجه‌ای نرسیدید، رابطه خودتان را با دانای کل محدود کنید. چنین افرادی را بیرون دعوت نکنید، به مکان‌های موردعلاقه‌شان سر نزنید و پاسخ تماس‌های تلفنی غیرضروری آنها را ندهید. شاید فکر کنید این رفتار ظالمانه و دور از ادب است، اما فراموش نکنید که سلامت روان شما از همه‌چیز مهم‌تر است.

اگر همکاری دارید که خود را دانای کل می‌داند، شرایطتان سخت‌تر است، چراکه نمی‌توانید به‌راحتی از معاشرت با او اجتناب کنید. در این حالت، می‌توانید وانمود کنید که صدایشان را نمی‌شنوید یا مؤدبانه لبخند بزنید و سکوت کنید. علاوه‌بر این، می‌توانید با جملاتی کوتاه موضوع گفت‌وگو را تغییر دهید یا به آنها اجازه ندهید خیلی صحبت کنند.
سخن آخر

معاشرت با افرادی خود را دانای کل می‌دانند انرژی زیادی از شما می‌گیرد و ممکن است رفتار بد آنها تا مدت‌ها شما را آزار دهد. فراموش نکنید که سلامت روان شما مهم‌تر از هر رابطه اجتماعی است و باید با روشی مناسب با این افراد صحبت کنید تا در دامشان گرفتار نشوید.


منبع: چطور