استرس و اضطراب را میتوان یک واکنش طبیعی بدن در برابر موقعیت خطر دانست. هرچند این دو اصطلاح در اکثر مواقع با هم به کار برده میشوند و بیانگر نوعی ترس و دلهره هستند، اما از لحاظ روانشناسی تفاوت استرس و اضطراب بسیار زیاد است.
همه ما حداقل یکبار احساسات و افکار ناخوشایند را تجربه کردهایم. لحظاتی که نمیدانیم حال بدمان ناشی از استرس است یا اضطراب شدید، و اینکه باید برای هر یک از این احساسات چه کاری انجام دهیم. درست زمانی که درگیر کلافگی کار یا ترس از درست انجام ندادن بخشی از مسئولیتهای خود شدهاید، استرس و اضطراب تمام موقعیتهای مختلف زندگی شما را تحت شعاع قرار میدهد.
هر دوی این احساسات منفی هستند و علیرغم اینکه بین مردم به صورت مشترک شناخته میشوند، تفاوتهای زیادی دارند. تا جاییکه در برخی مواقع استرس متعادل میتواند میزان هوشیاری، تمرکز و آماده بودن فرد برای مقابله با تهدید را افزایش دهد.
استرس چیست؟
زمانی که تغییرات جدیدی در زندگی ایجاد میشود و شرایط ما را تحت شعاع قرار میدهد، بسیار طبیعی است که مغز واکنش متفاوتی نشان دهد. یکی از اهداف اصلی مغز انسان جلوگیری از خطر و حفظ جان است. بنابراین وقتی که در موقعیت خطر قرار میگیرید با علائمی همچون بالا رفتن ضربان قلب مواجه میشوید تا بدن به فکر راهکاری برای فرار از آن موقعیت باشد.
در واقع باید گفت استرس همان واکنش طبیعی بدن در برابر شرایط جدید است. از همین رو میتوان فهمید استرس به خودی خود چیز بدی نیست. اگر اشخاص همیشه آسوده خاطر باشند و در موقعیتهای حساس هیچ واکنشی نشان ندهند، بقای انسان به خطر میافتد.
استرس نوعی واکنش طبیعی بدن در برابر شرایط جدید و نگران کننده است
علائم و نشانههای استرس
استرس طیف وسیعی از علائم جسمی و روانی را در بر میگیرد که اصلیترین نشانههای آن عبارتند از:
استرس با مجموعهای از علائم جسمی و روانی همچون بالا رفتن ضربان قلب، تنش عضلانی، مشکلات خواب، سردرد، مشکلات گوارشی، احساس بیقراری، دلشوره مداوم و کاهش اشتها همراه است.
اضطراب چیست؟
اضطراب یک احساس ترس، نگرانی یا ناراحتی شدید است که لزوما بر اثر تجربه یا لمس محرک خاصی ایجاد نمیشود. به عنوان مثال شما با دیدن یک موقعیت دلهرهآور دچار استرس و بالا رفتن ضربان قلب شدید. این واکنش طبیعی بوده و پس از مدت کوتاهی برطرف میشود. اما در احساس اضطراب شما پس از گذشت روزها و حتی ماهها همچنان با یادآوری آن خاطره دچار ترس و نگرانی غیر قابل کنترلی خواهید شد.
علائم و نشانههای اضطراب
نشانههای اضطراب و استرس شباهتهای زیادی دارند. اما مهمترین علائمی که نشان دهنده اضطراب هستند عبارتند از:
نشانههای اضطراب و استرس شباهتهای زیادی دارند، اما علائمی همچون احساس سوزن سوزن شدن، بیحسی، کسلی شدید، گیجی، مهمغزی و احساس
عذاب قریبالوقوع مشخصا در افراد مضطرب دیده میشود.
تفاوت استرس و اضطراب چیست؟
استرس و اضطراب واکنش طبیعی بدن ما نسبت به موقعیت خطر یا فرار هستند که مرز باریکی بین آنها وجود دارد. در صورتی که احساس خطر کنید سریعا بدن هورمون استرس ترشح میکند. این هورمون باعث بالا رفتن ضربان قلب شده و خون بیشتری به اندامهای مختلف بدن میرساند.
اینجاست که بدن شما مواد مغذی فراوانی در خون آزاد میکند تا بتواند انرژی مورد نیاز را به قسمتهای مختلف برساند. از همین رو حواس پنجگانه اکثر افراد در چنین موقعیتی هوشیارتر عمل میکند. اضطراب پاسخی به احساس استرس است.
در واقع اصلیترین تفاوت استرس و اضطراب را باید در وجود یک محرک خاص دانست. استرس معمولا به دلیل یک تغییر جدید یا موقعیت خاص ایجاد میشود و پس از اینکه آن وضعیت برطرف شد استرس هم از بین خواهد رفت.
البته نمیتوان گفت استرس همیشه کوتاه مدت است، بلکه استرس مزمن و طولانی مدت به استرسهایی گفته میشود که به دلیل فشارهای زیاد همچون قرار گرفتن در موقعیت کاری سخت یا اختلافات خانوادگی بروز پیدا میکند.
در تفاوت استرس و اضطراب باید بگوییم که اضطراب به نوعی نقطه مقابل استرس است و برای بروز پیدا کردن به محرک خاصی نیاز ندارد. احساس اضطراب همیشه با نگرانیهایی همراه است که در صورت برطرف شدن عامل استرسزا باز هم از بین نمیرود.
مواردی همچون احساس سوزن سوزن شدن، مهمغزی، بیحسی، کسلی و احساس عذابی نزدیک از نشانههای اضطراب محسوب میشوند و لزوما به محرک خاصی نیاز ندارند. در صورتی که علائم استرس به دلیل وجود تغییر یا محرک خاصی ایجاد خواهند شد و با تنش عضلانی، تعریق شدید، بالا رفتن ضربان قلب،
عصبانیت، تحریک پذیری، کاهش اشتها، دلشوره مداوم، سردرد، سرگیجه، احساس بیقراری یا حالت تهوع همراه هستند.
امکان تبدیل استرس به اضطراب و برعکس آن وجود دارد؟
با وجود تفاوت استرس و اضطراب اما میتوان ارتباط نزدیکی بین این دو احساس پیدا کرد. امکان اینکه استرس در برخی مواقع به اضطراب تبدیل شود، وجود دارد.
به عنوان مثال شما هدف نسبتا بزرگی برای آینده خود در نظر گرفتهاید. بهطور طبیعی در مورد رسیدن به آن حرکت بزرگ در آینده استرس دارید، اما گاهی اوقات ممکن است متوجه شوید بدون وجود چیز خاصی عصبی شدهاید و دلهره شدیدی پیدا کردهاید. بنابراین میتوان گفت استرس واکنش بدن به یک تهدید و اضطراب واکنش بدن به احساس استرس است.
مدیریت و درمان
برای تشخیص تفاوت استرس و اضطراب لازم بود که تا حدی هر یک را بشناسیم و علائم مشخص آنها را بدانیم. حال پس از شناخت این دو احساس باید به کمک استراتژیهای درست آنها را مدیریت یا درمان کنیم.
تکنیکهایی برای مدیریت
در زیر با مفیدترین راهکارها برای مدیریت استرس و اضطراب آشنا میشوید:
1. استراتژیهای آرامشبخش
چنانچه شما درگیر استرس و اضطراب هستید، میتوانید به کمک راهبردهای تمدد اعصاب با این دو احساس کنار بیایید. راهبردها عبارتند از:
2. ورزش کردن
فعالیت بدنی یکی از راهکارهای بسیار مفید برای کاهش استرس و اضطراب محسوب میشود. شما میتوانید فعالیتهای مختلف همچون پیادهروی، دوچرخه سواری، دویدن و یا انجام حرکات سیال مثل یوگا را انتخاب کنید. این تمرینات و حرکات در ایجاد احساس آرامش کمک بزرگی میکنند.
3. صحبت کردن
در مورد نگرانیها، ترسها و دغدغههای خود به صورت، رودررو، تلفنی یا اینترنتی صحبت کنید. حرف زدن در خصوص دل مشغولیها به کاهش استرس و اضطراب کمک بزرگی میکند. شما میتوانید با یک دوست، همکار، اعضای خانواده و فردی که به آن اطمینان دارید صحبت کنید، اما یادتان باشد همیشه بهترین گزینه مراجعه به مشاور و روانشناس است.
4. خود مراقبتی
شما باید مراقب ذهن و بدن خودتان باشید و در صورتی که لازم بود برای بهبودی بیشتر اقدام کنید. در واقع شما باید:
استفاده از راهکارهای آرامشبخش، ورزش کردن، صحبت کردن و خودمراقبتی از استراتژیهای مفید و کاربردی در مدیریت استرس و اضطراب بهشمار میآیند.
روشهای درمانی
در زیر با روشهای درمانی استرس و اضطراب آشنا میشوید:
1. درمان شناختی رفتاری
در این روش میتوانید افکار اضطرابی خود را بشناسید و آنها را به یک فکر مثبت تبدیل کنید.
2. مواجهه درمانی
در این روش به صورت تدریجی در موقعیت اضطرابآور قرار میگیرید تا ترس شدید شما از بین برود.
3. دارو درمانی
در مواقع حاد ممکن است روانپزشک برای کنترل اضطراب شما داروهایی همچون دیازپام، لورازپام یا سرترالین تجویز کند. این روش معمولا به دلیل ایجاد وابستگی بسیار کوتاه مدت خواهد بود.
از روشهای درمانی استرس و اضطراب باید به درمان شناختی رفتاری، مواجهه درمانی و دارو درمانی اشاره کرد.
چه زمانی به پزشک مراجعه کنیم؟
استرس و اضطراب همیشه چیز بدی نیست. اما اگر پس از انجام تمامی راهکارها و استراتژیهای موجود برای مدیریت یا مقابله با استرس و اضطراب احساس کردید پاسخ مناسبی دریافت نمیکنید، یا اینکه متوجه شدید با وجود تفاوت استرس و اضطراب باز هم این دو احساسات بر خلقوخو یا عملکرد شما در زندگی روزانهتان تاثیر زیادی گذاشته است، حتما به متخصص سلامت روان مراجعه کنید.
روانشناس و روانپزشکان به شما کمک میکنند تا از آنچه را که تجربه میکنید درک بهتری داشته باشید و ابزارهای مقابلهای در اختیارتان قرار میدهند. آخرین دادهها و تحقیقات نشان دهنده آن است اکثر افرادی که در طول زندگی خود دچار استرس و اضطراب بودهاند در بلند مدت به اختلالات زیرمجموعه آن همچون اختلالات اضطرابی و اختلال اضطراب فراگیر مبتلا میشوند.
روانپزشکان و متخصصان این حرفه با مشاهده علائمی همچون نگرانی بیش از حد و غیرقابل کنترل که ممکن است فرد حدود 6 ماه از سال درگیر آن باشد و دچار علائم فیزیکی مختلفی شود از وجود اختلالات اضطراب فراگیر مطمئن خواهند شد.
به طور کلی علائم هشداردهندهای که باید مراقب آنها باشید عبارتند از:
سخن پایانی
استرس و اضطراب واکنش طبیعی بدن به موقعیت نگران کننده و تهدیدآمیز است. تفاوت استرس و اضطراب همچون یک مرز باریکی است که باعث میشود هر یک علاوه بر نشانههای مشابه، علائم مشخص خودشان را داشته باشند. در صورتی که استرس و اضطراب بر افراد غلبه کند امکان تبدیل شدن به استرس مزمن و اختلال اضطراب فراگیر وجود دارد.
منبع: درمانکده
2 کلمه وجود دارد که هر جایی صحبت از هر موفقیت یا شکستی باشد، همواره به طریقی خود را نشان میدهند؛ «شانس» و «تلاش».
شانس «lucky» ریشه عمیقی در باور بسیاری از افراد در سراسر جهان دارد. این مفهوم باعث شده گربههای سیاه را بد شگون و رد شدن از زیر نردبان و شکستن آینه را عامل بدبختی بدانیم.
حتی شاید خود شما هم از آن دسته افرادی باشید که معتقدند همراه داشتن فلان دستبند یا پوشیدن یک تیشرت خاص در هنگام رفتن به یک جای خاص یا برای انجام یک کار مهم، برایشان شانس میآورد.
حال سوال اینجاست که آیا شانس واقعا یک مفهوم حقیقی است یا صرفا زاییدهی ذهن بشر است تا موفقیتها و شکستهای خود (یا دیگران) را به گردن یک عامل خارجی بیندازد؟
شانس چیست؟
ممکن است شما خود را بد شانس یا خوش شانس بدانید اما دقیقا چه چیزی سبب شده این مفهوم تا این حد در زندگی ما پررنگ باشد؟
میتوان گفت چیزی که اکثر مردم آن را شانس مینامند حاصل شکار موقعیتهای خوب است. این هم بیشتر به رفتار خود افراد و نگرش آنها باز میگردد تا یک اتفاق تصادفی!
بدون شک هیچکس انکار نمیکند که گاهی اوقات دیدن شخصی به طور اتفاقی یا برنده شدن در یک قرعه کشی و غیره میتواند مسیر زندگیمان را بدون داشتن هیچ برنامهی قبلی، تغییر بدهد.
ولی اگر با دقت به عمق این موارد نگاه کنیم، رد و نشانی از فعالیتهایی را خواهیم دید که سبب به دست آوردن آن موقعیت خاص شدهاند. همچنین به هر حال میتوان دیدن اتفاقی آن شخص را شانس نامید، ولی اینکه از این موقعیت استفاده کنید یا نه دیگر به شانس ربطی ندارد.
نسیم نیکلاس طالب در این کتاب ارزشمند نشان میدهد که مفاهیمی چون شانس، تصادفیبودن و احتمالات چه نقشی در زندگی انسان دارد.
خوش شانسی و بد شانسی
ریچارد وایزمن، روانشناس و نویسنده، تمام دوران کاری خود را صرف مطالعهی این مفهوم و درک ما از آن کرده است. او پس از سالها تحقیق و پژوهش در این زمینه، دریافت که شانس کاملا به نحوهی نگاه کردن ما به زندگی بستگی دارد.
افرادی که خود را خوش شانس میدانند، کسانی هستند که وقتی اتفاقی برایشان میافتد، از زاویهی درستی به آن نگاه میکنند.
آنها به خوبی میدانند که چطور از موقعیتهایی که پیش روی آنها قرار میگیرد استفاده کنند. پس اینطور نیست که همواره باران اتفاقات خوب بر سر و رویشان ببارد. آنها فقط خیلی خوب میدانند که از چه زاویهای به دنیا و زندگی خود نگاه کنند.
پژوهشهای وایزمن شامل دهها مصاحبه و آزمایش تحقیقاتی میشود که در آنها به دنبال اثبات این موضوع بوده است که خوشبختی از درون افراد سرچشمه میگیرد. تحقیقات او نشان میدهد که شانس به طور شگفتانگیزی به نگرش و شیوهی رفتار افراد بستگی دارد.
وقتی آن دستبند یا تیشرت خاص را به همراه خود دارید، نگرش مثبتتری دارید. باور دارید که به همراه داشتن این وسیلهی خاص میتواند شما را به خواستهتان برساند.
این در حالی است که آن وسیله نیست که شما را به مراد دلتان میرساند، بلکه همین نگرش مثبتی است که آن وسیله برای شما ایجاد میکند.
وایزمن در یکی از آزمایشات خود افرادی که خود را خوش شانس و بد شانس میدانستند را از هم جدا کرد.
این دستهی افراد خوش شانس بودند که اغلب، پیام نه چندان پنهان موجود در صفحهی دوم روزنامه را پیدا میکردند که با حروف درشت نوشته شده بود «شمارش را متوقف کنید. در این روزنامه ?? عکس وجود دارد».
بدیهی است که در این پژوهش فرصت یکسانی برای افراد در نظر گرفته شده بود اما از بین کسانی که خود را بد شانس میدانستند، تعداد کمتری موفق به پیداکردن آن پیام شدند.
در این پژوهش مشخص شد که آن دسته از افرادی که به جای غرق شدن در تفکرات منفیِ مربوط به احتمال شکست، ذهنِ بازی داشتند، احتمال موفقیتشان بیشتر بود.
شانس در زندگی
اینکه خود را قربانی همیشگی بدشانسی بدانید، ظلمی است که خودتان در حق خودتان مرتکب میشوید.
نگرش اینچنینی بهمرور زمان شما را در خود غرق میکند و اجازه نمیدهد که از موقعیتهای خوبی که سر راهتان قرار میگیرند استفاده کنید.
پس در حقیقت میتوانید منفیگرایی را مثل سمّی بدانید که کمکم درونتان ریشه میدواند و خلاصی از آن سخت و سختتر میشود.
متاسفانه خودآزاری فکری و روحی در جامعهی امروزی بسیاری از افراد را گرفتار خود کرده است.
اگر یک عامل باشد که بتوان بهراحتی آن را موجب بدشانسی دانست، داشتن همین تفکر و نگاه منفی نسبت به خودتان و زندگی است. بدبینی را تمام کنید. باور کنید اولین قدم برای خوش شانس شدن این است که دست از بدبینی بردارید.
هر چقدر هم که دورنمای زندگی تیرهوتار باشد فراموش نکنید که زندگی به خودی خود آنقدرها هم آسان نیست.
شانس یا تلاش؟
پس شانس و سختکوشی ? روی یک سکه هستند اما الان میدانیم که تعریفی که از شانس ارائه میکنیم همان داشتن نگرش مثبت و استفاده از فرصتها است.
بدون شک نمیتوان انکار کرد که برخی مواقع اتفاقات خوب یا بد بدون هیچ پشتوانهی قبلی رخ میدهند.
اما این نمیتواند باعث شود که جریان زندگی خود را صرفا به دست شانس و اقبال بسپاریم. شانس میتواند مکمل تلاشهای ما برای ساخت موقعیتهای زندگیمان و داشتن یک نگرش مثبت و سازنده باشد.
هر چند شاید برایتان جالب باشد بدانید که روشهایی برای تقویت شانس وجود دارد. در واقع این روشها به شما کمک میکنند تا احتمال پیشامدهای مثبت را برای خود بالا ببرید. شاید هم بتوان گفت با این روشها، شانس را گول میزنیم!
راههای تقویت شانس
احتمالا این عبارت را گفته یا شنیده باشید که «امروز روز شانسمه». نکته اینجاست که با فرمولی که گفته شد هر روز، روز شانستان خواهد بود.
علاوه بر داشتن نگرش مثبت کارهای دیگری هم هستند که میتوانند برای شکار موقیتهای خوب زندگی برایتان مفید باشند.
یکی از روشهایی که میتوانید برای تقویت شانس از آن استفاده کنید شبکه سازی است. یعنی موقعیت فعلی خود را بسط دهید تا بتوانید احتمالاتی را به وجود آورید که ممکن است به نتایج مثبتی ختم شوند.
مثلا میتوانید شبکهی دوستان و آشنایان خود را گسترش دهید. اتفاقا ثابت شده است که داشتن یک گروه بزرگ و متنوع از دوستان و آشنایان یکی از بهترین روشهایی است که بارها و بارها سبب کسب موفقیتهای شغلی شده است.
کتابها و مقالات بسیاری هستند که میتوانند در زمینهی تقویت روابط اجتماعی برایتان مفید باشند.
برای مثال سعی کنید عادتهای خوبی برای خود بسازید. داشتن عادتهای مثبت کمک میکند تا از برنامه روزانه خود حس خوبی بگیرید.
همین داشتن حس خوب به خودتان و تلاش برای رشد فردی تاثیرات مثبت بسیاری برایتان خواهد داشت.
همین که دارید این مقاله را میخوانید یعنی قدم مثبتی در این مسیر برداشتهاید. پس با قدرت ادامه دهید.
گاهی اوقات هر کاری هم که میکنید بعضی روزها پر از اتفاقات بد هستند. شاید خیلی سخت به نظر برسد که این روزها را نجات دهید اما حداقل میتوانید با کارهای هرچند کوچک، کمی حال خود را بهتر کنید.
خود را بلد باشید و بدانید که چه چیزهایی حالتان را خوب میکند.
مطالعه یکی از بهترین روشهایی است که میتواند در تقویت شانس اثرگذار باشد. مطالعه کردن سبب میشود تا اطلاعات زیادی چه در حوزه کاری خود و چه به عنوان اطلاعات عمومی داشته باشید. همین داشتن دانش بالا کمک میکند تا همیشه در هر جمعی و در برخورد با افراد مختلف حرفی برای گفتن داشته باشید.
مطالعه هم خود به تنهایی اهمیت دارد و هم میتواند برای پیشرفت در هر یک از مواردی که گفته شد به شما کمک کند. از تلاش برای توسعهی فردی گرفته تا ساختن یک زندگی شادتر و داشتن روابط اجتماعی بهتر و غیره.
سخن آخر
امیدوارم با گفتن این حرفها تصور نکنید که یک سخنران انگیزشی مقابلتان نشسته و سعی دارد شما را قانع کند که باید مدام لبخند بزنید و همیشه کار کنید تا به موفقیت برسید. نه!
هر چند نمیتوان انکار کرد که گاهی صرفا یک موقعیت کاملا اتفاقی به شکست یا موفقیتی بزرگ ختم میشود. اما در نظر داشته باشید که موفقیت، حاصل حال خوب خودتان و تلاشهایی است که برای داشتن زندگی بهتر انجام میدهید.
منبع: بوکاپو
قبل از هرچیز اجازه دهید سوالی از شما بپرسیم؛ شما چهقدر برای خود ارزش قائل هستید؟ هیچکس قرار نیست پاسخ شما را بشنود پس پیشنهاد میکنیم با خودتان روراست باشید!
پاسخی که میدهید، تا حدی میتواند میزان عزت نفس شما را مشخص کند، اگر فکر میکنید آنطور که باید عزت نفس ندارید و برای رسیدن به آن احتیاج به تلاش دارید
معرفی کتاب هایی برای عزت نفس
اجازه دهید قبل از آنکه به معرفی کتاب بپردازیم تعریف مختصری از عزت نفس ارائه دهیم؛ عزت نفس را میتوان نحوه ارزشگذاری و درک ما از خود تعریف کرد.
مجموعه عقاید و باورهای ما نسبت به خودمان که تغییر آن هم ممکن است دشوار باشد، بهعنوان عزت نفس ما تعریف میشود. در ادامه برخی از مولفههای مهم عزت نفس را با هم مرور میکنیم:
در ادامه به معرفی کتاب هایی برای عزت نفس میپردازیم؛ کتابهایی که میتوانند به شما کمک کنند تا قدمهای بزرگی در راه افزایش عزت نفس خود بردارید.
کتاب شش ستون عزت نفس که از پرطرفدارترین کتابهای بوکاپو است، راهکارهایی عملی برای افزایش و تقویت عزت نفس ارائه میدهد.
ناتانیل براندن نویسنده? این کتاب ارزشمند، رواندرمانگر و نویسندهای است که عمده شهرت خود را بهدلیل فعالیتهای اثربخشش بر مبحث حرمت نفس و عزت نفس به دست آورده است.
این شش ستون عبارتاند از:
اپرا وینفری نویسنده این کتاب، یکی از موفقترین زنان جهان است و نامش در بین فهرست قدرتمندترین افراد جهان قرار دارد. او در این کتاب که برگرفته از داستان زندگی افراد موفق است، از خواننده میخواهد که یکبار برای همیشه مسیر درست زندگیاش را انتخاب کند.
یکی از داستانهای این کتاب درباره سارا است؛ نویسندهای که پس از آنکه نامش از فهرست نویسندگان پرفروش حذف شد، به افسردگی دچار شد.
او سعی کرد با خریدهای لوکس آن حس بیکفایتی و بیارزشی را که در خود احساس میکرد بپوشاند؛ زیرا برداشت نادرستی از موفقیت و عزت نفس داشت. عزت نفس به این معناست که بدانیم ما چیزی فراتر از اتوموبیل، خانه و جایگاه شغلیمان هستیم.
برای اینکه با داستان سارا و افراد دیگر آشنا شوید و معنای عزت نفس و موفقیت را از زبان آدمهای متفاوتی در جهان بشنوید، خلاصه کتاب راه روشن است را در بوکاپو از دست ندهید. این کتاب به ما کمک میکند زمزمه زندگی را بشنویم و مسیر درست زندگی خود را کشف کنیم.
احساساتی مثل عزت نفس و ارزشمندی از درون ما نشأت میگیرند و ما برای اینکه بتوانیم این احساسات را در خود بسازیم، میتوانیم از قانون بزن قدش استفاده کنیم.
این عادت شاید یک عادت کوچک ساده بهنظر بیاید، اما در حقیقت به ما کمک میکند تا عشق و حمایت بیشتری را نصیب خود کنیم.
مل رابینز نویسنده این کتاب معتقد است وقتی با خودتان محترمانه رفتار میکنید، کارهای محترمانهای نیز انجام میدهید و وقتی برای خودتان ارزش قائل هستید کارهای ارزشمندی را از سر میگیرید.
این قانون به شما کمک میکند برای خود ارزش و احترام بیشتری قائل شوید و همین امر منجربه افزایش عزت نفس شما میشود.
اگر دوست دارید با این قانون ساده اما موثر تغییراتی مثبت در زندگی خود ایجاد کنید، خلاصه کتاب «بزن قدش این یه قانونه» در بوکاپو موجود است. نکات ارزشمند این کتاب را به هیچ عنوان از دست ندهید.
انسان معاصر چگونه میتواند عزت نفس و اعتمادبهنفس داشته باشد؟ امی کادی در این کتاب به این سوال پاسخ میدهد و به ما یاد میدهد تا چگونه با استفاده از زبان بدن جسورتر و با عزت نفس بیشتر رفتار کنیم.
شاید با خودتان فکر کنید زبان بدن ارتباط چندانی به عزت نفس ندارد، اما امی کادی در این کتاب از اثرات شگفتانگیز زبان بدن بر رویکرد ذهنی و رفتاری صحبت میکند و معتقد است قدرت حضور زمانی خودش را نشان میدهد که ما در درونمان احساس قدرتمندبودن داشته باشیم.
با مطالعه این کتاب ما درک میکنیم که رسیدن به بهترین حالت خودمان نیاز به یک جستجوی معنوی بزرگ یا یک تحول غیرعادی درونی ندارد. امی کادی به ما میگوید اگر زبان بدنمان را اصلاح کنیم، عزت نفس هم بیشتر میشود.
در آخر
افزایش عزت نفس تاثیر مستقیمی بر افزایش موفقیت ما در زندگی دارد. ما اگر ارزش خود را بدانیم، هم در روابط و دوستیهایمان آدمهای درستتری را انتخاب میکنیم و هم در زندگی شغلی و حرفهای خود میتوانیم با اعتماد به خود و تواناییهایمان به درجات بالاتری برسیم.
منبع: بوکاپو
«همه به من میگویند خیلی خودخواه هستم؛ ولی تنها کاری که من میکنم این است که خودم را همیشه در اولویت قرار میدهم. مگر این کار چه ایرادی دارد؟ اصلاً تفاوت خودخواهی و دوست داشتن خود در چیست؟»
برخی از افراد زمانی که به خودشان عشق میورزند، فکر میکنند دچار خودخواهی شدهاند و برخی هم خودخواهی خود را عشق به خود تفسیر میکنند.
تفاوت خودخواهی و دوست داشتن خود
از کجا باید بفهمیم که آدم خودخواهی هستیم یا فقط خودمان را خیلی دوست داریم؟
احتمالاً کسی دوست ندارد یک انسان خودخواه شناخته شود؛ اما گاهی مرز بین همه چیز آن قدر محو میشود که نمیتوان بهدرستی تشخیص داد.
برای این که تفاوت خودخواهی و دوست داشتن خود را بفهمید، باید ابتدا به تعریف هر یک از آنها بهطور جداگانه بپردازیم.
دوستداشتن خود به چه معنی است؟
عشق به خود یعنی این که به خودتان، نیازها و خواستههایتان احترام میگذارید و از خودتان قدردانی میکنید. این احساسی که به خودتان دارید، به هیچ عاملی از بیرون وابستگی ندارد.
برای مثال دوستداشتن خود به این بستگی ندارد که دیگران درباره شما چه فکری میکنند یا این که شما در گذشته چه کارهایی انجام دادهاید.
زمانی که به خودتان عشق میورزید، یعنی از خودتان چه از نظر جسمی و چه از نظر عاطفی مراقبت میکنید. در این حالت شما در زندگی انتخابهایی خواهید داشت که به نفع شماست؛ حتی اگر این انتخابها آن چیزی نباشد که دیگران برای شما میخواهند.
خودخواهی چیست؟
برای آن که تفاوت خودخواهی و دوست داشتن خود را بهتر متوجه شوید، باید با تعریف خودخواهی نیز آشنا شوید. خودخواهی یعنی نیازهای خود را نسبتبه دیگران در اولویت قرار میدهید.
این مسئله میتواند به عدم همدلی نسبتبه دیگران منجر شود. از آنجایی که افراد خودخواه بیش از آنکه به دنبال حمایت دیگران باشند، بهدنبال رسیدن به خواستههای خود هستند، در اغلب اوقات نمیتوانند روابط سالمی با دیگران داشته باشند.
۸ تفاوت خودخواهی و دوست داشتن خود
میخواهید خودخواه نباشید؟ راهنمای زیر را دنبال کنید تا بفهمید آیا رفتارهای شما ناشی از عشق به خود است یا بهدلیل خودخواهی است.
۱. مراقبت از خود یا بهرهبردن از دیگران
در اولین تفاوت خودخواهی و دوست داشتن خود میخواهیم به یک نکته مهم اشاره کنیم. زمانی که خودتان را دوست دارید، به نیازهایی که دارید، رسیدگی میکنید؛ در عین حال نیازهای دیگران را نیز فراموش نمیکنید.
عشق به خود یعنی این که:
کسی که خودخواه است بدون آن که به دیگران فکر کند، فقط به این میاندیشد که چگونه میتواند به خواستههایش برسد، بدون آن که به تأثیر آن روی دیگران اهمیت دهد.
یک شخص خودخواه ممکن است بدون در نظر گرفتن احساسات دیگران تصمیماتی بگیرد که اثراتی منفی روی دیگران بگذارد. یک شخص خودخواه معمولاً بهعنوان یک شخص فریبکار و پرتوقع شناخته میشود.
۲. تعادل یا اولویت
کسی که خودش را دوست دارد، بین مراقبت از خودش و دیگران تعادل برقرار میکند؛ اما کسی که خودخواه است فقط خودش در اولویت قرار دارد.
اگر هم فقط دیگران را در اولویت قرار دهید، این هم نمیتواند کار درستی باشد؛ برای مثال اگر پدر یا مادر هستید، نباید خواستههای فرزند خود را همیشه مقدم بر خواستههای خود بدانید.
شما نیاز دارید به خودتان نیز رسیدگی کنید. این مسئله در نهایت به نفع فرزندان شما نیز خواهد بود؛ چون باعث میشود والدین شادتری باشید.
۳. خوشحالکردن خود یا ناراحتکردن دیگران
وقتی همیشه خود را در اولویت قرار میدهید و به دیگران اهمیتی نمیدهید، این مسئله باعث ناراحتی دیگران از شما میشود. این خودخواهی است؛ اما زمانی که به خودتان عشق میورزید، یعنی به شادشدن خود کمک میکنید.
برای این که تفاوت خودخواهی و دوست داشتن خود را بهتر درک کنید، یک مثال میزنیم. فرض کنید از کارکردن خسته شدهاید، اگر یک روز را برای بهبود سلامت روان خود اختصاص دهید، این خودخواهی نیست.
این به شما کمک میکند انرژی بگیرید و کارتان را در روزهای بعد بهتر انجام دهید. این مسئله به سود کارفرمای شما هم خواهد بود.
۴. پذیرش خود یا قضاوت دیگران
تفاوت خودخواهی و دوست داشتن خود در پذیرش یا عدم پذیرش نیز نمایان میشود. کسی که عشق به خود دارد، خودش را همانطور که هست میپذیرد.
او میداند که انسان کاملی نیست و اگر اشتباهی کرد آن را قبول میکند؛ اما کسی که خودخواه است اگر اشتباهی کند، آن را به گردن دیگران میگذارد.
همچنین یک فرد خودخواه بهسرعت دیگران را قضاوت میکند و از آنها ایراد میگیرد.
۵. لذتبردن از تنهایی یا نیاز به تأیید دیگران
عشق به خود یعنی از بودن با خودتان لذت ببرید. شما نیازی ندارید که حتماً در کنار کسی باشید تا احساس خوبی داشته باشید. شما میدانید که تنهایی چیز بدی نیست و حتی میتواند باعث شارژشدن و افزایش انرژی شما شود.
در مقابل کسی که خودخواه است همیشه بهدنبال تأیید دیگران است. مطالعه خلاصه کتاب چگونه از تنهایی لذت ببریم را به کسانی است که میخواهند نگاه جدیدی به تنهایی داشته باشند توصیه میکنیم.
۶. تعیین مرزها یا عبور از مرزها
اگر بخواهیم یکی دیگر از جنبههای تفاوت خودخواهی و دوست داشتن خود را بررسی کنیم، باید به این نکته اشاره کنیم که عشق به خود یعنی این که محدودیتهای خود را میشناسید و به محدودیتهای دیگران احترام میگذارید.
در این حالت اگر بهفرض به تنهایی نیاز دارید، این حق را برای خود قائل میشوید. در مقابل این حق را برای طرف مقابل هم قائلید. درحالیکه اگر خودخواه باشید این فضا را برای دیگران به رسمیت نمیشناسید و ممکن است مدام از دیگران درخواستهای متفاوت داشته باشید؛ بدون آن که خودتان در مقابل به آنها لطفی کنید.
۷. مهربانی یا بیرحمی
تفاوت خودخواهی و دوست داشتن خود تفاوت بین مهربانی و بیرحمی است. عشق به خود باعث میشود اگر شکست خوردید با خودتان مهربانتر باشید. همچنین به شما کمک میکند با دیگران نیز مهربان باشید.
اما اگر خودخواه باشید، نیازهای خود را همیشه نسبتبه دیگران در اولویت قرار میدهید؛ حتی اگر آنها کسانی باشند که از نزدیکان شما هستند یا به کمک شما نیاز دارند. این رفتار از جانب دیگران یک بیرحمی تلقی میشود.
۸. بخشیدن یا نبخشیدن
زمانی که خودتان را دوست دارید، میدانید اگر اشتباهی کردهاید، قرار نیست بارها و بارها تکرار شود. شما میدانید هیچ کس کامل نیست و نقاط قوت و ضعف خود را میشناسید.
شما سعی میکنید خودتان را بهبود دهید تا آیندهای بهتر داشته باشید؛ اما اگر خودخواه باشید، نمیتوانید هیچکسی را ببخشید؛ حتی خودتان را.
شما از کسانی که در گذشته به شما ظلم کردهاند، کینه دارید و آن را رها نمیکنید. شما به جای زندگی در حال یا آینده، در گذشته زندگی میکنید.
چطور خودمان را دوست داشته باشیم؟
حال که با تفاوت خودخواهی و دوست داشتن خود آشنا شدید، باید با راههایی که به شما کمک میکند تا خود را بیشتر دوست داشته باشید، نیز آشنا شوید.
عشق به خود باعث شادشدن شما و داشتن احساس امنیت میشود. دوستداشتن خود باعث میشود به انسان بهتری تبدیل شوید.
رابطهای که با خود دارید، مهمترین و طولانیترین رابطهای است که در کل زندگی خود دارید؛ پس ارزش آن را دارد که برایش زمان بگذارید. برای این که خودتان را دوست داشته باشید، به نکات زیر توجه کنید:
به جای این که تلاش کنید دیگران شما را دوست داشته باشند، خودتان، خودتان را دوست داشته باشید. زمانی که با خودتان مهربانتر باشید، میتوانید روابط سالم و شادتری با دیگران داشته باشید.
همانطور که در بخش قبل از تفاوت خودخواهی و دوست داشتن خود صحبت کردیم، به شما نشان دادیم که عشق به خود، خودخواهی نیست. شما با عشقورزیدن به خود، رابطهای را که با خود دارید، بهبود میبخشید و به دیگران نشان میدهید که چگونه شما را دوست داشته باشند.
شما تنها کسی هستید که تا آخر عمر با خودتان میمانید. سعی کنید از تنهابودن با خود لذت ببرید، به خودتان اعتماد کنید و ویژگیهای خوب خود را بشناسید.
سخن آخر
حال که با تفاوت خودخواهی و دوست داشتن خود آشنا شدهاید، میدانید که اولویتدادن به خود به این معنی نیست که همیشه خودخواه باشید.
اولویتدادن به خود یعنی انتخابهایی که به نفع شماست و شما را خوشحال میکند. بنابراین از اینکه هر چند وقت یکبار خود را در اولویت قرار دهید، هراس نداشته باشید؛ اما مطمئن شوید که در عین حال نیازهای دیگران را نیز در نظر میگیرید.
اگر میخواهید یک زندگی شاد و رضایتبخش داشته باشید، باید به خودتان عشق بورزید. دوستداشتن خود باعث میشود بتوانید خودتان را بپذیرید و به افزایش اعتمادبهنفس و عزت نفس خود کمک کنید. زمانی که خودتان را دوست دارید، احتمالاً با دیگران نیز با مهربانی و همراه با احترام رفتار میکنید.
منبع: بوکاپو
اگر رفتارهای پرخاشگرانه، دزدی، بی احترامی، فرار از خانه و مدرسه و نقض قوانین را در فرزندتان دیدید نشانه های هشدار است که فرزند شما ممکن است به یک فرد جامعه ستیز تبدیل شده باشد.این زنگ خطر را جدی بگیرید و زودتر برای تشخیص و کنترل علائم به یک روانشناس مراجعه کنید.
فرد جامعه ستیز
به چه کسی، فرد جامعه ستیز گفته می شود؟ اختلال شخصیت ضداجتماعی یک مشکل روانی است که در آن فرد احساسات دیگران را براحتی نادیده میگیرد و حق آنها را پایمال می کنند.رفتارهای پرخاشگرانه و بی رحمانه در این بیماران دیده می شود و آنها هیچ احساس گناه یا پشیمانی نسبت به رفتارهای خود ندارند.
این اشخاص نسبت به قانون بی تفاوت هستند و براحتی قوانین را زیر پا می گذارند، دروغ می گویند و رفتارهای خشونت آمیز و زشت انجام می دهند.
افراد مبتلا به این اختلال شخصیت معمولا قادر نیستند مسئولیت های شخصی، مدرسه، کار و خانواده را بر عهده بگیرند و اغلب رفتارهایی مثل فرار از خانه، مدرسه یا محل کار در آنها دیده می شود.
علائم اختلال شخصیت ضداجتماعی
برای تشخیص اختلال شخصیت ضد اجتماعی حتما بایستی به روانشناس مراجعه کنید اما برای آگاهی مخاطبین برخی از علائم و نشانه های فرد جامعه ستیز را بیان می کنیم:
معمولا بزرگسالانی که درگیر این مشکل هستند از سن ۱۵ سالگی علائمی مثل پرخاشگری نسبت به مردم و حیوانات، تخریب اموال، سرقت، نقض قوانین، فریبکاری و … را نشان می دهند.
متاسفانه اختلال شخصیت ضد اجتماعی همیشه با فرد همراه است البته در برخی موارد با افزایش سن و گذر زمان رفتارهای مخرب فرد کاهش می یابد اما مشخص نیست که این مساله بخاطر بالارفتن سن شخص است یا اینکه بخاطر فهمیدن عواقب منفی رفتار ضد اجتماعی.
اما این بدان معنا نیست که این اشخاص نباید برای درمان اقدام کنند چون علائم با درمان به موقع تا حد زیادی بهبود می یابد.
خیلی بعید است این افراد خودشان برای درمان اقدام کنند به همین خاطر اگر چنین علائمی را در دوستان یا نزدیکان خود دیدید بهتر است به آرامی و با زبان خوش به انها پیشنهاد دهید که به یک متخصص روانشناسی مراجعه کنند.
علت اختلال شخصیت ضد اجتماعی
علت بروز این بیماری دقیق مشخص نیست اما محققان معتقدند که عوامل ژنتیکی و محیطی مثل آزار جسمی و جنسی در کودکی و داشتن والدین الکلی یا ضد اجتماعی خطر ابتلا به شخصیت ضد اجتماعی را افزایش می دهد.
مطالعات می گوید که مردان بیشتر از زنان درگیر این مشکل هستند.همچنین درصد زیادی از افرادیکه در زندان ها بسر می برند با این اختلال دست و پنجه نرم می کنند.
درمان اختلال شخصیت ضد اجتماعی
همانطور که گفتیم هیچ درمان قطعی برای شخصیت ضد اجتماعی وجود ندارد اما برخی از داروها به همراه روان درمانی کمک می کنند تا رفتارهای ضداجتماعی این افراد کنترل شود.مطالعات نشان می دهد علائم ASPD در سن ۲۴ تا ۴۴ به بالاترین میزان خود می رسد و بعد از ۴۵ سالگی کاهش می یابد.
داروهای ضد افسردگی که سطح سروتونین مغز را تنظیم می کنند مثل سرترالین و فلوکستین توسط روانپزشک برای این بیماران تجویز می گردد.
داروهای ضد روان پریشی که می تواند رفتارهای خشونت آمیز را کنترل کند مثل ریسپریدون و کوتیاپین هم ممکن است به درمان کمک کند.
داروهای تثبیت خلق و خو مثل لیتیوم و کاربامازپین هم برای مدیریت رفتار و خلق و خوی این بیماران با صلاحدید پزشک تجویز می شود.
علاوه بر دارو، مشاوره هم برای این بیماران ضروری است.درمان شناختی رفتاری روشی است که معمولا مشاوران برای درمان بیماران ضد اجتماعی استفاده می کنند تا نحوه تفکر و رفتار آنها را اصلاح کنند.
آیا افراد آنتی سوشیال می توانند ازدواج کنند؟
معمولا این افراد از دیدگاه روانشناسان بهتر است ازدواج نکنند اما اگر ازدواج کنند اغلب روابط ناپایدار، غیرقابل پیش بینی و آشفته ای را خواهند داشت و آنقدر درگیر مشکلات سخت و متعددی می شوند که عملا حفظ رابطه زناشویی برای انها غیر ممکن است و در نهایت روابط آنها منجر به طلاق خواهد شد.
با این وجود برخی از افراد آنتی سوشیال متاهل هستند و رابطه ی پر تلاطم و پر مشاجره ای را تجربه می کنند.از آنجایی که افراد ضد اجتماعی به هرنحوی به طرف مقابل توهین می کنند و رفتارهای مخربی از خود نشان می دهند فرد مقابل را ازار می دهند و زندگی مشترک آنها زیاد طول نمی کشد.
البته این بدان معنا نیست که با داشتن این مشکل هرگز نمی توانید برای داشتن یک زندگی سالم و شاد تلاش کنید.به میزانی که روی خودتان کار کنید و درمان بگیرید احتمال دارد بتوانید تشکبل خانواده بدهید.
منبع: روان آگاه
خیلی هامون، بارها و بارها بخاطر چیزای کوچیک و بزرگ عصبانی شدیم، داد و بیداد کردیم، نارحت شدیم و حتی ممکنه تا مدت ها با طرفمون قهر کرده باشیم.بنابراین خوب می دونیم که خشم و عصبانیت چجور حسیه.یه وقتایی عصبانیتمون زودی فروکش کرده و همه چی همون لحظه برامون حل شده اما بعضی مواقع هم نه.تا مدتها کینه به دل گرفتیم و خشم خودمون و فروخوردیم و نتونستیم باهاش کنار بیایم. یادتون باشه آرامش حسیه که با عصبانیت و خشم یه جا قرار نمیگیره پس برای رسیدن به احساس خوب چاره جز کنترل خشم و عصبانیت ندارید.
دیدم آدمایی رو که سالهای سال از دست کسی که حتی ممکنه عزیزانشون باشن عصبانی هستن و هیچوقتم نتونستن این حس منفی رو از دلشون بیرون کنن.حتی دنبالشم نرفتن که حلش کنن درصورتیکه توی روانشناسی کنترل خشم و عصبانیت یک عالمه راهکار خوب برای کنترل خشم گفته شده که با یادگرفتن اونها میتونیم تو مواقع حساس خودمون و خوب مهار کنیم و به آرامش برسیم.اینجوری دیگه هیچکسی آسیب نمیبینه. و حرفایی هم زده نمیشه که بعدا بخاطر گفتنش شرمنده باشیم.
اگر شما هم زیاد عصبانی میشین و نمیدونین که این مواقع چکار کنین در مقاله ای که پیش رو دارید ۱۰ راهکار کلیدی برای کنترل خشم رو بیان کردیم که خیلی می تونه براتون موثر باشه.
خشم و عصبانیت چیست؟
خشم و عصبانیت یک احساس طبیعی است که هرفردی کم یا زیاد آنرا تجربه کرده است.نمی توان گفت که خشم یک احساس کاملا منفی است چراکه خیلی وقت ها باعث می شود شما درک بهتری نسبت به چیزهایی که در خانه یا محل کار و در ارتباطات با دیگران آزارتان می دهد را پیدا کنید و زودتر برای حل آنها اقدام کنید.
اما اگر خشم شما به مرحله ای رسیده باشد که منجر به پرخاشگری، درگیری های فیزیکی، اهانت و … شود حتما باید با کمک یک روانشناس خوب و با بهره گیری از مهارت های کنترل خشم مشکل خود را درمان کنید.
عصبانیت می تواند ناشی از اتفاقات بیرونی یا درونی باشد.فرد ممکن است از یک شخص دیگر(مثل همسر، همکار، و …) یا یک اتفاق(مثل ترافیک، کنسل شدن پرواز و …) عصبانی شود.
در روانشناسی خشم بیان شده که تند مزاجی ممکن است بخاطر تجاوز به حقوق شخصی شما، نگرانی یا خاطراتی که از زخم های گذشته داریم، بوجود بیاید. هنگام خشم و عصبانیت ضربان قلب، فشار خون، سطح هورمون های انرژی، آدرنالین و نورآدرنالین افزایش می یابد.
۱۰ راهکار عالی برای کنترل خشم و عصبانیت
آماده این که عصبانیت خودتون و کنترل کنید؟پس با این ۱۰ تا موردی که برای کنترل خشم و عصبانیت میگم شروع کنید.
1. قبل از اینکه حرفی بزنید فکر کنید
در لحظه ای که بحث داغه ممکنه حرفی بزنید که بعدا پشیمون بشید. بنابراین چند لحظه به خودتون و طرف مقابل فرصت بدین تا فکرتون و جمع و جور کنید که یه وقت حرف ناجوری نزنید.
2. پس از آرام شدن خشم خود را ابراز کنید
به محض اینکه تونستین درست فکر کنین و علت ناراحتی و عصبانیت خودتون و پیدا کردین در مورد نگرانی ها و نیازهاتون مستقیم با طرف صحبت کنین بدون اینکه اونو اذیت کنین.
3. شروع به فعالیت های بدنی کنید
زمانی که حس می کنین دارین عصبانی میشین شروع کنین به فعالیت.بپر بپر کنین، بدو بدو، پیاده روی، رقص و …خیلی کمک می کنه که اون لحظه استرستون کم بشه و خشمتون فروکش کنه.در کل ورزش در طول هفته باعث میشه که ما کمتر اینجور احساس ها رو تجربه کنیم.
4. کمی به خودتان استراحت دهید
هر موقع از روز که حس کردین بخاطر مشغله زیاد دچار استرس شدین سریع یه استراحت کوتاه به خودتون بدین، یه چای، آب، قهوه بخورین تا حالتون بیاد سرجاش.اینجوری آمادگی بهتری برای رسیدگی به کاراتون دارین و دیگه بدون عصبانیت به کارتون ادامه میدین و با کسی هم درگیر نمی شین.
5. راه حل پیدا کنید
بجای اینکه بشینید مدام به اونچیزی که دیوونه تون کرده فکر کنید، راه حل پیدا کنید.اتاق آشفته فرزندتون و دیدین و عصبی شدین؟ خب کاری نداره در و ببندین که دیگه نبینین چقدر اتاق نامرتبه.همسرتون اغلب برای شام دیر میکنه؟برنامه غذایی رو یه جوری بچینید که با اومدن اون یکی بشه.یا اصلا چند بار در هفته شما زودتر غذاتون و بخورین.مرتب به خودتون یادآوری کنین که باعصبانیت هیچ چیزی درست نمیشه و حتی همه چیو بدترم می کنه.
6. برای حرفهایتان عبارت جایگزین پیدا کنید
بجای عیب جویی و سرزنش طرف مقابل که فقط تنش رو بیشتر می کنه از عبارت های محترمانه برای بیان مشکل و ناراحتی تون استفاده کنید.مثلا وقتی میگین تو هیچ وقت کارهای خونه رو انجام نمیدی خب طرف بهش بر میخوره.بهتره بگین من ناراحتم که همینجوری میز و ترک کردی و کمکم نکردی ظرفارو ببرم. اینجوری محترمانه حرفتون و زدین.
7. کینه به دل نگیرید
همیشه گفتن بخشش از بزرگانه. اگر اجازه بدین که احساس خشم و عصبانیت یا هر حس منفی دیگه، احساسات مثبتتون و از بین ببره ممکنه سرخورده بشین، فکر کنید که بهتون ظلم شده و زندگی رو به کام خودتون تلخ کنین.اما اگر بتونید طرف رو ببخشید هم حس خوبی در شما ایجاد میشه هم اینکه از این شرایط درس میگیرین و 8. روابط خودتون و تقویت می کنین.
از حس شوخ طبعی تان برای رفع تنش استفاده کنید
زمانیکه از یه چیزی عصبانی شدین وجوری باهاتون برخورد کردن که انتظارشو نداشتین، برای کمک به بهبود اوضاع از حس شوخ طبعی تون استفاده کنین.البته طعنه نزنید چونکه به احساسات طرف مقابل صدمه می زنه و اوضاع رو بدتر می کنه.در واقع یجورایی جو و عوض کنین تا بموقع و در آرامش موضوع رو حل کنین.
9. مهارت های آرام سازی را تمرین کنید
وقتیکه خونتون به جوش اومده و عصبانی هستین بهتره که از تکنیک های آرامش بخش استفاده کنین تا یه کم خشمتون فروکش کنه.تمرینات تنفس عمیق خیلی اینجور وقتا میتونه بهتون کمک کنه.چشماتون و ببندین و یه صحنه ای که خیلی دوست دارین و بهتون آرامش میده رو تصور کنین.آهنگ گوش بدین، عبارت های تاکیدی مثل آرام باش رو بارها تکرار کنین یا اگر یوگا بلدین چند تا حرکت انجان بدین تا به آرامش برسین.
10. بدانید چه موقع باید کمک بگیرید
برای افرادی که زیاد عصبانی میشن و پرخاش می کنن یادگیری مهارت های کنترل خشم ممکنه یه چالش بزرگ باشه.اگر حس میکنین که خشم تون از کنترل خارج شده و زیاد درگیرش هستین.یا اینکه موقع عصبانیت کارهایی میکنین که بعدا ازش پشیمون میشین و به اطرافیانتون آسیب می زنید و ناراحتشون می کنید باید حتما از یک روانشناس خوب برای کنترل خشم و عصبانیت کمک بگیرین و خودتون هم مطالعاتی در زمینه روانشناسی خشم داشته باشین تا بدونین تو موقعیت های بد چطوری این حس سرکش و آرومش کنین.
روش های کنترل خشم در کودکان
برای کنترل خشم در کودکان روش های متعددی وجود دارد که شما بعنوان والدین کودک باید آنها را بدانید و زمانیکه فرزندتان عصبی می شود از این راهکارها برای آرام کردن دلبندتان کمک بگیرید.لطفا در مواجه با کودک عصبانی آرام باشید: وقتی سر او فریاد بزنید شانس کمتری برای آرام کردن وی دارید و کودکتان را سرکش تر و پرخاشگر تر خواهید کرد.اگر شما خودتان را کنترل کنید او هم یاد می گیرد.
در مقابل خواسته کودک تسلیم نشوید: هنگام خشم کودک با هر نوع درخواستش موافقت نکنید تا او را از سر خود باز کنید و صدایش را ببرید.چراکه با این کار او را تشویق میکنید که به رفتارش ادامه دهد.رفتار مناسب فرزند را ستایش کنید: وقتی کودکتان آرام شد او را تحسین کنید که توانسته خودش را جمع و جورکند.
مهارت های حل مساله را به او بیاموزید: وقتی کودک ناراحت نیست زمان خوبی است تا به او کمک کنید قبل از اینکه عصبانیت بر او غلبه کند احساسش را د رآرامش بیان کند و راهی برای آن بیابد.
استراتژی های موثر در مدیریت و کنترل خشم
افکار، احساسات و رفتارهای شما همه به هم مرتبط هستند و مدیریت خشم از طریق تغییر طرز فکر و رفتار فرد امکانپذیر است.
افکار و رفتارهای شما می توانند باعث تقویت یا تضعیف احساسات شما بشوند بنابراین اگر میخواهید احساس خشم و عصبانیت را از خودتان دور کنید، می توانید افکار و اعمالتان را با استراتژی های زیر تغییر دهید.
عوامل محرک را شناسایی کنید
مواردی که شما را عصبانی میکند پیدا کنید.مثل ترافیک، صف های طولانی، خستگی زیاد و …
شما نمی توانید بخاطر ناتوانی خودتان در حفظ خونسردی، عوامل خارجی و دیگران را مقصر بدانید.درک مواردی که باعث خشم شما می شود کمک می کند تا یک برنامه ریزی مناسب داشته باشید.
عصبانیت خود را ارزیابی کنید
قبل از اینکه برای آرام کردن خودتان وارد عمل شوید ببینید آیا عصبانیت شما بجا است یا نه؟ مثلا اگر شاهد نقض حقوق دیگران شده اید یا در شرایط ناسالمی قرار دارید عصبانی شدن شما شاید مفید باشد چراکه یک هشدار است برای تغییر وضعیت های نامناسب مثل قطع رابطه آزار دهنده یا یک دوستی سمی.
اما اگر خشم شما به رابطه تان آسیب میزند شاید نابجاست.نشانه خشم نابجا این است که بعدا از کاری ک کردید و حرفی که زدید پشیمان شوید.
علائم هشدار دهنده را شناسایی کنید
شناخت علائم هشداردهنده باعث می شود که هنگام بروز عصبانیت متوجه شوید و جلوی اینکه به نقطه جوش برسید را بگیرد.مثل ضربان سریع قلب، داغ شدن صورت، مشت کردن و فشار دادن دستها و…
با شناخت این علائم فرصت دارید که سریع دست بکار شوید و جلوی خود را بگیرید.
از محیط خارج شوید
وقتی عصبانی هستید بهترین کاری که میتوانید بکنید این است که از محیط خارج شوید.مکالمه را تمام کنید.اگر بچه ها عصبانی تان کرده اند پیاده روی بروید.یک فاصله استراحت می تواند شما را ارام کند.
زمانی که فرد ناراحت و عصبی است نمی تواند مکالمه سازنده داشته باشد.
کنترل خشم لحظه ای
خیلی از افراد سوال می کنند که اگر عصبانی شدیم چه کار کنیم؟ راه کنترل خشم لحظه ای چیست؟ شاید اوایل خیلی سخت باشد که موقع عصبانیت آرام باشید و حرفی نزنید اما اگر چندبار اینکار را تمرین کنید و مزه نتایج خوب آن زیر زبانتان بیاید در چنین مواقعی براحتی خودتان را کنترل می کنید.
خیلی ها می گویند باید همان لحظه جواب طرف را بدهم تا دلم خنک شود و آرام بگیرم اما مطمئن باشید این راه صحیحی نیست چون وضعیت را بدتر می کند.
در مواقع عصبانیت برای اینکه آرام شوید و بتوانید فکر کنید پیشنهاد می کنیم اگر تلفنی در حال صحبت هستید سریع تلفن را تمام کنید.اگر با آن فرد در یکجا هستید سریع از آن مکان خارج شوید.وارد هوای آزاد شده پیاده روی کنید نفس عمیق بکشید و با خودتان تکرار کنید که من لایق آرامش هستم و هیچ چیز و هیچکس نمی تواند باعث ناراحتی و عصبانیت من بشود.سعی کنید حواس خودتان را پرت کنید و در این مورد صحبت نکنید تا استرس شما پایین بیاید و بدن به حالت نرمال برگردد.بعد با حالتی آرامتر بنشینید و فکر کنید.علت خشم را پیدا کنید.اگر واقعا طرف مقابل مقصر است اجازه دهید زمان بگذرد بعد در کمال ارامش با او حرف بزنید و دلایل عصبانیت خود را بیان کنید.همه چیز با خوب حرف زدن درست می شود.باور کنید.اینطوری هم شما حرفی نزنید که باعث ناراحتی، دلخوری و پشیمانی بشود و هم توانسته اید خشمتان را کنترل کرده و قوی تر شوید.
راه دیگر برای کنترل خشم لحظه ای نوشتن است.قلم و کاغذ بردارید و شروع کنید هرانچه که در ذهنتان می گذرد را بنویسید تا آرام شوید.
یک کار خوبی برای کسی انجام دهید.با اینکار احساسات شما به سمت چیزهای سالم و مثبت و زیبا کشیده می شود و باعث می شود عصبانیتتان فروکش کند.
تابلوی ایست را در ذهن خود تصور کنید.این یک راه سریع برای متوقف کردن شماست.
با دوست صمیمی تان صحبت کنید.سعی کنید محور صحبت شما عصبانیت از دست کسی نباشد.با حرف زدن با دوست شما کم کم ارام میشوید.
روانشناسی عصبانیت
در روانشناسی عصبانیت ،خشم به خودی خود یک اختلال در نظر گرفته نمی شود اما می تواند علامت یکی از مشکلات سلامت روانی به حساب بیاید. خشم زمانی تبدیل به مشکل می شود که نتوانید آنرا کنترل کنید و در آن لحظه رفتارهایی از خود نشان دهید که پشیمانی به بار می اورد.
اما چرا خشمگین می شویم؟ بسیاری از چیزها مثل استرس، مشکلات خانوادگی و مسائل مالی خشم و عصبانیت ما را تحریک می کنند.
بهترین و اولین کار در هنگام عصبانیت چیست؟
معمولا افراد می پرسند بهترین و اولین کار در هنگام عصبانیت چیست که با انجام دادن آن بتوانیم خودمان را کنترل کنیم؟ در حقیقت اولین و بهترین کار این است که هرجا هستید یک لیوان آب بخورید و سکوت کنید در صورتیکه می توانید محیط را هم ترک کنید یعنی مجموع این ۳ کار با هم خیلی برای شما زمان می خرد تا آرام شوید و خوب راجع به آن موضوع فکر کنید.
همه ی آدم ها در شرایط مختلف ممکن است عصبانی شوند اما افرادیکه با کوچکترین چیزی سریع عصبانی می شوند بایستی در اسرع وقت به یک روانشناس مراجعه کنند و علت این رفتارشان را پیدا کرده و آنرا درمان نمایند.چرا که عصبانیت نه تنها به خود فرد بلکه به عزیزان و اطرافیان او هم آسیب می زند.
همانطور که گفتیم انجام سه تا کار ساده هنگام عصبانیت جلوی اتفاقات بد را می گیرد و شما را از پشیمانی بعد از ان نجات می دهد اما یادگیری مهارت های حل مساله هم نکته ی بسیار مهمی است که هر فردی باید انرا کسب کند تا بخاطر مسائل بیخود و بی جهت عصبانی نشود.
منبع: روان آگاه
دنبال روانشناس وسواس فکری میگردی؟ وسواس زندگیتو مختل کرده و نمی دونی چکار کنی؟ ما تو این مقاله هم در مورد مشکلت صحبت می کنیم هم یه روانشناس وسواس خوب توی تهران بهت معرفی می کنیم.
حتما تا حالا با افرادی روبرو شدین که مرتب دستاشو بشوره، همه ش استرس داشته باشه نکنه اینجا کثیفه، این غذا مسمومه و …
افرادی هستن که نظم و ترتیب وسایلشون، کارهاشون و … خیلی براشون مهمه و اگه بدرستی همه چیز سرجاش نباشه حالشون بد میشه و اضطراب می گیرن.میخوان برن بیرون همه ش نگرانن، مرتب چک می کنن ببینن کیف پولشون و برداشتن، کلید دارن، برقو خاموش کردن و …
اگر تو هم این نشونه ها رو داری و دنبال یه دکتر روانشناس خوب برای درمان وسواس فکری میگردی جای درستی هستی.
دکتر روانشناس خوب برای درمان وسواس فکری
دکتر فرزانه محمدی بعنوان یک دکتر روانشناس خوب برای درمان وسواس،اطلاعات و تجربیات خود را در مورد این ناهنجاری اینگونه بیان میکند:
مطالعات نشان می دهد عواملی مثل ژنتیک، عملکرد و ساختار مغز و محیط می تواند در بوجود آمدن اختلال وسواس اثر بگذارد.
بطور کلی افراد مبتلا به اختلال وسواس فکری عملی در زندگی خود با مشکلات متعددی روبرو می شوند.این بیماران نمی توانند افکار یا رفتارهایشان را کنترل کنند و بیش از حد یک کار را انجام می دهند.آنها حداقل روزی یک ساعت برای این رفتارها و تفکرات وقت می گذارند.هنگام انجام کارها لذت نمی برند اما با انجام آنها از شر اضطراب راحت می شوند و کوتاه مدت حالشان خوب می شود.
بهترین روانشناس وسواس فکری در غرب تهران
اگرچه درمانگران زیادی در غرب تهران وجود دارند که در زمینه های مختلف اختلالات کار می کنند اما پیدا کردن یک روانشناس وسواس فکری خوب در غرب تهران که بتواند ocd را بدرستی تشخیص دهد و آنرا بخوبی درمان کند، هنوز هم برای بسیاری از بیماران و خانواده ها یک چالش است.
برخی از افراد بخاطر ترس، خجالت و … علائم بیماری خود را پنهان می کنند و این باعث می شود بسیاری از افراد مبتلا به OCD تا سالها پس از شروع علائم از روانشناس وسواس کمک نگیرند.برخی از نتایج نشان می دهد که ممکن است از زمان شروع علائم OCD یک فرد، در حدود ۱۴-۱۷ سال بگذرد تا بیماری او تشخیص داده شده و درمان شود.این تاخیر بخاطر این است که سخت می توان بهترین روانشناس برای درمان وسواس فکری پیدا کرد تا در کوتاه ترین زمان و به بهترین وجه شخص را معالجه کند.
اما اگر آماده اید که مراحل درمان را طی کنید باید بدنبال بهترین دکتر برای درمان وسواس تهران باشید.ما نکاتی را در مورد پیدا کردن درمانگر خوب به شما می گوییم:
هنگام انتخاب روانشناس وسواس مناسب عوامل زیادی را باید در نظر گرفت. علاوه بر موارد کاربردی ، مانند اینکه هزینه درمان چقدر است، آیا دسترسی به کلینیک آنها برای شما اسان است و … شما همچنین باید مطمئن شوید که با درمانگرتان راحت هستید.به یاد داشته باشید که برخی از روانشناسان وسواس در درمان OCD بهتر از سایرین هستند.پس حتما از درمانگر در مورد نحوه و مدت درمان و … سوال کنید.شما حق دارید سوال بپرسید چراکه پای زندگی و سلامت روانی شما در میان است.
اگر درمانگر تمایل به ارائه اطلاعات در مورد نخوه درمان شما ندارد یا از سوالات شما عصبانی می شود احتمالاً باید به جای دیگری مراجعه کنید.
رابطه شما با روانشناس وسواس مهم است ، مخصوصا به این خاطر که در فرایند درمان انها از شما می خواهند کارهایی انجام دهید که برایتان ناراحت کننده است.
اختلال وسواس فکری عملی چیست؟
اختلال وسواس فکری عملی یا OCD یک نوع اختلال شایع، مزمن و طولانی مدت است که در آن فرد درگیر افکار، رفتار، عقاید یا احساسات وسواس گونه ایی است که تمایل دارد آنرا مرتبا تکرار کند.
افراد مبتلا به OCD ممکن است علائم وسواس/اجبار یا هردو را باهم داشته باشند که این می تواند تمام جنبه های زندگی فرد مثل کار، مدرسه و روابط شخصی را به هم بریزد.
شاید همه افراد افکار یا رفتار ناراحت کننده و تکراری داشته باشند اما اینها نمی تواند زندگی شان را مختل کند اما در اشخاصی که وسواس فکری دارند این دست فکرها و اعمال مداوم و سفت و سخت هستند بطوریکه اگر فرد آن کار را انجام ندهد شدیدا پریشان و ناراحت می شود.
این مشکل از نوجوانی یا اوایل بزرگسالی در حدود ۱۹ سالگی شروع می شود.تشخیص این بیماری در فرد نیاز به وجود وسواس و اجبارهایی است که بیش از یک ساعت در روز زمان می برد و باعث پریشانی و اختلال درکار و عملکرد اجتماعی شخص می شود.
علائم رایج OCD از نظر روانشناس وسواس
وسواس چیست؟
وسواس افکار مکرر و مداوم است که باعث احساسات آزار دهنده مانند اضطراب و انزجار می شود. از دیدگاه مشاوره وسواس ، بسیاری از مبتلایان به اختلال وسواس فکری، افکار ، انگیزه ها یا تصاویر ذهنی ای دارند که غیر منطقی است و بیش از حد تکرار می شود. افراد فکر می کنند می توانند بزور وسواس شان را سرکوب کنند، نادیده بگیرند یا حواس خودشان را با کارهای دیگر پرت کنند.اما نمی توان با منطق و استدلال جلوی پریشانی ناشی از این افکار سرزده را گرفت. علائم رایج وسواس شامل موارد زیر است :
اجبار چیست؟
اجبار رفتارهای تکراری یا اعمال ذهنی است که فرد مبتلا به OCD احساس می کند در پاسخ به یک فکر وسواسی باید آنرا انجام دهد که این رفتارها جلوی پریشانی فرد را گرفته یا آن را کاهش می دهد.این افراد با مشکلات زیر روبرو هستند:
روش های درمانی وسواس فکری
یک روانشناس وسواس فکری از روان درمانی ، دارو یا ترکیب هردو برای معالجه بیمار استفاده می کند.بیشتر بیماران وسواسی به درمان پاسخ می دهند اما برخی همچنان یکسری علائم را تجربه می کنند. چراکه برخی از این افراد اختلالات روانی دیگری مانند اضطراب، افسردگی، بدشکلی بدن(شخص به اشتباه فکر می کند قسمتی از بدنش غیر طبیعی است) و … دارند که تمام اینها باید در پلن درمانی در نظر گرفته شود.
مهارکننده های بازجذب سروتونین دسته ای از داروها هستند که برای کمک به کاهش علائم بیماران وسواس فکری استفاده می شوند.البته بیماران نباید سرخود از این داروها استفاده کنند یا آنرا قطع کنند.
روان درمانی یک درمان موثر برای بزرگسالان و کودکان مبتلا به OCD است. تحقیقات نشان می دهد که انواع خاصی از روان درمانی ، از جمله رفتار درمانی شناختی (CBT) ، در معرض گذاری و پیشگیری از پاسخ (EX / RP) مثلا لمس اشیای کثیف توسط بیمار و سایر درمان های مرتبط می تواند برای بسیاری از افراد، حتی کسانی که به داروهای SRI پاسخ خوبی نداده اند موثر باشد.
درمان وسواس نظم و ترتیب
برای درمان وسواس نظم و ترتیب ابتدا انواع آنرا بیان می کنیم:
افراد مبتلا به OCD همیشه با نظم و دقت بیش از حد درگیر هستند.آنها به انجام رفتارهای اجباری گرایش زیادی دارند مثل مرتب کردن مکرر، سازماندهی، قرار دادن اشیا بصورت ردیفی و جابجا کردن انها تا زمانیکه در یک خط باشند و …
به این افراد بخاطر خصوصیاتی که دارند کمال گرا هم می گویند.شاید نظم داشتن چیز خوبی باشد اما زمانیکه همین ویژگی از حالت نرمال در بیاید تبدیل به مشکل می شود.اشخاصی که مبتلا به وسواس در نظم و ترتیب هستند نمی توانند این عادت هایشان را ترک کنند و همین زندگی شان را دچار اختلال کرده و به انها آسیب میزند.
هنگامی که اشیاء بدرستی چیده نشوند OCD ها با احساس ناراحتی و نقص مواجه می شوند. برای مثال، اگر کتابها و کاغذهای روی میز این شخص بهطور متقارن در یک راستا و با فاصلهای مشخص از یکدیگر قرار نگرفته باشند، فرد بسیار مضطرب میشود. برای آنها هرچیزی نیاز به چیدمان یا حتی کد رنگی دارد تا بتوانند به احساس آرامش برسند.
بهترین دکتر برای درمان وسواس در تهران که می توانیم به شما معرفی کنیم دکتر فرزانه محمدی هستند که در دوران بیماری همه گیر کوئید۱۹ هم نکات ارزشمندی را در مصاحبه ای که با تلویزیون داشتند بیان کردند.
آیا OCD می تواند دلیل استرس و اضطراب شما باشد؟
هر فردی در مقطعی از زندگی خود دچار اضطراب یا نگرانی می شود. افرادی که مبتلا به اختلال وسواس فکری-اجباری هستند با اضطراب ناشی از افکار مزاحم که آنها را به انجام کارهای اجباری و/یا اجتناب وادار می کند سروکله می زنند. آنها اغلب احساس می کنند که باید این کارها را انجام دهند وگرنه اتفاق بدی رخ می دهد که منجر به احساس شدید اضطراب می گردد. اما آیا این بدان معناست که OCD نوعی اختلال اضطرابی است؟
افکار ناراحت کننده بخش بزرگی از اختلال اضطراب فراگیر و OCD هستند، اما تفاوت اصلی این است که OCD با افکار وسواسی و اعمال اجباری ناشی از آن مشخص می شود. در حالیکه فردی که دارای اضطراب عمومیتر است، یکسری نگرانی هایی را بدون انجام اقدامات اجباری تجربه می کند.
ممکن است یک فرد هم اضطراب و هم اختلال وسواس فکری اجباری را تجربه کند اما کسی که OCD دارد لزوما مبتلا به اضطراب نیست.
در سال ۲۰۱۳، انجمن روانپزشکی آمریکا OCD را به عنوان یک اختلال بصورت جداگانه در نظر گرفت. به این خاطر که برای هر یک از این اختلالات (اضطراب و OCD) تفاوت های زیادی در شیمی و عملکرد مغز مشاهده شده است.
بهترین روانشناس برای درمان وسواس فکری و چک کردن
وسواس فکری چک کردن یک شکل رایج اختلال وسواس فکری-اجباری (OCD) است که فرد را تحریک می کند مدام چیزی یا کسی را چک کند.
نمونه های مختلفی از وسواس فکری چک کردن وجود دارد.مثلا زنی که می خواهد بموقع سر کار حاضر باشد اما با افکار مزاحمی چون “گاز و خاموش کردم”،”پنجره ها رو بستم”،”اگر سماور خاموش نباشه”، “اگر آتش سوزی بشه چه اتفاقی میفته”و… بمباران می شود و همین مسائل باعث می شود که او دیر به سرکار برود.
حتی هستند کسانیکه دائم گوشی و وسایل همسرشان را چک می کنند تا مبادا آنها خیانت کرده باشند.این افراد ممکن است زمینه های شخصیتی پارانوئید هم داشته باشند.
بعضی وقت ها فرد پس از ارسال پیام به یک شخص مرتب بررسی می کند که پیام ارسال شده، آیا جمله درستی نوشته شده یا نه، فرد مقابل پاسخ داده یا خیر و …
از این نمونه ها زیاد است و در مورد موضوعات مختلفی اتفاق میفتد.پس اگر این موارد را در خودتان دیدید باید به بهترین روانشناس برای درمان وسواس فکری مراجعه کنید و پروسه درمان خود را آغاز کنید.
منبع: روان آگاه