تفکر مثبت

ارائه ی آموزش های رایگان روزانه در حوزه تفکر مثبت نگر و پیشرفت شخصی

تفکر مثبت

ارائه ی آموزش های رایگان روزانه در حوزه تفکر مثبت نگر و پیشرفت شخصی

حسرت زندگی دیگران را نخورید که خوشی هایتان را می دزدد

همه ما گاه و بی گاه حسرت زندگی دیگران را خورده ایم، فرقی ندارد چقدر خود را از این حس مبرا بدانیم. چرا گاهی از دیدن شادی و داشته های دیگران ناراحت می شویم؟ آیا کسانی که حسرت می خورند آدم های بدی هستند؟ یا دلیلی پشت این احساس وجود دارد؟

دلیل تمام ناامنی های درونی ما این است که واقعیت زندگی خود را با ظاهر زندگی دیگران مقایسه می کنیم. مقایسه کردن خود با دیگران جز طبیعت ماست.

توانایی مقایسه یک موقعیت نسبت به دیگری باعث می شود که بهتر تصمیم گیری کنیم و زندگی پربارتری داشته باشیم. عیب این توانایی آن است که اگر دائما زندگی خود را با دیگران مقایسه کنیم، بالاخره جایی کم می آوریم.

مقایسه بیش از حد باعث حسادت می شود. گیر کردن در چرخه منفی حسرت زندگی دیگران را خوردن بهترین راه برای خراب کردن زندگیتان است. خوشبختانه می توانید با حس حسادت و حسرت مبارزه کنید و مسیر خود را به سوی خوشبختی و سلامت روان پیدا کنید.


انسان ها به چه چیزهایی بیشتر حسادت می کنند؟


بر اساس تحقیقات، حسرت خوردن پاسخ به فردی است که دارای موفقیت، مهارت و ویژگی هایی است که ما می خواهیم و نداریم.

اکثریت افراد در نقطه ای از زندگی خود به یک نفر حسادت کرده اند، اما این به صداقت آنها در تکمیل پرسشنامه های تحقیقاتی بستگی دارد تا درصد و موضوع حسادت مشخص شود.
بیشتر محرک های حسادت که توسط افراد گزارش شده اند، عبارتند از:

  •     پول
  •     رابطه عاشقانه و ازدواج
  •     بارداری و داشتن بچه
  •     جذابیت فیزیکی
  •     وزن
  •     موقعیت شغلی (به خصوص اگر در یک حوزه کاری باشند)
  •     تصویر کلی از زندگی که در شبکه های اجتماعی منتشر می شود


زنان بیشتر حسرت زندگی دیگران را می خورند یا مردان؟

تحقیقات جامع ارائه شده در کنفرانس Human Behavior and Evolution Society به مطالعه میزان حسادت و حسرت در زنان و مردان و موضوع آنها پرداخت. نتایج این تحقیقات نشان می دهد:

  •     زنان و مردان تقریبا به یک اندازه نسبت به دیگران احساس حسرت و حسادت دارند.
  •     احساس حسرت در مردان بیشتر به هم جنسان خود است که دارای ظاهر ورزشکاری، بدن عضلانی، جذابیت جنسی برای جنس مخالف، همسر زیبا و موقعیت شغلی بهتر هستند.
  •     حس حسرت در زنان بیشتر به زنان دیگری است که زیبا و جوان تر هستند. موقعیت و هوش نیز مورد حسرت زنان بوده است.


عواقب حسادت و حسرت زندگی دیگران را خوردن چیست؟

بشر موجودی اجتماعی است که همین باعث می شود افرادی با سطوح اجتماعی و موقعیت های بالاتر یا پایین تر در کنار هم زندگی کنند. همین تفاوت ها باعث ایجاد مقایسه می شود.

زمانی که فرد دائما در حال مقایسه باشد، از خود فرصت بالندگی و پیشرفت را می گیرد و همین موجب می شود که دیگران از او موفق تر به نظر برسند.

اگر دائما به دیگران احساس حسادت کنید و حسرت زندگی دیگران را بخورید، به تدریج برخورد خصمانه ای با آنها خواهید داشت و این بر روابط اجتماعی شما تاثیر منفی می گذارد. تنها ماندن عاقبت همه افراد حسود است.

افکار ناخوشایندی که در اثر مقایسه زندگی خود با دیگران در ما ایجاد می شود، باعث می شود که ذهن تیره و تیره تر شود. در بهترین حالت، این اشتغال فکری موجب بروز نگرانی و اضطراب در فرد شده که در نهایت می تواند به خستگی روانی و افسردگی منجر شود. از سوی دیگر، بیماری های روانی به بیماری های جسمی می انجامند.

تکرار جملاتی مانند «این عادلانه نیست»، «چرا او دارد و من ندارم»، «من لایق بیشتر از این هستم»، خود را بالاتر از دیگران دیدن، انکار داشته های خود و حتی بدتر از آن فکر کردن به «دیگران نباید داشته باشند» باعث می شود که فرد دچار درد و رنج روانی مداوم شده و ترس از آینده مانع از حرکت او به سوی پیشرفت شود.

این حسرت و مقایسه های دائمی، علاوه بر آسیب رساندن به سلامت روان فرد، موجب وارد شدن آسیب جدی به آینده فرزندان و خانواده می شود.
احساس کمبود عزت نفس و کمبود در زندگی باعث کشمکش و دعوا در زندگی شده و تمام جنبه های زندگی را تحت تاثیر قرار می دهد. در آخر فرد حسود ممکن است چشم باز کند و ببیند هر آنچه داشته است را نیز از دست داده است.


واقعیت زندگی خود را با ظاهر زندگی دیگران مقایسه نکنید


آیا تا به حال کسی را دیده اید که عکسی نامناسب از زندگی خود منتشر کند؟ واقعیت آن است که به ندرت در شبکه های اجتماعی با عکس یا نوشته هایی از سوی دوستان خود در مورد تنفر از همسر، دعوا با خانواده، داشتن شغل نامناسب یا اعلام بی پولی رو به رو می شویم.

بیشتر افراد سعی می کنند تصویری از خود ارائه دهند که دوست دارند شما ببینید، نسخه ای کاملا ویرایش شده، درخشان و زیبا از زندگیشان.

هر بار که حسرت زندگی دیگران را خوردید، به یاد داشته باشید که شما تنها بخش کوچکی از داستان آنها را می بینید، همان بخشی که آنها دوست دارند ببینید.

به چیزی فکر کنید که دوستتان دارد و شما آن را می خواهید. برای مثال، شاید او در بین افراد زیادی محبوب است. در ظاهر این طور به نظر می رسد که اطراف او پر از دوستانی است که به او اهمیت می دهند و او را دوست دارند.

اما در واقعیت شاید در پشت درهای بسته این افراد دیدگاه متفاوتی نسبت به او داشته باشند. در این حالت، واقعیت و آنچه ما به عنوان واقعیت می بینیم دو چیز متفاوت هستند.
حتی حسادت برانگیزترین سبک زندگی هم مشکلاتی دارد. برای مثال، بیشتر افراد حسرت زندگی افراد ثروتمند و مشهور را می خورند، اما تا به حال به زندگی این افراد فکر کرده اید؟

آیا دوست دارید وقتی لباس راحتی به تن دارید و برای قدم زدن وارد محوطه اطراف خانه شده اید، کسی از بین بوته ها بیرون بپرد و از شما عکس بگیرد؟ دوست دارید وقتی عجله دارید کسی به اصرار از شما تقاضای عکس کند؟

هر سکه دو رو دارد. آنچه شما می بینید لزوما واقعیت نیست. پس دفعه بعد که حسرت زندگی دیگران را خوردید، بدانید که تا وقتی جای او نباشید نمی توانید همه داستان را قضاوت کنید.


آیا واقعا آنچه دارند را می خواهید؟


اگر واقعا می خواهید بازی مقایسه کردن خود با دیگران را انجام دهید و به زندگی دیگران حسرت می برید، به یاد داشته باشید که باید مبادله کاملی داشته باشید. یعنی هر آنچه در زندگی خود دارید را باید رها کنید و آنچه آنها دارند را بگیرید.

این تمرینی است که به شما کمک می کند تصمیم بگیرید آیا واقعا می خواهید به جای آنها باشید؟

زمانی که آماده هستید به فردی فکر کنید که حسرت زندگی او را می خورید. سپس روی تکه کاغذی دو ستون بکشید و در یکی از ستون ها چیزهایی را یادداشت کنید که شما دارید و او ندارد.

در ستون دیگری چیزهایی را بنویسید که او دارد و شما ندارید. هر چیزی که به ذهنتان می آید را بنویسید. برای مثال، آیا او پولدار است؟ خانه خوبی دارد؟ لباس های قشنگی می پوشد؟ همسر خوبی دارد؟

در ستون مربوط به خودتان هر چیزی را یادداشت کنید که در زندگیتان ارزش دارند. برای مثال، خانواده، دوستان، فرزندتان، و هر چیز دیگری که برایتان اهمیت دارد.

    نکته: مسلما فرد مورد حسرت نیز مثل شما دوستان، خانواده و شاید فرزندانی دارد. اما در اینجا شما به دنبال آنچه دارند نیستید، بلکه رابطه منحصر به فرد و ارتباطی که با دوستان و خانواده خود دارید اهمیت دارد. بنابراین، نام افراد خانواده، دوستان و فرزندان خود را بنویسید.

تا جایی که می توانید در مورد زندگی خود شفاف باشید. هر چیزی که در زندگی خود دوست دارید را یادداشت کنید. این می تواند حتی تعطیل شدن زودتر از همیشه در پنج شنبه ها و قدم زدن تا خانه باشد.

به لیست خود نگاه کنید. احتمالا از آنجا که به زندگی خود اشراف بیشتری دارید، باید فهرست دوست داشتنی های زندگی خودتان بیشتر شده باشد. حتی اگر این طور نیست، از خود بپرسید آیا چیزی در ستون من وجود دارد که رها کردن آن به بهای داشتن زندگی یک نفر دیگر سخت باشد؟

احتمالا حالا متوجه می شوید که در زندگیتان چیزهایی وجود دارد که به اندازه داشته های دیگران ارزش دارند.


چطور حسرت زندگی دیگران را نخوریم؟

تمرین سپاس گزاری کنید:

یکی از علل حسادت و حسرت زندگی دیگران را خوردن، نادیده گرفتن چیزهای خوب در زندگی خودمان است.

هرچه از داشته های خود راضی تر باشید، چیزهای خوب بیشتری برای شما رخ می دهد. مطالعات نشان می دهند که انسان های واقعا خوشحال، لزوما ثروتمند، قدرتمند یا مشهور نیستند.

آنها تنها با توجه کردن به داشته های خود، تصمیم گرفته اند شاد باشند. به هر چیزی که فکر کنید، ذهنتان به آن سو متمایل می شود.

هر شب به سوالات زیر پاسخ دهید:

  •     چه چیزی در زندگی من باارزش است؟
  •     از چه آزادی هایی در زندگیم لذت می برم؟
  •     چه کسانی برایم مهم هستند؟
  •     زندگی من چه مزایایی دارد؟
  •     چه کسی همیشه در کنار من است؟


با پاسخ دادن به این سوالات با احساس خوب به خواب می روید. اگر به داشته های خود فکر کنید، راحت تر می توانید نداشته هایتان را تحمل کنید.
با افرادی که برای چیزهای اشتباه ارزش قائلند کمتر رفت و آمد کنید

اگر تمام وقتتان را با کسانی می گذرانید که دائما در مورد آخرین مد سال، میزان درآمد، خودرو جدید، تفریحات و مسافرت های آنچنانی و داشته های خود حرف می زنند و باعث می شوند زندگی خود را با آنها مقایسه کنید، ناچاراً حسرت زندگی دیگران را خواهید خورد.

همیشه چیزهای مهم تر و باارزش تری در زندگی وجود دارد. با کسانی ارتباط برقرار کنید که افکار سالم تر و رفتار معقول تری دارند.

اگر در چنان مکالماتی گیر کرده اید، مکالمه را به نحوی ختم کنید (حتی اگر لازم است رابطه را!)
موفقیت دیگران را جشن بگیرید

از روی صفای دل و به صورت عملی، موفقیت ها و داشته های دیگران را جشن بگیرید. وقتی کسی چیزی به دست می آورد که شما آن را می خواستید، برای او خوشحال باشید.

زندگی و دیگران را رقیب ندانید. شادی و موفقیت منابع محدودی ندارند.

روزی که به این باور برسید و بتوانید شادی دیگران را شادی خود بدانید، می توانید بر حسادت کردن به دیگران و حسرت خوردن نسبت به آنها غلبه کنید.
اعتماد به نفس بیشتری داشته باشید

تقویت اعتماد به نفس بهترین راه برای غلبه بر حسرت خوردن است. شما در چه چیزی مهارت دارید؟ چه چیزی در زندگی شما از دیگران بهتر است؟ روی آن تمرکز کنید و سعی کنید در آن حوزه پیشرفت بیشتر و بهتری داشته باشید.
این احساس در شما طبیعی است!

حسرت زندگی دیگران را خوردن و حسادت کردن به آنها احساسی طبیعی در تمام انسان هاست. اعتقاد بر این است که این احساس برای پیشرفت در وجود بشر قرار داده شده است.

پس شما نیز از آن درست استفاده کنید و آن را دستاویز موفقیتتان کنید.



منبع: سیمیاروم

روش‌های جرأت ورزی و غلبه بر ترس

بسیاری از مردم شجاعت را معادل نترس بودن می‌دانند؛ اما این تعبیری اشتباه است. در واقع، شجاعت به معنای انجام
عملی با وجود داشتن احساس ترس است. یکی از روش‌های جرأت ورزی این است که بدانید از چه چیزی می‌ترسید و
سپس اجازه ندهید این ترس شما را فلج کند؛ زیرا ترس این قدرت را دارد که شما را از حرکت به جلو، ریسک کردن و
استفاده حداکثری از فرصت‌ها باز دارد. این در حالی است که شجاع بودن به شما این امکان را می‌دهد که رویاهایتان را
دنبال کنید و آنچه را که در زندگی به دنبال آن هستید، به دست آورید. اگر دچار ترس هستید،سیمیاروم به شما روش‌های تمرین دادن به عضلات شجاعت را می‌آموزد.
فواید جرأت ورزی

ترس احساسی سالم است که مانع از ریسک‌های غیرمعقول در زندگی می‌شود و باعث می‌شود خطرات را به درستی
ارزیابی کنید. اگر احساس ترس می‌کنید، خودتان را سرزنش نکنید و تصور نکنید که شجاع نیستید. شجاع بودن به این
معناست که قادرید علی‌رغم احساس ترس، دست به عمل بزنید. در ادامه، برخی از مزایای شجاعت را مرور می‌کنیم:

  •     شجاعت بیشتر در زندگی به شما کمک می‌کند تا به خطرات واکنش مناسب نشان دهید و چیزهای مثبتی در زندگی
                      خود به دست آورید.
  •     جرات ورزی به شما این قدرت را می‌دهد که به دنبال چیزهایی باشید که برایتان مهم هستند.
  •      اعتماد به نفستان را تقویت می‌کند و به شما امکان می‌دهد به توانایی‌های خود ایمان داشته باشید.
  •     در آغوش گرفتن شجاعت به شما این امکان را می‌دهد که دنیا را از منظر دیگری ببینید.
  •      بیرون آمدن از منطقه امن و شجاع‌تر بودن، شما را تبدیل به فردی قوی‌تر می‌کند و تجربیاتتان را غنی‌تر
                        می‌سازد.
  •     شجاع بودن شما را به فرد موفق‌تری تبدیل می‌کند که رویاهای خود را دنبال می‌کند.
  •     جرات ورزی احساس شادی را افزایش می‌دهد.


تفاوت‌های جرأت ورزی با هیجانی بودن و بی‌باکی

شجاعت داشتن احساس قدرت در مواجهه با خطر، درد یا اندوه است، در حالی که بی‌باکی به رفتارهایی اطلاق می‌شود که نشان دهنده فقدان قوه تفکر یا قضاوت درباره نتیجه کار است. یک فرد شجاع عواقب زیان‌بار احتمالی اعمال خود را
می‌داند؛ اما یک فرد بی‌باک معمولاً از عواقب اعمال خود اطلاعی ندارد. فرد شجاع به خطرات احتمالی فکر می‌کند و
برای تمام آن‌ها برنامه‌های نجات در سر دارد؛ اما فرد بی‌باک بدون فکر به دل خطر می‌زند و هیچ ایده‌ای برای گام‌های
بعدی ندارد. به همین دلیل، نرخ موفقیت در دستیابی به هدف برای افراد شجاع بسیار بیشتر از افراد بی‌باک است.
روش‌های جرات ورزی

ترسیدن احساس قدرتمندی است که اگر به آن پر و بال داده شود، منجر به رکود می‌شود. در واقع، اگر به ترس به درستی نگاه نشود، می‌تواند شما را از دستیابی به اهداف و دنبال کردن فرصت‌ها باز دارد. شاید به دلیل همین ترس، تمام عمر در منطقه امنتان مانده‌اید و بسیاری از رویاهایتان را از دست داده‌اید. اگر این سناریوی زندگی شماست، وقت آن است که زندگی را کمی عمیق‌تر کاوش کنید و حوزه‌هایی را بیابید که باید جرأت ورزی بیشتری در آن داشته باشید. احتمالاً زمینه‌های بی‌شماری در زندگی‌تان وجود دارد که می‌توانید کمی شجاع‌تر باشید.
چشم انداز صحیح

اکثر مردم تصور می‌کنند شجاعت چیزی است که انسان با آن متولد می‌شود. هر چند برخی از افراد در تمام طول عمر
شجاع بوده‌اند، به این معنا نیست که شما دیگر نمی‌توانید این طور باشید. هر کسی می‌تواند با تمرین روش‌های جرأت ورزی احساس شجاعت بیشتری در زندگی داشته باشد. دیدگاه درست آن است که ترس چیزی بدی نیست. سیستم عصبی و غرایز بقای شما را تحریک می‌کند که ایمن بمانید. پس به جای آن که فرض کنید ترس چیز بدی است، به آن به فرصتی برای کاوش در یافتن دلایل وجودی آن و ایده‌های غلبه بر آن بنگرید. اگر بتوانید ترس‌های خود را بپذیرید، یک قدم به شجاع بودن نزدیک‌تر شده‌اید.
شناسایی نقاط قوت

تحقیقات نشان می‌دهد که افرادی که نقاط قوت خود را می‌شناسند و آن‌ها را توسعه می‌دهند؛ نه تنها احساس شادی و
افسردگی کمتری می‌کنند؛ بلکه انعطاف‌پذیری بیشتری نیز دارند. علاوه بر این، دانستن اینکه در چه چیزی مهارت دارید
به افزایش اعتماد به نفس شما کمک می‌کند، که به نوبه خود احتمال ریسک کردن و شجاعت را بیشتر می‌کند. برعکس،
ترس باعث می‌شود بیشتر به نقاط ضعفتان توجه داشته باشید و برای اقدام کردن دست نگه دارید.
بررسی سناریوهای مختلف برای جرأت ورزی

همانطور که پیش از این گفته شد، تفاوت مهمی بین جرأت ورزی و بی‌پروایی وجود دارد. جرأت ورزی به این معنی است که برای اقدام کردن تمام جنبه‌های کار را سنجیده‌اید و برای هر مشکلی یک استراتژی و راهکار دارید. در حالی که فرد بی‌پروا بدون تصور سناریوهای مختلف و جوانب احتیاط به دل خطر می‌زند. وقتی صحبت از شجاع بودن می‌شود، باید بدترین اتفاقی که ممکن است رخ دهد را تصور کنید و برای آن راهکاری داشته باشید. به علاوه، تصور کردن سناریوهای مختلف از شدت ترس شما می‌کاهد و تمرینی برای جرات ورزی بیشتر است.
تمرین ترک منطقه امن

وقتی به ترس اجازه دهید شما را از دنبال کردن چیزی که می‌خواهید بازدارد، زندگی آن طور که باید نخواهد بود. اگر
می‌خواهید تغییری در زندگی‌تان ایجاد کنید، باید هدفی در زندگی داشته باشید که برای آن بجنگید. تمرین روش‌های جرات ورزی شما را مجبور می‌کند که از منطقه امنتان خارج شوید. برای این کار، کارهایی را انتخاب کنید که در حوزه ترس‌هایتان قرار دارند، اما در عین حال آنقدر خطرناک نیستند. با غلبه بر ترس‌های کوچک، شجاع بودن را تمرین کنید.با قدم‌های کوچک، به شجاع بودن عادت می‌کنید و در نهایت به نقطه‌ای خواهید رسید که می‌توانید ریسک‌های بزرگ‌تری را انجام دهید.
خودگویی‌های مثبت

خودگویی به صدای درونی هر کس گفته می‌شود که افکار و باورهای او را نشان می‌دهد. وقتی از چیزی می‌ترسید،
جریانی از این خودگویی به شکل منفی وجود دارد؛ «اگر این کار را انجام دهم، زندگی‌ام خراب می‌شود.»،«من خیلی ترسو هستم.» وقتی این الگوی فکری معیوب را در خود شناسایی کردید، وقت آن است که آن را با الگوی فکری مثبت
جایگزین کنید. هر بار که متوجه هجوم افکار منفی شدید، آن را با خودگویی مثبت عوض کنید: «من می‌توانم این کار را
انجام دهم، حتی اگر آنقدرها هم کامل و خوب نباشد.»، «من برای مشکلات احتمالی برنامه دارم. می‌توانم با آن‌ها مقابله کنم.» خودگویی مثبت مدام اعتماد به نفس شما را افزایش می‌دهد و باعث می‌شود بتوانید بر ترس‌هایتان غلبه کنید.
جشن گرفتن اقدامات شجاعانه بعد از جرأت ورزی

هر اقدام شجاعانه‌ای باید مورد تجلیل قرار گیرد، به خصوص اگر زندگی شجاعانه برای شما چیز جدیدی باشد. بنابراین،
در تصدیق مواقعی که علی‌رغم احساس ترس با شجاعت عمل کرده‌اید، کوتاهی نکنید. کسانی که پیروزی‌های کوچک را
جشن می‌گیرند، در درازمدت موفق‌تر هستند. لازم نیست کارهایتان را از روی پشت بام فریاد بزنید یا شبکه‌های اجتماعی را منفجر کنید. حتی یادداشت کردن اقدام شجاعانه یا صحبت از آن با یک دوست، به شما احساس خوبی خواهد داد.
استقبال از شکست

بیشتر مردم آنقدر از شکست می‌ترسند، که به زندگی پر از ترس و راکد خود خو می‌گیرند. اما شکست تجربه‌ای است که
باید از آن استقبال کرد. به خود یادآوری کنید که شکست چیز بدی نیست، به خصوص اگر ریسک کرده‌اید یا از منطقه
امنتان خارج شده‌اید. به هر حال، شکست فرصتی برای رشد به عنوان یک فرد است. این به شما امکان می‌دهد چیز
جدیدی یاد بگیرید و مسیر را تغییر دهید. به یاد داشته باشید که بسیاری از موفقیت‌ها در طول تاریخ از شکست‌های پیشین حاصل شده‌اند.
سخنی از سیمیاروم

وقتی صحبت از روش‌های جرأت ورزی به میان می‌آید، برای شروع یک زندگی شجاعانه هرگز دیر نیست. جرأت ورزی از
ویژگی‌هایی است که با تلاش و تمرین می‌توان آن را توسعه داد. تنها چیزی که لازم است عزم راسخ برای شناخت ترس‌های خود و تمایل به اقدام به رغم آن ترس‌هاست. هنگامی که ترس‌هایتان را شناسایی کنید و برای دستیابی به اهدافتان رویکردی فعالانه اتخاذ کنید، اعتماد به نفستان بیشتر خواهد شد، جرأت ورزی شما افزایش خواهد یافت و به زودی می‌توانید آن طوری زندگی کنید که همیشه به دنبال آن بودید. شجاعت بهایی است که باید برای زندگی بهتر پرداخت کرد.



منبع: سیمیاروم

۱۲ روش هدف گذاری درست برای سال جدید

حل مشکل به تأخیر انداختن امور

به صورت سنتی، شروع سال جدید زمان تصمیم‌گیری‌های نوست. تصمیمات سال نو وعده‌هایی هستند که به خود می‌دهید و حفظ آنها تلاش ویژه‌ای می‌طلبد. مثلاً می‌خواهید از انجام کارهای منفی مانند سیگار کشیدن دست بردارید، یا کاری مثبت انجام دهید، مانند خوش‌اندام شدن، منظم شدن، گذراندن زمان بیشتر با خانواده و دوستان. ممکن است با دیدن تلاشی که برای انجام این کارها نیاز است، وسوسه شوید که بی‌خیال آن شوید. احتمالاً به این فکر می‌کنید که بعداً، روزی که وقت بیشتری داشتید، به این وعده‌ها عمل خواهید کرد. ایده «بعداً» را می‌پذیرید و کار را به تعویق می‌اندازید.

اگر می‌خواهید از تعلل در انجام تصمیماتتان دست بکشید، سیمیاروم ۱۲ پیشنهاد برای شما دارد تا تصمیم سال نوی خود را به واقعیت تبدیل کنید:

 1-   تصمیم بگیرید که کاری را انجام دهید که واقعاً معنی‌دار، قابل اندازه‌گیری و دست‌یافتنی است. فرقی نمی‌کند که این کار پرداخت به موقع، ترک سیگار یا کار بر روی پروژه دانشگاهی باشد.
 2-   در مورد مسائل مهم چشم‌انداز داشته باشید. آیا ترجیح می‌دهید در دفترچه خاطراتتان رویاهایتان را بنویسید یا برگه مالیاتی ماه فوریه را ثبت کنید؟ مسئله انتخاب بین این و آن نیست، زیرا هر دو مهم هستند. با این حال، مسئله در تفاوت زمانی است. رسیدن به یک رویا ممکن است یک عمر طول بکشد. در حالی که با وجود اهمال کاری، تکمیل فرم مالیاتی ممکن است فقط چند ساعت در هر سال طول بکشد.
    3-  قدرت تعهد خود را بررسی کنید. چه چیزی به دست می‌آورید؟ چه معامله‌ای می‌کنید؟ آیا سود آن ارزش چیزی را دارد که از دست می‌دهید؟ نکته: اگر تصمیم دارید کاری را انجام دهید که چندان مهم نیست، معمولاً بهتر است هیچ چیزی را انتخاب نکنید یا چیز دیگری را انتخاب کنید.
4-   برای موفقیت برنامه‌ریزی کنید. تعیین اهداف آسان است. اکثر تصمیمات سال نو به دلیل عدم برنامه ریزی به هم می‌ریزند. برنامه طرحی برای دستیابی به هدف است. اگر می‌خواهید وزن کم کنید و آن را حفظ کنید، اول، دوم، سوم چه کار می‌کنید؟ وقتی میل به مصرف غذاهای چاق کننده برنامه غذایی شما را تهدید می‌کند چه می‌کنید؟ برای هر یک استراتژی داشته باشید.
   5-  خود کارآمدی را تمرین کنید. این باورها هستند که به خاطر آن می‌توانید افکار، احساسات و اعمالتان را سازماندهی، هماهنگ و تنظیم کنید تا به هدف برسید. این نوع باور مانند یک پیشگویی خودشکوفایی است. اگر باور دارید که کنترل اعمالتان را در دست دارید، قدرت خود را بیشتر می‌کنید.
    6- مراقب وسوسه‌ها باشید. وسوسه همان بخش حیله‌گر، فریبنده و تخیلی فکر است که بهترین نیات شما را تهدید می‌کند. این همان صدای بخشی از روان ماست که می‌گوید «بخورید، بیاشامید و شاد باشید که فردا ممکن است بمیریم». وسوسه نسخه‌های یکسانی برای بیشتر افراد دارد: «امروز بی‌خیال جزئیات بشو. همیشه می‌توانی فردا شروع کنی.» وسوسه را با حقه‌های خودش شکست دهید. بگویید: «همین الان شروع کنیم، همیشه می‌توانیم بعداً خوش بگذرانیم.»
   7-  فلسفه «اکنون انجامش بده» را دنبال کنید. این تکنیک به انجام کارهای معقول، به روشی معقول، در مدت زمان معقول برمی گردد تا بتوانید اثربخشی، دستاوردها و شادی خود را افزایش دهید.
    8- به خودتان پاداش دهید. انگیزه‌های متعددی برای حمایت از پیشرفتتان ایجاد کنید. به اقدامات انجام شده با پاداش‌های کوتاه مدت مناسبی پاسخ دهید که بخشی عادی از برنامه روزانه شما هستند، مانند نوشیدن قهوه یا خواندن چند صفحه کتاب. با دادن پاداش‌های طبیعی به دنبال کردن اقدامات هدفمند، می‌توانید با قدرت بیشتری ادامه دهید.
    9- از سرزنش بپرهیزید. اگر امروز خود را به خاطر کاری که دیروز انجامش ندادید، سرزنش کنید، وقت بیشتری از خودتان تلف می‌کنید. الان شروع کن. امپراتور روم قرن اول پس از میلاد، مارکوس اورلیوس، به خوبی این مسئله را با این جمله بیان کرد که: «گذشته شما از بین رفته است، اما آینده شما نامشخص است.» تا حدودی بر کارهایی که در لحظه حال انجام می‌دهید کنترل دارید. اما در مورد گذشته، هیچ کنترلی ندارید. آینده به زودی فرامی‌رسد و می‌توانید با برداشتن گام‌های سازنده در لحظه حال به شکل‌گیری آن کمک کنید.
  10-   پذیرش ناراحتی را به بخشی از برنامه تغییرتان تبدیل کنید. گاهی هنگام شک به رسیدن به اهداف، احساس ناخوشایندی یا ناراحتی طبیعی است. این احتمال وجود دارد که به خاطر ناراحت نشدن، خیلی زود دست از هدفتان بکشید. اما اگر انتظار ناراحتی و سختی در کاری که انجام می‌دهید را داشته باشید، احتمالاً تنش کمتری را تجربه خواهید کرد و کارهای بیشتری انجام می‌دهید.
   11-  هدفی بزرگ‌تر از توانتان انتخاب نکنید. به خودتان عادت بدهید که مهلت‌های زمانی را رعایت کنید، بر عادات منفی غلبه کنید و رویایتان را دنبال کنید. با این حال، برای مغز زمان می‌برد تا خود را با یک تغییر وفق دهد. اگر چندین تغییر عمده در برنامه ایجاد کنید، احتمالاً شکست خواهید خورد. هر بار هدفی در حد توانتان تعیین کنید.
   12-  رویکردی جهانی داشته باشید. تاریخ شروع را انتخاب کنید. برنامه ریزی کنید تا برای تغییر آماده شوید. از یک دوست بخواهید بر روی پیشرفت روزانه‌تان نظارت داشته باشد. پیشرفتتان را روی نمودار رسم کنید. خود را مجبور کنید که در زمان مقرر شروع کنید. مرتب، مزایای پیش رو را به خاطر بسپارید که با پشتکار به آن برسید و دردسرهایی را مرور کنید که با انجام کار می‌توانید از آنها اجتناب کنید. بپذیرید که برخی از گام‌هایی که برمی‌دارید، با سختی همراه است. اما این ناراحتی می‌تواند مقدمه‌ای برای لذت موفقیت باشد. هیچ راه ساده‌تری برای اجرای چالش‌های معنادار تغییر سبک زندگی شخصی جز تلاش رو به جلو وجود ندارد. اگر می‌توانید راه آسان‌تری پیدا کنید که موثر است، آن را انجام دهید.



منبع: سیمیاروم

سندرم ضربه عشقی

ضربه ی عشقی چیست؟

گاهی اوقات ممکن است عشق بسیار آسیب زا باشد و تاثیر طولانی مدتی بر عملکرد فرد بگذارد. این مقاله درباره درد عمیق عاطفی ناشی از روابط عاشقانه شکست خورده است. هنگامی که تجربه از دست دادن عشق بسیار ناراحت کننده باشد، آن را ضربه عشقی می نامیم. ضربه عشقی نوعی فشار روانی است که به بروز مشکلات عاطفی شدید و طولانی مدت منجر می شود، عملکرد اجتماعی و حرفه ای او را مختل می کند و کیفیت زندگی را تنزل می دهد. من این واکنش عمیق نسبت به از دست دادت عشق یا تهدید به از دست دادن عشق  را سندرم ضربه عشقی نامیده ام.
علائم ضربه عشقی

سندروم ضربه عشقی مجموعه ای از علایم است که همچون الگویی قابل پیش بینی ظاهر می شود. این علایم عبارتند از : اختلال در خواب، عصبانیت، خشم، مرور خاطرات و افکار مزاحم و دردناک و اجتناب از یاد آوری ضربه عشقی. در سندرم ضربه عشقی این همه افراد یکسان ظاهر نمی شود. در برخی افراد مشکلات خواب و مرور خاطرات مزاحم و در برخی دیگر خشم با اجتناب از یاد آوری ضربه  عشقی بیش تر دیده می شود. این مقاله در حوزه روانشناسی عشق قرار میگیرد.
شکست عشقی و تفاوت آن با ضربه عشقی

درجه خفیف تری از ناراحتی عاطفی ناشی از شکست عشقی وجود دارد که شدت واکنش عاطفی در آن نسبت به سندرم ضربه عشقی کم تر است. من این واکنش های خفیف تر را ” اندوه عشقی” نامیده ام. در اندوه عشقی ، واکنش های روانی نسبت به شکست عشقی کوتاه تر و خفیف تر هستند و ناراحتی عاطفی شدیدی وجود ندارد و تاثیر منفی زیادی بر عملکرد اجتماعی و حرفه ای فرد نمی گذارد.
ماهیت سندروم ضربه عشقی

ویژگی اصلی سندرم ضربه عشقی، بروز نشانه ها بعد از وقوع رویداد ضربه عشقی است. ابتدا افراد این ضربه را به صورت “شوک” تجربه می کنند، زیرا ضربه عشقی باعث فروپاشی انتطارات، آرزوها، امیدها و احساس امنیت فرد از رابطه می شود. شوک، اغلب با حس بیم، وحشت، ترس و درماندگی همراه است، دقیقا شبیه احساساتی که افراد هنگام وقوع رویدادهای آسیب را مثل مرگ( خطر تهدید مرگ) تجربه می کنند.
استرس ناشی از ضربه عشقی آسیب زاست

در این سندرم، رویداد ضربه عشقی به صورت استرس شدیدی تجربه می شود و به نوعی آسیب زا است. علت به کار گیری واژه “آسیب زا” این است که فرد بلافاصله پس از درک ضربه، به ناراحتی های عاطفی، روانی و فیزیولوژیکی شدیدی دچار می شود، مانند افزایش ضربان قلب، تشنج، گر گرفتگی ، ناراحتی گوارشی، حالت تهوع، اسهال و تب و لرز.
در ضربه عشقی فرد دچار اختلال در عملکرد میشود

ضربه عشقی باید به نوعی رویداد استرس زا در نظر گرفته شود. در چنین رویدادی ، توانایی پردازش ذهنی فرد مختل و به احساس اضطراب، ناامیدی و یاس منجر می شود. رویداد ضربه عشقی باعث استرس می شود و در فرد احساس ناتوانی در کنترل و پیشگیری از رویدادها را ایجاد می کند.
انواع رویداد هایی که منجر به این ضربه میشوند

رویدادهایی که به سندرم ضربه عشقی منجر می شوند را می توان  در دو گروه ضربه نوع یک و ضربه نوع دو طبقه بندی کرد. در ضربه نوع یک، اتفاقات ، غیر منتظره  و ناگهانی هستند، به طوری که فرد احساس می کند مغلوب رویداد شده است . در ضربه نوع دو ، رویدادها ماهیتی مزمن و تکرار شونده دارند و انتظارات فرد از سوی شریک عشق اش مدام زیر پا گذاشته می شود. برای مثال ممکن است فرد در ضربه نوع دو، با خیانت های مکرر شریک عشقی خود مواجه شود، اما همچنان در رابطه باقی بماند. سندرم ضربه عشقی در هر دو نوع رخ می دهد.
پیامد رویداد های ضربه عشقی

رویداد (رویدادها) ضربه عشقی موجب ترس، اضطراب و ناراحتی می شود که این هیجانات به دیگر محرک ها و نشانه هایی که مستقیما ارتباطی با ضربه عشقی ندارند نیز تعمیم داده می شوند.مغز قادر به تمیز دادن برخی حالت ها  نیست، بین این که کدام محرک های محیطی یا محرک های ذهنی درونی (علایم، یاد آوری کننده ها)به طور معناداری با خاطره ضربه عشقی ارتباط پیدا می کند و کدام نشانه ها بی ضررند و ارتباط  معناداری با ضربه عشقی ندارند. نشانه ها و علایم بی ارتباط با ضربه عشقی از طریق شرطی سازی کلاسیک با اشفتگی هیجانی و برانگیختگی ناشی از رویداد ضربه عشقی مرتبط می شود. یندرم ضربه عشقی یک تجربه ذهنی و درونی تکرار شونده است که مدام رویداد ضربه عشقی را “یادآوری ” می کند.
ارزیابی ضربه عشقی

در سندرم ضربه عشقی ، ممکن است دیگران درکی از چگونگی آسیب زا بودن این رویداد نداشته باشند. این یک تجربه کاملا شخصی است. وقتی سندرم ضربه عشقی فرد ارزیابی می شود، مهم است که مفهوم شخصی و ذهنی او از رویداد ضربه عشقی و همچنین پیامدهای ذهنی( روانی- عاطفی) و پیامدهای عینی(تاثیر گذاری رویداد بر موقعیت اجتماعی، تحصیلی و شغلی فرد) بررسی شود. برخی افراد هنگام قطع رابطه ، سندرم ضربه عشقی  را در کم ترین میزان آن هم تجربه نمی کنند و حتی گاهی اوقات پس از قطع رابطه بسیار خوشحال به نظر می رسند.

ضربه عشقی ناشی از تهدید ادراک شده نسبت به رابطه عشقی (ایدئال) است. هر چه فرد “عاشق تر) باشد یا تمایل او برای  ادامه بیش تر باشد، به همان میزان شدت ضربه بیش  تر می شود. این ضربه معمولا در افرادی که رابطه عاشقانه دارند رخ می دهد، اما گاهی اوقات بین اعضای خانواده( مثل والدین و فرزندان، خواهر و برادر یا دوستان صمیمی) یا دوستانی که هیچ رابطه عاشقانه ای ندارند نیز رخ می دهد.
عوامل تهدید زا در عشق

وجود رقیب برتر، طرد فرد از سوی شریک عشقی اش یا جدایی به واسطه بیماری ،مرگ، خودکشی، مسافرت یا مهاجرت و غیره. ضربه عشقی می تواند به تصوری که فرد از “شریک عشقی، خود دارد(مانند : وفادار، فداکار، مهربان، حامی و در دسترس) آسیب وارد کند. چنین تصوری بعد از کشف خیانت یا نقض تعهد در هم می شکند.
نقش تیپ های شخصیتی

برونگرایان بیشتر می خواهند دیگران را دچار این احساس کنند. همانطور که  میدانیم درونگرایان در سکوت رنج می برند، درحالی که برونگرایان  ناراحتی خود را به دنیا اعلام می کنند. در بدترین حالت، کان دارد درونگرایان به خودکشی فکر یا حتا به آن اقدام کنند و برونگرایان درصدد صدمه زدن یا حتا کشتن دیگران باشند. برخی افراد الگوی رفتاری پیچیده ای را نشان می دهند که بیانگر ترکیب دو نوع برونگرایی و درونگرایی است.

پاسخ های سالم و ناسالم به ضربه عشقی

پاسخ های سالم و ناسالم به ضربه عشقی اساساً مبتلایان به سندرم ضربه عشقی دو راه پیش رو دارند تا یکی از آنها را انتخاب کنند.

برونگرایان بیشتر میخواهند بیشتر می خواهند دیگران را دچار این احساس کنند.  همانطور که میدانیم درونگرایان در سکوت رنج می برند، در حالی که گرایان ناراحتی خود را به دنیا اعلام می کنند. در بدترین حالت، کان دارد درونگرایان به خودکشی فکر یا حتا به آن اقدام کنند و برونگرایان در صدد صدمه زدن یا حتا کشتن دیگران باشند. برخی افراد الگوی رفتاری پیچیده ای را نشان می دهند که بیانگر ترکیب دو نوع برونگرایی و درونگرایی است.
چه زمانی پاسخ به ضربۀ عشقی نابهنجار است؟

به رغم طبیعی بودن میزان مشخصی از رنج و ناراحتی برای فردی که به تازگی با فرد مورد علاقه اش قطع ارتباط کرده است، چگونه می توان تعیین کرد که پاسخ هیجانی به ضربه عشقی نابهنجار است؟

با توجه به چهار عامل، می توانید تعیین کنید که آیا پاسخ هیجانی به ضربه عشقی بهنجار است یا نه. این چهار عامل عبارتند از:

  1.     مدت زمان رنج و ناراحتی؛
  2.     شدت رنج و ناراحتی؟
  3.     میزان تأثیر رنج و ناراحتی بر عملکرد حرفه ای و اجتماعی؛
  4.     اثرات مخرب رنج و ناراحتی بر زندگی و سلامت جسمانی و روانی فرد.


ضربه عشقی چه مدت باید وجود داشته باشد تا ادامه پیدا کند؟

زمانی پاسخ به ضربه عشقی مخرب دانسته می شود که این سوگ به مدت طولانی ادامه داشته باشد. هرچند که تعیین مدت زمان مشخص برای سوگواری هر مراجع ممکن نیست. این مسئله تا حدودی به مراجع و طول مدت رابطه بستگی دارد. برای مثال، شش ماه سوگواری برای قطع رابطه ده ساله منطقی است، ولی سوگواری بیش از شش ماه تا یک سال می تواند نشان دهنده مشکل باشد.
شدت ضربه عشقی چقدر بوده؟

البته نمی توان فقط به مدت سوگواری توجه کرد، بلکه باید شدت این فرد نیز بررسی شود و لازم است تا شدت آن به مرور کاهش چند بعضی استرسها بعد از قطع رابطه احساسی قابل پیش بینی است. علایم  شدید اضطراب، افسردگی، خشم و بی خوابی به شدت به کیفیت زندگی فرد لطمه می زنند. اگر ناراحتی به حدی شدید باشد که در فعالیت های شغلی و اجتماعی فرد اختلال وارد کند این مشکلی است که باید مورد توجه قرار گیرد، خصوصا اگر اختلال مزمن بوده و در طول زمان بهبود نیابد.

در نهایت وجود رفتارهای مخرب برای کنار آمدن با ضربه عشقی همانند استفاده از مواد غیرقانونی یا مشروبات الکلی برای بی حس کردن خود نسبت به درد، دلیل قطعی وجود پاسخهای ناسالم نسبت به سندرم ضربه عشقی است. هنگامی که فرد در اثر مصرف مواد یا الکل از خود بیخود می شود، بیشتر احتمال دارد تا افکار خشونت آمیز و دیگر کشی خود را به مرحله اجرا بگذارد. اعمال خشونت آمیز هرگز پاسخ مناسبی به ضربه عشقی نیستند.
 چند روش خودیاری برای رهایی از درد سندرم ( سی نکته)

  •     به خود این تعهد را بدهید که در مقابل سندرم ضربه عشقی، موضع فعالی داشته باشید. در برابر این وسوسه که در مقابل احساسات بیمار کننده ناشی از سندرم ضربه عشقی تسلیم شوید و نقش منفعلانه «قربانی» را بپذیرید، مقاوت کنید. فعال باشید و به جای غرق شدن در منجلاب بدبختی، کارهای مفیدی انجام دهید مانند ورزش، معاشرت با دوستان و فامیل و رفتن به موزه و سینما. غرق شدن در منجلاب، یعنی مغز شما گیر کرده است. در خیال پردازی ها، خاطرات، احساسات و افکار ناراحت کننده مرتبط با ضربه عشقی غرق نشوید. برای جلوگیری از این کار علامت هایی برای خود در نظر بگیرید یا عبارت «غرق نشو» را جلوی دید خود قرار دهید.


مدت طولانی در غم ضربه عشقی نمانید

البته اگر رویداد ضربه عشقی به تازگی روی داده است (مثلا متوجه شده اید که معشوقتان به شما خیانت کرده، به تازگی جدا شده یا طلاق گرفته اید)، لازم است و دردناک سوگواری را طی کنید. با این حال، نباید به خودتان اجان دهید بعد از چند ماه، به طور کامل مغلوب درد و سوگ شوید چنان که قادر به انجام تعهدات شغلی، خانوادگی و اجتماعیتان نباشید. اگر در غم فرو می روید، فقط باید برای مدت کوتاهی پس از حادثه باشد. من کمترین زمان را برای ماندن در این غم ترجیح می دهم.

  •     یکی از مشکلات فرو رفتن در غم، این است که مبتلایان به سندرم ضربه عشقی، تمایل به فکر کردن مکرر در باره رویداد ضربه عشقی دارند. به خاطر داشته باشید که سندرم ضربه عشقی، اختلال یادآوری های مکرر است و هرچه بیشتر در باره ضربه فکر کنید، خاطراتتان بیشتر تقویت می شود. به خود این تعهد را بدهید که برای حال و آینده چشم اندازی داشته باشید و در جهت آن تلاش کنید. می توانید چشم انداز خود را در طول زمان اصلاح کرده یا تغییر دهید.
  •     در جهت چشم انداز خود حرکت کنید، مهم نیست چقدر احساس بدی دارید. همانطوری که الکلی های گمنام بر این باورند: «تلقین کنید تا زمانی که آن را به دست آورید.»
  •     بگذارید درد گذشته رها شود. در زمان حال زندگی کنید. ضربه عشقی به مهمترین رویداد زندگی گذشته، حال و آینده تان تبدیل می شود. ضربه باید در جای خودش، یعنی گذشته، قرار گیرد.
  •     این حق را دارید که خوشحال باشید. اجازه ندهید زباله های مغزی نابودتان کند. زباله های مغزی را از خود دور کنید. آنها اطرات، احساسات، افکار و عواطفی هستند که با وضعیت کنونیتان هیچ ارتباطی ندارند، فقط جزوی از برنامه تکاملی مغز باستانی هستند که در برابر تهدیدات گذشته، حال و آینده به منظور انتقال ژنها به آینده می دهند. چه اهمیتی دارد؟ این برنامه های مغز باستانی با وضعیت کنونی شما ارتباط کمی دارد. ممکن است حتا تمایلی به انتقال ژنهایتان نداشته باشید. به خاطر داشته باشید که مغز علاقه ای ندارد تا شما را خوشحال نگه دارد، بلکه بیشتر به پریشان ماندنتان علاقه مند است تا نسبت به تهدیدات موجود برای ژن هایتان هشیار بمانید.
  •     شکاف بین آنچه از رابطه عاشقانه می خواهید و آنچه دریافت می کنید را مشتاقانه بپذیرید. احساس می کنید استحقاق این را دارید که شریک عشقیتان، نیازهایتان را به طور کامل برآورده کند، در حالی که او ناامیدتان می کند. در عالم واقعیت، نباید خود را مستحق چیزی بدانیم. زندگی اغلب ناعادلانه است. بگذارید ناامیدی جایگزین خشم نسبت به شریک عشقیتان شود و برای این فقدان سوگواری کنید.
  •     این حقیقت را بپذیرید که روابط عاشقانه ممکن است آسیب ببینند یا از هم بپاشند. اسطوره اسیب ناپذیر بودن را کنار بگذارید! شما برای یک نفر نمی توانید همه چیز باشید حتا برای کسی که بیش تر از همه دوستش دارید. اسطوره اسیب ناپذیری اغلب در هسته سندرم ضربه عشقی قرار دارد. شما با خود می گویید: چطور ممکن است این اتفاق برای من بیفتد؟ نباید این اتفاق برای من بیفتد!» اما چرا که نه؟ نسبت به خود یا عزیزانتان کمال گرا نباشید.


  •      زخم خود را بپذیرید. نباید به آن اجازه دهید نابودتان کندً
  •     سوگواری برای آنچه از دست داده اید (مانند زخم)، شما را نابود نمی کند، بلکه موجب رهایی از درد می شود. شما قدرت تحمل کردن دارید. نگذارید زخمتان آلوده شود و در سرتاسر روح، ذهن و جسم گسترش یابد و وجودتان را فرا بگیرد و نابودتان سازد. می توانید بدون سختگیری نسبت به خود و خودارزیابی منفی، شکست و زخم را بپذیرید و سعی کنید برای این اندوه و غم ناراحت نباشید، چرا که این اندوه و غم برایتان مشکلی ایجاد نمی کند.مزایای تجربه درد و رنج ناشی از ضربه عشقی را دریابید.
  •     خود را آرام سازید (حداقل برای این کار تلاش کنید). مدیتیشن و خودهیپنوتیزمی را به کار ببرید. مبتلایان به سندرم ضربه عشقی هنگام مدیتیشن، اغلب مانترای «غوطه ور نشوید» را با خود تکرار می کنند. ۱۱. اگر سندرم ضربه عشقی بیش از بیست دقیقه شما را در رختخواب بیدار نگه می دارد، از تخت بلند شوید تا شرطی نشوید که تخت جای خوابیدن نیست. این بی خوابی، بی خوابی شرطی یا بی خوابی روانی نامیده می شود. اگر فرد مبتلا به سندرم ضربه عشقی، بهداشت خوابی مناسبی را رعایت نکند، ممکن است دچار بی خوابی مزمن شود. بهداشت خواب مناسب یعنی استفاده از تخت فقط برای خوابیدن یا عشق بازی، ورزش کردن، استفاده نکردن از مواد کافئین دار و نیکوتین دار قبل از خواب.
  •     در برابر میل به مجازات و انتقام جویی مقاومت کنید. این باور را از خود دور کنید که شما حق مجازات کسی که به شما صدمه رسانده است را دارید. ممکن است احساس کنید که آنها مستحق مجازات هستند، اما شما نمی توانید ابزاری برای مجازات آنها باشید. رها کردن خشم، اثر تخلیه ای دارد، اما برای این که مخرب یا مضر نباشد باید مهار شود. می توانید بدون تمایل به انتقام جویی، فقط صدمه ای را که از عشق او دیده اید، توصیف کنید. همچنین باید از میل به کنترل فردی که دوستش دارید چشم پوشی کنید. در «عشقی که خودخواهانه نیست»، فرد میل به کنترل را رها می کند. متأسفانه، «جاذبه روانی» مغز را به سمت «عشق خودخواهانه» سوق می دهد؛ عشقی که در آن فقط و فقط نیازهای ما ارضا می شود. در برابر این جاذبه مقاومت کنید (مذهب اغلب در این کار به ما کمک می کند).


  •     رؤیاهای عاشقانه خود را تحقق ببخشید. به خود یادآوری کنید که شما دوست داشتنی هستید. به دنبال نیمه گمشده خود باشید. به یک جایگزین فکر کنید. به خاطر داشته باشید که عشق آسان نیست. در رابطه عاشقانه همیشه دو نفر کاملا باهم «جور» نیستند. همیشه در مسیر، موانعی وجود دارد و برخی از آن ها . آن قدر بزرگند که باعث انحراف شما از مسیر می شوند. برای بازگشت به مسیر، لازم است ارزیابی درستی داشته باشید.


  •      برای معاینات پزشکی، به یک پزشک مراجعه کنید. به پزشک خود اطلاع دهید که می خواهید یک برنامه منظم فعالیت جسمانی داشته باشید. به طور منظم ورزش کنید. آمادگی جسمانی با بسیاری از محرک های بیمار کننده ناشی از سندرم ضربه عشقی مقابله می کند. سندرم ضربه عشقی، موجب برانگیختگی شدید هیجانی و جسمانی می شود و ورزش، روشی ایدئال برای هدایت انرژی ناشی از سندرم است.
  •      سعی کنید خوشحال باشید، هر چقدر که سخت باشد. با احساس بدبختی نسبت به چیزهایی که نمی توانید تغییر دهید، زندگیتان را تلف نکنید. افکار منفی و سمی که برای شاد بودن مضرند را از خود دور کنید و بکوشید گرفتار این افکار نشوید. روحیه خود را تقویت کنید تا فقط افکار مثبت به ذهنتان خطور کند. به گفته پیتر مک ویلیامز: «شما قادر به پرداخت هزینه سنگین افکار منفی نیستید.»
  •       از دیگران دوری نکنید. ارتباط خود را با دوستان، بستگان و آشنایان حفظ کنید و اجازه دهید از درد و رنج شما آگاه شوند. همچنین می توانید خود را درگیر فعالیتهای اجتماعی کنید.


  •       مشکلات مربوط به ضربه عشقیتان را به خداوند بسپارید و به او اعتماد کنید با رفتن به مسجد، کلیسا، کنیسه یا سایر مکان های مذهبی می توانید نیاز های معنوی خود را برآورده سایزد. به خاطر داشته باشید در هر حالتی، چه هنگامی که درد دارید و چه هنگامی که ندارید، خدا همیشه با شماست
  •     ضربه عشقی آن قدر مسئله بغرنجی نیست که شما را برای سال ها غمگین نگه دارد.
  •     بیش تر در جستجوی شادی باشید! برخی ادیان، شاد زیستن را یکی از مسئولیت های مذهبی می دانند. در زمان حال زندگی کنید و سعی کنید بیش تر بخندید
  •     اجازه ندهید عواقب شکست، شما را احاطه کند. نگذارید شکست باعث خودارزیابی منفی شود. اگر سندرم ضربه عشقی با خواب آلودگی، اضطراب و افسردگی شدید همراه شود، لازم است به سرعت به متخصص سلامت روان مراجعه کنید و از او کمک بگیرید.
  •     می توانید دوباره عاشق شوید. شما دوست داشتنی هستید. به سندرم ضربه عشقی اجازه ندهید به شما لطمه بزند و باعث شود که احساس کنید دوست داشتنی نیستید.
  •     در مواجهه با سندرم ضربه عشقی، در دام مواد، الکل و روابط جنسی بی بند و بار گرفتار نشوید.
  •     در مواجهه با سندرم ضربه عشقی نباید حتی به فکر استفاده از تفنگ یا سلاح های دیگر بیفتید. ارزش این کار را ندارد! حتی اگر وسوسه استفاده از سلاح را دارید، لازم است به سرعت از متخصص کمک بگیرید.
  •     به آهنگ های عاشقانه گوش دهید. با این کا درک می کنید که چطور عشق، شادی و درد را با هم دارد. هنگامی احساس زنده بودن می کنید که بتوانید هم شادی و هم درد عشق را تجربه کنید.
  •     هر چند که پس از تجربه ضربه عشقی، میزانی از درد طبیعی است، اما نباید اجازه دهیم این درد دائمی شود. این درد را پشت سر بگذارید و به دنبال تعالی، زیبایی و عشق در دیگر جنبه های زندگی بروید. سعی کنید موقتا از درد فاصله بگیریر.
  •     اگر احساس می کنید عزت نفس و خود پندار ه تان، به شدت به خاطر رویداد ضربه عشقی اسیب دیده است، باید به دنبال مشاوره با روان پزشک، روان شناس، مشاور و متخصصان دیگر بهداشت روانی باشید. سندرم ضربه عشقی ، گاهی اوقات برای همیشه می تواند احساس کفایت فرد را در زندگی و تحقق آرزوهایش کاهش دهد. همچنین مانع پیشرفت حرفه ای، عاطفی و معنوی فرد شود یا آن را به تاخیر بیندازد. حفط عزت نفس، فرابندی فعال است که در آن احتیاج دارید از انتقاد خود « دست بردارید» و خود و زخمتان را بپذیرید. برخی اوقات، کار با یک مشاور حرفه ای کمکتان می کند تا کشف کنید چرا مغزتان رویداد ضربه عشقی را ویرانگر تر از چیزی که بوده، درک کرده است. زندگی شما بسیار با ارزش است و اغلب ضربه عشقی آن قدر اهمیت ندارد که تاثیرات طولانی  مدتی بر رفتار و احساستان بگذارد و لازم است بر قابلیت ها و ویژگی های مثبت خود تمرکز کنید.
  •     برای تشخیص مشکلات رابطه و حل آن ها، زوج درمانی ضروری است. روابط در صورتی بهتر پیش می رود که هر یک از زوجین بتواند تصویر خوبی از خویش در ذهن دیگری ایجاد کند. اگر این اتفاق نیفتد، رابطه به سوی نابودی پیش می رود. گاهی یکی از زوجین در مقایسه با دیگری برای بهبود رابطه، سرمایه گذاری بیش تری می کند. شما می کوشید تا از آنچه در اختیار دارید استفاده کنید. از سرزنش، اجتناب کنید و بپذیرید در مشکلاتی که با شریک عشقیتان دارید شما هم مسئولید.
  •     متعهد شوید که تجربه ضربه عشقی را به یک تجربه رشد دهنده تبدیل کنید. آن را تجربه ای بدانید که از شما فرد سالم تر و بهتری خواهد ساخت.
  •     ضربه عشقی را به تجربه پیروزش تبدیل منید. در برابر از دست دادن، تسیلم شوید و تلاش کنید « از طریق این تسلیم به پیروزش برسید». از تجاربی که از مسیر رسیدن به پیروزی به دست آورده اید، استفاده کنید. یاد بگیرید که ببخشید و کم تر به ضربه عشقی فکر کنید و رهایش کنید. در ص.رت لزوم از یک روان درمانگر کمک بگیرید و در جستجوی تولدی دوباره و بازسازی باشید.
  •     برای بهبودی به خودتان زمان دهید. به ندرت سندرم ضربه عشقی یک سبه درمان می شود. امیدتان را از دست ندهید. می توانید حتی بدون کم گرفتن از یک روان درمانگرحرفه ای – زنجیری را که باعث عذابتان می شود پاره کنید. اگر نمره تان پس از چند هفته همچنان بالا بود، لازم است به متخصص سلامت روان مراجعه کنید. آن ها پیشنهاد های زیادی برای شما دارند. برخی افراد به خاطر واکنش هایشان نسبت به ضربه عشقی ، احساس نگرانی و شرمندگی بسیاری می کنند که موجب می شود از گرفتن کمک حرفه ای اجتناب ورزند. هر چند فکر کردن به صحبت درباره دردشان با یک متخصص خارج از تحمل آن هاست، اما ارزشش را دارد.

   


منبع: انگار که

نوشتن درمان میکند( فواید خواندن و نوشتن)

چرا میگویم نوشتن درمان میکند؟

اگر شما هم مثل من سالهاست که میخوانید و مینویسید، درگیر شخصیت های رمان ها هستید و به قهرمان های آنها فکر میکنید و هنوز هم کتاب های کاغذی را به الکترونیکی ترجیح میدهید و میگویید: گرفتن کتاب و ورق زدنش یه چیز دیگه اس. پس به این مقاله خوش آمدید.. در این نوشته بیش از هر چیزی بر فواید روانی خواندن و نوشتن میپردازم این که وقتی مینوسیم مغز ما چه فرایندی را برای رشد خود طی میکند و همین طور وقتی رمان و کتاب میخوانیم چه تاثیری بر زندگی ما دارد؟ این ها نکات و یافته های جذابی در زمینه روانشناسی سلامت است که نه تنها من بلکه بسیاری از اهل قلم بر این باورند که نوشتن درمان میکند
تاثیر نوشتن بر مغز
شاید برایتان جالب باشد که بگویم اولین روشی که در درمان انسان به کار رفت گفتاردرمانی بود. این روش را در اصل فروید برای بیمار معروف خود به اسم آنااو به کار برد که البته خیلی اتفاقی بود. انااو دچار بیماری ای شده بود که در زمان فروید ناشناخته بود و فرد در این بیماری دچار آسیب بدنی ای میشد که هیچ علت بدنی و فیزیولوژیکی برای آن یافت نمیشد مثلا فرض کنید که چشمتان به ناگهان کور شده است و دکتر ها نمیتوانند هیچ علت فیزولوژیکی برای کوری شما پیدا کنند بله به همین اندازه وحشتناک!.
صحبت درمانی

فروید پدر رویکرد روانکاوی که نسبت به داشتن علت جسمی برای چنین بیماری هایی تردید داشت شروع به کاوش در علت های روانی آن کرد تا با هشیار شدن علت روانی علامت ایجاد شده در انااو برطرف شود و بهبود یابد. به همین دلیل آنااو را تشویق به صحبت در مورد گذشته خود و اتفاق هایی دردناکی که هیچگاه از آن ها صحبت نمیکرد کرد. این همان چیزی بود که بعد ها فروید و همکارش بروئر نام آن را فن بخاری پاک کنی و یا صخبت درمانی گذاشته اند که به بهبود آنااو کمک کرده بود
چرا بهتر است در مورد مشکلات حرف بزنیم؟

صحبت درمانی از همان زمان به عنوان اولین بهبود دهنده حال افراد به کار رفت. مادامی که ما در مورد مسائلمان صحبت میکنیم و آن ها را به زبان میآوریم انگار آن ها را میبینیم و بیشتر در مورد آن ها اطلاعات به دست می آوریم. این به خصوص زمانی حال ما را بهتر میکند که قشر مغز ما در پردازش هیجاناتی که از قسمت های عمقی مغز وارد میشود مشکل دارد تلاش ما برای پیدا کردن واژه ای برای آن هیجانات سعی در تعریف کردن و پیش بینی پذیر کردن آن میکند و در نتیجه میتواند آن را تا حدی درون خود حل کند. این همان چیزی است که در علوم شناختی امروزه در مورد آن مطالعاتی انجام گرفته است.


قشر مغز با کلمات هیجانات مبهم بخش زیرقشری را تحلیل میکند

قشر مخ آگاهانه است

اگر بخوام عنوان بالا و مطالعات انجام شده زمینه صحبت کردن و نقش کلمات در مغز را برایتان ساده کنم باید بگویم که مغز ما به لحاظ ساختاری داری بخشی است که به آن میگوییم قشر مخ. این بخش فعالیتی کاملا آگاهانه دارد و اعمال ارادی ما و حتی سیستم های پیچیده شناختی مثل تصیمیم گیری و فریب دادن و فکر کردن و .. را انجام میدهد.
بخش زیرقشری غیر ارادی است

مسئله خیلی مهمی که وجود دارد این است که دقیقا در زیر این قشر ساختاری وجود دارد که آن را در علم نوروساینس دستگاه کناری و یا لیمبیک می نامند . این دستگاه از بخش های گوناگونی تشکیل شده که غالبا فعالیت های غیر ارادی ما را به عهده دارد و هیجانات بخش مهمی از فعالیت این ناحیه از مغز است.
قشر مخ ما برای تحلیل به کلمات نیاز دارد

در مواقعی که اضطراب های بی اندازه ای داریم و حالمان خوب نیست قشر مخ ما تلاش میکند تا داده های بخش زیرقشری را تفسیر کند تا اضطرابمان کاهش یابد و بتوانیم هیجان مورد نظر را تحلیل و تفسیر کنیم. باید در اینجا به شما بگویم که قشر مخ ما تنها از طریق کلمات این تفسیر را انجام میدهد. به همین دلیل صحبت کردن در مورد خودمان و مشکلاتمان و هیجاناتمان به تفسیر و آگاهی ما از هیجاناتمان کمک شایانی میکند تا در نهایت احساس آرامش بیشتری بکنیم. این همان چیزی است که در وهله اول در روانکاوی به ان توجه میشود چراکه بر کارکرد درمانی کلمات و صحبت کردن واقفند


نوشتن درمان میکند چون هنگام نوشتن به خودمان و دیگران فکر میکنیم


وقتی مینویسیم ذهن ما بیش از هر زمان دیگری با کلمات در ارتباط است. این به این معنی است که ما نه تنها داریم از نوشتن یک داستان لذت میبریم بلکه در عین حال مجبوریم تا هیجانات و رفتار های شخصیت هایمان را وبپردازیم و به آن ها توجه کنیم و این همان چیزی است که باعث میشود ما به خودمان بیشتر فکر کنیم. وقتی مینوسید بخش قشر مخ شما فعالیت بالایی دارد درنتیجه در طول زمان اتصال سیناپس های این بخش از مغز بیشتر شده و شما توانایی منحصر به فردی در کنترل خود به دست می آورید. این همان کارکرد کلمات است.


فواید نوشتن

نوشتن درمان میکند چون باعث تخلیه هیجانی(catharsis) میشود

تقریبا همه ما در خانه مادری را داریم که بیش از آن که مسائل را درون خود حل کند صبح ها و یا شب ها با تلفن زدن به فامیل و یا اعضای خانواده آن را با دیگران در میان میگذارد. شاید برایتان جالب به نظر بیاید اما این یکی از مهمترین دفاع های مادر ها و به طور کلی خانم ها برای مقابله با اضطراب هایشان است ( چیزی که غالبا مرد ها از آن استفاده نمی کنند و میخواهند خودشان مسائل را به تنهایی حل کنند). این گفتگوی هرچند کوچک با دیگران و به اشتراک گذاشتن آن موضوع از احساس تنش افراد میکاهد.
حرف بزنیم تا افسرده نشویم

به همین دلیل شاید عجیب نباشد که شعار سازمان بهداشت جهانی در همین چند سال گذشته در مورد افسردگی این بود: بیایید حرف بزنیم!. . کلمات بهترین ابزار ما برای تفسیر هیجانمان هستند، بهترین ابزار ما برای بیان خودمان و در نهایت تعریف خودمان هستند این دلیل بسیاری از محققان در این زمینه است که میگویند نوشتن درمان میکند. این تخلیه هیجانی در زمانی که مینوسیم بسیار بسیار بیشتر میشود چرا که ما از بهترین سلاح تکاملی خود یعنی زبان داریم استفاده میکنیم.
یک خاطره از تخلیه هیجانی

خاطرم هست زمانی که در نوجوانی در کلاس نویسندگی آقای امیرحسن چهل تن در موسسه کارنامه شرکت میکردم در اولین جلسه از همه ما سوالی پرسیدند: چرا مینوسید؟ . اغلب افرادی که در آن کلاس بودند این جمله را گفتند: چون وقتی مینوسیم انگار خالی شده ایم.. . البته که افراد دیگری هم بودند که به دلایل دیگری مینوشتند کسانی که فکر میکردند کاری به جز نوشتن بلد نیستند و افرادی که میگفتند ما تنها برای این کار ساخته شده ایم این کاملا درست است. اما بیشترین پاسخی که آن روز شنیدم درمورد ارامشی بود که پس از نوشتن و یا در حال نوشتن افراد تجربه میکردند و شاید بهترین فایده نوشتن برای سلامت روان ماست.
بالا رفتن هوش هیجانی

شاید خیلی ما اسم هوش را شنیده باشیم اما در مورد هوش هیجانی اطلاعات چندانی نداشته باشیم . البته که خود کلمه هوش هیجانی اطلاعات اندکی را در مورد حوزه ی اصلی این مفهوم به ما میدهد اما باید بگویم بهتر است کمی در مورد آن بیشتر بدانیم. هوش هیجانی یا همان EQ به میزان آگاهی ما از احساسات و رفتار های هیجانی خودمان و دیگران اطلاق میشود این که تشخیص دهیم افراد این زمان احتمالا چه احساسی را دارند تجربه میکنند و ما چه ری اکشن هیجانی نسبت به گفته  و یا رفتار دیگران داشته باشیم دقیقا به همین مفهوم مربوط میشود.

وقتی در حال نوشتن رمان هستید بیشتر از هر چیز دیگری باید عمل ها و عکس العمل های دیگران را پیش بینی کنید و یا حداقل در مورد آن ها فکر کنید این همان چیزی است که باعث میشود شما به خودتان هم توجه کنید اینکه اگر شما بودید در آن لحظه چه هیجاناتی را تجربه میکردید. اینجاست که نوشتن خود تبدیل میشود که مهارتی برای افزایش هوش هیجانی شما.
هوش هیجانی اکتسابی است

هوش هیجانی بر خلاف هوش سیال یا IQ اکتسابی است. این به این معنی است که ما میتوانیم آن را ارتقا دهیم. هوش هیجانی در طول تکامل ها به خصوص برای ارتباط بهتر با دیگران و به خصوص در مواقع بحرانی به شدت به کمک گونه های انسان امده به همین دلیل افرادی که هوش هیجانی بالاتری داشته باشند در اکثر مواقع هیجانات را درست تشخیص میدهند و در نتیجه بقای بیشتری هم دارند
نوشتن درمان میکند چون برونی سازی میکند

وقتی فکری را بر روی کاغذ می آورید میتوانید به گونه ای دیگر با آن برخورد کنید و آن را به لحاظ بیرونی ببینید. این یکی از مهمترین روش های درمانی در رویکرد های پست مدرن درمان است که به خصوص روایت درمان گران از ان استفاده میکنند.
نوشتن مشکلات روی کاغذ

نوشتن افکار و احساساتتان و یا برنامه هایتان بر روی کاغذ باعث میشود آنها را تا حدی از خود جدا کنید و به عنوان بخشی جدا از نگاه بیرونی به آن ها بنگرید. تحقیقات نشان داده اند افرادی که برنامه هایشان را میکتوب میکنند و به آن ها فکر میکنند و تصویر روشنی در این باره از آینده و خودشان دارند فکرشان سازمان خاصی پیدا میکند و درجه آگاهیشان به مسائل بالاتر میرود. پس اگر ذهن شلوغی دارد که آزارتان میدهد برای سازماندهی و آرامش ذهنتان نوشتن درمان میکند.


فواید خواندن

فهم دیگران

میدانید یکی از مهمترین پیشنهاد های درمانگران به دانشجو ها برای یک درمانگر خوب شدن چیست؟ اینکه رمان بخوانید.. . رمان ها شخصیت های متفاوتی دارند که هر کدامشان انگیزه ها و اهداف و خلقیات گوناگونی را همراه خود دارند این ها تمام ویژگی هایی است که ما برای شناخت افراد به آن ها نیاز داریم به همین دلیل درمانگرانی که سال هاست رمان میخوانند بهتر میتوانند با درمانجویانشان ارتباط برقرار کنند.
فهم تکثر دیدگاه ها و قضاوت کمتر

این فقط مربوط به درمانگران نیست بلکه میخواهم این نکته را به شما بگویم که اگر رمان میخوانید بدانید درک بهتری از دیگران خواهید داشت چرا که رمان ها ما را با دیدگاه های گوناگون و شخصیت های مختلف و طرز نگاهشان آشنا میکنند و ما را از دنیای تک بعدی خود بیرون می آورند در این صورت متوجه میشویم که فقط ما نیستیم که نگاه متفاوتی به جهان داریم بلکه دیگرانی هستند که زندگی آن ها با تمام پستی ها و بلندی هایش ارزشمند است این ویژگی رمان ها قضاوت کردن را در ما به چالش میکشند و باعث میشود در ارتباط با دیگران به جای قضاوت بدون شرط آن ها را بپذیریم.
به جای یک بار چند بار زندگی میکنید

واقعیت این است که اغلب افرادی که کتابخوان هستند زندگی کردن همراه داستان های کتاب ها را همانند زندگی کردن در دنیای واقعی میبینند آن ها برای شخصیت ها ناراحت میشوند شاد میشوند، احساس غرور میکنند و برای قهرمانشان خوشحال میشوند دقیقا به همان گونه که برای دیگر افراد این احساسات را پیدا میکنند.
رمان ها وجود دارند

رمان ها وجود دارند شخصیت ها وجود خارجی دارند. وقتی شما چیزی را تجسم میکنید در اغلب موارد هیچ فرقی با دنیای واقعی ندارد خود خیال ها هم وجود دارند و  این بخش اعجاب برانگیز فانتزی ها هستند پس اگر رمان و کتاب زیاد میخوانید انگار جاهای گوناگونی رفته اید با افراد و افکار گوناگون آشنا شده اید که هیچگاه فراموشتان نخواهد شد.
بهتر فکر میکنید

بگذارید این را به شما بگویم که هر چقدر با زبان درگیر باشید بهتر هم میتوانید تفکر کنید. اگر دایره لغات بیشتری دارید در نتیجه هوش بالاتری هم در این زمینه خواهید داشت. همان طور که گفتم  قشر مغز ما به خصوص ناحیه پیش پیشانی بیش از هر جای دیگری مسئول تفکر ماست و از این بابت پیوند عجیبی با زبان و ساختار زبان ما دارد تا حدی که برخی از نظریه پردازان همچون ویگوتسکی زبان را همان تفکر میدانند. وقتی میخوانید و مینوسید مجبورید کلمات بیشتری را ببینید و بسازید درنتیجه این خود ابزاری برای توانبخشی مغز شما به کار خواهد رفت و اتصالات مربوط به زبان و تفکر بیش از پیش تحریک خواهند شد.

سخن آخر


در آخر باید به شما بگویم که اگر با کتاب ها سرو کار دارید و اگر مینویسید لذتی خواهید برد که نه تنها فردی نیست بلکه زندگی و مغز شما را هم در آینده تحت تاثیر قرار خواهد داد تا به گونه ای بهتر بیاندیشید و زندگی کنید.



منبع: انگار که

نشانه های استرس و راهکار های مقابله با آن

نشانه های استرس و سه تیپ شخصیتی

حتما نشانه های استرس خود را جدی بگیرید . ما همیشه نمیتوانیم شرایطی را که در آن زندگی میکنیم انتخاب کنیم این از نکات مهم روانشناسی بالینی است  .

استرس ، لزوم سازگاری جسمانی ، روانی و هیجانی ما با تغییرات است . استرس میتواند مثبت نیز باشد و مقداری از آن برای ایجاد انگیزه ضروری است . استرس را مساوی با انجام مسئولیت های متعدد ندانیم . بعضی افراد با وجود مشغله های بسیار استرس کمی را تجربه میکنند .

نحوه ی برخورد ما با استرس به خلق و خویی که با آن متولد میشویم و تربیت والدین بستگی دارد و ترکیب این دو میتواند تیپ شخصیتی خاصی را که در مقابل استرس آسیب پذیرتر است پدید آورد .


تیپ های شخصیتی استرس آور

تیپ کمال گرا

توجه افراطی به جزئیات و نظم دارد با از دست دادن کوچک ترین نظمی در زندگی عادی دچار استرس میشود .
تیپ شخصیت محرک خواه

تمایل زیادی به ریسک کردن دارد به دلیل حس رقابت و تجربه ی امور مخاطره آمیز استرس زیادی را متحمل میشود .

تیپ جاه طلب


کنترل همه کس و همه چیز و کار کردن افراطی را به تفریح و سرگرمی ترجیح میدهد ، همواره از لحاظ جسمی و روحی تحت فشار است .


علائم جسمی استرس


استرس ، علائم جسمانی و هیجانی و رفتاری متعددی دارد که عبارتند از : سر درد ، زخم معده ، خشکی دهان ، تکرر ادرار ، بی خوابی ، پرخاشگری ، عدم تمرکز حواس و پرخوری یا امتناع از غذا خوردن ، جویدن ناخن و افزایش سیگار کشیدن و…


چه باید بکنیم؟

برای رفع استرس به بدن خود فرصت استراحت بدهید .

زمانی که حجم زیادی کار انجام میدهید ۵ الی ۱۰ دقیقه استراحت کنید و خوراکی مختصری به صورت نشسته بخورید زیرا کنار یخچال ایستادن و یه سیب میل کردن به استراحت شما کمکی نمی کند این یکی از نکات مهم در روانشناسی بالینی است .

محیطی که اطرافیان مشغول کار کردن هستند را ترک کنید و به محیط دیگری بروید حتی اگر آن محیط دست شویی باشد . در این تایم گوش دادن به موسیقی مورد علاقه خودتان نیز میتواند موثر باشد .


به ذهن خود استراحت بدهید


ایجاد تصاویر ذهنی آرامش دهنده را دست کم نگیرید در کاهش نشانه های استرس نقش بسزایی دارد  . مثلا با چشمان بسته قدم زدن در چمنزارهای بیرون شهر را تصور کنید . دقت داشته باشید که هرچقدر جزئیات تصورات بیشتر باشد حالت آرمیدگی شما نیز بیشتر خواهد شد. مرور خاطرات زمان های لذت بخش گذشته نیز میتواند مفید باشد .


از دیگران طلب کمک کرده و تقسیم کار کنید


اگر به دلیل تجربه ی ناخوشایندی از درخواست کمک امتناع میکنید بدانید که این کار موجب افزایش استرس میشود . فرصت ابراز وجود و مفید بودن را از دیگران نگیرید . از دیگران کمک بخواهید تا از این طریق دوستان واقعی خود را پیدا کنید . به دیگران اعتماد کنید و باور داشته باشید آنها میتوانند به خوبی شما کارها را انجام دهند .


کیفیت خواب خود را بهبود ببخشید


خوب خوابیدن در روانشناسی بالینی پادزهری برای نشانه های استرس محسوب میشود. قبل از خواب به مدت ۲ الی ۵ دقیقه به اعضای بدن خود کشش دهید. گرسنه نخوابید و در مقابل ،فاصله ی مناسب بین شام و خوابیدن را رعایت فرمایید. بستن چشم ها و گوش دادن به داستان صوتی یا رادیو نیز موثر است. قبل از خواب به جای مرور امور انجام نشده سه نکته ی مثبت ،هرچند کوچک را در روز سپری شده مرور کنید .

عشق و محبت خود را به همسر و فرزندان و اعضای خانواده خود ابراز نمایید وآن را دست کم نگیرید. یکی از جنبه های مهم عشق و حمایت ، توانایی در میان گذاشتن مشکلات با فردی دیگر است . در حضور فردی که به او مطمئن هستید احساسات خود را نشان داده و درباره آنها با وی صحبت کنید .


تبسم ، خندیدن و ایجاد حس شوخ طبعی نیز از استرس جلوگیری میکند


دیدن تبسم دیگران ما را به تبسم وامی دارد و موجب شل شدن عضلات صورت و تسهیل جریان خون به مغز میشود. روز را با تبسم قلبی آغاز کنید . شوخی و خنده فشار موقعیت های سخت را کاهش میدهد. خنده در محیط کار باعث افزایش خلاقیت و تمرکز میشود.


عزت نفس خود را افزایش دهید


عزت نفس پریشانی و استرس را کاهش میدهد. خطا و اشتباهات خود را بپذیرید و سعی در رفع آن ها کنید . برای موفقیت های کوچکتان خود را تحسین کنید و آنطور که دیگران میخواهند عمل نکنید . با خود و دیگران صادق باشید.



منبع: انگار که

تاثیر ذهن ناخودآگاه در زندگی

ناخودآگاه یا چیز هایی که از یاد برده ایم

همانطور که یونگ ( روانشناس معروف اهل زوریخ) معتقد است اگراز آن چیزی که پنهان میکنیم آگاه باشیم قطعا کمتر آسیب میبینیم تا اینکه اصلا ندانیم چه چیزی را پنهان و سرکوب میکنیم. آگاهی یافتن مردم از چیزهایی که به یاد نمی آورند یعنی تاثیر ذهن ناخوداگاه در زندگی تنها راه و روش حل مسائل روانی از دیدگاه یونگ و خیلی از هم پیروانش بود.


از ناخودآگاه غافل نشویم


[irp posts=”3377″ name=”روانکاوی به مثابه یک تحلیل عمیق روانی”]

همه ی ما بخشی به نام ناخودآگاه داریم که ازآن خبرچندانی نداریم فقط گاهی رفتارهایی میکنیم که تمام یا بخشی از آن درگیر و متاثر از ناخودآگاه است. ناخودآگاه و رفتار ناخودآگاهانه خیلی شبیه به کاری است که وقتی هم دیگر را میبینیم انجام میدهیم سلام کردن. خیلی از ما این کار را آگاهانه انجام نمیدهیم بلکه مثل یک نوع شرطی شدن هر بار ناخودآگاهانه انجامش میدهیم.

فروید( پدر روانکاوی و مبدع کلمه ناهشیار و ناخودآگاه) ناخودآگاه را بخش ناهشیارذهن که پراست ازتمایلها، آرزوها، خاطرات خارج از دسترس و آموزه های محیط و والدین تعریف میکند.

هرچه بیشتر از تاثیر ذهن ناخودآگاه در زندگی آگاهی داشته باشیم و برآن تسلط بیشتری داشته باشیم آسیب کاهش می یابد. به عبارتی هرچه ظرف ناخودآگاهمان از ظرف خودآگاهمان پرتر باشد امکان شکست و آسیب بیشتراست.


چگونه دوست داریم باشیم؟


خودآرمانی یکی از مهمترین بخشهای کارکرد ناخودآگاه است.

آن بخش از وجود فرد که میل دارد به آن برسد را خودآرمانی گویند و براساس محبت و خواست پدرومادر عمل میکند ولی از ۶سالگی به بعد همه ی آموزه هایی را که پدرومادر و محیط بهش دادند را همانندسازی میکنند و آنرا درونی  میکنند یعنی خودآرمانی را شکل میدهد که القای آموزه های والدین است.

خودآرمانی که شکل میگیرد در واقع خیلی از انتخابها و احساسهایمان را تحت تاثیر قرار میدهد به طور مثال اگر به آن ایده آلی که دوست داریم نرسیم احساس حقارت از شایعترین  اتفاقهایی است که می افتد از طرفی بیشتر انتخابهایمان از آن متاثراست برای رسیدن به آن مطلوب و ایده آلمان. بنابراین تشکیل خودآرمانی سالم در فرزندان و توجه به خودآرمانی خودمان از مهمترین هاست.

یکی از مهمترین رفتارهایی که تاثیرات زیادی از بخش ناخودآگاه میگیرد انتخاب کردن است، که دراینجا به بخشی از این فرایند میپردازیم به نام : انتخاب عشق.


شما چگونه عاشق میشوید؟


امروزه تعداد زیادی از روابط و عشقهایی را داریم که نافرجام اند و به آسیب طرفین منجر میشوند بنابراین به تحلیل انتخاب عشق از دو دیدگاه روانکاوی( دیدگاهی در روانشناسی که توسط زیگموند فروید پایه گذاری شد و مبتنی بر تحلیل های روانی طولانی مدت است که مراجعان در هر مرحله به بخشی از رفتار ناخودآگاه خود و ترس ها و علت های رفتار خود که از آن غافل بوده اند فائق می آیند) و تحلیل رفتار متقابل میپردازیم.


روانکاوی عشق


  •     روانکاوی ِ عشق: براساس نظریه روانکاوی در عاشق شدن ۲ اتفاق مهم میافتد.


اولین اتفاقی که میافتد فرد به سنین ابتدایی زندگی بازمیگردد و به بازسازی دوباره روابط با والدین میپردازد که این ستون اصلی روابط عاشقانه اش میشود

هرآنچه که در رابطه با پدرومادر کسب کرده و تمامی ناکامیها و کامروایی هایش دوباره دریک رابطه عاشقانه زنده میشوند و چارچوب روابط را شکل میدهند و حدود و واکنشهارا مشخص میکنند

دومین چیزمهمی که اتفاق می‌افتد نوعی فرافکنی ست یعنی اینکه فرد عاشق با نسبت دادن تمام ایده‌آلهایش برشخصیت معشوق درواقع کسی را دوست میدارد که خودش میخواسته باشد یعنی همان خودآرمانی‌اش که این نوعی ارضای حس خودشیفتگی ست.

هردوی این اتفاقات متاثر از ناخودآگاه هستند درنتیجه عاشق فردی میشویم که حتی ممکن است فکر کنیم که تفاوت عمیقی  با پدرو مادرمان دارد درصورتیکه تکرار همان است ؛همان شخصیت و همان رابطه.


تحلیل رفتار متقابل


  •     دیدگاه دیگر تحلیل رفتار متقابل و پایه گذار آن اریک برن است . او چیزی را مطرح میکند به نام پیشنویس زندگی و آنرا اینطور تعریف میکند.


《 طرحی از زندگی کردن که درزمان کودکی ریخته میشود ،توسط والدین تقویت میشود و با اتفاقات و حوادث بعدی توجیه میگردد و بیشترین میزان نمودآن در انتخابهای مهمی ست که در زندگی میگیریم.》

طبق این دیدگاه پیشنویسها با تولد در ما وجود دارند اما توسط رفتارهای والدین، الگوها، پیامهای کلامی و غیرکلامی ، بازدارنده ها مانند تنبیه و… و مجوزها مانند تشویق و … طرحی برای زندگی خویش میریزد که سالهای آتی را برآن اساس زندگی میکند، انتخاب میکند و وارد رابطه میشود.


تا میتوانید به کارهایی که عادتتان شده بیشتر دقت کنید


این یک نکته مهم در روانشناسی شخصیت است هرچه از این عوامل ناخودآگاه که برانتخاب هایمان تاثیر میگذارند بیشتر آگاهی داشته باشیم و دیگر ناخودآگاه نباشند و تحت تسلط خودمان باشند انتخابمان بیشتر بر مبنای واقعیت صورت میگیرد  و راحتتر میتوانیم بگوییم خودم انتخاب کردم و کمتر دیگران را ( که در واقع عوامل ناخودآگاه خودمان اند) به اشتباه مقصر میدانیم و همچنین کمتر دچار شکست و آسیب میشویم چون فردی را برای عشق انتخاب میکنیم که کمتر ناشی از عوامل گفته شده است و بیشتر به عشق واقعی نزدیک است.


منبع: انگار که