اکثر ما در زندگی با انسان هایی رو به رو شده ایم که اصطلاحا اهل قضاوت کردن هستند و در مورد ابعاد مختلف زندگی ما نظر می دهند و ما را مورد قضاوت های پی در پی قرار می دهند. این افراد با خودشان چنین تصور می کنند که “بهتر می دانند” یا نسبت به انسان های دیگر “نگاهی عمیق تر به مسائل دارند” و بنابراین در تلاشند که شما را در ابعاد مختلف تصحیح کنند؛
این افراد دائما در مورد موضوعات مختلف زندگی شما از کلمات مورد استفاده تان گرفته تا نوع رابطه تان با شریک احساسی تان نظر می دهند. اما چگونه باید با این افراد قضاوت کننده برخورد کرد؟
بهترین واکنش به قضاوت کردن دیگران
فاصله
مهم ترین نکته در برقراری تمامی ارتباط ها رعایت فاصله ی مناسب است. فراموش نکنید که همه ی انسان ها ارزش صرف وقت و انرژی را ندارند. بنابراین اگر در ارتباط بودن با یک فرد قضاوت کننده برایتان اهمیت چندانی ندارد بهتر است که کمی از او فاصله بگیرید تا خود به خود از قضاوت های او در امان بمانید.بهتر است انرژی و وقت خود را روی افرادی متمرکز کنید که دوستشان دارید و آنها نیز به شما عشق می دهند.
آگاه باشید
یکی از آسیب هایی که افراد قضاوت کننده برای اطرافیان می توانند داشته باشند این است که فرد مقابل در ارتباط با آنها رفته رفته احساس کوچک بودن و بی قابلیتی می کند و عزت نفسش خدشه دار می شود. افراد قضاوت کننده اغلب به مرور احساس بی کفایتی را در طرف مقابل نهادینه می کنند و او را به نیز این باور می رسانند که خودشان عقل برتر هستند.
آنها در مورد لباس پوشیدن، انتخاب همسر، سلیقه ی غذایی، اعتقادات مذهبی و موارد بسیار جزیی زندگی افراد قضاوت و داوری دارند و بعد از مدتی فرد مقابل ممکن است که در ارتباط با این افراد از خودِواقعی اش فاصله گرفته و تبدیل به فردی شود که مورد تحسین و حمایت آنهاست چون قضاوت های آنها را به زندگی اش وارد کرده است. و این دور ماندن از خودِ واقعی همان چیزی است که موجب ایجاد احساس نامطلوب در ارتباط با افراد قضاوت کننده می شود.
اما آگاهی در مورد اینکه افرادی که قضاوت کننده هستند و به نوعی نگاه از بالا به پایین به اطرافیان دارند، در واقع از یک خلا درونی رنج می برند و برای سرپوش گذاشتن بر آن خلا از مکانیزم دفاعی قضاوت استفاده می کنند، باعث می شود که اسیر بازی آنها نشوید. هنگامی که به این موضوع آگاه باشید که رفتار قضاوت گر ریشه در مشکلات شخصیتی فرد، نظیر حسادت و بدبینی دارد و از یک منِ تضعیف شده نشأت می گیرد، دیگر قضاوت های او برایتان آزاردهنده نخواهد بود.
در قضاوت کردن دیگران به دنبال معنا باشید
خوشتان بیاید یا نه، همه ی انسان ها و پدیده هایی که در زندگی با آنها رو به رو می شوید، درسی برای شما دارند و این انتخاب شماست که از آنها بیاموزید یا نه. اگر در زندگی با انسان هایی برخورد دارید که قضاوت کننده هستند، خوب است که قضاوت های آنها را جدی نگیرید اما بد هم نیست که به دور از تعصب و خشمگین شدن از دخالت این افراد در زندگیتان، قضاوت های آن ها را در ذهن آرام و به دور از تعصب خود بررسی کنید. شاید همین ارتباط ناسالم در عمق خود حاوی پیام هایی برای شماست تا در زندگی معنایی بزرگتر و نگاهی زیباتر برای خود بسازید.
یک سوزن به خود بزنید و بعد یک جوالدوز به دیگران
صبر کنید! اگر قبل از بررسی رفتار خود در حال پیدا کردن افراد قضاوت کننده در ذهنتان هستید، دست نگه دارید. چون همین حالا دارید دیگران را قضاوت می کنید. البته نکته ی بسیار مهمی که باید به آن توجه کنید این است که قضاوت در ذات خود نه تنها موضوع بدی نیست بلکه اساس زندگی را تشکیل می دهد. تا شما توانایی قضاوت در مورد پدیده ها را نداشته باشید نمی توانید در این دنیا زندگی کنید و از خطرات آن در امان بمانید.
ویژگی افراد قضاوت کننده
اما موضوع مهم این است که تا کجا به ذهنتان اجازه دهید که قضاوت کند. پای قضاوتتان در گلیم خودتان است یا در گلیم دیگران؟ قضاوتتان بر اساس دلایل کافی است یا بر پایه ی تصوراتتان؟ اگر شما هم ویژگی های زیر را در خود می بینید، باید بدانید که خودتان نیز در دسته ی افراد قضاوت کننده جای دارید و بهتر است قبل از آنکه اطرافیانتان را خسته کنید و روابطتان از هم بپاشد به دنبال ایجاد تغییر در خود باشید.
افراد را بر اساس ظاهرشان طبقه بندی می کنید. نوع لباس پوشیدن افراد یکی از فاکتورهایی است که بر اساس آن شما به شخصیت آنها پی می برید.
مدام غیبت می کنید. در واقع غیبت کردن به یکی از عادات رفتاری شما تبدیل شده است.
خود را انسان تیزبینی می دانید که خیلی دقیق می تواند پی به ذات انسان ها ببرد.
سطح درآمد، اعتقادات مذهبی و قومیت افراد از مواردی هستند که بر اساسشان متوجه برخی از ویژگی های شخصیتی آنها می شوید.
اگر در جمعی حضور دارید و مرکز توجه نیستید، احساس خستگی و بی حوصلگی می کنید.
اغلب موفقیت افراد را مدیون شانس بالای آنها می دانید و از اینکه شما این شانس را نداشته اید احساس نامطلوبی به شما دست می دهد. گرچه در ظاهر به آنها تبریک می گویید.
در بسیاری از شرایط شک ندارید که برخی از اطرافیان با رفتار کنایه آمیز خود قصد تخریب شما را دارند.
نگاهتان در مورد انسان ها ارتباط نزدیکی دارد با آنچه دیگران درباره ی آنها می گویند.
از انسان هایی که نظری متفاوت با شما دارند خیلی زود خسته می شوید. نزدیکان شما کسانی هستند که شما را در اغلب موارد تأیید می کنند.
بهترین دوستتان هدیه ای برای تولدتان نمی گیرد، نه به این دلیل که نمی خواهد هدیه ای بگیرد، بلکه به این دلیل که احساس می کند هیچ هدیه ای وجود ندارد که شما را خوشحال کند
در پایان هم لازم است بر این نکته تاکید شود که در بررسی این مثال ها میزان “فراوانی” آنها پارامتر مهمی است که نباید نادیده گرفته شود. اگر فراوانی آنها در شما کم نیست، اندکی تامل لازم است.
منبع: سیمیاروم
کمک افراطی به دیگران به چه معناست و چه تاثیری بر زندگی شخصی ما می گذارد؟
یکی از مراجعانم داستان عجیب و غریبی را برایم تعریف می کرد که حتی تصور رسیدن به این سطح از مشکلات سخت است. او تعریف می کرد که برادری دارد که دچار اعتیاد به الکل است. مشکل آنجاست که این اعتیاد به شدت روی زندگی او تاثیر گذاشته است. در هر ساعتی از شبانه روز، حتی نیمه شب، احتمال تماس خانواده برادرش وجود دارد که از او می خواهند برای کنترل مستی و رفتارهای برادرش به آنها کمک کنند.
بارها او را برای ترک به کمپ برده اند و در این مدت تمام هزینه های خورد و خوراک خانواده برادر با او بوده است. با آنکه آنها چند برادر و خواهر هستند، اما همه از زیر بار مشکلات این برادر فرار کرده اند و تنها این اوست که بار مشکلات روی دوشش سنگینی می کند. هر بار که تصمیم می گیرد کمی از مشکلات برادرش دوری کنند، با تماس مادر و گریه هایش تسلیم می شود و همه چیز به حالت قبل باز می گردد. دوری از خانواده، افزایش هزینه ها به خاطر نگهداری از دو خانواده، از بین رفتن مرزهای شخصی و استقلال باعث شد با همسرش به مشکل بخورد و زندگی شخصیش دچار مشکل شود.
ماجرای کمک های او تا آنجایی پیش رفت که با اصرار مادر، برادرش را در شرکت دولتی محل کار خودش استخدام کرد. همین موجب شد که با اولین مرتبه مستی و فحاشی های او به همکاران و روسا، هر دو از کار بیکار شوند. کمک کردن افراطی به دیگران مشکلی است که بسیاری از ما با آن دست و پنجه نرم می کنیم و حتی زندگی خودمان را نیز با آن به ورطه نابودی می کشیم.
گاهی تفاوت قائل شدن بین کمک کردن و کمک کردن افراطی به دیگران سخت است. شاید توجیه برخی این باشد که من مهربانم و دوست دارم به دیگران کمک کنم. درست است، اما باید بدانید چه زمانی از خط قرمزها عبور می کنید و چه زمانی زندگی تان را به خطر می اندازید.
پاسخ دیگران به کمک کردن افراطی شما چیست؟
چنانچه رفتاری آمیخته با کمک کردن افراطی داشته باشید دو نوع پاسخ از سمت کودکان، دوستان و عزیزان دریافت می کنید.
دوری:
وقتی کسی بیش از حد به شما نزدیک می شود، طبیعی ترین پاسخ دور شدن از اوست. این پاسخی طبیعی از سوی کسانی است که با توصیه های بی اجازه یا تلاشتان برای کنترل آنها از شما دور می شوند.
تکیه کردن بیش از حد:
رایج ترین عکس العمل دیگران در برابر کمک های افراطی یک شخص این است که تماما به او تکیه می کنند. علائمش آن است که هر روز و هر لحظه از شبانه روز برای مشکلاتش با شما تماس می گیرد، از شما مشاوره می گیرد اما به هیچ کدام عمل نمی کند و از شما درخواست های زیادی دارد.
نشانه های کمک کردن افراطی به دیگران:
برای برخی افراد کمک کردن حد و مرزی ندارد. همین امر باعث می شود زمانی به خود بیایند که یا زندگیشان به شدت تحت تاثیر قرار گرفته است یا با ناسپاسی فرد مقابل رو به رو شده اند. اگر نشانه های زیر را در خود مشاهده می کنید شاید وقت آن است که رفتارتان را تغییر دهید:
به جای کمک کردن افراطی به دیگران چیز دیگری را امتحان کنید:
به جای آنکه بار دیگران را به دوش بکشید، اجازه دهید خودشان با مشکلاتشان دست و پنجه نرم کنند. اگر مشکل جزئی و کوتاه مدت است، مانند تصادف کردن یا فوت یک فرد، کمک کردن هیچ ایرادی ندارند. اما کمک های شما به یک نفر نباید هیچ گاه به سمتی برود که مشکلات او زندگی شما را تحت تاثیر قرار دهد و خود از زیر بار مشکلاتش فرار کند.
این به معنی قطع ارتباط با هیچ کس نیست، بلکه کافی است در مورد کارهایی که مایل به انجامشان نیستید، قاطع باشید. مهارت نه گفتن را در خودتان تقویت کنید و در هر جایی که لازم است و به هر کسی که لازم است، نه بگویید. اگر فرد مقابل از نه شنیدن ناراحت می شود، این مشکل اوست و خودش باید آن را حل کند.
برای پاسخ دادن صبر کنید. بسیاری از مشکلات زمانی آغاز می شود که بدون فکر کردن پاسخ مثبت می دهید. زمانی که از شما درخواست کمک می شود، به نحوی پاسخ دادن را به تاخیر بیاندازید. جوانب کار را بسنجید و با حد و مرزهای خود مقایسه کنید. تنها در صورتی کمک کردن را بپذیرید که مشکلی برای زندگی شخصی خودتان ایجاد نمی کند.
نیازهای خود و خانواده را در اولویت قرار دهید. ممکن است تا به حال کمک کردن افراطی به دیگران باعث شده باشد که خود و خانواده را فراموش کرده باشید. فهرستی از نیازها، حقوق، تفریحات و امور شخصیتان تهیه کنید. آن را در اولویت قرار دهید و به تناسب به آنها رسیدگی کنید. اجازه ندهید کمک کردن به دیگران، اولویت های این فهرست را ناتمام بگذارد.
تقسیم وظایف کنید. اگر احساس می کنید تنها فردی هستید که سنگینی بار مسئولیت را به دوش کشیده اید، وقت آن است که این بار را بین دیگران تقسیم کنید.
اجازه دهید دیگران نیز لذت کمک کردن را بچشند. اگر دیگران در قبال پذیرش مسئولیت شانه خالی می کنند، در ابتدا از وظایف کوچک و کوتاه مدت شروع کنید و به تدریج بر سر تقسیم عادلانه وظایف با یکدیگر صحبت کنید.
با رها کردن کمک کردن افراطی به دیگران چه تغییری در زندگیتان ایجاد می شود؟
هر کسی باید مرزهای مشخص و سالمی در زندگیش داشته باشد. تقبل مسئولیت زندگی دیگران باعث می شود که آنها به شما وابسته شوند و حتی در طولانی مدت رابطه صمیمانه شما را خراب می کند.
وقتی دست از کمک کردن افراطی به دیگران بردارید، احساس آزادی و آرامش بیشتری می کنید. به خود و زمانتان ارزش بیشتری می دهید. با دیگران رابطه ای سالم برقرار می کنید و دیگر خبری از رابطه ناسالم والد-فرزند یا مشاور-مراجع نیست.
منبع: سیمیاروم
امید در هر شرایطی به نفع بشر است. این احساس مثبت باعث حرکت روبه جلو و تلاش در زندگی می شود. بدون آن میل به رسیدن به هدف از بین می رود. با شیوه های صحیح می توانید افزایش امید به زندگی را محقق کنید.
چرا احساس امیدواری به زندگی اهمیت دارد؟
زندگی امروزه بسیار پیچیده تر و شلوغ تر از دهه های قبل شده است. از این رو، موانع زیادی نیز بر سر راه موفقیت انسان قرار گرفته اند. بنابراین، صرف داشتن هدف نمی تواند فرد را به موفقیت برساند. آنچه مهم است این است که نیرویی برای دستیابی به هدف باشد. این نیرو همان امید است.
کسی که امید به زندگی نداشته باشد، با هیچ مشکلی مقابله نخواهد کرد. هر چقدر امید در شما بیشتر باشد، امکان موفقیت و رشد در زمینه های مختلف اجتماعی و فردی بیشتر می شود.
کسی که امید داشته باشد، با حرف های منفی و ناامیدکننده دیگران مایوس نمی شود. به خود و توانایی هایش تکیه می کند و از پس مشکل برمی آید.
افسردگی، انزوا و درماندگی از عوارض نداشتن امید به زندگی است.
ویژگی افراد امیدوار به زندگی چیست؟
راهکارهای افزایش امید به زندگی:
دیدگاه شما به زندگی در موفقیتتان مهم است. مثبت اندیشی به شما کمک می کند که زندگی با کیفیت تری را تجربه کنید.
هدف داشته باشید:
امید مانند سوخت است. اما برای اینکه حرکت کنید با مسیر مشخص باشد. بدون هدف یک کشتی سرگردان در دریایی طوفانی خواهید بود که باد شما را به هر سمتی خواهد برد. در نتیجه، به احتمال زیاد هیچ وقت به ساحل امن موفقیت نخواهید رسید.
افکارتان را تغییر دهید:
به گفتگوی درونی خود گوش دهید. آیا در طول روز بارها و بارها به شکست فکر می کنید؟ تصور می کنید آینده خوبی در انتظارتان نیست؟ با فکر کردن به هر هدفی، بلافاصله از خودتان می پرسید خب آخرش چه؟
این روند فکری باید در شما تغییر کند تا بتوانید نیروی حرکت کردن داشته باشید. از افرادی که امید شما را به ناامیدی و منفی گرایی تبدیل می کنند، دور شوید.
اگر اخبار منبع افسردگی و درماندگی شما هستند، از آنها دور شوید. شنیدن اخبار منفی باعث می شود که احساس کنید زندگی پوچ است و آینده خوبی در انتظارتان نیست. شنیدن خبر تظاهرات، جنگ، بیماری و تورم باعث می شود که نیازی به تلاش نبینید، زیرا قرار نیست زندگی روی خوشش را به شما نشان دهد.
با افراد مثبت حرف بزنید:
این آدم ها حتی در بدترین حالت هم می توانند جنبه های زیبای زندگی و شرایطی را نشان دهند که باعث افزایش امید به زندگی در شما شود.
کسی که از شما حمایت می کند، روزنه های امید را به شما نشان می دهد و برای هر شرایط سخت راهکارهای خوب را پیدا می کند، همان فردی است که برای امید پیدا کردن به زندگی به او نیاز دارید.
قدردان باشید:
ممکن است ذهنتان فقط روی مسائل منفی متمرکز شده است که تا این حد از زندگی احساس ناامیدی می کنید. دیدگاه خود را تغییر دهید و به دنبال نشانه های مثبت در زندگی باشید.
چه چیزی در زندگی دارید که به خاطر آن قدردان خدا هستید؟ کدام عوامل می توانند محرک رشد و انگیزه تلاش برای شما باشند؟
در تاریک ترین زندگی نیز یک باریکه نور وجود دارد. به دنبال آن بگردید.
آینده را مثبت تصور کنید:
فردا را چطور تصور می کنید؟ اگر فردای شما تیره و سیاه باشد، چه لزومی دارد برای رسیدن به آن عجله داشته باشید؟
فردا را آنطور که به شما می گویند یا برایتان تصویر کرده اند، نبینید. شما باید خودتان این فردا را بسازید و این دقیقا همان طور ساخته می شود که تصور می کنید.
در این تصویر زندگی شما با همسرتان چطور است؟ به چه موفقیت های فردی دست یافته اید؟ چه تغییراتی کرده اید؟ در چه خانه ای زندگی می کنید؟ چه روابطی دارید؟
این تصویر مانند نقشه راه، به شما کمک می کند که با امید بیشتری به زندگی نگاه کنید و برای رسیدن به آن تلاش کنید.
انتظاراتتان را تعدیل کنید:
در این رویاپردازی بیش از حد اغراق نکنید. توانایی ها و امکانات خود را بررسی کنید. در غیر این صورت، وقتی زمان مقایسه زندگی رویایی با زندگی واقعی می رسد، افسرده خواهید شد. اگر در یک خانه ۸۰ متری مستاجر هستید، تصور داشتن یک پنت هاوس از شرایط شما خیلی دور است. شاید بهتر است به خرید یک خانه ۵۰ متری فکر کنید. این برای شروع قابل دستیابی تر به نظر می رسد.
اگر هیچ استعدادی در ریاضی ندارید، تصور دریافت مدرک مهندسی شاید دور از دسترس به نظر برسد. بهتر است به حوزه ای فکر کنید که در آن مهارت بیشتری دارید.
به علاوه، فراموش نکنید که در رویاپردازی زندگی دیگران را ملاک قرار ندهید. ظاهر زندگی دیگران ممکن است بسیار شیرین و جذاب باشد. واقعیت همیشه می تواند متفاوت باشد.
برای افزایش امید به آینده صرفا روی زندگی خود تمرکز کنید.
تفریح و استراحت داشته باشید:
زندگی باید روی خوشش را به شما نشان دهد تا بتوانید احساس امیدواری به زندگی داشته باشید. با انجام کارهایی که باعث خوشحالی و لذت شما می شوند، حس بهتری به زندگی خواهی داشت. حتی اگر احساس افسردگی می کنید، همین امروز یک ورزش جدید، مهارت یا سرگرمی جدید پیدا کنید تا تاثیر آن را ببینید.
منتظر نباشید که اول افسردگی و ناامیدی شما درمان شود تا بعد به لذت و تفریح بپردازید. برعکس باید اول حس لذت را بچشید تا بتوانید از افسردگی دور شوید.
چالش های جدید پیش روی خود قرار دهید:
برای افزایش امید به زندگی باید پیوسته در تلاش و چالش باشید. این حس شادابی شما را بیشتر می کند رویارویی با موقعیت های جدید حس زندگی را در شما بیشتر می کند و عاملی برای تحریک رشد و توسعه است.
با مشاور صحبت کنید:
از دست دادن امید به زندگی می تواند به دلیل بروز تروما، حواذث تلخ، شکست های متعدد و افسردگی باشد. مقابله با این احساسات منفی و غلبه بر افکار نادرست به کمک روانشناس/مشاور/روانپزشک نیاز دارد.
روان درمانی، رفتار درمانی شناختی و دارو درمانی راهکارهایی هستند که بسته به مشکل می توانند امید به زندگی را در شما تقویت کنند.
امید یک احساس درونی است که با نگرش شما به جهان در ارتباط است. اما عوامل بیرونی، عادت های روزمره و نوع زندگی در این حس دخیل هستند. با راهکارهای فوق، زندگی پر ثمرتری را تجربه کنید.
منبع: سیمیاروم
گذر از خودمدیریتی به اصلاح خود
رهبران برای تأثیرگذاری بیشتر و مدیریت صحیحتر به خودمدیریتی نیاز دارند. این بدان معناست که باید از نقاط قوت، ضعف، احساسات، افکار و ارزشهای خود و همچنین تأثیر آنها بر افراد اطرافشان آگاه باشند. اما این تنها نیمی از داستان است. خودآگاهی بدون داشتن مهارتی که به همان اندازه مهم است بیفایده به نظر میرسد: مهارتی به نام خود مدیریتی.
یکی از مراجعان من، که او را ریک مینامیم، به عنوان مثال در این مطلب مورد بررسی قرار میگیرد. بهطور مکرر، به او این بازخورد داده شده است که در جلسات بیش از حد زیاد و طولانی صحبت میکند. وی عنوان میکند که مایل است رفتارش را بهبود ببخشد و در جلسات شرکتکننده سازندهتری باشد تا به تیمش کمک کند که تصمیمات بهتری بگیرند. پس از جلسه اخیرش با ۱۵ نفر که وی ۳۰ درصد از زمان جلسه را صحبت کرده بود، از او خواستم مشارکت خود را ارزیابی کند. او پاسخ داد، “می دانم که بیش از حد صحبت کردم؛ اما نکات زیادی برای گفتن داشتم.” سپس به توضیح درباره ایدههایش ادامه داد. ریک بسیار خودآگاه است، اما از آنجا که فاقد خودمدیریتی است، به اندازه کافی تأثیرگذار نیست.
خودمدیریتی چیست؟
خودمدیریتی یک انتخاب آگاهانه برای مقاومت در برابر یک ترجیح یا عادت است، تا در عوض آن یک رفتار سازندهتر را از خود نشان دهیم. این مسأله یک فرایند چهار مرحلهای است:
حضور قلب:
توجه داشته باشید که در این لحظه چه اتفاقی میافتد، نه آنچه ۱۵ دقیقه پیش گفته شد یا آنچه در جلسه بعدی اتفاق خواهد افتاد.
خودآگاهی:
چه چیزی را میبینید، میشنوید، احساس میکنید، انجام میدهید، میگویید و در نظر میگیرید؟
شناسایی طیف وسیعی از گزینههای رفتاری:
بعد چه کاری میخواهید بکنید؟ عواقب احتمالی هر اقدام چیست؟ چه بازخوردی دریافت کردهاید که میتواند به آگاهی از گزینهها به شما کمک کند؟ گزینههای جایگزین کدام موارد هستند؟
انتخاب رفتارهای دارای بیشترین بازدهی:
چه رفتاری بهترین نتیجه را به همراه خواهد داشت؟ حتی اگر آن رفتاری نباشد که برای شما راحتتر باشد؟
از نظر ریک، خود مدیریتی بدین ترتیب تعریف میشود:
حضور قلب: “من روی این مکالمه متمرکز هستم، واقعاً به نظرات همه گوش میدهم و به آنچه اتفاق میافتد، توجه میکنم.”
خودآگاهی: “میدانم که هیجانزده و مشتاق به اشتراک گذاشتن ایدههایم هستم. میخواهم مثالی بزنم. همچنین، متوجه هستم که افراد زیادی در اتاق هستند که سعی میکنند صحبت کنند، و میدانم که معمولاً زیاد در جلسات صحبت میکنم، که این امر میتواند دیگران را از شرکت در صحبتها باز دارد.”
شناسایی طیف وسیعی از گزینههای رفتاری: “من میتوانم ایدههای خود را توضیح دهم، یک سوال مفید بپرسم، دیگران را دعوت کنم که عقاید خود را به اشتراک بگذارند یا بیصدا به صحبتهای دیگران گوش کنم.”
انتخاب رفتارهای دارای بیشترین بازدهی: “من قصد دارم نظراتم را بیان نکنم و در عوض به صحبتهای دیگران گوش دهم. هرچند خیلی دوست دارم که ایدههایم را به اشتراک بگذارم، اما بارها به من گفتهاند که زیاد صحبت میکنم و به دیگران فرصتی برای مشارکت نمیدهم. اگر اکنون گوش کنم، بالاخره این شانس را به دیگران خواهم داد. ”
آیا رفتارهای سازنده با ترجیحات ما مطابقت دارند؟
آنچه از خود مدیریتی کاری بسیار سخت میسازد، به تعریف آن برمی گردد. سازندهترین رفتارها اغلب با عادات و ترجیحات ما مطابقت ندارند، که اگر اینطور بود، دیگر نیازی به مدیریت رفتارهایمان نداشتیم.
رفتار کردن به روشی که با میل فردی مطابقت ندارد، باعث میشود که شخص احساس راحتی نداشته باشد. کار کردن به روشی که مغایر با عادتهای ماست، میتواند واکنشهای منفی مشابهی را ایجاد کند. در مورد عادتها، مغز یک میانبر ایجاد میکند و بدون اینکه فکر کند و برای صرفهجویی در وقت و تلاش، از محرک به سمت پاسخ حرکت میکند؛ اما رفتارهای غیر عادی ما را ملزم میکنند که در مورد یک موقعیت بیاندیشیم، گزینههایی را در نظر بگیریم، انتخاب کنیم و سپس رفتاری را بروز دهیم که با آن انتخاب همسو است. این کار به تلاش نیاز دارد. حالت خلبان خودکار برای عادتها باعث میشود که تغییر آنها بسیار سخت شود. پیشفرضسازی یک عادت قدیمی آسانتر و خوشایندتر از تلاش برای ایجاد یک عادت جدید است.
تمرین خودمدیریتی
با وجود این موانع، خود مدیریتی یک مهارت قابل یادگیری است. با این روش میتوانید شروع کنید:
تصمیم بگیرید که کجا میخواهید خودتان را مدیریت کنید
به نحوه عملکردتان، آنچه میگویید و انجام میدهید و آنچه نمیگویید و انجام نمیدهید، توجه کنید. مواردی را شناسایی کنید که مطابق میل نیستند و ممکن است خودمدیریتی در مورد آنها مفید باشد. به عنوان مثال، شاید شما هم مانند ریک در جلسات زیاد صحبت میکنید.
به محرکهای فقدان خودمدیریتی توجه کنید
در آن لحظاتی که خودتان مدیریت نمیکنید؛ اما دوست دارید که این طور باشد، به احساستان، آنچه میخواهید و تفسیر آنچه در اطرافتان اتفاق میافتد، دقت کنید. محرک اقدامات شما چیست؟ آیا عدم آگاهی به حال حاضر، خوب جلوه دادن، نداشتن مهارت، عدم امنیت یا چیز دیگری است؟ مثلاً اگر در جلسات زیاد صحبت میکنید، به دلیل آن فکر کنید. شاید ایدههای خود را بهتر از دیگران دوست دارید، یا تا به حال هرگز به ذهنتان خطور نکرده که کمتر صحبت کنید. بسیاری از افرادی که مایل هستند سریع وارد فاز اقدام شوند، وسوسه میشوند که از این مرحله تأمل صرفنظر کنند و مستقیماً به سمت برنامهریزی و تمرین حرکت کنند؛ اما شما این کار را نکنید. درک چرایی رفتارها و گزینههای ما، برای تغییر این انتخابها بسیار مهم است.
انتخابها و واکنشهای خود را نسبت به این انتخابها در نظر بگیرید
به جای رفتارهای پیش فرض، اگر خودمدیریتی میکردید، دیگر چه کاری میتوانستید انجام دهید؟ واکنش شما در برابر آن گزینهها چیست؟ به نحوه نمایش ترجیحات و عادتهای خود توجه کنید و از خود بپرسید از چه چیزی میخواهید اجتناب کنید. در مثال زیاد صحبت کردن در جلسات، یکی از گزینههایی که ممکن است در نظر بگیرید این است که پیش از ارائه دیدگاهتان، صبر کنید تا دیگران نظرات خود را بیان کنند. اکنون، واکنشتان را نسبت به این گزینه در نظر بگیرید. آیا میترسید شخص دیگری نظر شما را اعلام کند و اعتبار این پیشنهاد به شما نرسد؟ یا اینکه ایدههای دیگران به خوبی شما نباشد و تصمیم درستی گرفته نشود؟
طرحریزی کنید
اکنون که میدانید چه چیزی را میخواهید تغییر دهید، بهتر درک میکنید چه چیزی شما را تحریک میکند و برخی از گزینهها را شناسایی کردهاید، به گامهایی فکر کنید که میتوانید در مسیر اصلاح و خودمدیریتی بردارید. اگر زیاد صحبت میکنید، برنامه شما میتواند شامل این تصمیمگیری باشد که چند بار در یک جلسه و برای چه مدت مجاز به صحبت کردن هستید یا در کدام جلسات فقط قرار است گوش کنید و حرف نزنید.
تمرین کنید
عادتهای قدیمی کاملا در مغز ما جا افتادهاند. برای تغییر آنها، باید مسیرهای عصبی جدیدی ایجاد کنیم (عادتهای جدید)، و این نیاز به تمرین دارد. اگر به مثال زیاد صحبت کردن در جلسات برگردیم، تمرین کردن میتواند اینطور باشد که تعداد نظرات مجازتان را بشمارید و وقتی به حداکثر تعداد مجاز رسید، سکوت کنید (حتی اگر فقط یک مورد مهم دیگر برای گفتن به جمع داشته باشید). این کار را تا زمانی که قادر به مدیریت خود رفتار باشید، ادامه دهید. همزمان، واکنشهای خود را نسبت به این رفتار بررسی کنید. از کارهایی که انجام میدهید و از واکنشهایتان چه چیزهایی میتوانید بیاموزید که میتواند در این تمرین به شما کمک کند؟
مراحل کار را تکرار کنید
به مرحله دو برگردید و تلاشهایتان را بررسی کنید. در انتخابهای خود تأمل کنید، در برنامه تجدید نظر کنید و برخی دیگر را تمرین کنید. در هر تکرار متوالی، کمی بیشتر در مورد نحوه کار کردن، رفتارتان و اینکه چگونه میتوانید آن را بهبود ببخشید، یاد خواهید گرفت.
طبیعی است که به نوعی رفتار کنید که با آن آشنا هستید و برایتان احساس بهتری به همراه دارد. اما اگر همیشه این طور رفتار کنید، هرگز در هیچ چیزی بهتر نخواهید شد. رهبران، برای تأثیر گذاری هر چه بیشتر، باید فراتر از خودآگاهی به سمت خود مدیریتی بروند. با شناخت اقدامات فعلی خود و در نظر گرفتن گزینههای جایگزین شروع کنید و پس از آن تمام تلاشتان را برای تغییر عادتهای بد انجام دهید. به جای آنها کاری را انجام دهید که بیشترین بهرهوری را به همراه دارد. اینگونه میتوانید طی یک فرایند نه چندان دشوار به خودمدیریتی برسید و عادات و رفتارهای خود را مدیریت کنید یا تغییر دهید.
منبع: سیمیاروم
همه ما گاه و بی گاه حسرت زندگی دیگران را خورده ایم، فرقی ندارد چقدر خود را از این حس مبرا بدانیم. چرا گاهی از دیدن شادی و داشته های دیگران ناراحت می شویم؟ آیا کسانی که حسرت می خورند آدم های بدی هستند؟ یا دلیلی پشت این احساس وجود دارد؟
دلیل تمام ناامنی های درونی ما این است که واقعیت زندگی خود را با ظاهر زندگی دیگران مقایسه می کنیم. مقایسه کردن خود با دیگران جز طبیعت ماست.
توانایی مقایسه یک موقعیت نسبت به دیگری باعث می شود که بهتر تصمیم گیری کنیم و زندگی پربارتری داشته باشیم. عیب این توانایی آن است که اگر دائما زندگی خود را با دیگران مقایسه کنیم، بالاخره جایی کم می آوریم.
مقایسه بیش از حد باعث حسادت می شود. گیر کردن در چرخه منفی حسرت زندگی دیگران را خوردن بهترین راه برای خراب کردن زندگیتان است. خوشبختانه می توانید با حس حسادت و حسرت مبارزه کنید و مسیر خود را به سوی خوشبختی و سلامت روان پیدا کنید.
انسان ها به چه چیزهایی بیشتر حسادت می کنند؟
بر اساس تحقیقات، حسرت خوردن پاسخ به فردی است که دارای موفقیت، مهارت و ویژگی هایی است که ما می خواهیم و نداریم.
اکثریت افراد در نقطه ای از زندگی خود به یک نفر حسادت کرده اند، اما این به صداقت آنها در تکمیل پرسشنامه های تحقیقاتی بستگی دارد تا درصد و موضوع حسادت مشخص شود.
بیشتر محرک های حسادت که توسط افراد گزارش شده اند، عبارتند از:
زنان بیشتر حسرت زندگی دیگران را می خورند یا مردان؟
تحقیقات جامع ارائه شده در کنفرانس Human Behavior and Evolution Society به مطالعه میزان حسادت و حسرت در زنان و مردان و موضوع آنها پرداخت. نتایج این تحقیقات نشان می دهد:
عواقب حسادت و حسرت زندگی دیگران را خوردن چیست؟
بشر موجودی اجتماعی است که همین باعث می شود افرادی با سطوح اجتماعی و موقعیت های بالاتر یا پایین تر در کنار هم زندگی کنند. همین تفاوت ها باعث ایجاد مقایسه می شود.
زمانی که فرد دائما در حال مقایسه باشد، از خود فرصت بالندگی و پیشرفت را می گیرد و همین موجب می شود که دیگران از او موفق تر به نظر برسند.
اگر دائما به دیگران احساس حسادت کنید و حسرت زندگی دیگران را بخورید، به تدریج برخورد خصمانه ای با آنها خواهید داشت و این بر روابط اجتماعی شما تاثیر منفی می گذارد. تنها ماندن عاقبت همه افراد حسود است.
افکار ناخوشایندی که در اثر مقایسه زندگی خود با دیگران در ما ایجاد می شود، باعث می شود که ذهن تیره و تیره تر شود. در بهترین حالت، این اشتغال فکری موجب بروز نگرانی و اضطراب در فرد شده که در نهایت می تواند به خستگی روانی و افسردگی منجر شود. از سوی دیگر، بیماری های روانی به بیماری های جسمی می انجامند.
تکرار جملاتی مانند «این عادلانه نیست»، «چرا او دارد و من ندارم»، «من لایق بیشتر از این هستم»، خود را بالاتر از دیگران دیدن، انکار داشته های خود و حتی بدتر از آن فکر کردن به «دیگران نباید داشته باشند» باعث می شود که فرد دچار درد و رنج روانی مداوم شده و ترس از آینده مانع از حرکت او به سوی پیشرفت شود.
این حسرت و مقایسه های دائمی، علاوه بر آسیب رساندن به سلامت روان فرد، موجب وارد شدن آسیب جدی به آینده فرزندان و خانواده می شود.
احساس کمبود عزت نفس و کمبود در زندگی باعث کشمکش و دعوا در زندگی شده و تمام جنبه های زندگی را تحت تاثیر قرار می دهد. در آخر فرد حسود ممکن است چشم باز کند و ببیند هر آنچه داشته است را نیز از دست داده است.
واقعیت زندگی خود را با ظاهر زندگی دیگران مقایسه نکنید
آیا تا به حال کسی را دیده اید که عکسی نامناسب از زندگی خود منتشر کند؟ واقعیت آن است که به ندرت در شبکه های اجتماعی با عکس یا نوشته هایی از سوی دوستان خود در مورد تنفر از همسر، دعوا با خانواده، داشتن شغل نامناسب یا اعلام بی پولی رو به رو می شویم.
بیشتر افراد سعی می کنند تصویری از خود ارائه دهند که دوست دارند شما ببینید، نسخه ای کاملا ویرایش شده، درخشان و زیبا از زندگیشان.
هر بار که حسرت زندگی دیگران را خوردید، به یاد داشته باشید که شما تنها بخش کوچکی از داستان آنها را می بینید، همان بخشی که آنها دوست دارند ببینید.
به چیزی فکر کنید که دوستتان دارد و شما آن را می خواهید. برای مثال، شاید او در بین افراد زیادی محبوب است. در ظاهر این طور به نظر می رسد که اطراف او پر از دوستانی است که به او اهمیت می دهند و او را دوست دارند.
اما در واقعیت شاید در پشت درهای بسته این افراد دیدگاه متفاوتی نسبت به او داشته باشند. در این حالت، واقعیت و آنچه ما به عنوان واقعیت می بینیم دو چیز متفاوت هستند.
حتی حسادت برانگیزترین سبک زندگی هم مشکلاتی دارد. برای مثال، بیشتر افراد حسرت زندگی افراد ثروتمند و مشهور را می خورند، اما تا به حال به زندگی این افراد فکر کرده اید؟
آیا دوست دارید وقتی لباس راحتی به تن دارید و برای قدم زدن وارد محوطه اطراف خانه شده اید، کسی از بین بوته ها بیرون بپرد و از شما عکس بگیرد؟ دوست دارید وقتی عجله دارید کسی به اصرار از شما تقاضای عکس کند؟
هر سکه دو رو دارد. آنچه شما می بینید لزوما واقعیت نیست. پس دفعه بعد که حسرت زندگی دیگران را خوردید، بدانید که تا وقتی جای او نباشید نمی توانید همه داستان را قضاوت کنید.
آیا واقعا آنچه دارند را می خواهید؟
اگر واقعا می خواهید بازی مقایسه کردن خود با دیگران را انجام دهید و به زندگی دیگران حسرت می برید، به یاد داشته باشید که باید مبادله کاملی داشته باشید. یعنی هر آنچه در زندگی خود دارید را باید رها کنید و آنچه آنها دارند را بگیرید.
این تمرینی است که به شما کمک می کند تصمیم بگیرید آیا واقعا می خواهید به جای آنها باشید؟
زمانی که آماده هستید به فردی فکر کنید که حسرت زندگی او را می خورید. سپس روی تکه کاغذی دو ستون بکشید و در یکی از ستون ها چیزهایی را یادداشت کنید که شما دارید و او ندارد.
در ستون دیگری چیزهایی را بنویسید که او دارد و شما ندارید. هر چیزی که به ذهنتان می آید را بنویسید. برای مثال، آیا او پولدار است؟ خانه خوبی دارد؟ لباس های قشنگی می پوشد؟ همسر خوبی دارد؟
در ستون مربوط به خودتان هر چیزی را یادداشت کنید که در زندگیتان ارزش دارند. برای مثال، خانواده، دوستان، فرزندتان، و هر چیز دیگری که برایتان اهمیت دارد.
نکته: مسلما فرد مورد حسرت نیز مثل شما دوستان، خانواده و شاید فرزندانی دارد. اما در اینجا شما به دنبال آنچه دارند نیستید، بلکه رابطه منحصر به فرد و ارتباطی که با دوستان و خانواده خود دارید اهمیت دارد. بنابراین، نام افراد خانواده، دوستان و فرزندان خود را بنویسید.
تا جایی که می توانید در مورد زندگی خود شفاف باشید. هر چیزی که در زندگی خود دوست دارید را یادداشت کنید. این می تواند حتی تعطیل شدن زودتر از همیشه در پنج شنبه ها و قدم زدن تا خانه باشد.
به لیست خود نگاه کنید. احتمالا از آنجا که به زندگی خود اشراف بیشتری دارید، باید فهرست دوست داشتنی های زندگی خودتان بیشتر شده باشد. حتی اگر این طور نیست، از خود بپرسید آیا چیزی در ستون من وجود دارد که رها کردن آن به بهای داشتن زندگی یک نفر دیگر سخت باشد؟
احتمالا حالا متوجه می شوید که در زندگیتان چیزهایی وجود دارد که به اندازه داشته های دیگران ارزش دارند.
چطور حسرت زندگی دیگران را نخوریم؟
تمرین سپاس گزاری کنید:
یکی از علل حسادت و حسرت زندگی دیگران را خوردن، نادیده گرفتن چیزهای خوب در زندگی خودمان است.
هرچه از داشته های خود راضی تر باشید، چیزهای خوب بیشتری برای شما رخ می دهد. مطالعات نشان می دهند که انسان های واقعا خوشحال، لزوما ثروتمند، قدرتمند یا مشهور نیستند.
آنها تنها با توجه کردن به داشته های خود، تصمیم گرفته اند شاد باشند. به هر چیزی که فکر کنید، ذهنتان به آن سو متمایل می شود.
هر شب به سوالات زیر پاسخ دهید:
با پاسخ دادن به این سوالات با احساس خوب به خواب می روید. اگر به داشته های خود فکر کنید، راحت تر می توانید نداشته هایتان را تحمل کنید.
با افرادی که برای چیزهای اشتباه ارزش قائلند کمتر رفت و آمد کنید
اگر تمام وقتتان را با کسانی می گذرانید که دائما در مورد آخرین مد سال، میزان درآمد، خودرو جدید، تفریحات و مسافرت های آنچنانی و داشته های خود حرف می زنند و باعث می شوند زندگی خود را با آنها مقایسه کنید، ناچاراً حسرت زندگی دیگران را خواهید خورد.
همیشه چیزهای مهم تر و باارزش تری در زندگی وجود دارد. با کسانی ارتباط برقرار کنید که افکار سالم تر و رفتار معقول تری دارند.
اگر در چنان مکالماتی گیر کرده اید، مکالمه را به نحوی ختم کنید (حتی اگر لازم است رابطه را!)
موفقیت دیگران را جشن بگیرید
از روی صفای دل و به صورت عملی، موفقیت ها و داشته های دیگران را جشن بگیرید. وقتی کسی چیزی به دست می آورد که شما آن را می خواستید، برای او خوشحال باشید.
زندگی و دیگران را رقیب ندانید. شادی و موفقیت منابع محدودی ندارند.
روزی که به این باور برسید و بتوانید شادی دیگران را شادی خود بدانید، می توانید بر حسادت کردن به دیگران و حسرت خوردن نسبت به آنها غلبه کنید.
اعتماد به نفس بیشتری داشته باشید
تقویت اعتماد به نفس بهترین راه برای غلبه بر حسرت خوردن است. شما در چه چیزی مهارت دارید؟ چه چیزی در زندگی شما از دیگران بهتر است؟ روی آن تمرکز کنید و سعی کنید در آن حوزه پیشرفت بیشتر و بهتری داشته باشید.
این احساس در شما طبیعی است!
حسرت زندگی دیگران را خوردن و حسادت کردن به آنها احساسی طبیعی در تمام انسان هاست. اعتقاد بر این است که این احساس برای پیشرفت در وجود بشر قرار داده شده است.
پس شما نیز از آن درست استفاده کنید و آن را دستاویز موفقیتتان کنید.
منبع: سیمیاروم
بسیاری از مردم شجاعت را معادل نترس بودن میدانند؛ اما این تعبیری اشتباه است. در واقع، شجاعت به معنای انجام
عملی با وجود داشتن احساس ترس است. یکی از روشهای جرأت ورزی این است که بدانید از چه چیزی میترسید و
سپس اجازه ندهید این ترس شما را فلج کند؛ زیرا ترس این قدرت را دارد که شما را از حرکت به جلو، ریسک کردن و
استفاده حداکثری از فرصتها باز دارد. این در حالی است که شجاع بودن به شما این امکان را میدهد که رویاهایتان را
دنبال کنید و آنچه را که در زندگی به دنبال آن هستید، به دست آورید. اگر دچار ترس هستید،سیمیاروم به شما روشهای تمرین دادن به عضلات شجاعت را میآموزد.
فواید جرأت ورزی
ترس احساسی سالم است که مانع از ریسکهای غیرمعقول در زندگی میشود و باعث میشود خطرات را به درستی
ارزیابی کنید. اگر احساس ترس میکنید، خودتان را سرزنش نکنید و تصور نکنید که شجاع نیستید. شجاع بودن به این
معناست که قادرید علیرغم احساس ترس، دست به عمل بزنید. در ادامه، برخی از مزایای شجاعت را مرور میکنیم:
تفاوتهای جرأت ورزی با هیجانی بودن و بیباکی
شجاعت داشتن احساس قدرت در مواجهه با خطر، درد یا اندوه است، در حالی که بیباکی به رفتارهایی اطلاق میشود که نشان دهنده فقدان قوه تفکر یا قضاوت درباره نتیجه کار است. یک فرد شجاع عواقب زیانبار احتمالی اعمال خود را
میداند؛ اما یک فرد بیباک معمولاً از عواقب اعمال خود اطلاعی ندارد. فرد شجاع به خطرات احتمالی فکر میکند و
برای تمام آنها برنامههای نجات در سر دارد؛ اما فرد بیباک بدون فکر به دل خطر میزند و هیچ ایدهای برای گامهای
بعدی ندارد. به همین دلیل، نرخ موفقیت در دستیابی به هدف برای افراد شجاع بسیار بیشتر از افراد بیباک است.
روشهای جرات ورزی
ترسیدن احساس قدرتمندی است که اگر به آن پر و بال داده شود، منجر به رکود میشود. در واقع، اگر به ترس به درستی نگاه نشود، میتواند شما را از دستیابی به اهداف و دنبال کردن فرصتها باز دارد. شاید به دلیل همین ترس، تمام عمر در منطقه امنتان ماندهاید و بسیاری از رویاهایتان را از دست دادهاید. اگر این سناریوی زندگی شماست، وقت آن است که زندگی را کمی عمیقتر کاوش کنید و حوزههایی را بیابید که باید جرأت ورزی بیشتری در آن داشته باشید. احتمالاً زمینههای بیشماری در زندگیتان وجود دارد که میتوانید کمی شجاعتر باشید.
چشم انداز صحیح
اکثر مردم تصور میکنند شجاعت چیزی است که انسان با آن متولد میشود. هر چند برخی از افراد در تمام طول عمر
شجاع بودهاند، به این معنا نیست که شما دیگر نمیتوانید این طور باشید. هر کسی میتواند با تمرین روشهای جرأت ورزی احساس شجاعت بیشتری در زندگی داشته باشد. دیدگاه درست آن است که ترس چیزی بدی نیست. سیستم عصبی و غرایز بقای شما را تحریک میکند که ایمن بمانید. پس به جای آن که فرض کنید ترس چیز بدی است، به آن به فرصتی برای کاوش در یافتن دلایل وجودی آن و ایدههای غلبه بر آن بنگرید. اگر بتوانید ترسهای خود را بپذیرید، یک قدم به شجاع بودن نزدیکتر شدهاید.
شناسایی نقاط قوت
تحقیقات نشان میدهد که افرادی که نقاط قوت خود را میشناسند و آنها را توسعه میدهند؛ نه تنها احساس شادی و
افسردگی کمتری میکنند؛ بلکه انعطافپذیری بیشتری نیز دارند. علاوه بر این، دانستن اینکه در چه چیزی مهارت دارید
به افزایش اعتماد به نفس شما کمک میکند، که به نوبه خود احتمال ریسک کردن و شجاعت را بیشتر میکند. برعکس،
ترس باعث میشود بیشتر به نقاط ضعفتان توجه داشته باشید و برای اقدام کردن دست نگه دارید.
بررسی سناریوهای مختلف برای جرأت ورزی
همانطور که پیش از این گفته شد، تفاوت مهمی بین جرأت ورزی و بیپروایی وجود دارد. جرأت ورزی به این معنی است که برای اقدام کردن تمام جنبههای کار را سنجیدهاید و برای هر مشکلی یک استراتژی و راهکار دارید. در حالی که فرد بیپروا بدون تصور سناریوهای مختلف و جوانب احتیاط به دل خطر میزند. وقتی صحبت از شجاع بودن میشود، باید بدترین اتفاقی که ممکن است رخ دهد را تصور کنید و برای آن راهکاری داشته باشید. به علاوه، تصور کردن سناریوهای مختلف از شدت ترس شما میکاهد و تمرینی برای جرات ورزی بیشتر است.
تمرین ترک منطقه امن
وقتی به ترس اجازه دهید شما را از دنبال کردن چیزی که میخواهید بازدارد، زندگی آن طور که باید نخواهد بود. اگر
میخواهید تغییری در زندگیتان ایجاد کنید، باید هدفی در زندگی داشته باشید که برای آن بجنگید. تمرین روشهای جرات ورزی شما را مجبور میکند که از منطقه امنتان خارج شوید. برای این کار، کارهایی را انتخاب کنید که در حوزه ترسهایتان قرار دارند، اما در عین حال آنقدر خطرناک نیستند. با غلبه بر ترسهای کوچک، شجاع بودن را تمرین کنید.با قدمهای کوچک، به شجاع بودن عادت میکنید و در نهایت به نقطهای خواهید رسید که میتوانید ریسکهای بزرگتری را انجام دهید.
خودگوییهای مثبت
خودگویی به صدای درونی هر کس گفته میشود که افکار و باورهای او را نشان میدهد. وقتی از چیزی میترسید،
جریانی از این خودگویی به شکل منفی وجود دارد؛ «اگر این کار را انجام دهم، زندگیام خراب میشود.»،«من خیلی ترسو هستم.» وقتی این الگوی فکری معیوب را در خود شناسایی کردید، وقت آن است که آن را با الگوی فکری مثبت
جایگزین کنید. هر بار که متوجه هجوم افکار منفی شدید، آن را با خودگویی مثبت عوض کنید: «من میتوانم این کار را
انجام دهم، حتی اگر آنقدرها هم کامل و خوب نباشد.»، «من برای مشکلات احتمالی برنامه دارم. میتوانم با آنها مقابله کنم.» خودگویی مثبت مدام اعتماد به نفس شما را افزایش میدهد و باعث میشود بتوانید بر ترسهایتان غلبه کنید.
جشن گرفتن اقدامات شجاعانه بعد از جرأت ورزی
هر اقدام شجاعانهای باید مورد تجلیل قرار گیرد، به خصوص اگر زندگی شجاعانه برای شما چیز جدیدی باشد. بنابراین،
در تصدیق مواقعی که علیرغم احساس ترس با شجاعت عمل کردهاید، کوتاهی نکنید. کسانی که پیروزیهای کوچک را
جشن میگیرند، در درازمدت موفقتر هستند. لازم نیست کارهایتان را از روی پشت بام فریاد بزنید یا شبکههای اجتماعی را منفجر کنید. حتی یادداشت کردن اقدام شجاعانه یا صحبت از آن با یک دوست، به شما احساس خوبی خواهد داد.
استقبال از شکست
بیشتر مردم آنقدر از شکست میترسند، که به زندگی پر از ترس و راکد خود خو میگیرند. اما شکست تجربهای است که
باید از آن استقبال کرد. به خود یادآوری کنید که شکست چیز بدی نیست، به خصوص اگر ریسک کردهاید یا از منطقه
امنتان خارج شدهاید. به هر حال، شکست فرصتی برای رشد به عنوان یک فرد است. این به شما امکان میدهد چیز
جدیدی یاد بگیرید و مسیر را تغییر دهید. به یاد داشته باشید که بسیاری از موفقیتها در طول تاریخ از شکستهای پیشین حاصل شدهاند.
سخنی از سیمیاروم
وقتی صحبت از روشهای جرأت ورزی به میان میآید، برای شروع یک زندگی شجاعانه هرگز دیر نیست. جرأت ورزی از
ویژگیهایی است که با تلاش و تمرین میتوان آن را توسعه داد. تنها چیزی که لازم است عزم راسخ برای شناخت ترسهای خود و تمایل به اقدام به رغم آن ترسهاست. هنگامی که ترسهایتان را شناسایی کنید و برای دستیابی به اهدافتان رویکردی فعالانه اتخاذ کنید، اعتماد به نفستان بیشتر خواهد شد، جرأت ورزی شما افزایش خواهد یافت و به زودی میتوانید آن طوری زندگی کنید که همیشه به دنبال آن بودید. شجاعت بهایی است که باید برای زندگی بهتر پرداخت کرد.
منبع: سیمیاروم
حل مشکل به تأخیر انداختن امور
به صورت سنتی، شروع سال جدید زمان تصمیمگیریهای نوست. تصمیمات سال نو وعدههایی هستند که به خود میدهید و حفظ آنها تلاش ویژهای میطلبد. مثلاً میخواهید از انجام کارهای منفی مانند سیگار کشیدن دست بردارید، یا کاری مثبت انجام دهید، مانند خوشاندام شدن، منظم شدن، گذراندن زمان بیشتر با خانواده و دوستان. ممکن است با دیدن تلاشی که برای انجام این کارها نیاز است، وسوسه شوید که بیخیال آن شوید. احتمالاً به این فکر میکنید که بعداً، روزی که وقت بیشتری داشتید، به این وعدهها عمل خواهید کرد. ایده «بعداً» را میپذیرید و کار را به تعویق میاندازید.
اگر میخواهید از تعلل در انجام تصمیماتتان دست بکشید، سیمیاروم ۱۲ پیشنهاد برای شما دارد تا تصمیم سال نوی خود را به واقعیت تبدیل کنید:
1- تصمیم بگیرید که کاری را انجام دهید که واقعاً معنیدار، قابل اندازهگیری و دستیافتنی است. فرقی نمیکند که این کار پرداخت به موقع، ترک سیگار یا کار بر روی پروژه دانشگاهی باشد.
2- در مورد مسائل مهم چشمانداز داشته باشید. آیا ترجیح میدهید در دفترچه خاطراتتان رویاهایتان را بنویسید یا برگه مالیاتی ماه فوریه را ثبت کنید؟ مسئله انتخاب بین این و آن نیست، زیرا هر دو مهم هستند. با این حال، مسئله در تفاوت زمانی است. رسیدن به یک رویا ممکن است یک عمر طول بکشد. در حالی که با وجود اهمال کاری، تکمیل فرم مالیاتی ممکن است فقط چند ساعت در هر سال طول بکشد.
3- قدرت تعهد خود را بررسی کنید. چه چیزی به دست میآورید؟ چه معاملهای میکنید؟ آیا سود آن ارزش چیزی را دارد که از دست میدهید؟ نکته: اگر تصمیم دارید کاری را انجام دهید که چندان مهم نیست، معمولاً بهتر است هیچ چیزی را انتخاب نکنید یا چیز دیگری را انتخاب کنید.
4- برای موفقیت برنامهریزی کنید. تعیین اهداف آسان است. اکثر تصمیمات سال نو به دلیل عدم برنامه ریزی به هم میریزند. برنامه طرحی برای دستیابی به هدف است. اگر میخواهید وزن کم کنید و آن را حفظ کنید، اول، دوم، سوم چه کار میکنید؟ وقتی میل به مصرف غذاهای چاق کننده برنامه غذایی شما را تهدید میکند چه میکنید؟ برای هر یک استراتژی داشته باشید.
5- خود کارآمدی را تمرین کنید. این باورها هستند که به خاطر آن میتوانید افکار، احساسات و اعمالتان را سازماندهی، هماهنگ و تنظیم کنید تا به هدف برسید. این نوع باور مانند یک پیشگویی خودشکوفایی است. اگر باور دارید که کنترل اعمالتان را در دست دارید، قدرت خود را بیشتر میکنید.
6- مراقب وسوسهها باشید. وسوسه همان بخش حیلهگر، فریبنده و تخیلی فکر است که بهترین نیات شما را تهدید میکند. این همان صدای بخشی از روان ماست که میگوید «بخورید، بیاشامید و شاد باشید که فردا ممکن است بمیریم». وسوسه نسخههای یکسانی برای بیشتر افراد دارد: «امروز بیخیال جزئیات بشو. همیشه میتوانی فردا شروع کنی.» وسوسه را با حقههای خودش شکست دهید. بگویید: «همین الان شروع کنیم، همیشه میتوانیم بعداً خوش بگذرانیم.»
7- فلسفه «اکنون انجامش بده» را دنبال کنید. این تکنیک به انجام کارهای معقول، به روشی معقول، در مدت زمان معقول برمی گردد تا بتوانید اثربخشی، دستاوردها و شادی خود را افزایش دهید.
8- به خودتان پاداش دهید. انگیزههای متعددی برای حمایت از پیشرفتتان ایجاد کنید. به اقدامات انجام شده با پاداشهای کوتاه مدت مناسبی پاسخ دهید که بخشی عادی از برنامه روزانه شما هستند، مانند نوشیدن قهوه یا خواندن چند صفحه کتاب. با دادن پاداشهای طبیعی به دنبال کردن اقدامات هدفمند، میتوانید با قدرت بیشتری ادامه دهید.
9- از سرزنش بپرهیزید. اگر امروز خود را به خاطر کاری که دیروز انجامش ندادید، سرزنش کنید، وقت بیشتری از خودتان تلف میکنید. الان شروع کن. امپراتور روم قرن اول پس از میلاد، مارکوس اورلیوس، به خوبی این مسئله را با این جمله بیان کرد که: «گذشته شما از بین رفته است، اما آینده شما نامشخص است.» تا حدودی بر کارهایی که در لحظه حال انجام میدهید کنترل دارید. اما در مورد گذشته، هیچ کنترلی ندارید. آینده به زودی فرامیرسد و میتوانید با برداشتن گامهای سازنده در لحظه حال به شکلگیری آن کمک کنید.
10- پذیرش ناراحتی را به بخشی از برنامه تغییرتان تبدیل کنید. گاهی هنگام شک به رسیدن به اهداف، احساس ناخوشایندی یا ناراحتی طبیعی است. این احتمال وجود دارد که به خاطر ناراحت نشدن، خیلی زود دست از هدفتان بکشید. اما اگر انتظار ناراحتی و سختی در کاری که انجام میدهید را داشته باشید، احتمالاً تنش کمتری را تجربه خواهید کرد و کارهای بیشتری انجام میدهید.
11- هدفی بزرگتر از توانتان انتخاب نکنید. به خودتان عادت بدهید که مهلتهای زمانی را رعایت کنید، بر عادات منفی غلبه کنید و رویایتان را دنبال کنید. با این حال، برای مغز زمان میبرد تا خود را با یک تغییر وفق دهد. اگر چندین تغییر عمده در برنامه ایجاد کنید، احتمالاً شکست خواهید خورد. هر بار هدفی در حد توانتان تعیین کنید.
12- رویکردی جهانی داشته باشید. تاریخ شروع را انتخاب کنید. برنامه ریزی کنید تا برای تغییر آماده شوید. از یک دوست بخواهید بر روی پیشرفت روزانهتان نظارت داشته باشد. پیشرفتتان را روی نمودار رسم کنید. خود را مجبور کنید که در زمان مقرر شروع کنید. مرتب، مزایای پیش رو را به خاطر بسپارید که با پشتکار به آن برسید و دردسرهایی را مرور کنید که با انجام کار میتوانید از آنها اجتناب کنید. بپذیرید که برخی از گامهایی که برمیدارید، با سختی همراه است. اما این ناراحتی میتواند مقدمهای برای لذت موفقیت باشد. هیچ راه سادهتری برای اجرای چالشهای معنادار تغییر سبک زندگی شخصی جز تلاش رو به جلو وجود ندارد. اگر میتوانید راه آسانتری پیدا کنید که موثر است، آن را انجام دهید.
منبع: سیمیاروم